سید مهدی موسوی
25.5K subscribers
378 photos
247 videos
183 files
817 links
اشعار، ترانه‌ها، داستان‌ها و... مرا فقط از این کانال و همچنین اینستاگرام، فیس‌بوک و کانال یوتیوب شخصی‌ام دنبال کنید
Download Telegram
خون تازه نشسته رو لب‌هام
بغض، پک می‌زنه به سیگارت
ناخن و باورم شکسته شده
مثل آوازهای گیتارت

می‌نویسم بدونِ هر کلمه
روی کاغذ دوباره با خونم
توی مغزم تویی که می‌خونی
من سرِ حرف‌هام می‌مونم

تف به این زندگی که ما رو کرد
اوّلش قبر و آخرش قبره
خوابِ بارونِ تیر می‌بینه
آسمونی که خالی از ابره

تو خیابون و من رژه می‌رن
این سؤالا که بی‌جواب‌ترن
نمی‌تونن منو بخوابونن
قرص‌هام از خودم خراب‌ترن

تن نمی‌دم به حوض و آکواریوم
تا که می‌خشکه آخرش برکه
ماهیِ قصّه‌های نیمه‌شبم
سرم از درد داره می‌ترکه

حقّ ما اینه آخر قصّه
زیر مشت و لگد کبود بشیم
تا خود صبح، درددل بکنیم
توی سیگارهات دود بشیم

من چی‌ام؟! هیچِ تا ابد هیچم!
صفر گنده پس از ممیّزها
روح یه شاعرم که پاره شده
بین رؤیا و خطّ‌قرمزها

خفه می‌شم که خوب می‌دونم
تو صدات انعکاس بغض منه
خفه می‌شم که خوب می‌دونی
درد در حالِ بیشتر شدنه

اون‌ورِ شیشه، شهر، تاریکه
بوی خون می‌ده این‌ورِ شیشه
من به حرفات باز مطمئنم:
همه‌چی واقعا عوض می‌شه!

بغلم کن از این‌همه کابوس
بغلم کن برادر خوبم
مثل یه قهرمان بازنده
مشت‌هامو به باد می‌کوبم

مهدی موسوی
@seyedmehdimoosavi2
دیوانه‌وار هستی و زیبایی
آرایش لبان و تنت قرمز!
لب‌های خونی‌ات درِ گوشم گفت:
«غمگین نشو به خاطر من هرگز

من سرنوشتِ خواستنِ فریاد
در خاورِ میانه‌ی غمگینم
من در توام… میان تنت، روحت…
از پشت پلک‌های تو می‌بینم

فردا که روز خنده و آزادی‌ست
من در میان سینه‌ی تو شادم
حبسم بکن میان نفس‌هایت
من توی دست‌های تو آزادم»...

#مهدی_موسوی
Forwarded from روشنک آرامش (Roshanak)
خفه می‌شم که خوب می‌دونم
تو صدات انعکاس بغض منه
خفه می‌شم که خوب می‌دونی
درد در حالِ بیشتر شدنه

اون‌ورِ شیشه، شهر، تاریکه
بوی خون می‌ده این‌ورِ شیشه
من به حرفات باز مطمئنم:
همه‌چی واقعا عوض می‌شه!

#مهدی‌موسوی
Magneto! Any dream worth having, is a dream worth dying for.
X-Men '97
Forwarded from عاطفه اسدی
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
دکلمه‌ی جمعی از هنرمندان به یاد آبان خونین ۹۸
شعر: داوود محمدی نیا

«وطن! برخیز و آبان را به یاد آور...»

@atefeasadi2
پنج‌شنبه‌ها ساعت ۱۹ به وقت تهران
تنها برنامه‌ی زنده‌ی ادبی به زبان فارسی: بامداد
از شبکه‌ی «کانال وان»

هر هفته در هنگام پخش برنامه
با واتساپ شبکه تماس بگیرید و شعر بخوانید:
+4740572356
یا در طول هفته
دکلمه‌هایتان از اشعارتان را
به‌صورت ویس یا فایل صوتی به همین واتساپ بفرستید

اگر به ماهواره و «کانال وان» دسترسی ندارید
می‌توانید برنامه را زنده از اینجا ببینید:
https://www.parsatv.com/m/name=Kanal-Yek
یا
https://fa.ch1.cc/live-tv/
برنامه‌ی بامداد این هفته:
بررسی اشعار «کاراپت دردریان» متخلص به «کارو»
و یادی از «کیانوش سنجری» و «آهو دریایی»
و شعرخوانی زنده (تلفنی) مخاطبان
ساعت ۱۹ به وقت تهران
منتظر باشید...
تا دقایقی دیگر با بامداد...
دوستان عزیزم. صفحاتی که در زیر به آنها اشاره شده، متعلق به خودم هستند و در آنها با افتخار مستقیما با شما در ارتباط هستم.
من (مهدی موسوی) بر اداره‌ی هیچ فن‌پیج و صفحه‌ی دیگری نظارت ندارم:

۱. اینستاگرام:
https://www.instagram.com/seyed.mehdi.moosavi

۲. فیس‌بوک:
https://www.facebook.com/seyedmehdimoosavi2

۳. کانال تلگرام:
https://t.me/seyedmehdimoosavi2

۴. کانال واتساپ:
https://whatsapp.com/channel/0029VaGGDWCFsn0logFsZZ1N

۵. توییتر:
https://x.com/Mousavi1355

۶. سایت شخصی:
http://mehdimousavi.net/

۷. کانال یوتیوب:
http://www.youtube.com/@MehdiMousavi
از غم و ترس درختان، به تبر هیچ مگو
چمدان بسته‌ام از آن‌ورِ در، هیچ مگو
از شبِ مانده به رؤیای سحر هیچ مگو
«من غلام قمرم، غیرِ قمر هیچ مگو
پیش من جز سخنِ شمع و شکر هیچ مگو»

از پلنگیدنِ ساکن‌شده بر متنِ پتو
خودکشی کردنِ یک عشق، پس از گریه‌ی او
از نخندیدنِ یک برّه به برقِ چاقو
«سخن رنج مگو، جز سخن گنج مگو
ور از این بی‌خبری، رنج مبر، هیچ مگو»

نخریدند! گران بود دلم، حتی مُفت!
حال من، حال پرنده‌ست پس از مردنِ جفت
دلِ من هرچه که کردند، نشد پوست‌کلفت!!
«دوش دیوانه شدم، عشق مرا دید و بگفت
آمدم! نعره مزن! جامه مدر! هیچ مگو!»

گاه خوابی و من از بالشِ پر می‌ترسم
چمدان بسته‌ام از آن‌ورِ در می‌ترسم
سفرم هیچ! من از بَعدِ سفر می‌ترسم
«گفتم ای عشق، من از چیزِ دگر می‌ترسم
گفت آن چیزِ دگر نیست دگر، هیچ مگو»

غم خود را به تو و با چمدان خواهم گفت
قایقی ساخته با آب روان خواهم گفت
با تو از سخت‌ترین رنج جهان خواهم گفت
«من به گوش تو سخن‌های نهان خواهم گفت
سر بجنبان که بلی! جز که به سر هیچ مگو»

من زمین خوردم و یک سایه به جایم پا شد
یک دریچه که به یک خانه‌ی دیگر وا شد
همه‌ی زندگی‌ام داخلِ ساکی جا شد
«قَمَری، جان‌صفتی، در رهِ دل پیدا شد
در رهِ دل چه لطیف است سفر، هیچ مگو»

سبزه‌ای بود که ملزم به بهارت می‌کرد!
استکانی که به هر حال دچارت می‌کرد
تا که می‌فهمیدی، داشت چه کارت می‌کرد!
«گفتم ای دل چه مَه است این؟! دل اشارت می‌کرد
که نه اندازه‌ی توست این، بگذر! هیچ مگو»

صبر، بسیار ولی خواهشِ تن، بیشتر است
خبری نیست از آن کس که از او باخبر است
نه فقط من، که تمامی جهان در خطر است
«گفتم این روی فرشته‌ست عجب یا بشر است
گفت این غیرِ فرشته‌ست و بشر، هیچ مگو»

دلم از وحشت دوریش، پُر از ماتم شد
خورد سیبی و پس از خوردن آن، آدم شد!
علتِ درد، خودش بود و خودش مرهم شد!
«گفتم این چیست؟! بگو! زیر و زبر خواهم شد
گفت می‌باش چنین زیر و زبر، هیچ مگو»

چمدان بسته‌ام و خسته‌ام از فکرِ محال
می‌پرم با دل آشفته و تیری در بال
آخر قصّه غم‌انگیزترم درهرحال
«ای نشسته تو در این خانه‌ی پُر نقش و خیال
خیز از این خانه برو، رخت ببر، هیچ مگو...»

مهدی موسوی
@seyedmehdimoosavi2
زندگی رفت و موند تو دل ما
حسرت لحظه‌‌ای خوشی کردن
نسل ما مرگو ساده می‌گیره
ما رو یه‌عمره خودکشی کردن!

غرقِ خونه، شمال تا به جنوب
شرق تا غرب، چوبه‌ی داره!
«زندگی» سخت باشه یا آسون
«بهمون یه وطن بدهکاره»

مهدی موسوی
@seyedmehdimoosavi2
Manzoomeh
Polyformance
اولین اثر گروه «پلی‌فورمنس» اجرای «منظومه‌ی یک روز کاری در کمونی اوّلیه بی هیچ گرایش سیاسی» است.

این اجرا تقدیم می‌شود به «سید مهدی موسوی» عزیز که استادِ دیدنی، خواندنی و شنیدنی کردن صداها و روایت‌هاست. مردی که اگر نبود، یک پای ادبیات می‌لنگید، مردی که تولدش بهانه‌ای شد برای اجرا کردن اثری از خودش.
اگر این اجرا به دلتان نشست، خوشحال می‌شویم که آن را با دوستانتان به اشتراک بگذارید.

@polyformance1