سپیده؛ طلبه بندگی
56 subscribers
476 photos
124 videos
9 files
115 links
سلام🌺
من سپیده ام.
اینجا رو با شعار
«ثبت خوشی های کوچک زندگی ساز »بنا کردم؛ خوشی هایی که کوچیکن ولی دلیل محکمی میشن برای ادامه دادن.
💙خدامهربونه💙
Download Telegram
✍🏻
دیروز وقتی از مدرسه اومد خونه، بالای بینی‌ش حسااابی قرمز و بادکرده بود.
خودش خیلی منطقی و خونسرد انگاری که یه اتفاق عادی افتاده باشه گفت:« پام پیچ خورد و افتادم زمین.»
تو دلم بل‌بشو که بود ولی خب قطعا نباید به رو میاوردم وقتی خودش هم انقدر بالغانه داشت رفتار می‌کرد.
ته‌وتوی ماجرا رو درآوردم که کی اومد سراغش؟ کی نازشو کشید؟ کی کمکش کرد بره خون رو از صورتش پاک کنه؟!
جواب: خودم تنها!!!
چطور ممکنه؟؟؟؟ مدیر؟ ناظم؟ معلم؟ نباید کمکی میکردن به بچه‌م؟
توقع من بالاست یا اصولی همینه؟
من با این سنم از خون می‌‌ترسم و از ترس پسرکمم باخبرم. همراهیش بنظرم کاملا به‌جا بود اما گویا کسی کنارش نبود.

این اتفاق ساعت۱، به محض ورودش به کلاس افتاد.
انتظار داشتم معلمشون، دیروز غروب بهم پیام بده و منو در جریان ماجرا بذاره که چی شده؟! ولی تا امروزم که خبری نشد؛ حتی دریغ از یه احوالپرسی ساده...

و استرس ماجرا اینجاست که شکستگی بینی تو بچه‌های این سنی، پنج‌شش روز بعد حادثه مشخص می‌شه، طبق نظر دکترش😔

#مادرانه #برای_زندگی_می‌نویسم
می‌پرسم: «منتظری؟»
میگه:« نه.»
میگم: «خوش‌بحالت. خیلی سخته. من که تازه یکساله منتظرم، انقدر بی‌تاب شدم. بقیه که سالهاس منتظرن چی میکشن؟»
دوباره می‌پرسم:«واقعا منتظر نیستی؟»
ابروهاشو به نشونه «نه»میده بالا.
میگم:« ولی دلم برات می‌سوزه. اگه بدونی چه طعمی داره این انتظار»

#اللهم_انصرنا_علی_نصر_دینک
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
من خورهٔ دیدنِ فیلمِ کوتاهم و این فیلم اوج همه فیلم کوتاه‌هایی بود که دیدم.
تو دو دقیقه بهم کلیییی حس ماورابشری منتقل کرد.🥹

#برای_زندگی_می‌نویسم
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
عیدمون مباااااارک💚
خیلی خیلی خیلی مبااااارک💚
آیا می‌دانید ارادت ویژه‌م به پیامبرمون دلیل این شد که اسم پسرها «محمد» داشته باشه؟
یعنی هزارتا دیگه هم پسر بزام😗 اسمشون قطعی «محمد» خواهد داشت، البته که ان‌شاءالله☺️💚

#من_مسلمانم
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
دستش رو تو هوا تکون میده و می‌پرسه بگو :«چی نوشتم؟»

با بی‌حوصلگی میگم:« اسباب بازی می‌خوام»

سرشو تکون میده و میگه:« نه.»
و دوباره انگشتهاش رو مثه همون نوشته قبلی، تو هوا تکون میده و منتظر جواب من میمونه.
میگم:« نوشتی خوراکی میخوام»

میگه:«نه.»
اعصابم خیلی داغونه. حوصله ندارم بازی کِش بیاد.
میگم:«راهنمایی کن.»
میگه:«اولش -ب- داره»
میگم: بهروز، بهرام، بیتا...
میگه: نه نه نه ...
میگم:دوباره راهنمایی کن
میگه:دومش «م» داره.

فکرم هیچ‌جا نمیره. سعی می‌کنم با «بم» کلمه بسازم.
میگم: بمانی؟

میگه:نه.

شک نداشتم که همینو بگه.
«بمانی» رو از کجا می‌تونسته بنویسه آخه. مگه سواد داره اصلا؟😅

کلمه‌ای به ذهنم نمیاد.

میگم:«میشه خودت بگی»

میگه علامت وسط پرچم ایران رو کشیدم.
چشمام چهارتا میشه. حواسم میاد سرجاش. ازش می‌خوام دوباره بکشه و تازه متوجه میشم که داشته می‌نوشته «الله».
فشارش میدم.
می‌بوسمش.
انرژی می‌گیرم و میگم خب این کجاش «بم» داره.
با دقت و شمرده بهم میگه«بسم‌الله الرحمن الرحیم»


اینجانب باید همانجا جان‌به‌جان آفرین تسلیم میشدم اما اذیت‌های قبل و بعد بشرِ مذکور، مانع شد.😅

#مادرانه
تو تقویم شمسی، امروز رو به نام من زدن و این‌چنین وارد بازی پیچیده زندگی شدم تا بنده بی‌چون‌وچرای خدایی بشم که همه‌چیز است و جز او چیزی نیست.💕

💙ممنونم خدای خوبم از این دعوتِ سخت و شیرین💙
فقط یه گاو می‌تونه حین عکس گرفتن، یه لبخند طبیعی بنشونه رو صورت قندونباتم و مهم‌تر از اون فقط یه گاوه که می‌تونه قندونباتمو راضی کنه تا ازش عکس بگیرم😆
از اینکه بچه روستا نیست، ناراحته! از اینکه نمی‌تونم بچه روستاییش کنم عذاب وجدان دارم.🥲
مادر است دیگر....

#مادرانه
چند روز پیش بود که پسرکم ازم درخواستی کرد. اونروز شهادت بود و نمی‌تونستم خواسته‌ش رو اجابت کنم.
پرسید:«کدوم امام؟»
گفتم :« می‌تونی حدس بزنی»چونکه دلم میخواست اسم امام‌ها رو از زبونش بشنوم.
دونه دونه اسم امام‌هایی که بلد بود رو نام برد تا بالاخره رسید به اسم مورد نظر.
گفتم:« آفرین مامانی! درست گفتی».
با تعجب پرسید:« پس چرا کیک نپختی؟»
تازه فهمیدم که معنی ولادت و شهادت رو نمی‌دونه! اما اینو خوب می‌دونه که رنگ و بوی خونمون تو روزِ تولد امام‌ها، یه فرقی، هرچند کوچیک با بقیه روزها داره.
واسه همینه که امشب خونمون گل‌بارون شده و هر کی یه گل برای خودش خریده.
چون که تولد امام‌حسین جانمون هست.💕🌷💕

#مادرانه

#من_مسلمانم
همین‌جوری بدون دلیل خاصی، خواستم از کیک تولد موش خورده‌ای که حتی یه دونه از شمع‌هاش رو هم فوت نکردم رونمایی کنم.
🤪

#مادرانه
بارون صبح جمعه نصیب شهرتون شد؟ دلبری کردید زیر بارون برای خدا؟🥹 قلبتون رفت برای صدای چیک‌چیکش؟ 🥹

خدا رو هزار بار شکر نصیب شهر ما شد.🤲💕

از ساعت سه صبح، دلم یه جوریه! پر استرس. هنوزم خوب نشده. ذکر و دعاها آرومش کرد ولی باز برمی‌گرده. رفتنی نیست! نمی‌دونم چرا؟!

دارم این کتاب رو می‌خونم. چند ماه پیش تو پویش کتابخوانی وبلاگی قرعه به نامش افتاده بود ولی فرصت نشد تا این‌روزا. کسی خوندتش؟ من صفحه۷۳ام و قلبم صفحه به صفحه داره پاره پاره میشه😢 تا تهش برم چی می‌شه؟
https://www.aparat.com/v/iNw9h


مثلا همین‌‌طور که دارم الغارات می‌خونم و دلم خوووونه، این کلیپ هم روزی‌م بشه.

یا مولا علی😢💚
فک کن بعدازظهر بارونیِ روز جمعه‌ت مزین بشه به دیدن مستندی از نور و کلمه😇🥹👇
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
📹 #نسخه_کامل مستند غیر رسمی۶؛
🖥 روایتی از انس رهبر انقلاب با کتاب و اهالی فرهنگ

این مستند آبانماه امسال و همزمان با هفته کتاب در کتابخانه ملی جمهوری اسلامی ایران رونمایی شد و پس از نمایش برای مخاطبان تخصصی، اکنون به قاب تلویزیون رسیده است.

💻 Farsi.Khamenei.ir
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
سپیده؛ طلبه بندگی
بارون صبح جمعه نصیب شهرتون شد؟ دلبری کردید زیر بارون برای خدا؟🥹 قلبتون رفت برای صدای چیک‌چیکش؟ 🥹 خدا رو هزار بار شکر نصیب شهر ما شد.🤲💕 از ساعت سه صبح، دلم یه جوریه! پر استرس. هنوزم خوب نشده. ذکر و دعاها آرومش کرد ولی باز برمی‌گرده. رفتنی نیست! نمی‌دونم…
فک کن دلشوره‌های صبحت رو، سه تا خبر خوب بشوره و ببره.
سه تا یا چهار تا؟
چهارمی در هاله‌ای از ابهامه😅
دلشوره بردن هم همین‌جوری نبوداااا. قطعا قدرت ذکر‌هایی بود که گفتم و حرز امام سجاد که پخش کردم تو محیط خونه.
فرشته‌ها قربونم رفتند و اشک‌هامو پاک کردند. بعد لشکر لشکر رفتند پیشِ خدا گفتند:«آخه دلت میاد؛ این سپیده ما رو اذیت نکن»😅
خدا هم قبول کرد و چهار تا خبر خوووب از آسمون فرستاد واسم، البته فعلا سه‌تا.🤭

خبر خوب‌ها فقط واسه من خوبه! نپرسید چی شده😀 قابل گفتنه ولی از مزه‌ش کم می‌کنه خب.😇

راستیییی! از فرشته‌های دور و بر شما چه خبر؟ خوبن؟ سلامتن؟ در رکابتون هستند که ان‌شاءالله؟😍
Doa 22 final
<unknown>
شاید شما هم دلتون بخواد این حرز رو داشته باشید.🌱💚
از امام سجاد غافل نشیم. صحیفه امام سجاد مثه یه فرش قرمزی می‌مونه که این سرش شمایید و اون سرش الله. پس عاشقانه روش قدم بزنیم تا بریم برسیم به خدا.🥹🌱💕
کنترل رو برداشتم و لم دادم جلوی تلویزیون که بی‌هدف بین شبکه‌ها بگردم ولیییی قفل شدم رو شبکه نمایش😍 که برای بار صدم فیلم «سر به مهر» رو ببینم.
آخ که چه قشنگهههه😇
نگفته بودم اینجا بهتون که دو هفته‌ای هست عضو مادرانه محله‌مون شدم. اونجا پر هست از مامان‌های واقعی که یار امام‌زمانن.
کلی آدم چادری و محجبه رو با بچه‌های کوچیکشون تونستم یه‌جا ببینم. برای منی که وقتی می‌رفتم خیابون با یه قلب اشکی بر‌میگشتم خونه بخاطر پوشش و رفتار آدم‌های جامعه، این دورهمی مثه بهشت بود. چقدر آروم بود خیالم تو جمع‌شون.

نگفته بودم اینجا بهتون که امروز اولین قدم غیرمجازیم رو برداشتم. پا رو ترسم گذاشتم و قرار هست رو در رو برم جلوی آدم‌ها رو بگیرم و بگم از اماممون، امام قشنگمون، امام غریبمون.

می‌خوام شمام با من همراه بشید؟ میشه لطفا؟

فقط کافیه قلبتون با امام زمان باشه،همین به‌خدا.🥹 بقیه‌ش رو اماممون جور می‌کنه.
ببینید منو! من که ترسوترین‌تون هستم دارم می‌رم جلو. شما که دوست شجاع منی، جاتون تو قلب امام‌زمان ویژه‌تر خواهد بود حتما.💕