تمام تلاشمان برای انجام پروژه ای که بیش از یکسال برایش برنامه ریزی کرده بودیم بدون نتیجه ماند.
🔻
نزدیک کربلا بودیم آخر شب بود و همه گروه غمگین و خسته در فضای سبز قبل از ورودی کربلا پاهایمان را می کشیدیم تا فقط به کربلا برسیم. تلفن زنگ خورد و گفتند محل اسکان گروه که از چند ماه قبل هماهنگ شده بود و چند بار تا رسیدن گروه دوباره هماهنگ کرده بودیم را گروهی دیگر گرفته اند.
این دیگر باقیمانده توانمان را هم تمام کرد.
🔻
به ورودی کربلا رسیدیم. و همینطور که رمق های آخرین قدمها را جمع می کردیم مردی در تاریک و روشن یکی از کوچه ها بیرون آمد.
انگار که کمین کرده بود. مرد جوان آمد جلو و ما را به خانه خودش دعوت کرد. گفت من در بیمارستان همین خیابان کار می کنم. شب را اینجا بمانید فقط صبح بروید که من هم بروم سر کار.
🔻
هم بهت زده بودیم و هم خوشحال! وارد خانه که شدیم یک اتاق بود که بیست نفرمان به زور در آن، جا می شدیم. همه بیهوش شدند. بعد از نماز صبح هر کس از خستگی همانجا به خواب رفت.
بوی پیاز داغ و ادویه بیدارم کرد. ساعت 11.30 صبح بود. ساعت را که دیدم از جا پریدم. صاحبخانه گفته بود که باید صبح برود سرکار و ما هم برویم.
🔻
مردی با لبخند وارد اتاق شد. با سینی بزرگی روی سر. آن را وسط رختخواب ها زمین گذاشت. چند نوع صبحانه و نان داغ و چای و ...
گفت من پسرعموی صاحبخانه ام. همسر و فرزندان صاحبخانه پشت این اتاق در آشپزخانه خوابیده اند و این خانه فقط همین اتاق را دارد. برای همین پسر عمویم خواست صبح که تا بیست و چهار ساعت بعد می رود کشیک بیمارستان ، شما بروید. اما دلش نیامد شما را بیدار کند. من مرخصی گرفتم و ماندم. حالا شما تا هر وقت بخواهید اینجا بمانید.
🔻
همه به همدیگر نگاه کردیم شرمنده و خجالت زده. هر چه تلاش کردیم که برویم مرد نگذاشت. و ما را به خانه بغلی دعوت کرد برای استحمام. اجازه گرفتیم تا به حرم برویم و برگردیم. تا حرم در آن ازدحام و از آن فاصله، نزدیک به دو ساعت راه بود. تا رفتیم و برگشتیم غروب شده بود. مرد خندان و شاد کنار درب خانه منتظر ما نشسته بود. به نوبت ما را به خانه بغلی میبرد برای استحمام و بعد هم دوباره سینی شام بر روی سر به اتاق آمد.
🔻
شب را دوباره همانجا ماندیم. برخی رفتند حرم و برخی دیگر هم خوابیدند.
صبح صاحبخانه از شیفت برگشته بود. با دو دختر کوچکش وارد اتاق شد و سینی بزرگ صبحانه را روی زمین گذاشت. نشست و دوباره به ما خوش آمد گفت. بعد از صبحانه ما با شرمندگی تمام خواستیم از خانه اش برویم اما نمیگذاشت! پسرعمویش هم میگفت باید بمانید. صاحبخانه ناگهان شروع کرد از داستان آن شب ورود ما به کربلا صحبت کردن ... در حالی که اشک در چشمهایش حلقه زده بود گفت: آن شب من خیلی دلشکسته بودم و ناراحت از اینکه به خاطر فاصله زیاد خانه ی ما با حرم زائری مهمان ما نمی شود. به امام حسین گفتم:
🔻
آقا! من یک اتاق بیشتر ندارم؛ اتاق خانه ام را از زائرانت پر کن! شما را که دیدم مطمئن بودم که میهمان من هستید! و صبح هم خجالت کشیدم بیدارتان کنم.
سرمان را پایین انداختیم. اصلا نمی دانستیم باید چه بگوییم. تا بعد از اربعین همانجا ماندیم و بعد از زیارت اربعین که صاحبخانه مطمئن شد قصد بازگشت داریم، بدرقه مان کرد.
و این تنها عکس از آن چند روز میهمانی خانه ی اوست.
#اربعین
سید احسان باقری
https://www.instagram.com/p/BzyXRV2JCtB/?igshid=1hl9383e0j597
🔻
نزدیک کربلا بودیم آخر شب بود و همه گروه غمگین و خسته در فضای سبز قبل از ورودی کربلا پاهایمان را می کشیدیم تا فقط به کربلا برسیم. تلفن زنگ خورد و گفتند محل اسکان گروه که از چند ماه قبل هماهنگ شده بود و چند بار تا رسیدن گروه دوباره هماهنگ کرده بودیم را گروهی دیگر گرفته اند.
این دیگر باقیمانده توانمان را هم تمام کرد.
🔻
به ورودی کربلا رسیدیم. و همینطور که رمق های آخرین قدمها را جمع می کردیم مردی در تاریک و روشن یکی از کوچه ها بیرون آمد.
انگار که کمین کرده بود. مرد جوان آمد جلو و ما را به خانه خودش دعوت کرد. گفت من در بیمارستان همین خیابان کار می کنم. شب را اینجا بمانید فقط صبح بروید که من هم بروم سر کار.
🔻
هم بهت زده بودیم و هم خوشحال! وارد خانه که شدیم یک اتاق بود که بیست نفرمان به زور در آن، جا می شدیم. همه بیهوش شدند. بعد از نماز صبح هر کس از خستگی همانجا به خواب رفت.
بوی پیاز داغ و ادویه بیدارم کرد. ساعت 11.30 صبح بود. ساعت را که دیدم از جا پریدم. صاحبخانه گفته بود که باید صبح برود سرکار و ما هم برویم.
🔻
مردی با لبخند وارد اتاق شد. با سینی بزرگی روی سر. آن را وسط رختخواب ها زمین گذاشت. چند نوع صبحانه و نان داغ و چای و ...
گفت من پسرعموی صاحبخانه ام. همسر و فرزندان صاحبخانه پشت این اتاق در آشپزخانه خوابیده اند و این خانه فقط همین اتاق را دارد. برای همین پسر عمویم خواست صبح که تا بیست و چهار ساعت بعد می رود کشیک بیمارستان ، شما بروید. اما دلش نیامد شما را بیدار کند. من مرخصی گرفتم و ماندم. حالا شما تا هر وقت بخواهید اینجا بمانید.
🔻
همه به همدیگر نگاه کردیم شرمنده و خجالت زده. هر چه تلاش کردیم که برویم مرد نگذاشت. و ما را به خانه بغلی دعوت کرد برای استحمام. اجازه گرفتیم تا به حرم برویم و برگردیم. تا حرم در آن ازدحام و از آن فاصله، نزدیک به دو ساعت راه بود. تا رفتیم و برگشتیم غروب شده بود. مرد خندان و شاد کنار درب خانه منتظر ما نشسته بود. به نوبت ما را به خانه بغلی میبرد برای استحمام و بعد هم دوباره سینی شام بر روی سر به اتاق آمد.
🔻
شب را دوباره همانجا ماندیم. برخی رفتند حرم و برخی دیگر هم خوابیدند.
صبح صاحبخانه از شیفت برگشته بود. با دو دختر کوچکش وارد اتاق شد و سینی بزرگ صبحانه را روی زمین گذاشت. نشست و دوباره به ما خوش آمد گفت. بعد از صبحانه ما با شرمندگی تمام خواستیم از خانه اش برویم اما نمیگذاشت! پسرعمویش هم میگفت باید بمانید. صاحبخانه ناگهان شروع کرد از داستان آن شب ورود ما به کربلا صحبت کردن ... در حالی که اشک در چشمهایش حلقه زده بود گفت: آن شب من خیلی دلشکسته بودم و ناراحت از اینکه به خاطر فاصله زیاد خانه ی ما با حرم زائری مهمان ما نمی شود. به امام حسین گفتم:
🔻
آقا! من یک اتاق بیشتر ندارم؛ اتاق خانه ام را از زائرانت پر کن! شما را که دیدم مطمئن بودم که میهمان من هستید! و صبح هم خجالت کشیدم بیدارتان کنم.
سرمان را پایین انداختیم. اصلا نمی دانستیم باید چه بگوییم. تا بعد از اربعین همانجا ماندیم و بعد از زیارت اربعین که صاحبخانه مطمئن شد قصد بازگشت داریم، بدرقه مان کرد.
و این تنها عکس از آن چند روز میهمانی خانه ی اوست.
#اربعین
سید احسان باقری
https://www.instagram.com/p/BzyXRV2JCtB/?igshid=1hl9383e0j597
Instagram
سید احسان باقری
تمام تلاشمان برای انجام پروژه ای که بیش از یکسال برایش برنامه ریزی کرده بودیم بدون نتیجه ماند. نزدیک کربلا بودیم آخر شب بود و همه گروه غمگین و خسته در فضای سبز قبل از ورودی کربلا پاهایمان را می کشیدیم تا فقط به کربلا برسیم. تلفن زنگ خورد و گفتند محل اسکان…
وارد موکب شدم. روی زمین نشسته بود.
دیگ بزرگ را میچرخاند و آب و کف را بر تنش می غلتاند. آب دیگ سرخ رنگ شده بود.
🔻
هر چه میشست تمیز تر می شد و کف نقره گونش برق میزد. آب را که خالی کرد یک لحظه از درون فروریختم!
دیدم چقدر خسته ام
از نوکریِ پر ادعا!
حسرت همه وجودم را فراگرفت. 🔻
به دنبال کار بزرگ نبود.
به دنبال هیچ چیز نبود.
یک گوشه بی سر و صدا زمزمه می کرد.
هیچ کس برایش لبخند نمی زد. به او آفرین نمی گفت. نه خبری از رونمایی بود و نه گزارشی.
نه دوربینی و نه مصاحبه ای
🔻
اصلا به چشم نمی آمد.
فقط آن گوشه ی آشپزخانه برای محشر ذخیره می کرد.
قطره ای درخشان نبود. اصلا هیچ نبود جز دریای خروشان عشقی که به آن پیوسته بود.
🔻
با تمام وجودم به او خیره شدم. و در دلم گفتم "یا لیتنا کنا معک" و این حسرت را کنار حسرتهای دیگرِ این راه، به قلبم سپردم.
سید احسان باقری
🔻
عکس: کربلای معلی/اربعین 89
🔻
https://www.instagram.com/p/B0oLup7Jhg7/?igshid=1fplnms0si0qr
دیگ بزرگ را میچرخاند و آب و کف را بر تنش می غلتاند. آب دیگ سرخ رنگ شده بود.
🔻
هر چه میشست تمیز تر می شد و کف نقره گونش برق میزد. آب را که خالی کرد یک لحظه از درون فروریختم!
دیدم چقدر خسته ام
از نوکریِ پر ادعا!
حسرت همه وجودم را فراگرفت. 🔻
به دنبال کار بزرگ نبود.
به دنبال هیچ چیز نبود.
یک گوشه بی سر و صدا زمزمه می کرد.
هیچ کس برایش لبخند نمی زد. به او آفرین نمی گفت. نه خبری از رونمایی بود و نه گزارشی.
نه دوربینی و نه مصاحبه ای
🔻
اصلا به چشم نمی آمد.
فقط آن گوشه ی آشپزخانه برای محشر ذخیره می کرد.
قطره ای درخشان نبود. اصلا هیچ نبود جز دریای خروشان عشقی که به آن پیوسته بود.
🔻
با تمام وجودم به او خیره شدم. و در دلم گفتم "یا لیتنا کنا معک" و این حسرت را کنار حسرتهای دیگرِ این راه، به قلبم سپردم.
سید احسان باقری
🔻
عکس: کربلای معلی/اربعین 89
🔻
https://www.instagram.com/p/B0oLup7Jhg7/?igshid=1fplnms0si0qr
Instagram
سید احسان باقری
👇 وارد موکب شدم. روی زمین نشسته بود. دیگ بزرگ را میچرخاند و آب و کف را بر تنش می غلتاند. آب دیگ سرخ رنگ شده بود. 🔻 هر چه میشست تمیز تر می شد و کف نقره گونش برق میزد. آب را که خالی کرد یک لحظه از درون فروریختم! دیدم چقدر خسته ام از نوکریِ پر ادعا! حسرت همه…
در صف ورودی فرودگاه امام خمینی، با کوله پشتی ام ایستاده بودم. روی کوله پشتی یک سربند قرمز "لبیک یا حسین ع" بسته شده بود. از لباس مشکی و کوله پشتی ام مشخص بود مقصدم کجاست.
🔻
مردی کنارم بود که سالها ایران زندگی نمی کرد. و برای سرزدن به فرزندانش به ایران آمده بود.
نگاهی به من کرد و گفت: کجا می روی کربلا؟
گفتم بله.
گفت در این شلوغی؟ بگذار زمانی برو که بتوانی زیارت کنی.
لبخندی زدم.
🔻
چگونه می توانستم به او بفهمانم که صدها کیلومتر میروم به شوق این که از ازدحام حتی به نزدیکی مقصد هم نرسم؟!
سید احسان باقری
🔻
عکس: کربلای معلی / اربعین 91
🔻
https://www.instagram.com/p/B06g_7BpnEe/?igshid=44s0bqhbd7nu
🔻
مردی کنارم بود که سالها ایران زندگی نمی کرد. و برای سرزدن به فرزندانش به ایران آمده بود.
نگاهی به من کرد و گفت: کجا می روی کربلا؟
گفتم بله.
گفت در این شلوغی؟ بگذار زمانی برو که بتوانی زیارت کنی.
لبخندی زدم.
🔻
چگونه می توانستم به او بفهمانم که صدها کیلومتر میروم به شوق این که از ازدحام حتی به نزدیکی مقصد هم نرسم؟!
سید احسان باقری
🔻
عکس: کربلای معلی / اربعین 91
🔻
https://www.instagram.com/p/B06g_7BpnEe/?igshid=44s0bqhbd7nu
Instagram
سید احسان باقری
👇 در صف ورودی فرودگاه امام خمینی، با کوله پشتی ام ایستاده بودم. روی کوله پشتی یک سربند قرمز "لبیک یا حسین ع" بسته شده بود. از لباس مشکی و کوله پشتی ام مشخص بود مقصدم کجاست. 🔻 مردی کنارم بود که سالها ایران زندگی نمی کرد. و برای سرزدن به فرزندانش به ایران آمده…
سالهایی که جوانتر بودم در این مسیر مثل باد می دویدم. کم کم به خاطر شرایط جسمانی ام، بردن دوربین و تجهیزات سنگین عکاسی برایم سخت بود. برخی از پروژه های عکاسی مثل پرتره زائران اربعین، یا پانورامای نجف-کربلا نیاز به کمک داشت.
🔻
میثم را از سالها قبل می شناختم. از دوران مدرسه. اربعین سال 92 با من همراه شد.
با من که نه، با عشق اربعین!
صبور و آرام با من می آمد. هر جا مینشستم می نشست و هر جا راه میرفتم راه می آمد. هر کاری که میتوانست انجام می داد. بدون چون و چرا.
🔻
میثم قسمتی از وجودم شده بود. سایه ای نداشت.
تمام بار خودش و مرا می آورد.
بدون او عکاسی برایم سخت بود. اگر میثم نبود در آن چند سال خیلی کارها به نتیجه نمی رسید.
هر موقع از او تشکر میکردم پاسخی جز لبخند نمی گرفتم.
لبخندی که نشان از تمنای لبخندِ رضایتِ صاحبِ این مسیر بود.
سید احسان باقری
🔻
عکس: نجف اشرف/ ایام اربعین 92
🔻
https://www.instagram.com/p/B1MS0Yop4Xs/?igshid=i4hehxqswx6v
🔻
میثم را از سالها قبل می شناختم. از دوران مدرسه. اربعین سال 92 با من همراه شد.
با من که نه، با عشق اربعین!
صبور و آرام با من می آمد. هر جا مینشستم می نشست و هر جا راه میرفتم راه می آمد. هر کاری که میتوانست انجام می داد. بدون چون و چرا.
🔻
میثم قسمتی از وجودم شده بود. سایه ای نداشت.
تمام بار خودش و مرا می آورد.
بدون او عکاسی برایم سخت بود. اگر میثم نبود در آن چند سال خیلی کارها به نتیجه نمی رسید.
هر موقع از او تشکر میکردم پاسخی جز لبخند نمی گرفتم.
لبخندی که نشان از تمنای لبخندِ رضایتِ صاحبِ این مسیر بود.
سید احسان باقری
🔻
عکس: نجف اشرف/ ایام اربعین 92
🔻
https://www.instagram.com/p/B1MS0Yop4Xs/?igshid=i4hehxqswx6v
Instagram
سید احسان باقری
👇 سالهایی که جوانتر بودم در این مسیر مثل باد می دویدم. کم کم به خاطر شرایط جسمانی ام، بردن دوربین و تجهیزات سنگین عکاسی برایم سخت بود. برخی از پروژه های عکاسی مثل پرتره زائران اربعین، یا پانورامای نجف-کربلا نیاز به کمک داشت. 🔻 میثم را از سالها قبل می شناختم.…
در این راه که پا بگذاری، می بینی که هیچ کس خودش نیست.
همه داشته های انسان ها رنگ می بازد
و همه در تکاپو هستند تا کاری کنند.
🔻
مثل کلاس درسِ معلمی مهربان که وقتی کمکی داوطلبانه می خواهد، همه بچه ها تا جایی که میتوانند دستشان را بالامی آورند و روی پایشان می ایستند تا معلم آنها را ببیند.
🔻
معلمی که زندگی اش و خانواده و یارانش را برای تربیت بچه هایش نثار کرده است!
سید احسان باقری
🔻
عکس: کربلای معلی/ ایام اربعین 91
🔻
https://www.instagram.com/p/B1eW50cpL_E/?igshid=1v00q3cv5tunf
همه داشته های انسان ها رنگ می بازد
و همه در تکاپو هستند تا کاری کنند.
🔻
مثل کلاس درسِ معلمی مهربان که وقتی کمکی داوطلبانه می خواهد، همه بچه ها تا جایی که میتوانند دستشان را بالامی آورند و روی پایشان می ایستند تا معلم آنها را ببیند.
🔻
معلمی که زندگی اش و خانواده و یارانش را برای تربیت بچه هایش نثار کرده است!
سید احسان باقری
🔻
عکس: کربلای معلی/ ایام اربعین 91
🔻
https://www.instagram.com/p/B1eW50cpL_E/?igshid=1v00q3cv5tunf
Instagram
سید احسان باقری
👇 در این راه که پا بگذاری، می بینی که هیچ کس خودش نیست. همه داشته های انسان ها رنگ می بازد و همه در تکاپو هستند تا کاری کنند. 🔻 مثل کلاس درسِ معلمی مهربان که وقتی کمکی داوطلبانه می خواهد، همه بچه ها تا جایی که میتوانند دستشان را بالامی آورند و روی پایشان…
هیچ کجای جهان انسان ناگهان چنین شغل عوض نمی کند!
دکتری بارکش می شود.
معلمی ماساژ میدهد.
مدیری آشپزی می کند.
هنرمندی جارو می کشد.
راننده ای نان می پزد.
شغل نوکریِ به هر قیمتی، جایگزین همه مناصب صاحب نشان و افتخار می شود.
تو چه کاری بلدی در "اربعین بازار" حسین؟
🔻
سید احسان باقری
عکس: جاده نجف کربلا/ اربعین 88
🔻
https://www.instagram.com/p/B1wS0MGJ8PP/?igshid=376fbpm7onnp
دکتری بارکش می شود.
معلمی ماساژ میدهد.
مدیری آشپزی می کند.
هنرمندی جارو می کشد.
راننده ای نان می پزد.
شغل نوکریِ به هر قیمتی، جایگزین همه مناصب صاحب نشان و افتخار می شود.
تو چه کاری بلدی در "اربعین بازار" حسین؟
🔻
سید احسان باقری
عکس: جاده نجف کربلا/ اربعین 88
🔻
https://www.instagram.com/p/B1wS0MGJ8PP/?igshid=376fbpm7onnp
Instagram
سید احسان باقری
👇 هیچ کجای جهان انسان ناگهان چنین شغل عوض نمی کند! دکتری بارکش می شود. معلمی ماساژ میدهد. مدیری آشپزی می کند. هنرمندی جارو می کشد. راننده ای نان می پزد. شغل نوکریِ به هر قیمتی، جایگزین همه مناصب صاحب نشان و افتخار می شود. تو چه کاری بلدی در "اربعین بازار"…
Forwarded from خانه عکاسان ایران
📣📣زائران اربعین؛
دعوتید به پویش جهانی تر کردن اربعین
🔷قطره دریاست🔷
(پویش ثبت عکس پرتره میلیون ها زائر اربعین حسینی)
👇
🔻
مقررات پویش:
1. شرکت در این پویش برای کلیه زائران آزاد است.
2. ثبت پرتره از کلیه زائران (زن، مرد یا کودک) آزاد است.
3. عکسهایی که صرفا در محدوده مرز ایران و عراق و کشور عراق گرفته شده باشند پذیرفته میشوند. (در صورت اثبات عدم رعایت این موضوع، عکس های ارسالی حذف خواهند شد)
4. فقط عکسهایی که در تاریخ 20 تا 27 مهرماه 1398 (هفته منتهی به اربعین حسینی) در منطقه یاد شده ثبت شوند، پذیرفته میشود.
5. عکسها میتوانند با رعایت قواعدی که در ادامه به آن اشاره شده است با دوربین حرفهای یا موبایل ثبت شوند.
6. عکس سلفی (خودنگاره) پذیرفته نمیشود.
7. پرترهها باید عمودی ثبت شده و مانند نمونه های نمایش داده شده از سینه تا بالای سر زائر را در بر گیرند.
8. عکسها باید رنگی و بدون ادیت ارایه شوند.
9. قبل از سفر از صحت تاریخ و ساعت دوربین مطمئن شوید تا در صورت نیاز به استناد بتوان از صحت آن مطمئن بود.
10. در تعداد ارسال پرتره محدودیتی نیست. (بدیهی است هر چه تعداد ثبت بیشتر باشد رکورد بزرگتری ثبت خواهد شد)
11. عکس ها باید با کیفیت اصلی روی دی وی دی ثبت و ارسال شوند.
12. در صورتیکه حجم عکس های ارسالی بیشتر باشد دبیرخانه پذیرای افراد جهت انتقال عکس ها از هارد شخصیشان به مجموعه دبیرخانه خواهد بود.
13. عکس های منتخب، ابتدا در ایران به صورت نمایشگاهی به روی دیوار خواهد رفت و عکاسانی که آثارشان به نمایشگاه راه یافته باشد از آیین افتتاح مطلع و اسم عکاسان بر دیوار نمایشگاه درج خواهد شد.
14. در صورت چاپ کتاب، نام کلیه عکاسان در کتاب ثبت خواهد شد.
🔻
جوایز:
👈بهترین مجموعه پرتره / مبلغ 25 میلیون ریال
👈بیشترین پرتره ثبت شده / مبلغ 15 میلیون ریال
👈به سه نفر از عکاسان به قید قرعه مبلغ 10 میلیون ریال اهدا خواهد شد.
🔻
مهلت ارسال آثار: چهارشنبه 15 آبان ماه 98
🔻
جهت ثبت نام و ارسال اولیه می توانید از طریق آدرس فضای مجازی (ایتا، بله، تلگرام، واتساپ و سروش) اقدام کنید:
09014550570
دبیرخانه: انتهای خ سمیه، حوزه هنری، طبقه چهارم، #خانه_عکاسان_ایران
🔻
👈پویشی که فقط با مشارکت حداکثری زائران ممکن خواهد شد.
🔷در نشر و مشارکت حداکثری ما را یاری کنید.
🔻
#خانه_عکاسان_ایران
#پویش_پرتره_میلیونی_اربعین#اربعین
https://www.instagram.com/p/B3aFMTQpOrD/?igshid=7fmtb96wt852
دعوتید به پویش جهانی تر کردن اربعین
🔷قطره دریاست🔷
(پویش ثبت عکس پرتره میلیون ها زائر اربعین حسینی)
👇
🔻
مقررات پویش:
1. شرکت در این پویش برای کلیه زائران آزاد است.
2. ثبت پرتره از کلیه زائران (زن، مرد یا کودک) آزاد است.
3. عکسهایی که صرفا در محدوده مرز ایران و عراق و کشور عراق گرفته شده باشند پذیرفته میشوند. (در صورت اثبات عدم رعایت این موضوع، عکس های ارسالی حذف خواهند شد)
4. فقط عکسهایی که در تاریخ 20 تا 27 مهرماه 1398 (هفته منتهی به اربعین حسینی) در منطقه یاد شده ثبت شوند، پذیرفته میشود.
5. عکسها میتوانند با رعایت قواعدی که در ادامه به آن اشاره شده است با دوربین حرفهای یا موبایل ثبت شوند.
6. عکس سلفی (خودنگاره) پذیرفته نمیشود.
7. پرترهها باید عمودی ثبت شده و مانند نمونه های نمایش داده شده از سینه تا بالای سر زائر را در بر گیرند.
8. عکسها باید رنگی و بدون ادیت ارایه شوند.
9. قبل از سفر از صحت تاریخ و ساعت دوربین مطمئن شوید تا در صورت نیاز به استناد بتوان از صحت آن مطمئن بود.
10. در تعداد ارسال پرتره محدودیتی نیست. (بدیهی است هر چه تعداد ثبت بیشتر باشد رکورد بزرگتری ثبت خواهد شد)
11. عکس ها باید با کیفیت اصلی روی دی وی دی ثبت و ارسال شوند.
12. در صورتیکه حجم عکس های ارسالی بیشتر باشد دبیرخانه پذیرای افراد جهت انتقال عکس ها از هارد شخصیشان به مجموعه دبیرخانه خواهد بود.
13. عکس های منتخب، ابتدا در ایران به صورت نمایشگاهی به روی دیوار خواهد رفت و عکاسانی که آثارشان به نمایشگاه راه یافته باشد از آیین افتتاح مطلع و اسم عکاسان بر دیوار نمایشگاه درج خواهد شد.
14. در صورت چاپ کتاب، نام کلیه عکاسان در کتاب ثبت خواهد شد.
🔻
جوایز:
👈بهترین مجموعه پرتره / مبلغ 25 میلیون ریال
👈بیشترین پرتره ثبت شده / مبلغ 15 میلیون ریال
👈به سه نفر از عکاسان به قید قرعه مبلغ 10 میلیون ریال اهدا خواهد شد.
🔻
مهلت ارسال آثار: چهارشنبه 15 آبان ماه 98
🔻
جهت ثبت نام و ارسال اولیه می توانید از طریق آدرس فضای مجازی (ایتا، بله، تلگرام، واتساپ و سروش) اقدام کنید:
09014550570
دبیرخانه: انتهای خ سمیه، حوزه هنری، طبقه چهارم، #خانه_عکاسان_ایران
🔻
👈پویشی که فقط با مشارکت حداکثری زائران ممکن خواهد شد.
🔷در نشر و مشارکت حداکثری ما را یاری کنید.
🔻
#خانه_عکاسان_ایران
#پویش_پرتره_میلیونی_اربعین#اربعین
https://www.instagram.com/p/B3aFMTQpOrD/?igshid=7fmtb96wt852
Instagram
سید احسان باقری
📣📣زائران اربعین؛ دعوتید به پویش جهانی تر کردن اربعین 🔷قطره دریاست🔷 (پویش ثبت عکس پرتره میلیون ها زائر اربعین حسینی) 👇 🔻 مقررات پویش: 1. شرکت در این پویش برای کلیه زائران آزاد است. 2. ثبت پرتره از کلیه زائران (زن، مرد یا کودک) آزاد است. 3. عکسهایی که صرفا…
آقا جان!
یا امام حسن عسکری(ع)
چقدر مدیون شماییم
از آن روز که زیارت اربعین را از علامات مؤمن برشمردید.
از آن موقع به این روزهای ما فکر کردید.
و ما را از تعفن زندگی غفلت زده بیرون کشیدید.
و به ما توفیق دادید که پا در راه مقدمه ی ظهور فرزند دلبندتان بگذاریم.
و نسیم جان فزای زندگی مهدوی مدهوشمان کند.
کاش لیاقت پیدا کنیم و در رکابش جبران کنیم.
🔻
عکس: سامراء/اربعین 98
🔻
https://www.instagram.com/p/B4fgCxRJfms/?igshid=1ccjv9p1ne2s1
یا امام حسن عسکری(ع)
چقدر مدیون شماییم
از آن روز که زیارت اربعین را از علامات مؤمن برشمردید.
از آن موقع به این روزهای ما فکر کردید.
و ما را از تعفن زندگی غفلت زده بیرون کشیدید.
و به ما توفیق دادید که پا در راه مقدمه ی ظهور فرزند دلبندتان بگذاریم.
و نسیم جان فزای زندگی مهدوی مدهوشمان کند.
کاش لیاقت پیدا کنیم و در رکابش جبران کنیم.
🔻
عکس: سامراء/اربعین 98
🔻
https://www.instagram.com/p/B4fgCxRJfms/?igshid=1ccjv9p1ne2s1
Instagram
سید احسان باقری
👇 آقا جان! یا امام حسن عسکری(ع) چقدر مدیون شماییم از آن روز که زیارت اربعین را از علامات مؤمن برشمردید. از آن موقع به این روزهای ما فکر کردید. و ما را از تعفن زندگی غفلت زده بیرون کشیدید. و به ما توفیق دادید که پا در راه مقدمه ی ظهور فرزند دلبندتان بگذاریم.…
یونسکو، میهمان نوازی مردم عراق در زمان زیارت اربعین را در لیست "میراث ناملموس جهانی" ثبت کرد.
جهان باید خون حسین ع را به عنوان ملموس ترین میراث ثبت کند. خونی که 1400 سال است می جوشد و جهان را برای روزِ سپردن میراث جهان به وارثین برحقش آماده می کند.
اربعین شیشه عطری است که رایحه ی روزهای پیش رو را می گستراند تا مشام خسته بشری از جنایت های استکبار با حکومت مهدوی انس بگیرد.
انهم یرونه بعیدا و نراه قریبا
🔻
https://www.instagram.com/p/B6DYuSzJOZh/?igshid=78zr4c2o3vg5
جهان باید خون حسین ع را به عنوان ملموس ترین میراث ثبت کند. خونی که 1400 سال است می جوشد و جهان را برای روزِ سپردن میراث جهان به وارثین برحقش آماده می کند.
اربعین شیشه عطری است که رایحه ی روزهای پیش رو را می گستراند تا مشام خسته بشری از جنایت های استکبار با حکومت مهدوی انس بگیرد.
انهم یرونه بعیدا و نراه قریبا
🔻
https://www.instagram.com/p/B6DYuSzJOZh/?igshid=78zr4c2o3vg5
Instagram
سید احسان باقری
یونسکو، میهمان نوازی مردم عراق در زمان زیارت اربعین را در لیست "میراث ناملموس جهانی" ثبت کرد. جهان باید خون حسین ع را به عنوان ملموس ترین میراث ثبت کند. خونی که 1400 سال است می جوشد و جهان را برای روزِ سپردن میراث جهان به وارثین برحقش آماده می کند. اربعین…
یک سال گذشته
و یک زمستانِ سخت!
پاییز هم فرارسیده
جانمان یخ کرده
و تنها امیدمان مرهمِ گرمایِ مسیر عاشقی ات بود
التماست می کنیم
أَسْأَلُكَ أَنْ تُحْيِيَ قَلْبِي
🔺
عکس: جاده نجف-کربلا / اربعین 1391
🔺
https://www.instagram.com/p/CFzsC-npNNy/?igshid=1p1ten365ag1w
و یک زمستانِ سخت!
پاییز هم فرارسیده
جانمان یخ کرده
و تنها امیدمان مرهمِ گرمایِ مسیر عاشقی ات بود
التماست می کنیم
أَسْأَلُكَ أَنْ تُحْيِيَ قَلْبِي
🔺
عکس: جاده نجف-کربلا / اربعین 1391
🔺
https://www.instagram.com/p/CFzsC-npNNy/?igshid=1p1ten365ag1w
Instagram
سید احسان باقری
یک سال گذشته و یک زمستانِ سخت! پاییز هم فرارسیده جانمان یخ کرده و تنها امیدمان مرهمِ گرمایِ مسیر عاشقی ات بود التماست می کنیم أَسْأَلُكَ أَنْ تُحْيِيَ قَلْبِي 🔺 عکس: جاده نجف-کربلا / اربعین 1391 🔺 #الحسین_یجمعنا #امام_حسین #اربعین #شیعه #کربلا #بین_الحرمین…
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
🎵📣«اربعین است»
باصدای: سید احسان باقری
شاعر: میلاد عرفان پور
آهنگساز و تنظیم کننده: امید رهبران
میکس و مسترینگ: راشا تقی پور
(نسخه کم حجم)
#اربعین_حسینی
@seyedehsanbagheri
باصدای: سید احسان باقری
شاعر: میلاد عرفان پور
آهنگساز و تنظیم کننده: امید رهبران
میکس و مسترینگ: راشا تقی پور
(نسخه کم حجم)
#اربعین_حسینی
@seyedehsanbagheri
Arbaeen-Ast
Seyed Ehsan Bagheri
🎵📣«اربعین است»
باصدای: سید احسان باقری
شاعر: میلاد عرفان پور
آهنگساز و تنظیم کننده: امید رهبران
میکس و مسترینگ: راشا تقی پور
#اربعین_حسینی
@seyedehsanbagheri
باصدای: سید احسان باقری
شاعر: میلاد عرفان پور
آهنگساز و تنظیم کننده: امید رهبران
میکس و مسترینگ: راشا تقی پور
#اربعین_حسینی
@seyedehsanbagheri
در این مسیر
تا چشم کار می کند، اعجاز و شگفتی نهفته است.
پذیرایی رنگارنگ این مسیر خود عالمی دارد.
چیزی که چشمها را خیره می کند، طعم و تنوع غذاها نیست.
میهمان نوازی از زائران حسین ع است.
در هر لحظه از شبانه روز که اراده کنی، سفره ای رنگین پهن است.
و هر آنچه بخواهی فراهم
گویی میزبانان فریاد می زنند
حسین ع؛
اگر نبودیم آن زمان
که از تو و کاروانت پذیرایی کنیم
هر آنچه در توان داریم برای پذیرایی از زائران مسیرت فراهم کرده ایم.
🔺
عکس ها: سید احسان باقری
[بخشی از کتاب عکس پیاده آمده ام]
نذورات و پذیرایی در جاده نجف-کربلا / اربعین 1392
https://www.instagram.com/p/CF4zEVqpETE/?igshid=1f22drykcr0rw
تا چشم کار می کند، اعجاز و شگفتی نهفته است.
پذیرایی رنگارنگ این مسیر خود عالمی دارد.
چیزی که چشمها را خیره می کند، طعم و تنوع غذاها نیست.
میهمان نوازی از زائران حسین ع است.
در هر لحظه از شبانه روز که اراده کنی، سفره ای رنگین پهن است.
و هر آنچه بخواهی فراهم
گویی میزبانان فریاد می زنند
حسین ع؛
اگر نبودیم آن زمان
که از تو و کاروانت پذیرایی کنیم
هر آنچه در توان داریم برای پذیرایی از زائران مسیرت فراهم کرده ایم.
🔺
عکس ها: سید احسان باقری
[بخشی از کتاب عکس پیاده آمده ام]
نذورات و پذیرایی در جاده نجف-کربلا / اربعین 1392
https://www.instagram.com/p/CF4zEVqpETE/?igshid=1f22drykcr0rw
Instagram
سید احسان باقری
در این مسیر تا چشم کار می کند، اعجاز و شگفتی نهفته است. پذیرایی رنگارنگ این مسیر خود عالمی دارد. چیزی که چشمها را خیره می کند، طعم و تنوع غذاها نیست. میهمان نوازی از زائران حسین ع است. در هر لحظه از شبانه روز که اراده کنی، سفره ای رنگین پهن است. و هر آنچه…
Forwarded from سید احسان باقری
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
🎵📣«اربعین است»
باصدای: سید احسان باقری
شاعر: میلاد عرفان پور
آهنگساز و تنظیم کننده: امید رهبران
میکس و مسترینگ: راشا تقی پور
(نسخه کم حجم)
#اربعین_حسینی
@seyedehsanbagheri
باصدای: سید احسان باقری
شاعر: میلاد عرفان پور
آهنگساز و تنظیم کننده: امید رهبران
میکس و مسترینگ: راشا تقی پور
(نسخه کم حجم)
#اربعین_حسینی
@seyedehsanbagheri
Arbaeen-Ast
Seyed Ehsan Bagheri
🎵📣«اربعین است»
باصدای: سید احسان باقری
شاعر: میلاد عرفان پور
آهنگساز و تنظیم کننده: امید رهبران
میکس و مسترینگ: راشا تقی پور
#اربعین_حسینی
@seyedehsanbagheri
باصدای: سید احسان باقری
شاعر: میلاد عرفان پور
آهنگساز و تنظیم کننده: امید رهبران
میکس و مسترینگ: راشا تقی پور
#اربعین_حسینی
@seyedehsanbagheri
مه بود و ابر و غروب اربعین
میشست و می زدود
می خرید
بی منت
و تمام
🔻
اربعین ١۴۴۵
🔻
#arbaeenwalk #arbaeen2023 #arbaeen #arbaeen_walk
#مشایه_الاربعین #اربعین١۴٠٢ #اربعین #اربعین_حسینی
https://www.instagram.com/p/Cw23CFms-vU/?igshid=MzRlODBiNWFlZA==
میشست و می زدود
می خرید
بی منت
و تمام
🔻
اربعین ١۴۴۵
🔻
#arbaeenwalk #arbaeen2023 #arbaeen #arbaeen_walk
#مشایه_الاربعین #اربعین١۴٠٢ #اربعین #اربعین_حسینی
https://www.instagram.com/p/Cw23CFms-vU/?igshid=MzRlODBiNWFlZA==
📣نشانههای مؤمن پنج چیز است:
51 رکعت نماز در شبانه روز
زیارت اربعین
انگشتر عقیق در دست راست کردن
پیشانی بر خاک گذاردن
بلند گفتن بسم الله الرحمن الرحیم
(امام حسن عسکری ع)
🔻ایشان حق ویژه ای به گردن ما دارند؛
چه کسی میدانست که ایشان با این حدیث به دنبال ساختن پیش نمایش زندگی مهدوی و میعادگاه منتظران ظهور فرزند دلبندشان در پیاده روی #اربعین بودند؟
#شهادت_امام_حسن_عسکری
@seyedehsanbagheri
51 رکعت نماز در شبانه روز
زیارت اربعین
انگشتر عقیق در دست راست کردن
پیشانی بر خاک گذاردن
بلند گفتن بسم الله الرحمن الرحیم
(امام حسن عسکری ع)
🔻ایشان حق ویژه ای به گردن ما دارند؛
چه کسی میدانست که ایشان با این حدیث به دنبال ساختن پیش نمایش زندگی مهدوی و میعادگاه منتظران ظهور فرزند دلبندشان در پیاده روی #اربعین بودند؟
#شهادت_امام_حسن_عسکری
@seyedehsanbagheri
شهادت جانمایهی انقلاب اسلامی است و قوام و حیات نهضت ما در خون شهید است. رمز آنكه سیدالشهدا(ع) را خون خدا ميخوانند در همینجاست. خون پیكرهی حق در طول تاریخ از قلب عاشوراست و اگر حقیقت را بخواهی، هنوز روز عاشورا به شب نرسیده است. كاروان تاریخ روان است و یاران عاشورایی سیدالشهدا(ع) یكایك از صلب پدران و رحم مادرانشان پای به سیارهی زمین ميگذارند و در زیر خیمههایی پشمینه و یا در خانههایی كاهگلی بزرگ ميشوند و خود را به صحرای كربلا ميرسانند...
برادر! جایی برای ای کاشها و اگرها باقی نمانده است، عاشورا هنوز نگذشته و کاروان کربلا هنوز در راه است. اگر تو را هوس کربوبلاست، بسمالله ...
سید شهیدان اهل قلم
آقا سید مرتضی آوینی
#با_چفیه_می_آییم #غزه #اربعین
@seyedehsanbagheri
برادر! جایی برای ای کاشها و اگرها باقی نمانده است، عاشورا هنوز نگذشته و کاروان کربلا هنوز در راه است. اگر تو را هوس کربوبلاست، بسمالله ...
سید شهیدان اهل قلم
آقا سید مرتضی آوینی
#با_چفیه_می_آییم #غزه #اربعین
@seyedehsanbagheri
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
به سمت دریا تو میکشونیم
دارم میام نه تو میرسونیم
میون خیمه ت تو مینشونیم
بی اراده میزنم دلو به جاده
میبینم عاشق تر از من چه زیاده...
#اربعین #تصویر_هوایی_جاده_نجف_کربلا
@seyedehsanbagheri
دارم میام نه تو میرسونیم
میون خیمه ت تو مینشونیم
بی اراده میزنم دلو به جاده
میبینم عاشق تر از من چه زیاده...
#اربعین #تصویر_هوایی_جاده_نجف_کربلا
@seyedehsanbagheri
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
در طول مسیر همه اش در حال گرفتن پرتره بودم.
یک شب و روز هم در موکب بین المللی رسانه متوقف شدم و عکس می گرفتم
از زائران #اربعین
به کربلا که رسیدیم و ساکن شدیم با دوربین زدم بیرون
در پیاده رو و شروع کردم به عکاسی
دختر سمت چپی را دیدم و اجازه گرفتم که پرتره اش را بگیرم.اسمش را یادم نیست اما از کالیفرنیا آمده بود!
دختر سمت راستی جلو دوید و خواست عکس او را هم بگیرم، اهل قم بود.
گفتم بیایید یک عکس هم با هم بگیریم
با همه وجود بغلشان کردم. گویی سالهاست همدیگر را میشناسیم.
البته که همینطور بود.
شماره هایشان را گرفتم که عکس ها را بفرستم و خداحافظی کردیم.
شگفت زده بودم و یکبار دیگر این گردهمایی رازآلود را در ذهنم مرور کردم و تمام وجودم پر از شور و شعف شده بود.
در وعده گاهی برای جمع شدن از گوشه گوشه جهان زیر پرچم سرخ حسینی و چشم انتظار نسیم سبز انتظار.
و نسیمی که ما را از گوشه های جهان دور هم جمع کند و در مقابل چشم جهانیان به اهتزاز در آورد.از قم و تهران و صنعا تا کالیفرنیا و بوداپست و سن پترزبورگ.
پ ن:نمیدانستم چند ماه بعد نمایشگاه این پرتره ها در روزهای شهادت سردار و دهه اول فاطمیه برگزار میشود. و بعدکرونا و..
یک شب و روز هم در موکب بین المللی رسانه متوقف شدم و عکس می گرفتم
از زائران #اربعین
به کربلا که رسیدیم و ساکن شدیم با دوربین زدم بیرون
در پیاده رو و شروع کردم به عکاسی
دختر سمت چپی را دیدم و اجازه گرفتم که پرتره اش را بگیرم.اسمش را یادم نیست اما از کالیفرنیا آمده بود!
دختر سمت راستی جلو دوید و خواست عکس او را هم بگیرم، اهل قم بود.
گفتم بیایید یک عکس هم با هم بگیریم
با همه وجود بغلشان کردم. گویی سالهاست همدیگر را میشناسیم.
البته که همینطور بود.
شماره هایشان را گرفتم که عکس ها را بفرستم و خداحافظی کردیم.
شگفت زده بودم و یکبار دیگر این گردهمایی رازآلود را در ذهنم مرور کردم و تمام وجودم پر از شور و شعف شده بود.
در وعده گاهی برای جمع شدن از گوشه گوشه جهان زیر پرچم سرخ حسینی و چشم انتظار نسیم سبز انتظار.
و نسیمی که ما را از گوشه های جهان دور هم جمع کند و در مقابل چشم جهانیان به اهتزاز در آورد.از قم و تهران و صنعا تا کالیفرنیا و بوداپست و سن پترزبورگ.
پ ن:نمیدانستم چند ماه بعد نمایشگاه این پرتره ها در روزهای شهادت سردار و دهه اول فاطمیه برگزار میشود. و بعدکرونا و..