sevenbook
93 subscribers
912 photos
23 videos
20 files
246 links
منصوری
Instagram: instagram.com/seven.book
️کتاب هفت▶️
💠سنندج . خ پاسداران . مجتمع تجاری صدف . طبقه زیر همکف . واحد ۲۳
ارائه کلیه کتب:
🔹هنری
🔹ادبی
🔹فلسفی
🔹رمان و داستان
🔹کودکان و نوجوانان
🔹تاریخی
🔹نجوم
🔹ریاضیات و فیزیک
🔹و سایر کتب درخواستی
087-33232803
Download Telegram
#کتاب #رمان #داستان #فرانسه #هویت #عوضی
#کتاب_هفت #SevenBook #سنندج #7Book #افق #Sanandaj

عوضی
نویسنده: ژوئل اگلوف
مترجم: اصغر نوری

@SevenBook

رمان «عوضی» درباره مردی است که همیشه با دیگران اشتباه گرفته می‌شود و خودش هم از شناسایی هویت واقعی‌اش عاجز مانده است.
بنا گذاشتم به چرخیدن توی اتاقم. سعی کردم تسلیم ترس نشوم، عقلم را به کار اندازم، برگردم به نقطه شروع، به لحظه‌ای که خوابِ خواب بودم و خیال کردم شنیدم درِ خانه‌ام را با آن روش منحصربه‌فرد می‌زنند. می‌گویم «خیال کردم شنیدم در می‌زنند»، چون به هر حال در این باره کاملا مطمئن نبودم. شاید آن لحظه هنوز خواب بودم. نمی‌شود گفت چیزی که خیال کرده بودم شنیده‌ام، صدای خاص در زدن کسی بود. می‌توانست صدای حفاظ چوبی پنجره‌ای باشد که باد آرام به نمای ساختمان می‌کوبدش. جریان هوایی از لای پنجره‌ای نیمه‌باز. یا هزار صدای دیگر که من عوضی گرفته بودمشان. الان، دقایقی طولانی می‌شد که دیگر صدایی نشنیده بود. این ملاقات‌کننده چرا به این زودی دلسرد شد؟ باید شور و شوق بیشتری می‌داشت برای اذیت کسی در این ساعت شب.
برای آنکه خاطرم کامل جمع شود، با خودم فکر کردم چقدر مضحک است خیال کنم کسی به در خانه‌ام ضربه زده در حالی‌که روی چارچوب در زنگی هست که خیلی خوب کار می‌کند و آدم نمی‌تواند نبیندش.
ده ثانیه دیگر گذشت. و طی زنگ بی‌پایانی که در پی آمد،‌ قلبم دیگر نزد. فکر می‌کنم واقعا ایستاد. با خودم گفتم دوباره شروع نمی‌کند به تپیدن مگر آنکه کمی شانس بیاورم و لحظه‌ای برسد که آن انگشتی که دگمه زنگ را له می‌کرد شل شود. برام اندازه یک ابدیت طول کشید. یک دفعه سکوت برگشت، دوبرابر، صدبرابر ساکت‌تر از قبل، و قلبم دوباره شروع کرد به زدن، شدیدتر از همیشه، انگار می‌خواست از سینه‌ام در برود. لابد صداش تا پاگرد هم می‌رفت.

@SevenBook