سید احسان باقری
198 subscribers
338 photos
77 videos
8 files
400 links
🔸عکاس و فیلمساز
🔹مدیر خانه عکاسان ایران
🔸مدرس دانشگاه
🔹عضو سازمان نظام روان شناسی و مشاوره
🔸کارشناس ارشد روانشناسی مشاوره
🔹برگزیده بیش از 45 جشنواره عکس ملی و بین المللی

🌷زندگی زیباست اما"شهادت"از آن زیباتر است

ارتباط:
@ehsan136023
Download Telegram
هیچ وقت چای خور نبودم.
همیشه از تعارف این همه چای تعجب می کردم.
فقط گاهی آن هم به شوق همراه یا میزبان لبی به چای تر می کردم.
چه رسد به چای پررنگ و پر از شکر!
که یک بار از روی اجبار در راه اربعین از خشکی گلو مزه مزه کردم.
انگار اتفاقی در وجودم افتاد!
چه طور چنین طعمی داشت؟ طعمی پر از حس و آوا
چایی که با همه چایهای دنیا فرق می کرد.
و من دچارش شدم
حالا به همه چایها خیره می شوم
و صدای استکان و نعلبکی و حرکت قاشق چای خوری توی استکان در گوشم میپیچد.
و پشت سرش صدای خش خش پاها روی زمین
و هلابالزائر
و کم کم تمام رنگ ها و بوها و صداها و طعم های اربعین بر می خیزند و باهم به رقص در می آیند و مرا مدهوش می کنند.
هنوز هم چای خور نیستم
مثل قبل
اما چای اربعین اصلا چیز دیگری است.
🔴
عکس:جاده نجف کربلا/ نمی دانم کدام اربعین!
https://www.instagram.com/p/BrnRr8_lCeJ/?utm_source=ig_share_sheet&igshid=hgtqi6r0brof
تا به حال دیده ای این همه آدم،
وسط بیابان
در سرما و گرما
بدون داشتن خیلی از امکانات و سرگرمیهای جاهلیت مدرن، این قدر خوش باشند؟
وقتی پای در راه اربعین بگذاری خواهی دید!
انگار آدم ها از آنچه از هم دورشان می کند فاصله میگیرند و کنار هم می نشینند.
بشر امروز از بشر عصر حجر تنها تر است. آن هم یک تنهایی ترسناک و پنهان؛ تنهایی در جمع!
همه با همند اما هیچ کس پیوند و گرهی با قلب دیگری ندارد.
اما اینجا آدم ها با زبان های بیگانه از هم، بدون آنکه همدیگر را بشناسند و یا حتی محل زندگی هم را روی نقشه دیده باشند، در کنار هم آرامشی وصف ناپذیر دارند.
گویی هزاران سال است که یکدیگر را می شناسند.
اینجا همه گذاشته اند و گذشته اند.
این خاصیت مسیر کربلاست که باید دل کند و گذشت...
اینجا همه از خیلی چیزها گذشته اند تا باهم باشند.
از ناتوانیهای جسمی
از نداشتن هزینه سفر
از دشواریهای راه
از گرفتاریهای و مشکلات تمام نشدنی این عصر
از دلبستگی ها و تعلقات و عادتهای فراوان
همه چیز را داده اند.
و فقط برای پیوند با یک عشق بزرگ و عمیق مشترک آمده اند.
همین است که با گرما و محبتی مواجه می شوید که در هیچ کجای دیگر نمونه ندارد
اینجا همه عاشقند
و عشق مشترکشان چنان تلألؤ و عظمتی دارد که یکدیگر را عاشقانه دوست دارند و در کنار یکدیگر شادی وصف ناپذیری را تجربه می کنند.
آن هم عشقی که رنگی از منیت و خودخواهی در آن نیست و هر چه هست ایثار و گذشت است.
تا پای در این راه نگذارید درکی از این معمای شیرین نخواهید داشت.
#سید_احسان_باقری
🔻
عکس:جاده نجف کربلا/ اربعین 92

https://www.instagram.com/p/Bsd1r4CBECb/?utm_source=ig_share_sheet&igshid=1a41h64ekft0q
🔻داستانِ عکسِ لحظه ی تولدم!
سید احسان باقری
@seyedehsanbagheri
🔻داستانِ عکسِ لحظه ی تولدم!
سید احسان باقری

🔸ساعت 3 صبح سوار اتوبوس شدیم که به سمت کربلا حرکت کنیم.کاروان های حج و زیارت اجازه نداشتند پیاده به کربلا بروند.
🔸چشمانم را بستم و چند ساعت بعد صدای پچ پچ بچه ها مرا بیدار کرد. فکر کردم اتوبوس برای نماز ایستاده. پرده پنجره را کنار زدم. هوا گرگ و میش بود. از کنار پنجره جمعیت عظیمی در حرکت می کرد. هنوز چشمانم درست باز نشده بود و مبهوت به جمعیت خیره شدم.
🔸دوربینم را درآوردم و عکس گرفتم. و بلند شدم و از اتوبوس پیاده شدم.
صدای خش خش پاها روی زمین و جمعیتی که اول و آخرش معلوم نبود.
هوا هنوز روشن نشده بود.
🔸با تمام وجود فکر می کردم که در صحرای محشر پا گذاشته ام و انسان ها برانگیخته شده و سوی مبدا و مقصد خویش در حرکتند.
مبهوت به جمعیتی که از اطراف اتوبوس می جوشید خیره شده بودم. نه زبانم کار می کرد و نه چشمم درست می دید و نه گوشم درست می شنید. همه چیز مثل یک خواب بود. تازه فهمیدم که اتوبوس برای نماز نایستاده و از ازدحام جمعیت است که دیگر امکان حرکت ندارد.
🔸همانجا زیراندازی پهن کردیم و در سوز صبحگاهی وضو گرفتیم. نماز می خواندم اما چشمانم جز حرکت چیزی نمی دید. و گوشهایم جز صدای خش خش پاها روی زمین چیزی نمی شنید.
آفتاب داشت طلوع می کرد.
🔸در همان کنار اتوبوس جلوی یک اتاقک فلزی پر بود از مردم. و از پنجره اتاقک بخار بیرون میزد.به سختی جلو رفتم.
آن روزها هنوز حلاوت "هلابالزوار" را درست نچشیده بودم. یک لیوان شیر داغ برداشتم و رو به جاده ایستادم.
چشمانم درست نمی دید. سوز صبحگاهی و آفتاب هم چشانم را پر از اشک کرده بود.
🔸پاهایم نای ایستادن نداشت. کم کم داشتم می فهمیدم چه خبر است. همانجا کنار بچه ها به مدیر کاروان گفتیم که ما دیگر سوار اتوبوس نمی شویم. تازه چشم و گوشمان داشت باز می شد! آفتاب دیگر همه جا را روشن کرده بود و ما نیز از اتوبوس جدا شدیم. صدای پای ما به خش خش پاها افزوده شد و در جریان این رود خود را به آب سپردیم. هنوز با دیدن این عکس تمام وجودم حسرت می شود. و دوباره آن لحظه ها را در وجودم می جویم. همه وجودم داغ می شود. تب می کنم و می سوزم.
🔸می گویند نام دیگر قیامت "یوم الحسرت" است و هر آدمی در قیامت حسرت عمیقی را تجربه خواهد کرد. ولی ما تمام اوقاتمان، همه وقت هایی که به یاد اربعین می افتیم یوم الحسرت است.
حسرت خیلی بد است. گوشت آدم را آب می کند. اما برخی حسرت ها به همه چیز می ارزد مثل حسرت این لحظه بی تکرار که صحرای محشر و برانگیختن انسان را با تمام وجودم شهود کردم.
🔸به تمام عمرم قسم که جز این لحظه، لحظه ای را برای شروع راه رفتن و حرکت کردن سراغ ندارم. من اینجا
انگار اولین قدم برداشتنم در زندگی و تاتی تاتیِ کودکانه ام را تجربه کردم. زندگی من از کنار شیشه همین اتوبوس و از لحظه گرفتن همین عکس شروع شد. شاید قبلش وجود داشتم و چونان جنینی در رحم با کمترین بویایی و شنوایی و فعالیت زندگی می کردم اما این فریم؛ لحظه تولدم و لحظه پیوندم با حسین ع از جنسی دیگر و حرکت آخرالزمانی ام به سوی حسین ع است.
#اربعین

https://t.me/seyedehsanbagheri/722
گویند در لحظات مرگ، تمام زندگی در چند ثانیه از جلوی چشم انسان عبور می کند.
لحظه ها را می شمارم و انتظار می کشم.
برای اینکه یکبار دیگر، فقط یکبار دیگر ...
چه لحظه های گوارایی خواهد بود لحظه ی دیدن قابهای اربعین در حرکتِ سریعِ لحظاتِ عمرِ بی حاصلم.
شاید با مرگ روی یکی از این قابها توقف کنم!
🔻
عکس: با کاروان اربعین در اتوبوس نزدیک مرز مهران/ اربعین 88
🔻
https://www.instagram.com/p/BtBOr-Jligq/?utm_source=ig_share_sheet&igshid=b8z1007b1ayc
در جوانی اسبی داشتم. وقتی از کنار دیواری عبور می‌کرد و سایه‌اش به دیوار می‌افتاد، اسبم به آن نگاه و خیال می‌کرد اسب دیگری است. به همین خاطر شیهه می‌کشید و سعی می‌کرد از آن جلو بزند و چون هرچه تند می‌رفت، می‌دید هنوز از سایه‌اش جلو نیفتاده است؛ باز هم به سرعتش اضافه می‌کرد تا حدی که اگر این جریان ادامه پیدا می‌کرد مرا به کشتن می‌داد. اما دیوار تمام می‌شد و سایه‌اش از بین می‌رفت، آرام می‌گرفت. در دنیا وقتی به دیگران نگاه کنی، بدنت که مرکب توست می‌خواهد در جنبه‌های دنیوی از آنها جلو بزند و اگر از چشم و همچشمی با دیگران باز نگهش نداری، تو را به نابودی می‌کشد.

#حاج_اسماعیل_دولابی
#کلام_بزرگان
به دختران این راه برسید.
برایشان سوغات ببرید.
یک سوغات کوچک و رنگی
مثل یک گل سر یا گوشواره!
در چشمانشان خیره شوید و لبخند بزنید.
در آغوششان بکشید و نوازششان کنید.
لباسهایشان را مرتب کنید و خاکش را بتکانید.
بگذارید برایتان حرف بزنند.
بگویند از کجا آمده اند و کجا می روند.
چند سالشان است.
چه بازیهایی دوست دارند.
اصلا بگذارید هر چه دلشان می خواهد بگویند و شما همه چشم و گوش شوید.
مبادا دختری دست دراز کرده باشد و نذری تعارف کند و دل نازکش را بشکنید.
مبادا پاهای کوچکشان خسته شده باشد و توجه نکنید.
یا از تاریکی شب بترسند و دل کوچکشان را آرام نکنید.
حواستان به دختران این راه باشد.
بگذارید معنای محبت خالص را در این مسیر بیاموزند. و هیچ محبت بالاتری در زندگیشان جلوه گری نکند.
بزرگ که شدند خودشان خواهند فهمید که این محبت ها، برای تسلای دل دختران این مسیر و با روضه ای جانسوز عجین بوده است.
#سید_احسان_باقری
🔻
عکس: جاده حله-کربلا / اربعین 92
🔻
#اربعین
https://www.instagram.com/p/BtThqW8lKZm/?utm_source=ig_share_sheet&igshid=vd41kuc7350b
لحظه های آمدنت امروز چهل ساله شد.
لحظه هایی که همه اش اضطراب بود و شور و شوق.
لحظه هایی که خواب زمستانی دنیا با طلوع خورشید وجودت شگفت زده شد.
من آن روزها هم بودم و هم نبودم.
امروز برای من مثل آنروز است. نمیدانم هستم یا نیستم. لحظه های آمدنت برای من انگار بارها تکرار شده است. و هر دفعه تمام وجودم را شوق، از نو ساخته است.
آمدنت برای همه محل تردید و اضطراب بود. که آیا می توانی بیایی؟
حالا از آن روز، چهل سال می گذرد!
تو آمدی
و ماندی
و همه ترس ها و تهدید ها رفتند.
لحظه های چهله ی سیطره ی روح تو بر این دنیا، امروز و با طلوع صبح جمعه کامل می شود. و این یعنی انقلاب اسلامی به ثمر نشسته است.
یکی از یاران تو در زندان های ستمشاهی می گفت: به خدا سوگند اگر مرا بکشید در هر قطره خونم نام مقدس خمینی را خواهید یافت.*
در طلوع چهل سالگی انقلاب فریاد میزنیم به خدا سوگند اگر ما را بکشید درهر قطره خونمان نام مقدس انقلاب اسلامی را خواهید یافت!
سید احسان باقری
🔻
*پ ن: شهید آیت الله سعیدی
https://www.instagram.com/p/BtULnSmB4dd/?utm_source=ig_share_sheet&igshid=12jqu93dpd7nu
📣خانه عکاسان ایران برگزار می کند:
🔻رنج‌ها و گنج‌ها🔻
(مرور برخی از وقایع سرنوشت ساز و غرورآفرین انقلاب اسلامی ایران)
از سلسله نمایشگاه‌های چهلمین سالگرد پیروزی شکوهمند انقلاب اسلامی ایران
🔻
افتتاحیه: دوشنبه 15 بهمن 97 – ساعت 16
بازدید: سه شنبه 16 بهمن لغایت 8 اسفند 1397 (بجز پنجشنبه ها و جمعه ها) –ساعت 9 الی 18
🔻
خیابان سمیه – نرسیده به حافظ – حوزه هنری انقلاب اسلامی – گالری شماره یک خانه عکاسان ایران
@iranipc
امروز کارِ خانه ی خود را تمام کرد
گویا که قصدِ عازمِ فردا شدن نداشت...
🔸
شهادت بی بی دوعالم حضرت زهرا س تسلیت باد.

@seyedehsanbagheri
📣📣📣
لطفا امسال هرکس دوست ندارد در راهپیمایی بیست و دو بهمن شرکت نکند!
🔻
بس است چهل سال استقلال، آزادی و جمهوری اسلامی! بس است گنج ها و شیرینی های پنهان و عمیقی که به واسطه ترور رسانه ای، کمتر از تلخیِ هجمه ی اقتصادی و سیاسی دشمنانِ تشنه به خون این مردم، به مذاقشان نشسته است.
🔻
خدا با هیچ کس عقد اخوت نبسته است. جز خط راستین انقلاب اسلامی که خواهد جوشید و پیش خواهد رفت.
خطی که گرچه امروز لابلای ترورِ رسانه دشمن و فاصله گرفتن برخی از مسوولین از پیمان مقدس انقلاب اسلامی، کمتر به چشم ها می آید، اما هنوز امید مستضعفان جهان است.
🔻
اگر تا نوک بینی مان را ببینیم، از فشار گرانی و تورم و فشارهای امروز نباید پا در این راهپیمایی بگذاریم.
اما آرامش این کشور به یمن کسانی است که نگاهی فراتر داشتند. رفتند و جانشان را در کف دست گرفتند و نثار آرامش ما کردند.
🔻
این انقلاب با امام روح الله و جوشش و خروش مردم به ثمر نشست اما یادمان نرود که اگر اینها در مدار سنت الهی و مسیر آخرالزمانی تاریخ انبیاء قرار نمی گرفت به بار نمی نشست.
🔻
و اگر این سنت حتمی الهی پس از گذشت قرون و اعصار نبود و در عالم ملکوت، انقلاب اسلامی ایران به عنوان مقدمه ساز حرکت جهانی مهدی موعود، با قلم زر نگاشته نشده بود، این انقلاب تا کنون بارها و بارها توسط عِده و عُده ی شیطان رجیم در هم شکسته بود.
🔻
اگر نباشیم چیزی از دست نمی رود جز اینکه مصداق "فسوف یأتی الله بقومهم یحبهم و یحبونه" میشویم. و اگر باشیم آخرین گردنه های صعب العبوری را رد می کنیم که پشت آن خورشید حقیقی جهان سر بر می آورد و نورش تمام تشنگی و سختی این راه را فرو می نشاند.
🔻
هر کس می خواهد از این انقلاب دست بکشد مختار است و هرکس دوست ندارد در راهپیمایی بیست و دو بهمن شرکت نکند آزاد است اما هیچ انسان عاقلی جایگاه بی بدیل خود را در عالم خلقت چنین از دست نداده است.
سید احسان باقری/بیست و یکم بهمن 1397
🔻
پ ن: با وضو و غسل و به نیت تعجیل در فرج مهدی فاطمه (عج) در این راهپیمایی شرکت کنید. به نیت این بنده هم چند قدم بردارید. یا مهدی عج
🔻
#چهل_سالگی_انقلاب
https://www.instagram.com/p/Bttn1WPF8HQ/?utm_source=ig_share_sheet&igshid=jt0i5mjixisv
نمایشگاه عکس ایران؛ 2019_197 در مسکو افتتاح شد.
افتتاحیه این نمایشگاه با حضور اصحاب رسانه های روسیه، یکی از شبکه های تلویزیونی و چند روزنامه معتبر این کشور برگزار شد.
🔻
خبرنگاران در نشست خبری این نمایشگاه با سید احسان باقری مدیر خانه عکاسان ایران گفتگو کردند.
🔻
پ ن: در این مجموعه نمایشگاه بین المللی، علاوه بر شصت عکس نمایشگاه "رنج ها و گنج ها" که در گالری شماره یک خانه عکاسان ایران بر روی دیوار است و رویکرد مرور تاریخی دارد، چهل عکس نیز از ایران پس از این چهل سال در آینه زندگی مردم
در کشورهای مختلف بر روی دیوار خواهد رفت.

https://www.instagram.com/p/Btvt_G1F_RK/?utm_source=ig_share_sheet&igshid=7yk8ls9773v4
حیدر ایستاده بود و ظرفی در دست داشت. با زبان عربیِ فصیحِ خویش به زائران پیاده خوش آمد می گفت و بر سر هر کس می توانست دستی می کشید.
🔻
و ردی از آب و گل بر سرشان می گذاشت.
بچه ها کمی نگاهش میکردند و از زیر دستش رد می شدند. حیدر می خندید و مهربانانه دست نوازشی را بر خط گل آلودش می افزود.
🔻
و زیر لب می گفت: خوش آمدید زائران کوچک حسین ع
و بعد اشک می ریخت...
می خندید و اشک می ریخت!
و بچه ها از ته دل می خندیدند.
🔻
پا که در این مسیر بگذاری، با دنیای عجیبی مواجه می شوی.
دنیایی که غم آن مثل یک شهد شیرین، نشاط آور است. اگر می خواهی این مصراع را بفهمی حتما پا در این مسیر بگذار:
اصلا حسین جنس غمش فرق می کند...
🔻
غمی که بر وجودت می نشیند و بعد از آن همچون لایه ای از وجودت می افتد و جوان تر می شوی.
گریه می کنی و بانشاط تر می شوی
سختی می کشی و تازه تر می شوی
خسته می شوی و پرواز می کنی
🔻
اگر می خواهی روز و ماه و سالت را با غم و شادی حسین ع عجین ببینی پا در این راه بگذار
و چند قدم بردار
و نفس عمیق بکش
و خوب نگاه کن
🔻
و سعی کن همه چیز را به خاطرت بسپاری
تا سال بعد که دوباره ببینی آنچه را که در هیچ خواب و بیداری نخواهی دید.
سید احسان باقری
عکس: جاده نجف-کربلا / اربعین 92
🔻
https://www.instagram.com/seyed_ehsan_bagheri/p/Bt3wCkPlHtZ/?utm_source=ig_share_sheet&igshid=dflpx88zlsef
خانه عکاسان ایران برگزار می کند:
🔻
نمایشگاه عکس ایران؛ 2019_1979
(از مجموعه نمایشگاه های بین المللی به مناسبت چهل سالگی شکوهمند انقلاب اسلامی)
🔻
نمایشگاه دوم؛ ترکیه-استانبول
🔻
افتتاحیه: بیستم فوریه 2019
🔻
@iranipc
نمایشگاه عکس ایران؛ 2019_1979 در استانبول برگزار شد.
افتتاحیه این نمایشگاه با حضور اصحاب رسانه های ترکیه و شخصیت های فرهنگی هنری ایران و ترکیه و همچنین شبکه های تلویزیونی و خبرنگاران روزنامه های این کشور برگزار شد.
این مجموعه نمایشگاه بین المللی که به بهانه ی چهلمین سالگرد پیروزی شکوهمند انقلاب اسلامی ایران تدارک گردیده، در روسیه و ترکیه برگزار شده و در کشورهای دیگر ادامه خواهد داشت.
🔻
https://www.instagram.com/seyed_ehsan_bagheri/p/BuTqp4PF_Ps/?utm_source=ig_share_sheet&igshid=8c2rtp8su4bd
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
گزارشی ویدئویی اجمالی از نمایشگاه عکس ایران(2019_1979) در استانبول_ترکیه
توسط خانه عکاسان ایران
🔻
@iranipc
آن روزها روایتگری اربعین مثل امروز نبود؛ در طول سال با شوق زائدالوصفی هر کسی که رشته ی محبت حسین ع را بر دل داشت، می نشاندم و از اربعین برایش میگفتم. عکس نشانش میدادم و از رویایی که دیده بودم برایش نقل می کردم. انگار باید همانطور که شوق زیارت اربعین من را از زندگی پرشتاب این قرن به درون تونل اربعین کشیده بود بقیه را هم با خود می بردم.
🔻
دو شب به اربعین 91 بود که به کربلا رسیدیم. من که خودم میهمان بودم با خود میهمان آورده بودم! محمد هم صید امسال بود!
در راه کربلا از بقیه جدا شده بودیم که بتوانم عکاسی کنم.
🔻
تا نزدیک حرم رفتیم و در ازدحام از بیرون زیارت مختصری کردیم. بقیه بچه ها را هم گم کرده بودیم و موبایل ها هم نمی گرفت. نمی دانستم او را باید به کجا ببرم. در کوچه های منتهی به حرم دعا می کردم که جایی برای استراحت پیدا کنیم. دیر وقت بود، درب چند موکب و حسینه را زدم ولی همه پر بودند. در یکی از کوچه ها به حسینیه ای رسیدیم که صف طولانی استکان های تا کمر شکر، زیر نور ها خودنمایی می کردند. نواهای عربی اربعینی هم به گوش می رسید. انگار نوشیدن این چای همه خستگی سفر را از ما گرفت.
🔻
مسوول حسینیه ابو احمد بود. با صدایی کلفت و جدی گفت جا نداریم اما نگاهی به ما کرد و راهمان داد.
وارد حسینیه شدیم و جایی برای خود یافتیم. جای کوچکی بود ما بین ردیفهای زائر که متراکم در حال استراحت بودند.
چشمانم را بستم و بیهوش شدم.
🔻
صبح که از خواب برخاستم در تب می سوختم. حال خوشی نداشتم. رفتیم کنار حسینیه و صبحانه خوردیم. دوباره برگشتم و سرجایم بیهوش شدم. من از جایم به سختی بلند می شدم. ابو احمد گاهی برایم قرص می آورد و احوالم را می پرسید. محمد هم می رفت زیارت می کرد و بر می گشت. گاهی هم با من می آمد و منتظر می ماند تا در ازدحام جمعیت اطراف حرم عکاسی کنم. پس از زیارت اربعین باید به سمت نجف بر می گشتیم.
🔻
محمد دیگر همه آن دور و برها را بلد شده بود. مثل همیشه دل کندن سخت بود. به ابواحمد و قوانین جدی اش و مهرِ پنهان پشت جدیتش هم عادت کرده بودیم. لحظه آخر مرا در آغوش گرفت و یک بسته قرص هم به دستم داد که برای مسیر برگشت همراهم باشد. با هم عکسی گرفتیم و ابواحمد قول گرفت که در حرم امام رئوف یادش کنم.
🔻
به سمت نجف حرکت کردیم. حالم بهتر بود. حالا محمد هم پر بود از اشتیاق اربعین و روایتگری اش و من هم به همسفرانی که محمد سالهای بعد با خود همراه می کرد، می اندیشیدم.
سید احسان باقری
#اربعین
🔻
https://www.instagram.com/seyed_ehsan_bagheri/p/ButuRPHF_0w/?utm_source=ig_share_sheet&igshid=pxknwm3m4l8s
🔻لحظه را دریاب🔻
با سیداحسان باقری و تجربیاتش از سالها عکاسی،مستند سازی و دغدغه های تبلیغی-تربیتی
جهت ثبت نام در کارگاه:
@azemroozz👈🏻
به این صفحه در اینستاگرام دایرکت بدهید
یا به این شماره پیامک بدید👈🏻۰۹۳۹۶۹۳۵۴۴۲
یا با این شماره تماس بگیرید۸۸۴۱۷۰۸۳
@seyedehsanbagheri