sevenbook
89 subscribers
912 photos
23 videos
20 files
246 links
منصوری
Instagram: instagram.com/seven.book
️کتاب هفت▶️
💠سنندج . خ پاسداران . مجتمع تجاری صدف . طبقه زیر همکف . واحد ۲۳
ارائه کلیه کتب:
🔹هنری
🔹ادبی
🔹فلسفی
🔹رمان و داستان
🔹کودکان و نوجوانان
🔹تاریخی
🔹نجوم
🔹ریاضیات و فیزیک
🔹و سایر کتب درخواستی
087-33232803
Download Telegram
#کتاب #رمان #داستان #داستان_کوتاه #ایران #طنز #ادبی #عشق #ملت #مردم #زندگی #روزمره #خاطره_محمدی
#کتاب_هفت #SevenBook #سنندج #Sanandaj #نشر_روزنه #7Book

دیر بجنبی اتفاق شومی می افتد
نویسنده: خاطره محمدی

@SevenBook
این کتاب شامل 22 داستان کوتاه است که طی 10 سال داستان‌نویسی نویسنده انتخاب ‌شده است. داستان‌های این مجموعه سبک‌های ادبی متنوعی را در برمی‌گیرند. داستان‌هایی مانند «چای سیب»، «شاخ‌های این گوزن من را می‌درند»، «فلور چراغ آژیر قرمز را خاموش‌کن»، «عطر زنانه»، «همین چیزها» و «لبخند چشم دیوار» برگزیده در جشنواره داستانی حوزه هنری در دوره‌های هفتم، هشتم، نهم و دهم، منتخب مسابقه داستان خلاقانه حیرت95، منتخب مسابقه داستان صادق هدایت97، جشنواره ملی داستان پراس97 و منتخب در مسابقه داستانی محله کودکی (فرشته) شده‌اند.

در داستان «فلور چراغ آژیر قرمز را خاموش کن» می‌خوانیم:
«چمدانم را بستم و هیچ ردی از زندگی را با خود نبردم. گفتم شهر٬ خانواده٬ دوست و همه‌چیز را فراموش می‌کنم و برای خودم در جایی پرت ازاینجا زندگی جدیدی با هویت جدید می‌سازم. طاقت نیاوردم سال‌ها بعد روزی تلفن را برداشتم و به خسرو زنگ زدم. برادرم پشت تلفن از زندگی‌اش و زن و بچه‌هایش گفت. از دندان نیش افتاده‌ی پسرش گفت. از دخترش که به‌تازگی تاتی تاتی می‌کند و از فلور گفت. گفت که فلور می‌ترسد. می‌ترسد حمام باشد آژیر قرمز به صدا دربیاید و بمبی ازخدابی‌خبر راهش را گم کند و سرخانه و زندگی او خراب شود و بعد غریبه‌ها بیایند و جنازه‌ی لخت مادرزادش را از زیر آوار بیرون بکشند. می‌گفت که فلور فکر می‌کند اگر من پشت در حمام باشم یا آنکه شب ‌چراغ خواب سیاهی شب را کمرنگ کند یا در طول روز صدای رادیوتلویزیون سکوت خانه را بشکند دیگر احساس امنیت می‌کند. من گفته بودم این چیزها برای فلور مانند طلسمی است که از نحسی آژیر قرمز کم می‌کند. گفته بودم درک می‌کنم و واقعا درک می‌کردم چون فکر می‌کردم اگر من این سر دنیا شب را بیدار بمانم بر سر خانواده‌ای که در آن سر دنیا رها کرده بودم هیچ بلائی نمی‌آید. من همیشه خواستار شب‌کاری بودم.»

@SevenBook
#کتاب #روانشناسی #جامعه #روان #موفقیت #آگاهی #مردم #خودشناسی #گفتار #عادت #باور #زندگی #روزمره #گند_زدن
#Book #Success
#کتاب_هفت #SevenBook #سنندج #Sanandaj #نشر_میلکان #7Book

گند زدن بس است
نویسنده: گری جان بیشاپ
مترجم: شبنم اسماعیلی

@SevenBook

می‌دانید کاری را نباید انجام دهید ولی انجامش می‌دهید. می‌دانید کاری را باید بکنید ولی نمی‌کنید. بارها و بارها و بارها. چه ملالت‌بارشدن زندگی یا کارتان دلیل این وضع باشد، چه پیدانکردن شریکی درست، چه سخت‌بودن پس‌انداز یا دست‌یافتن به سلامتی موردنظرتان، فرقی نمی‌کند. مشکل‌تان هرچه باشد از خودتخریبی است، کاری که از آن خسته شده‌اید.
اگر حقیقتاً قصد دارید زندگی غیرمعمول و فوق‌العاده‌ای داشته باشید، نمی‌توانید فقط با روش‌های معمولی و پیش‌پاافتاده عمل کنید.
گندزدن بس است دست می‌گذارد روی اهرم‌ها و شاخص‌های مربوط به عمیق‌ترین سازوکارهای نیمه‌‌خودآگاهی شما، و این قدرت را به شما می‌دهد که منفی‌ترین فکرها و رفتارهای خود را تفسیر کنید. به‌این‌ترتیب می‌توانید همان زندگی‌ای را برای خود رقم بزنید که همیشه می‌خواستید ولی هیچ‌وقت کاملا نمی‌دانستید چطور به آن برسید.
آماده شوید که همه‌ی دانسته‌های‌تان درمورد خودتان را کاملاً تغییر دهید.

@SevenBook
#کتاب #رمان #داستان #داستان_کوتاه #ایران #جامعه #ادبی #عشق #روستا #مردم #زندگی #روزمره #سحر_رضایی
#کتاب_هفت #SevenBook #سنندج #Sanandaj #نشر_متخصصان #7Book

و این نیز نگذرد
سحر رضایی

@SevenBook

این کتاب، داستان دختری باحجب و حیا و تحصیل کرده‌ی روستایی به نام سهیلا است که باید سختی‌های زیادی را متحمل شود. این سختی‌ها شاید برای اکثر افراد جامعه قابل تحمل باشد اما نوعی عشق وجودش را فراگرفته است که حساسش کرده است. او با تمام سادگی و حجب و حیایش دختری حساس است که فشار روحی و روانی زیادی را بر وجودش وارد می کند که همیشه فکر می کرد تحملش ممکن نیست.

@SevenBook
#کتاب #رمان #داستان #داستان_کوتاه #ایران #جامعه #ادبی #عشق #سیاست #مردم #زندگی #روزمره #مسیح_علینژاد #خاطرات
#کتاب_هفت #SevenBook #سنندج #Sanandaj #نشر_همیار #7Book

تاجِ خار
نویسنده: مسیح علی نژاد

@SevenBook

جوانک به طرف ماشین خیز برداشت و نعره زنان لگد محکمی به در ماشین زد و چند تا فحش بهداشتی حواله اش کرد. ماشین، پر سروصدا در رفت. خیالم راحت شد. ترسم ریخته بود و خواستم آن دو را از سوء ظن بیهوده شان بیرون بیاورم که جوانک به طرف من برگشت و لگد محکمی به پایم کوبید. درد تا عمق جانم تیر کشید و نفسم را بند آورد. نتوانستم روی پایم بند شوم. جوان فریاد می زد و تند تند لیچار و لغز روی سرم هوار می کرد:
- مگه نرخت چقدر بالاست که به هیچکس رضایت نمیدی؟
درد صدایم را بریده بود. می خواستم آن دو را از اشتباه بیرون بیاورم اما جوانک ضربه دیگر به پهلویم زد و زار و ذلیل در خودم پیچیدم و لال شدم.
یک تاکسی خالی از خیابان ولیعصر به داخل یوسف آباد پیچید. جوان دوم از موتورش پایین پرید. با دستهای باز وسط خیابان ایستاد و مانع حرکت تاکسی شد.
- یالا سوار شو! اینم تاکسی. مگه منتظر تاکسی نبودی؟
دوید و کیفم را از پای درخت برداشت و در تاکسی را باز کرد و آن را روی صندلی عقب پرت کرد.
- این خانم رو برسون به هر جهنم دره ای که میره!
راننده پیر تاکسی جرات اعتراض نداشت. با تعجب به من و آن دو نگاه می کرد و بی جهت سر تکان می داد...

@SevenBook
#کتاب #رمان #داستان #داستان_کوتاه #ایران #جامعه #ادبی #عشق #تجربه #مردم #زندگی #روزمره #سحر_رضایی #زیبا
#کتاب_هفت #SevenBook #سنندج #Sanandaj #نشر_متخصصان #7Book

زیبا
نویسنده: سحر رضایی

@SevenBook

کتاب زیبا نوشته سحر رضایی است. زیبا ماجرای دختر جوانی به نام زیبا است. این کتاب که تصویری امروزی و انسانی از زیبایی درون است.
زیبا دختر جوانی است که چهره چندان زیبایی ندارد اما چیزی که او را از دیگران جدا می‌کند شور و هیجان و عشق او به زندگی است. او به همه نور زندگی می‌دهد و اجازه نمی‌دهد خودش و اطرافیانش غرق شوند. داستان روایتی جذاب است که شما را از زندگی روزمره جدا می‌کند و فرصت تجربیات تازه در اختیارتان قرار می‌دهد.

@SevenBook