#کتاب #Book #گاندی #سیاست #آزادی #استعمار #رهایی #عشق #ملت #هند #رهبری #بریتانیا #حکومت #حقوق #بشر #مردم #انسانیت #خدا #محمد_قاضی #رومن_رولان #زندگی
#کتاب_هفت #SevenBook #سنندج #7Book #نشر_روزبهان #Sanandaj
مهاتما گاندی
نویسنده: رومن رولان
مترجم: محمد قاضی
@SevenBook
چشمان آرام و کدر. کوتاه قد و ضعف الجثه،با صورت لاغر و گوش های بزرگ برگشته.شب کلاهی سفیدی بر سرو جامه سفیدی تر پارچه خشن در بر،پابرهنه،غذایش برنج است و میوه،و به جز آب نمی آشامد.روی زمین می خوابد،کم می خوابد و دائم کار می کند.گویی جسمش به حساب نمی آید.در برخورد اول هیچ چیز در او جلب توجه نمی کند مگر حالت صبری عظیم و عشقی بزرگ .پیرسن که وی را در سال 1913 در افریقای جنوبی می بیند به یاد سن فرانسوا داسیز می افتد.به سادگی کودکان است،و حتی با رقیبان خود نیز مهربان و مودب،صمیمیتی بی شائبه دارد. با فروتنی تمام به انتقاد از خود می پردازد و به قدری وسواسی استکه شکاک به نظر میرسد و گویی با خود می گوید:«من اشتباه کرده ام». هیچ سیاستی در کار نیست. از اینکه دیگران را با نطق و خطابه تحت تاثیر قرار دهد گریزان است،و یا بهتر بگویم اصلا به این فکر نیست. از تظاهرات عمومی که محرک آن شخص خودش باشد بیزار است،چنان که در یکی از روزها،ضمن این تظاهرات،اگر دوستش،مولانا شوکت علی،هیکل پهلوانی خود را حائل بدن او نمی کرد،بدن حنیفش خرد شده بود. به معنای واقعی کلمه«بیمار»جعمیتی است که او را می پرستند.در باطن،از کثرت عدد طنین و از رجاله بازی و جمعیت افسار گریخته متنفر است.جز در میان جمع قیل،احساس راحت نمی کند و جز در خلوت و انزوا«سروش آرام و خموش»،که به او فرمان می دهد،شادمان نیست.
این است مردی که سیصد میلیون انسان را برانگیخته و امپراتوری بریتانیا را متزلزل ساخته و در سیاست بشری،نیرومندترین جنبشی را که از قریب دو هزار سال به این سو واقع شده به وجود آورده است.
@SevenBook
#کتاب_هفت #SevenBook #سنندج #7Book #نشر_روزبهان #Sanandaj
مهاتما گاندی
نویسنده: رومن رولان
مترجم: محمد قاضی
@SevenBook
چشمان آرام و کدر. کوتاه قد و ضعف الجثه،با صورت لاغر و گوش های بزرگ برگشته.شب کلاهی سفیدی بر سرو جامه سفیدی تر پارچه خشن در بر،پابرهنه،غذایش برنج است و میوه،و به جز آب نمی آشامد.روی زمین می خوابد،کم می خوابد و دائم کار می کند.گویی جسمش به حساب نمی آید.در برخورد اول هیچ چیز در او جلب توجه نمی کند مگر حالت صبری عظیم و عشقی بزرگ .پیرسن که وی را در سال 1913 در افریقای جنوبی می بیند به یاد سن فرانسوا داسیز می افتد.به سادگی کودکان است،و حتی با رقیبان خود نیز مهربان و مودب،صمیمیتی بی شائبه دارد. با فروتنی تمام به انتقاد از خود می پردازد و به قدری وسواسی استکه شکاک به نظر میرسد و گویی با خود می گوید:«من اشتباه کرده ام». هیچ سیاستی در کار نیست. از اینکه دیگران را با نطق و خطابه تحت تاثیر قرار دهد گریزان است،و یا بهتر بگویم اصلا به این فکر نیست. از تظاهرات عمومی که محرک آن شخص خودش باشد بیزار است،چنان که در یکی از روزها،ضمن این تظاهرات،اگر دوستش،مولانا شوکت علی،هیکل پهلوانی خود را حائل بدن او نمی کرد،بدن حنیفش خرد شده بود. به معنای واقعی کلمه«بیمار»جعمیتی است که او را می پرستند.در باطن،از کثرت عدد طنین و از رجاله بازی و جمعیت افسار گریخته متنفر است.جز در میان جمع قیل،احساس راحت نمی کند و جز در خلوت و انزوا«سروش آرام و خموش»،که به او فرمان می دهد،شادمان نیست.
این است مردی که سیصد میلیون انسان را برانگیخته و امپراتوری بریتانیا را متزلزل ساخته و در سیاست بشری،نیرومندترین جنبشی را که از قریب دو هزار سال به این سو واقع شده به وجود آورده است.
@SevenBook