سپیده؛ طلبه بندگی
56 subscribers
481 photos
124 videos
9 files
115 links
سلام🌺
من سپیده ام.
اینجا رو با شعار
«ثبت خوشی های کوچک زندگی ساز »بنا کردم؛ خوشی هایی که کوچیکن ولی دلیل محکمی میشن برای ادامه دادن.
💙خدامهربونه💙
Download Telegram
سپیده؛ طلبه بندگی
بارون صبح جمعه نصیب شهرتون شد؟ دلبری کردید زیر بارون برای خدا؟🥹 قلبتون رفت برای صدای چیک‌چیکش؟ 🥹 خدا رو هزار بار شکر نصیب شهر ما شد.🤲💕 از ساعت سه صبح، دلم یه جوریه! پر استرس. هنوزم خوب نشده. ذکر و دعاها آرومش کرد ولی باز برمی‌گرده. رفتنی نیست! نمی‌دونم…
فک کن دلشوره‌های صبحت رو، سه تا خبر خوب بشوره و ببره.
سه تا یا چهار تا؟
چهارمی در هاله‌ای از ابهامه😅
دلشوره بردن هم همین‌جوری نبوداااا. قطعا قدرت ذکر‌هایی بود که گفتم و حرز امام سجاد که پخش کردم تو محیط خونه.
فرشته‌ها قربونم رفتند و اشک‌هامو پاک کردند. بعد لشکر لشکر رفتند پیشِ خدا گفتند:«آخه دلت میاد؛ این سپیده ما رو اذیت نکن»😅
خدا هم قبول کرد و چهار تا خبر خوووب از آسمون فرستاد واسم، البته فعلا سه‌تا.🤭

خبر خوب‌ها فقط واسه من خوبه! نپرسید چی شده😀 قابل گفتنه ولی از مزه‌ش کم می‌کنه خب.😇

راستیییی! از فرشته‌های دور و بر شما چه خبر؟ خوبن؟ سلامتن؟ در رکابتون هستند که ان‌شاءالله؟😍
Doa 22 final
<unknown>
شاید شما هم دلتون بخواد این حرز رو داشته باشید.🌱💚
از امام سجاد غافل نشیم. صحیفه امام سجاد مثه یه فرش قرمزی می‌مونه که این سرش شمایید و اون سرش الله. پس عاشقانه روش قدم بزنیم تا بریم برسیم به خدا.🥹🌱💕
کنترل رو برداشتم و لم دادم جلوی تلویزیون که بی‌هدف بین شبکه‌ها بگردم ولیییی قفل شدم رو شبکه نمایش😍 که برای بار صدم فیلم «سر به مهر» رو ببینم.
آخ که چه قشنگهههه😇
نگفته بودم اینجا بهتون که دو هفته‌ای هست عضو مادرانه محله‌مون شدم. اونجا پر هست از مامان‌های واقعی که یار امام‌زمانن.
کلی آدم چادری و محجبه رو با بچه‌های کوچیکشون تونستم یه‌جا ببینم. برای منی که وقتی می‌رفتم خیابون با یه قلب اشکی بر‌میگشتم خونه بخاطر پوشش و رفتار آدم‌های جامعه، این دورهمی مثه بهشت بود. چقدر آروم بود خیالم تو جمع‌شون.

نگفته بودم اینجا بهتون که امروز اولین قدم غیرمجازیم رو برداشتم. پا رو ترسم گذاشتم و قرار هست رو در رو برم جلوی آدم‌ها رو بگیرم و بگم از اماممون، امام قشنگمون، امام غریبمون.

می‌خوام شمام با من همراه بشید؟ میشه لطفا؟

فقط کافیه قلبتون با امام زمان باشه،همین به‌خدا.🥹 بقیه‌ش رو اماممون جور می‌کنه.
ببینید منو! من که ترسوترین‌تون هستم دارم می‌رم جلو. شما که دوست شجاع منی، جاتون تو قلب امام‌زمان ویژه‌تر خواهد بود حتما.💕
هوا آفتابیه آفتابی بود.
اما دلش خواست با چتر بازش، از خونه بزنه بیرون و قدم بزنه و همون حال هم برگرده خونه.

نتیجه‌‌ی بی‌نتیجه موندنِ مخالفت کردنم با تصمیمش😁 : نشوندن لبخند روی لبِ رهگذرها، وقتی که با این صحنه مواجه می‌شدند.

#برای_زندگی_می‌نویسم
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
#استاد_شجاعی

✘ متوهمان دینداری
که در حال خیانت به امام زمان‌ علیه‌السلام و بازی در زمین دشمنند
اما نمی‌دانند!

√ ناگفته‌های آینده جهان در دولت کریمه امام زمان (ع) در صفحه زیر:

https://abblink.com/oVRJiL

دوست خوبم! دیدن این صفحه 👆 رو از دست نده!🥲
هرکی تو خونه مشغول کارهای خودش بود که یهو ازم می پرسه: «مامان، امام زمان چند ساعت دیگه میاد؟»
میگم : «نمی‌دونم شاید همین الان.»
ریز می‌خنده و با شوق می‌پرسه: «اگه الان زنگ خونمون رو بزنه؟ چیکار می‌کنی؟»
میگم:« از خوشحالی غشششش می‌کنم»
میگه:« پس اگه غش کنی چجوری بریم بجنگیم؟»
میگم: «خب! جنگ که همیشه با تیر و تفنگ نیست. من و تو همین الانم داریم می‌جنگیم‌.»
بهش جنگ سایبری رو توضیح میدم و از نیروی صلوات‌ها و قرآن‌هایی که برامون تو خونه می‌خونه.
خنده‌های سرباز کوچولوی امام زمان، بیشتر می‌شه و من هم قوت می‌گیرم که قوی‌تر بجنگم.
حالا دیگه فهمیده وقتی می‌گم :«یه دقه صبر کن! بذار این توییت رو بزنم ، بعد جوابتو می‌دم» از بی‌توجهیم نسبت بهش نیست.
خدا رو شکر آگاهم کرد و امروز قبل اینکه موبایلم رو بردارم، بهش گفتم:«من دارم می‌رم جنگ، یکربع منو صدا نزنید.»
چقدر چسبید این جنگ، با آگاهی بچه‌ بزرگه؛ خب زودتر این بحثو باز می‌کردی مادر! منم از خدا خواسته بهت توضیح می‌دادم جااااانِ مادر.
#مادرانه
این عکس رو ببینید. آرامشِ این عکس، حقِ همه ما آدمهاست. یعنی در واقع همه‌جای زمین باید همینجوری می‌بود. منتهی با زور ابلیس اینجوری چرخید. ما، با گوش‌کردن به وِزوِزای شیطون، عجب گُل‌هایی کاشتیم.😞
هنوز میشه درستش کرد،آخه
💕ما گلی دارم که عالم را گلستان میکند💕

#اللهم‌عجل‌لولیک‌الفرج 🤲🏻
چشمامون روشن به ظهور اماممون.😭🤲
عیدمون مبارک🥹💚
بیدار بمونیم امشب؟ دعا کنیم تا عمر این غیبت تموم شه، ان‌شاءالله.😭

#اللهم‌عجل‌لولیک‌الفرج
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
✍🏻طبیعیه که غمگین باشیم تو این عید. تولدی که صاحبش بخاطر کارهای ما، ساااالهاست از نظرها پنهانه خب غم هم داره. تولد آقایی هست که حواسش کاااامل به ما هست و ما غافل ازش. غصه داره خب... 😔

برام نوشت :«سپیده شخصی می‌گفت آقااا ۱۰۰بار در روز بهمون نظر می‌کنه، حواسش بهمون هست، خوبه ما هم ۱۰۰ صلوات نذر نگاه قشنگش کنیم.»

آقای مهربوووونم😭

دلم می‌خواد اینجا از ماجرای شروع عشق خودم به اماممون بنویسم. اینکه جرقه‌ش از کجا شروع شد و شاید از خوابی بگم که اخیرا دیدم... .😭
#گپ_روز

#موضوع_روز : « خدا چکار کند ما معنیِ کلمه‌ی «مقاومت» را بفهمیم؟ »

خبرها را که مرور می‌کردم رسیدم به ویدئوی پسری در غزه!
گرسنه بود. سرباز رژیم اشغالی او را برد سر دیگ غذا و گفت: اینهمه گوشت!
بگو از دولت اسرائیل هستی، تا سیرت کنم!
پس‌شان زد و گفت: عمراً ...

• فرو ریختم!
دیگر خدا چکار کند ما معنیِ کلمه‌ی «مقاومت» را بفهمیم؟
به خدا که این کودکان را بعداً می‌گذارند جلوی ما و می‌گویند:
شما در عافیتِ‌تان حتی در دعا هم کم گذاشتید، اینها دیگر چیزی نداشتند که بدهند وگرنه می‌دادند...

• تا کمی آبرویمان را درخطر می‌بینیم،
تا کمی کمبودها ما را در مشت خود می‌فشارند،
تا همسر و فرزندمان چند تا تعطیلات، درگیر جهاد و فعالیت مهدوی می‌شوند،
تا چیزی می‌شنویم و می‌بینیم که به ما برمی‌خورد،
اولین فکر ... فکر خالی کردنِ میدان، یا فکر نِق زدن به عزیزانمان است که پس تفریح‌مان چه؟ پس خانه و زندگی‌مان چه؟ پس ....

•ویدئوی دختر کوچکی را دیدم. از او که پرسیدند چه آرزویی داری؟
گفت: من دیگر هیچ چیز در دنیا ندارم!
پدر و مادر و خانه و ماشین و اتاقم و.... همه را از من گرفتند، اگر آرزویی هم از این دنیا داشته باشم، به چه دردم می‌خورد دیگر ؟

• و من با خودم فکر میکنم، چند تا آرزوی دنیایی تا حالا نگذاشته من به سمتِ امامم هجرت کنم؟
و با روزی، هفته‌ای یا ماهی دو سه ساعت وقت گذاشتن، خودم را قانع میکنم که در لشگر امامم هستم!
که منم اهل جبهه «مقاومت» هستم!
√ زهی تصور باطل! زهی خیال محال!

بخدا که خدا «مدل مقاومت» را جلوی چشم ما گذاشته و با همین مدل از ما خواسته، مقاومت کنیم و مقاومت را بفهمیم!


• آخ که جمعه‌ها چقدر بی‌پروا به صورت ما سیلی می‌زنند!
تا لنگ ظهر که خوابیم ...
عصر هم که درگیر خاله‌بازی‌های دنیا!
بعد می‌آییم گوشه‌ای راحت لَم می‌دهیم و اخبار مقاومت را چک میکنیم، بی‌آنکه ذره‌ای فکر کنیم سهم من از این «مقاومت» چقدر است؟

• چقدر کمند عزتمندانی که همّت کردند و استغاثه‌های عصر جمعه را در گوشه‌ای به پا کردند! و چقدر کمند آنان که واجب میدانند بر خود که خویش را به این جمع‌ها برسانند!

✘ من و شما و شما و شما ....
بله .... هرکدامِ ما !
وظیفه داریم استغاثه را جهانی کنیم!
خیلی زود!
چون کمی آنطرف‌تر مردمِ زمین، زیر چکمه‌های استکبار به اضطرار رسیده‌اند! و اگر اضطرارشان آنقدر در ما همت ایجاد نمی‌کند که خودمان را به هجرت به سمت امام برسانیم، بیماریم!
اگر این دغدغه در ما ایجاد نشده که به تجمع‌های استغاثه برسانیم خودمان را،
و یا بانیِ این دعاهای دسته‌جمعی شویم، قلبمان خیلی مریض است... خیلی!!!!

※ خدایا این مریضی، ما را قرنهاست بیچاره کرده است و مثل سرطانِ بی‌درد نمی‌فهمیمش!

@ostad_shojae
هر گروه مادرانه‌ای که میرم یا توی هر جمعی، یه جمله مشترک می‌شنوم:«وااای کارای عیدمون مونده»

کارای عید دقیقا چیه؟ چرا واسه من نمونده؟!

راستی قبل اینکه سال نو بشه و عید از راه برسه، قراره یه ماه محشر دیگه طلوع کنه، ماهِ مهمونیِ خدا.

از خدا که پنهون نیست، از شما چه پنهون. من کارای ماه رمضونم که چند روز دیگه‌س خیلییی مونده... .
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
دخترای گلم! یه ویدئو براتون آوردم محشرررررر🥹❤️

۹توصیه فوق‌العاده از آیت‌الله کشمیری برای ماه رمضان📿
محفل قرآنی ما؛ سه تا سوره کوچیک رو براشون خوندم. پتانسیل اینو داشتن که بیشتر براشون بخونم، اما ترسیدم زده شن. خودم به زوووور پاشوندمشون 😅

#آیه_روز #تدبر_قرآنی


آیه۲سوره بقره:« آن‌کتاب، هیچ تردیدی در آن نیست، راهنمای پرهیزگاران است.»
تفسیر «آن» این آیه برای من خیلی قشنگ بود.
چرا به قران که تو دستهامونه از اشاره به دور استفاده کرده؟
چون نشان از شأن قرآنه و افق رفیع قرآن رو می‌خواد برسونه.
خب پس چرا جای دیگه ، برای اشاره به قرآن«این» به‌کار برده؟
درسته قرآن خیلی بلندمرتبه‌و عظیم هست اما انسان توانایی رسیدن به درک قرآن رو داره.
و متأسفانه، چقدر خودمون رو دست کم می‌گیریم، مایی که قرآن بلندمرتبه رو قادر به فهمیدن هستیم، الان کجای این دنیا ایستادیم؟ چقدر به زندگی‌ای که خدا بهمون بخشیده بدهکاریم😞
یه حسی از غم روی دلم نشسته.
منشأش کجاست؟
رفتار منشی دکتر.
آدم هرچی میشه بشه، منشی نشه!
چشوووونه ایناااا؟؟؟
ویترین بزک کرده دکتر، فک کرده کیه؟!
اگه آیت‌الله بهجت، به این حرفی که با لبخند هم زده بودند، می‌گن « غیبت»،
پس اوضاع من که خیییییلی خرابه!
از دیشب تا همین الان فکرم مشغول این موضوعه.
اومدم بشمارم ببینم غیبت چند نفر رو کردم؟! دیدم اووووه، ته نداره!!! هرچی می‌رفتم جلوتر آدم‌های بیشتری یادم می‌اومد.
چه کنم چه نکنم؟! تصمیم گرفتم براشون دعا کنم! چه بشناس‌ها، چه نشناس‌ها.

دوست عزیزی که داری اینو می‌خونی و حتی نمی‌خونی! با استناد به عکسی که گذاشتم، احتمال زیاد غیبت شما هم کردم🥺 ببخش منو🥺حلال کن🥺

اصلا بیاید یه معامله بخششی پایاپای؛ شما منو حلال کنید، منم شما رو. تاااازه من یه چیزم سر میذارم،چله دعا براتون برداشتم که از من بگذرید🥹❤️

پ.ن: در همین اثناء که داشتم این متن رو می‌نوشتم،موبایلم زنگ خورد و یه شبه‌غیبت دیگه شکل گرفت. چراااا آخه!😭💔

گفتم «شبه‌غیبت» چون نمی‌دونم غیبته یا نه! ولی مشکوکم بهش😕
ای خداااا،چقدر قشنگهههه.
ای جااانم، سفیدبرفی،مثه یه گوله برف می‌مونه. من عاااشق حیوونام،می‌شه بهش دست بزنم؟ گاز نمی‌گیره؟
او خودااا، عزیزم چقدر ناااازی آخه شما مثه صاحبت(😒)
-اومدی سر مزار کی عزیزم؟ (رو به صاحبش)
-جواب صاحب هاپو
-آخییی؛ خدا رحمتشون کنه.
-میگم مادرِ هاپوجان، کاش این خوشگلمون رو داخل نمی‌آوردی، خیلی‌ها حساسن، داغدیده هم هستن درست نیست. بالاخره این‌جا عزیزشون خوابیده،خوبه که احترام بذاریم.
کاش شما بیرون وایسی، بسپری همراهت که فاتحه‌ش رو خوند بیاد هاپو رو بگیره و بعد شما بری .

شاید براتون سوال بشه این چی بود که خوندید؟ باید بگم امر به معروف و نهی‌از منکر لِسانی در ذهنم😐


پیرو این اتفاق:👇

رفته بودیم سر قبور، بمناسبت پنج‌شنبه آخر سال.
داشتیم با حاجی می‌گشتیم و صلوات و فاتحه می‌فرستادیم که یه خانم بزک‌کرده هاپو به بغل وارد قبرستون شد و رفت بالای سر قبرها😓 یا خدا!!! نمی‌دونی هر دو‌مون چه حسی شدیم و با هم راجع بهش حرف زدیم، در حد چند جمله مختصر.

در هرصورت غیبت حساب شد برامون.
خیلی با خودم کلنجار رفتم. گفتم برگردم حالا که پشتش گفتم جلوش هم بگم:«عزیزم، قشنگم، مو کراتین شده‌ی ابرو فیبروزشده‌ی دماغ مملیه گونه کاشته‌ی بزک‌کرده عزیزی که هیچ جای سالمی تو بدنت نذاشتی بمونه و عقل هم نداری، اومدی، خوش‌اومدی ولی چرا با این هاپوی ناناز اومدی عزیزززززم؟»

دم‌در آرامستان، یه آقای مسئول دیدم، دلم طاقت نیاورد گفتم حداقلش اینه که به این آقا بسپارم و شکایتمو بگم که چطور هیچ نگهبانی و حراست و مسئولی نیست که طرف با سگ بیاد بالای سر قبر ؟!
پیرمرد خوش‌برخوردی بود🥲 خدا خیرش بده آرومم کرد.
اما غیبت او  خانم بین من و علی صورت گرفت، در هرصورت.
حالا باید براش دعا کنم😫
قرار شد هروقت دهنمون داشت به غیبت وا میشد، صلوات بفرستیم جای جمله‌‌غیبت‌گونه‌مون؛ تا این عادت از زندگی‌مون بره.
متأسفانه انقدرررر هم عجین شده با زندگی‌هامون که گذر ازش همت فیل می‌خواد🫤 که ندارم😶