This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
.
من ذوقزده بودم
ولی معلوم نمیشد..
▫️
از قطعهی "مالک"
پروژهی"Time Line"
Arrange: Mehdi fattahi
lyrics: Reza hashemi
#بنیامین_بهادری
#سید_رضا_هاشمی
#TL
#TimeLine
@seyyedrezahashemi
من ذوقزده بودم
ولی معلوم نمیشد..
▫️
از قطعهی "مالک"
پروژهی"Time Line"
Singer
: BenyaminComposer
: BenyaminArrange: Mehdi fattahi
lyrics: Reza hashemi
#بنیامین_بهادری
#سید_رضا_هاشمی
#TL
#TimeLine
@seyyedrezahashemi
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
.
مثل من
عشق من
اگه تو هم عاشقی
لحظه به لحظهت مبارک
مصاحبه با شبکهی سحر
#سید_رضا_هاشمی
#سره
۱۴۰۳/۴/۴
@seyyedrezahashemi
مثل من
عشق من
اگه تو هم عاشقی
لحظه به لحظهت مبارک
مصاحبه با شبکهی سحر
#سید_رضا_هاشمی
#سره
۱۴۰۳/۴/۴
@seyyedrezahashemi
.
چهل بیت بدون "الف"
به غبار عبای امیرالموئمنین..
▫️
مه درخشید و جلوه در خُم کرد
سرو رقصید و گل تبسّم کرد
لب به عشق علی، سخنور شد
دیده جوشید و حوض کوثر شد
به سپهرم کشیده مهرِ علی
چیستم؟ ذره در سپهرِ علی
کیستم؟ عبد کمترینِ نجف
نغمهگر بلبل حزین نجف
کیستم؟ قطره، قُلزُمم حیدر
قنبرش عبد و من سگِ قنبر
کیستم؟ شهربند، کوی علی
که ندیدم به غیر روی علی
کیستم؟ بیخودی و مدهوشی
به درش عبد حلقه برگوشی
کیستم؟ جرمپیشهی علنی
کیستی؟ پردهپوشِ همچو منی
کیستم؟ صید زخم خوردهی تو
کشتهی زنده زنده مردهی تو
که نشد چون زهیر و حر بشود
رفت سوی نجف که دُر بشود
که شکسته نوشت و خسته نوشت
نیکبختی ببین! که زی که نوشت
که شکسته نوشت و کوفی، نه
هو کشید و نبود صوفی، نه
شور شعرم نبوده غیر علی
دهنم کی سروده غیر علی
به علی، جز علی، پسندم نیست
عُلقه در قلب دردمندم نیست
که علی کیست؟ کعبهی مقصود
که علی کیست؟ قبلهی مسجود
که علی کیست؟ نور، در دیجور
که علی کیست؟ مصحفِ مهجور
که علی کیست؟ بر فلک، محور
که علی کیست؟ بر ملَک، مهتر
که علی کیست؟ نفس پیغمبر
که علی کیست؟ رونق منبر
که علی کیست؟ تیغ برّنده
که علی کیست؟ شیر غرّنده
که علی کیست؟ حیدر صفدر
که علی کیست؟ شرزهی خیبر
که علی کیست؟ میر رزمنده
که علی کیست؟ صد یَلَش، بنده
که علی کیست؟ بر شرور، شرر
که علی کیست؟ بر ضعیف، سپر
که علی کیست؟ بر یتیم، پدر
که علی کیست؟ بر فقیر، گهر
که علی کیست؟ مهترِ هستی
چون که بگشوده خود، درِ هستی
که علی کیست؟ بهترین مردم
برگزیده پی نبی در خُم
که فصیح و بلیغ، در گفتن
گفتنش چه؟ بگوی: دُر سُفتن
هم گَه جنگ، شیر درّنده
که ز خیبر به کلک، در کنده
هم گَه جود، بحرِ پر گوهر
سر دهد گر طلب کند کَس زر
سرّ حق، روحبخش هر ذیروح
درِ خلقت به صنعتش مفتوح
همهی خلق، ظلّ و وی ذیظل
همهی خلق، جسم و حیدر، دل
هم وصی رسول، هم صِهرش
مه برج بتول، هم مهرش
پدر زینب و حسین و حسن
هر یکی قبلهی قبیلهی من
گه وصفش، قلم کلیل شود
طبع صد حِمیَری، ذلیل شود
مرکَب شعر، بینفس گردد
حرف، مرغ و قلم، قفس گردد
که مگر خود به خود رهی بدهد
ره به توصیف خود گَهی بدهد
هین! چه گویی "سره"! مودّب شو
به سگ کوی او مقرّب شو
که به وصف علیست، معبودش
که ز خلقت علیست، مقصودش
شرمگین شد قلم ز گفتهی من
قلمِ شرمِ دُر نسُفتهی من
که علی در سخن، نمیگنجد
در گپ و گفتِ من نمیگنجد
توبه کردم ز جز علی زین پس
من و مهر علی، همینم بس
#سید_رضا_هاشمی
#سره
@seyyedrezahashemi
چهل بیت بدون "الف"
به غبار عبای امیرالموئمنین..
▫️
مه درخشید و جلوه در خُم کرد
سرو رقصید و گل تبسّم کرد
لب به عشق علی، سخنور شد
دیده جوشید و حوض کوثر شد
به سپهرم کشیده مهرِ علی
چیستم؟ ذره در سپهرِ علی
کیستم؟ عبد کمترینِ نجف
نغمهگر بلبل حزین نجف
کیستم؟ قطره، قُلزُمم حیدر
قنبرش عبد و من سگِ قنبر
کیستم؟ شهربند، کوی علی
که ندیدم به غیر روی علی
کیستم؟ بیخودی و مدهوشی
به درش عبد حلقه برگوشی
کیستم؟ جرمپیشهی علنی
کیستی؟ پردهپوشِ همچو منی
کیستم؟ صید زخم خوردهی تو
کشتهی زنده زنده مردهی تو
که نشد چون زهیر و حر بشود
رفت سوی نجف که دُر بشود
که شکسته نوشت و خسته نوشت
نیکبختی ببین! که زی که نوشت
که شکسته نوشت و کوفی، نه
هو کشید و نبود صوفی، نه
شور شعرم نبوده غیر علی
دهنم کی سروده غیر علی
به علی، جز علی، پسندم نیست
عُلقه در قلب دردمندم نیست
که علی کیست؟ کعبهی مقصود
که علی کیست؟ قبلهی مسجود
که علی کیست؟ نور، در دیجور
که علی کیست؟ مصحفِ مهجور
که علی کیست؟ بر فلک، محور
که علی کیست؟ بر ملَک، مهتر
که علی کیست؟ نفس پیغمبر
که علی کیست؟ رونق منبر
که علی کیست؟ تیغ برّنده
که علی کیست؟ شیر غرّنده
که علی کیست؟ حیدر صفدر
که علی کیست؟ شرزهی خیبر
که علی کیست؟ میر رزمنده
که علی کیست؟ صد یَلَش، بنده
که علی کیست؟ بر شرور، شرر
که علی کیست؟ بر ضعیف، سپر
که علی کیست؟ بر یتیم، پدر
که علی کیست؟ بر فقیر، گهر
که علی کیست؟ مهترِ هستی
چون که بگشوده خود، درِ هستی
که علی کیست؟ بهترین مردم
برگزیده پی نبی در خُم
که فصیح و بلیغ، در گفتن
گفتنش چه؟ بگوی: دُر سُفتن
هم گَه جنگ، شیر درّنده
که ز خیبر به کلک، در کنده
هم گَه جود، بحرِ پر گوهر
سر دهد گر طلب کند کَس زر
سرّ حق، روحبخش هر ذیروح
درِ خلقت به صنعتش مفتوح
همهی خلق، ظلّ و وی ذیظل
همهی خلق، جسم و حیدر، دل
هم وصی رسول، هم صِهرش
مه برج بتول، هم مهرش
پدر زینب و حسین و حسن
هر یکی قبلهی قبیلهی من
گه وصفش، قلم کلیل شود
طبع صد حِمیَری، ذلیل شود
مرکَب شعر، بینفس گردد
حرف، مرغ و قلم، قفس گردد
که مگر خود به خود رهی بدهد
ره به توصیف خود گَهی بدهد
هین! چه گویی "سره"! مودّب شو
به سگ کوی او مقرّب شو
که به وصف علیست، معبودش
که ز خلقت علیست، مقصودش
شرمگین شد قلم ز گفتهی من
قلمِ شرمِ دُر نسُفتهی من
که علی در سخن، نمیگنجد
در گپ و گفتِ من نمیگنجد
توبه کردم ز جز علی زین پس
من و مهر علی، همینم بس
#سید_رضا_هاشمی
#سره
@seyyedrezahashemi
.
طعمی
به دهان خود
بدهكار نيستم
به چيدن ماندهام
نه به چشيدن
فرسنگها
دينی به من ندارند
به رفتن زندهام
نه به رسيدن
راهم ببر
بی پروای آن كه
به سر درافتم
تيمارم كن
با بند بند انگشتان گرهدارت
تيمارم كن
تنها دستهای تو
كه پيراهن دريدهی يوسف را
در آبروی زليخا كُر دادهاند
سمت خواب نوازش را
میدانند
#حسین_منزوی
@seyyedrezahashemi
طعمی
به دهان خود
بدهكار نيستم
به چيدن ماندهام
نه به چشيدن
فرسنگها
دينی به من ندارند
به رفتن زندهام
نه به رسيدن
راهم ببر
بی پروای آن كه
به سر درافتم
تيمارم كن
با بند بند انگشتان گرهدارت
تيمارم كن
تنها دستهای تو
كه پيراهن دريدهی يوسف را
در آبروی زليخا كُر دادهاند
سمت خواب نوازش را
میدانند
#حسین_منزوی
@seyyedrezahashemi
.
ابر، اشکبار و ما خجل از ناگریستن
دارد تفاوت، آب شدن تا گریستن
خواهم به خواندنِ غزلِ عاشقانهای
بر رهگذارِ دوست، به غوغا گریستن
گفتی کُشم به علّت بیجا گریستن
مُردن، هزار بار به از ناگریستن
از دل، غبار شِکوه به شستن نمیرود
گفتن مُکدّر است و مُصفّا گریستن
کفر است کفر، در پی روزی شتافتن
ننگ است ننگ، در غم دنیا گریستن
گاهی به داغ شاهد و ساقی گداختن
گاهی به مرگ مامک و بابا گریستن
باید به دردِ هرزه گرستن، دگر گریست
بیجا گریستیم و دریغا گریستن
رشک آیدم به ابر که در حدّ وسع اوست
بر خاک کربلای معلّا گریستن
رفت آنچه رفت، بایدم اکنون نگاه داشت
از بهرِ نورِ دیدهٔ زهرا گریستن
آن خضر تشنهلب که چو از وی سخن رود
در راه برخورَد ز تپش با گریستن
گویند چشمْروشنی دیده، ماه و مهر
نازد به ماتمِ شه والا گریستن
خود را ندید زان لبِ نوشین به کام خویش
زیبد به شوربختی دریا گریستن
ای آنکه در حرم حجرالاسود از غمت
دارد به خود نهان چو سویدا گریستن
با خاکیان به جنگم و ز افلاکیان به رشک
خواهم بر آستان تو تنها گریستن
چون رزقِ غیب، دردِ تو را عام کردهاند
سرمیزند ز مؤمن و ترسا گریستن
در مدح، دلپذیر بود تا نفس زدن
در نوحه، ناگزیر بود تا گریستن
جز در ثنای شاه، مبادا نفس زدن
جز در عزای شاه، مبادا گریستن
#غالب_دهلوی
@seyyedrezahashemi
ابر، اشکبار و ما خجل از ناگریستن
دارد تفاوت، آب شدن تا گریستن
خواهم به خواندنِ غزلِ عاشقانهای
بر رهگذارِ دوست، به غوغا گریستن
گفتی کُشم به علّت بیجا گریستن
مُردن، هزار بار به از ناگریستن
از دل، غبار شِکوه به شستن نمیرود
گفتن مُکدّر است و مُصفّا گریستن
کفر است کفر، در پی روزی شتافتن
ننگ است ننگ، در غم دنیا گریستن
گاهی به داغ شاهد و ساقی گداختن
گاهی به مرگ مامک و بابا گریستن
باید به دردِ هرزه گرستن، دگر گریست
بیجا گریستیم و دریغا گریستن
رشک آیدم به ابر که در حدّ وسع اوست
بر خاک کربلای معلّا گریستن
رفت آنچه رفت، بایدم اکنون نگاه داشت
از بهرِ نورِ دیدهٔ زهرا گریستن
آن خضر تشنهلب که چو از وی سخن رود
در راه برخورَد ز تپش با گریستن
گویند چشمْروشنی دیده، ماه و مهر
نازد به ماتمِ شه والا گریستن
خود را ندید زان لبِ نوشین به کام خویش
زیبد به شوربختی دریا گریستن
ای آنکه در حرم حجرالاسود از غمت
دارد به خود نهان چو سویدا گریستن
با خاکیان به جنگم و ز افلاکیان به رشک
خواهم بر آستان تو تنها گریستن
چون رزقِ غیب، دردِ تو را عام کردهاند
سرمیزند ز مؤمن و ترسا گریستن
در مدح، دلپذیر بود تا نفس زدن
در نوحه، ناگزیر بود تا گریستن
جز در ثنای شاه، مبادا نفس زدن
جز در عزای شاه، مبادا گریستن
#غالب_دهلوی
@seyyedrezahashemi
.
دلم از کار جهان گرفته است
آمدهام تا مرا بخواهی
...که دلم بر هیچکس قرار نمیگیرد، الّا به تو
📚 تذکرة الأولیاء
👤 جنید بغدادی
@seyyedrezahashemi
دلم از کار جهان گرفته است
آمدهام تا مرا بخواهی
...که دلم بر هیچکس قرار نمیگیرد، الّا به تو
📚 تذکرة الأولیاء
👤 جنید بغدادی
@seyyedrezahashemi
.
حسنک گفت:
...جهان خوردم و کارها راندم و عاقبت کار آدمی مرگ است، اگر امروز اجل رسیده است، کس بازنتواند داشت که بر دار کشند یا جز دار که بزرگتر از حسین علی نیَم.
و حسنک را سوی دار بردند و بجایگاه رسانیدند. بر مرکبی که هرگز ننشسته بود نشانیدند و جلادش استوار ببست و رسنها فرود آورد و آواز دادند که سنگ زنید. هیچکس دست بسنگ نمیکرد و همه زار میگریستند، خاصه نشاپوریان. پس مشتی رند را زر دادند که سنگ زنند و مرد خود مرده بود، که جلادش رسن بگلو افکنده بود و خبه کرده.
اینست حسنک و روزگارش و گفتارش، رحمه الله علیه، این بود که خود بزندگی گاه گفتی که: «مرا دعای نشاپوریان بسازد» و نساخت و اگر زمین و آب مسلمانان بغصب بستدند، نه زمین ماند بدو و نه آب و چندان غلام و ضیاع و اسباب و زر و سیم و نعمت، هیچ سودش نداشت. او رفت و آن قوم که این مکر ساخته بودند، نیز برفتند.
...احمق مردی که دل درین جهان بندد، که نعمتی بدهد و زشت بازستاند.
چون ازین فارغ شدند بوسهل و قوم از پای دار بازگشتند و حسنک تنها ماند، چنانکه تنها آمده بود، از شکم مادر..
حسنک قریب هفت سال بر دار بماند، چنانکه پایهایش همه فرو تراشیده و خشک شد، چنانکه اثری نماند تا بدستوری فرود گرفتند و دفن کردند، چنانکه کس ندانست که سرش کجاست و تن کجاست و مادرحسنک زنی بود سخت جگرآور. چنان شنیدم که دو سه ماه ازو این حدیث پنهان داشتند و چون بشنید جزعی نکرد، چنانکه زنان کنند، بلکه بگریست بدرد، چنانکه حاضران از درد وی خون گریستند. پس گفت: بزرگا، مردا، که این پسرم بود، که پادشاهی چون محمود این جهان بدو داد و پادشاهی چون مسعود آن جهان و ماتم پسر سخت نیکو بداشت.
📚 تاریخ بیهقی، مجلد ششم، بخش بیست و هشتم/ بر دار کردن حسنک
@seyyedrezahashemi
حسنک گفت:
...جهان خوردم و کارها راندم و عاقبت کار آدمی مرگ است، اگر امروز اجل رسیده است، کس بازنتواند داشت که بر دار کشند یا جز دار که بزرگتر از حسین علی نیَم.
و حسنک را سوی دار بردند و بجایگاه رسانیدند. بر مرکبی که هرگز ننشسته بود نشانیدند و جلادش استوار ببست و رسنها فرود آورد و آواز دادند که سنگ زنید. هیچکس دست بسنگ نمیکرد و همه زار میگریستند، خاصه نشاپوریان. پس مشتی رند را زر دادند که سنگ زنند و مرد خود مرده بود، که جلادش رسن بگلو افکنده بود و خبه کرده.
اینست حسنک و روزگارش و گفتارش، رحمه الله علیه، این بود که خود بزندگی گاه گفتی که: «مرا دعای نشاپوریان بسازد» و نساخت و اگر زمین و آب مسلمانان بغصب بستدند، نه زمین ماند بدو و نه آب و چندان غلام و ضیاع و اسباب و زر و سیم و نعمت، هیچ سودش نداشت. او رفت و آن قوم که این مکر ساخته بودند، نیز برفتند.
...احمق مردی که دل درین جهان بندد، که نعمتی بدهد و زشت بازستاند.
چون ازین فارغ شدند بوسهل و قوم از پای دار بازگشتند و حسنک تنها ماند، چنانکه تنها آمده بود، از شکم مادر..
حسنک قریب هفت سال بر دار بماند، چنانکه پایهایش همه فرو تراشیده و خشک شد، چنانکه اثری نماند تا بدستوری فرود گرفتند و دفن کردند، چنانکه کس ندانست که سرش کجاست و تن کجاست و مادرحسنک زنی بود سخت جگرآور. چنان شنیدم که دو سه ماه ازو این حدیث پنهان داشتند و چون بشنید جزعی نکرد، چنانکه زنان کنند، بلکه بگریست بدرد، چنانکه حاضران از درد وی خون گریستند. پس گفت: بزرگا، مردا، که این پسرم بود، که پادشاهی چون محمود این جهان بدو داد و پادشاهی چون مسعود آن جهان و ماتم پسر سخت نیکو بداشت.
📚 تاریخ بیهقی، مجلد ششم، بخش بیست و هشتم/ بر دار کردن حسنک
@seyyedrezahashemi
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
.
این را با دل دوستان جوانم راه آمدم
که:
می با جوانان خوردنم باری تمنّا میکند
#تحلیل_رپ
#علی_سورنا
#پارساسانتو
کامل در:
https://youtu.be/ddBMscLf1cQ?si=hwo7X4iQy9G0bXHl
@seyyedrezahashemi
این را با دل دوستان جوانم راه آمدم
که:
می با جوانان خوردنم باری تمنّا میکند
#تحلیل_رپ
#علی_سورنا
#پارساسانتو
کامل در:
https://youtu.be/ddBMscLf1cQ?si=hwo7X4iQy9G0bXHl
@seyyedrezahashemi
.
آمد نفس صبح و سلامت نرسانید
بوی تو نیاورد و پیامت نرسانید
یا تو به دم صبح سلامی نسپردی
یا صبحدم از رشک، سلامت نرسانید
#خاقانی
@seyyedrezahashemi
آمد نفس صبح و سلامت نرسانید
بوی تو نیاورد و پیامت نرسانید
یا تو به دم صبح سلامی نسپردی
یا صبحدم از رشک، سلامت نرسانید
#خاقانی
@seyyedrezahashemi