#کتاب #Book #روانشناسی #سعادت #خوشبختی #کار #هدف #زندگی #رویا #آگاهی #عشق #ناامیدی #استقامت #روزمرگی #ایمان #ذهن #روح #صبر #عادت #سفر #استرالیا #کارما #حکمت
#کتاب_هفت #SevenBook #سنندج #Sanandaj #همیار #7Book
پیام گم گشته
نویسنده: مارلو مورگان
مترجم: فرناز فرود
@SevenBook
کتاب در موضوع عرفان بومیان استرالیا تدوین شده است. در توضیحات پشت جلد کتاب آمده است: «کتاب پیام گمگشته، پیامی بیهمتا، به موقع و قدرتمند به تمامی بشریت ارائه میکند: هنوز امکان نجات جهان وجود دارد؛ به شرط آن که متوجه شویم تمامی موجودات، چه گیاه، چه حیوان و چه انسان، بخشی از یگانهی در همه جا حاضر هستند. اگر این پیام را به کار ببندیم، زندگی ما هم همچون زندگی مردم حقیقی، از معنا و حس هدفمندی سرشار خواهد شد. در قسمتی از کتاب میخوانیم: «به پناهگاه سقفدار که سه دیوار داشت، وارد شدیم. دری وجود نداشت و نیازی به پنجره نبود. فقط به منظور سایبان یا شاید هم پناهگاه گوسفندان ساخته شده بود. گرمای هوا توسط آتش دیگری که در میان حلقهای از سنگ مشتعل بود، تشدید شده بود. هیچکدام از لوازم مورد نیاز انسان در آنجا به چشم نمیخورد؛ صندلی، بادبزن و حتی برق هم نداشت. حلبیها به طرز بیثباتی، به کمک الوار پوسیده، سرپا نگه داشته بودند. چشمانم پس از چهار ساعت آفتاب شدید و بیوقفه، به سرعت به تاریکی و دود عادت میکرد. عدهای از افراد بومی روی ماسه ایستاده یا نشسته بودند.»
افراد یک قبیلهى بیاباننشین که خود را مردم حقیقى مىخوانند، از یک زن امریکایى دعوت مىکنند تا در سفرى چهارماهه در بیابانها، آنها را همراهى کند. او در طى٢۵٠٠کیلومتر پیادهروى با پاهاى برهنه، در صحراى پرفراز و نشیب، شیوهى تازهاى براى زندگى و شفاگرى مىآموزد که بر میناى حکمت فرهنگى۵٠٠٠٠ساله بنا شده است و به دگرگونى عمیق او منجر مى شود.
@SevenBook
#کتاب_هفت #SevenBook #سنندج #Sanandaj #همیار #7Book
پیام گم گشته
نویسنده: مارلو مورگان
مترجم: فرناز فرود
@SevenBook
کتاب در موضوع عرفان بومیان استرالیا تدوین شده است. در توضیحات پشت جلد کتاب آمده است: «کتاب پیام گمگشته، پیامی بیهمتا، به موقع و قدرتمند به تمامی بشریت ارائه میکند: هنوز امکان نجات جهان وجود دارد؛ به شرط آن که متوجه شویم تمامی موجودات، چه گیاه، چه حیوان و چه انسان، بخشی از یگانهی در همه جا حاضر هستند. اگر این پیام را به کار ببندیم، زندگی ما هم همچون زندگی مردم حقیقی، از معنا و حس هدفمندی سرشار خواهد شد. در قسمتی از کتاب میخوانیم: «به پناهگاه سقفدار که سه دیوار داشت، وارد شدیم. دری وجود نداشت و نیازی به پنجره نبود. فقط به منظور سایبان یا شاید هم پناهگاه گوسفندان ساخته شده بود. گرمای هوا توسط آتش دیگری که در میان حلقهای از سنگ مشتعل بود، تشدید شده بود. هیچکدام از لوازم مورد نیاز انسان در آنجا به چشم نمیخورد؛ صندلی، بادبزن و حتی برق هم نداشت. حلبیها به طرز بیثباتی، به کمک الوار پوسیده، سرپا نگه داشته بودند. چشمانم پس از چهار ساعت آفتاب شدید و بیوقفه، به سرعت به تاریکی و دود عادت میکرد. عدهای از افراد بومی روی ماسه ایستاده یا نشسته بودند.»
افراد یک قبیلهى بیاباننشین که خود را مردم حقیقى مىخوانند، از یک زن امریکایى دعوت مىکنند تا در سفرى چهارماهه در بیابانها، آنها را همراهى کند. او در طى٢۵٠٠کیلومتر پیادهروى با پاهاى برهنه، در صحراى پرفراز و نشیب، شیوهى تازهاى براى زندگى و شفاگرى مىآموزد که بر میناى حکمت فرهنگى۵٠٠٠٠ساله بنا شده است و به دگرگونى عمیق او منجر مى شود.
@SevenBook