Forwarded from انتشارات سروه
داستان کوتاه دو کبک –از کتاب #چراغ_لامپا اثر #بهروز_خیریه
#قسمت_پنجم
مرد سبیلو که دید احمدبگ و مردانش دارند به دقت او را برانداز میکنند رو به آنها کرد و درحالیکه سعی میکرد لحنی مهربان به خود بگیرد گفت: «حقیقتش اینه که دیدن دو کبک ما را یاد خاطرهای انداخت.»
رییس ابرو در هم کشید، نگاه نافذش را به مرد راهزن دوخت و گفت: «چه خاطرهای؟»
راهزن جوانتر گفت: «قابل تعریف نیست قربان»
رییس با تحکم گفت: «اما ما دوست داریم بشنویم.»
سبیلو به تته پته افتاد و گفت: «حقیقتش... راستش ما یه دورهای چطوری بگم چته۱ بودیم. یعنی از ناچاری، از سر نادانی و بدبختی.»
حضار با شنیدن کلمهی چته گوشها را تیز کردند و به آن دو خیره شدند. پیرمرد نگاهی به آن دو انداخت و گفت: «خوب»
سبیلو ادامه داد: «یک روز سواری را گرفتیم تا لختش کنیم، خیلی مقاومت میکرد. چند دشنه بهش زدیم. چون دید کارش تمامه و ما دست از سرش بر نمیداریم رو به دو تا کبک که روبه رو روی تختهسنگی نشسته بودند کرد و گفت: «شما شاهد باشید اینها من را کشتند.» ما از این حرفش خندهمان گرفت. با خودمان گفتیم مگر کبک هم میتواند شهادت بدهد؟ امشب این رفیقم وقتی دو کبک بریان شده را دید به شوخی در گوش من گفت: «نکند اینها همان دو کبک هستند که قرار بود شهادت بدهند» و من از این حرفش خندهام گرفت. همین.»
پیرمرد گفت: «همین؟»
راهزن جوان به میان حرفشان دوید و گفت: «آره والله همین.»
پیرمرد نگاه نافذش را به آن دو دوخت. مکثی کرد و سپس گفت: «دست بر قضا کبک ها خوب شهادت دادند.»
دو راهزن باهم گفتند: «کبکها؟»
پیرمرد که سرش را پایین انداخته بود گفت: «آره کبکها.»
راهزن جوان رو به احمدبگ کرد و گفت: «لابد آقا شوخی میکنند. مگر کبک هم میتواند شهادت بدهد؟»
پیرمرد رو به آنها کرد و گفت: «بله همین الان شهادت دادند.»
گفتند: «همین الان؟»
احمدبگ رو به آنها کرد و گفت: «بله همین الان. خوب گوش بدین تا براتون بگم چطوری. چند سال پیش یکی از همولایتیهای ما گم شد. پس از چند روز جنازهشو تو دره رحمانبگ پیدا کردیم. اول کشته بودنش بعد هم از کوه پرتش کرده بودن پایین. از اون وقت تا حالا ما دنبال قاتلش میگشتیم. اما هرچه میگشتیم پیدا نمیشد. تا اینکه امشب شما خودتان در حضور این جمع اعتراف کردین که اونو کشتین.»
دو راهزن تکانی به خود دادند. سبیلو خواست از پر شالش چیزی در بیاورد اما با اشارهی بیگ، مردان ایل بر سرشان ریختند و تا به خود بیایند دستهایشان را از کتف بستند و دشنهها و تپانچههایشان را هم از آنها گرفتند.
راهزن جوان از سر ناچاری التماس کرد: «بیگ رحم کنید. ما بدبختیم ما با کسی کاری نداریم!»
بیگ گفت: «شما مال خیلیها رو به زور بردین. اون بنده خداییم که به ناحق کشتین سه تا یتیم جا گذاشته. تازه معلوم نیست چند نفر دیگه را هم کشتین. خدا عالمه.»
دو راهزن بهتزده به مردان ایل نگاه میکردند. احمدبگ بار دیگر به حرف آمد. دستی بر سبیل پرپشتش کشید و گفت: «تا صبح نگهشان دارید. کسی حق ندارد اذیتشان کند. هرچی باشه مهمانند. صبح میدیمشان تحویل پاسگاه تا به سزای این عمل زشتشان برسند.»
پایان.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــ
۱ـ راهزن
@sirwe_publication
.
#قسمت_پنجم
مرد سبیلو که دید احمدبگ و مردانش دارند به دقت او را برانداز میکنند رو به آنها کرد و درحالیکه سعی میکرد لحنی مهربان به خود بگیرد گفت: «حقیقتش اینه که دیدن دو کبک ما را یاد خاطرهای انداخت.»
رییس ابرو در هم کشید، نگاه نافذش را به مرد راهزن دوخت و گفت: «چه خاطرهای؟»
راهزن جوانتر گفت: «قابل تعریف نیست قربان»
رییس با تحکم گفت: «اما ما دوست داریم بشنویم.»
سبیلو به تته پته افتاد و گفت: «حقیقتش... راستش ما یه دورهای چطوری بگم چته۱ بودیم. یعنی از ناچاری، از سر نادانی و بدبختی.»
حضار با شنیدن کلمهی چته گوشها را تیز کردند و به آن دو خیره شدند. پیرمرد نگاهی به آن دو انداخت و گفت: «خوب»
سبیلو ادامه داد: «یک روز سواری را گرفتیم تا لختش کنیم، خیلی مقاومت میکرد. چند دشنه بهش زدیم. چون دید کارش تمامه و ما دست از سرش بر نمیداریم رو به دو تا کبک که روبه رو روی تختهسنگی نشسته بودند کرد و گفت: «شما شاهد باشید اینها من را کشتند.» ما از این حرفش خندهمان گرفت. با خودمان گفتیم مگر کبک هم میتواند شهادت بدهد؟ امشب این رفیقم وقتی دو کبک بریان شده را دید به شوخی در گوش من گفت: «نکند اینها همان دو کبک هستند که قرار بود شهادت بدهند» و من از این حرفش خندهام گرفت. همین.»
پیرمرد گفت: «همین؟»
راهزن جوان به میان حرفشان دوید و گفت: «آره والله همین.»
پیرمرد نگاه نافذش را به آن دو دوخت. مکثی کرد و سپس گفت: «دست بر قضا کبک ها خوب شهادت دادند.»
دو راهزن باهم گفتند: «کبکها؟»
پیرمرد که سرش را پایین انداخته بود گفت: «آره کبکها.»
راهزن جوان رو به احمدبگ کرد و گفت: «لابد آقا شوخی میکنند. مگر کبک هم میتواند شهادت بدهد؟»
پیرمرد رو به آنها کرد و گفت: «بله همین الان شهادت دادند.»
گفتند: «همین الان؟»
احمدبگ رو به آنها کرد و گفت: «بله همین الان. خوب گوش بدین تا براتون بگم چطوری. چند سال پیش یکی از همولایتیهای ما گم شد. پس از چند روز جنازهشو تو دره رحمانبگ پیدا کردیم. اول کشته بودنش بعد هم از کوه پرتش کرده بودن پایین. از اون وقت تا حالا ما دنبال قاتلش میگشتیم. اما هرچه میگشتیم پیدا نمیشد. تا اینکه امشب شما خودتان در حضور این جمع اعتراف کردین که اونو کشتین.»
دو راهزن تکانی به خود دادند. سبیلو خواست از پر شالش چیزی در بیاورد اما با اشارهی بیگ، مردان ایل بر سرشان ریختند و تا به خود بیایند دستهایشان را از کتف بستند و دشنهها و تپانچههایشان را هم از آنها گرفتند.
راهزن جوان از سر ناچاری التماس کرد: «بیگ رحم کنید. ما بدبختیم ما با کسی کاری نداریم!»
بیگ گفت: «شما مال خیلیها رو به زور بردین. اون بنده خداییم که به ناحق کشتین سه تا یتیم جا گذاشته. تازه معلوم نیست چند نفر دیگه را هم کشتین. خدا عالمه.»
دو راهزن بهتزده به مردان ایل نگاه میکردند. احمدبگ بار دیگر به حرف آمد. دستی بر سبیل پرپشتش کشید و گفت: «تا صبح نگهشان دارید. کسی حق ندارد اذیتشان کند. هرچی باشه مهمانند. صبح میدیمشان تحویل پاسگاه تا به سزای این عمل زشتشان برسند.»
پایان.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــ
۱ـ راهزن
@sirwe_publication
.
Telegram
attach 📎
Forwarded from انتشارات سروه
#معرفی_کتاب
📙 #تمثیل_در_شعر_کردی
👤#بهروز_خیریه
مؤلف در این کتاب موضوع تمثیل در شعر کُردی را بر اساس آنچه در ادبیات امروز جهان رایج است بررسی کرده است. در بخشی از مقدمهی کتاب آمده است:
«تمثیل چه با تعریف سنتی (استفاده از ضرب المثل و ارسال مثل در شعر و نثر) و چه با تعریف علمی و جدیدتر آن یعنی انواعی از تمثیلهای حیوانی(فابل) و غیر حیوانی(پارابل و اگزمپلوم) در ادب مکتوب و شفاهی مردم کُرد جایگاه ویژهای دارد. همچنین با توجه به این که تمثیل علاوه بر ادبیات مکتوب و رسمی در ادبیات شفاهی و فولکلور مردم نیز کاربرد خاصی دارد و بسیاری از این قصههای تمثیلی از فرهنگ عامه به شعر شاعران و قطعههای ادبی راه یافته است؛ بر آن شدیم تا در این کتاب جنبه های مختلف تمثیل گرایی در شعر کُردی و بهخصوص چگونگی استفاده از تمثیل در شعر و داستانهای منظوم را بررسی کنیم و دلایل رواج آن را مورد کند و کاو قرار دهیم.»
نویسنده پس از ذکر نظریات صاحب نظران در مورد تمثیل، در بخشهای بعدی کتاب نمونه هایی از انواع داستانهای تمثیلی منظوم شاعران مشهور کرد نظیر: انصاف جویی، حقیقی، ماموستا هژار، قانع، فایق بیکس، صالحی صاحب، سید ابراهیم ستوده و... را مورد بررسی قرار داده است. در بخش بعدی کتاب نیز نمونههایی از ارسال مثل و مثلهای سائر را که در ادب کُردی رایج است، بررسی کرده است. بخش پایانی کتاب نیز به رزومهی شاعرانی اختصاص دارد که آثارشان در این کتاب مورد بررسی قرار گرفته است.
کتاب مزبور در ۱۸۶ صفحه توسط انتشارات فرهنگ مکتوب در تهران فروردین ماه ۱۳۹۸ چاپ و منتشر شده است.
@sirwe_publication
.
📙 #تمثیل_در_شعر_کردی
👤#بهروز_خیریه
مؤلف در این کتاب موضوع تمثیل در شعر کُردی را بر اساس آنچه در ادبیات امروز جهان رایج است بررسی کرده است. در بخشی از مقدمهی کتاب آمده است:
«تمثیل چه با تعریف سنتی (استفاده از ضرب المثل و ارسال مثل در شعر و نثر) و چه با تعریف علمی و جدیدتر آن یعنی انواعی از تمثیلهای حیوانی(فابل) و غیر حیوانی(پارابل و اگزمپلوم) در ادب مکتوب و شفاهی مردم کُرد جایگاه ویژهای دارد. همچنین با توجه به این که تمثیل علاوه بر ادبیات مکتوب و رسمی در ادبیات شفاهی و فولکلور مردم نیز کاربرد خاصی دارد و بسیاری از این قصههای تمثیلی از فرهنگ عامه به شعر شاعران و قطعههای ادبی راه یافته است؛ بر آن شدیم تا در این کتاب جنبه های مختلف تمثیل گرایی در شعر کُردی و بهخصوص چگونگی استفاده از تمثیل در شعر و داستانهای منظوم را بررسی کنیم و دلایل رواج آن را مورد کند و کاو قرار دهیم.»
نویسنده پس از ذکر نظریات صاحب نظران در مورد تمثیل، در بخشهای بعدی کتاب نمونه هایی از انواع داستانهای تمثیلی منظوم شاعران مشهور کرد نظیر: انصاف جویی، حقیقی، ماموستا هژار، قانع، فایق بیکس، صالحی صاحب، سید ابراهیم ستوده و... را مورد بررسی قرار داده است. در بخش بعدی کتاب نیز نمونههایی از ارسال مثل و مثلهای سائر را که در ادب کُردی رایج است، بررسی کرده است. بخش پایانی کتاب نیز به رزومهی شاعرانی اختصاص دارد که آثارشان در این کتاب مورد بررسی قرار گرفته است.
کتاب مزبور در ۱۸۶ صفحه توسط انتشارات فرهنگ مکتوب در تهران فروردین ماه ۱۳۹۸ چاپ و منتشر شده است.
@sirwe_publication
.
Telegram
attach 📎