🔴یکی از استادانم تو دانشکده خیلی دلسوزانه من و کشید کنار و گفت دخترم این مانتو سبز و نپوش یهو دیدی یه موتور سوار چماق بدست بهت حمله کرد.
#روزهای_سبز به رنگ مانتوی من نبود به صدای هم کلاسی ها هم دوره ای ها و هم وطن های من بود که سرخ شد ... که سیاه شد.../فریباجعفری
@sedayeslahat
#روزهای_سبز به رنگ مانتوی من نبود به صدای هم کلاسی ها هم دوره ای ها و هم وطن های من بود که سرخ شد ... که سیاه شد.../فریباجعفری
@sedayeslahat
🔴لال شده بودیم!
با بغض و خشمی در گلو که انگار قرار بود همیشه آنجا بماند..
احساس میکردی تا ابد هیچ چیزی در این کشور تغییر نخواهد کرد../ضیانبوی
#توییت
#روزهای_سبز
@sedayeslahat
با بغض و خشمی در گلو که انگار قرار بود همیشه آنجا بماند..
احساس میکردی تا ابد هیچ چیزی در این کشور تغییر نخواهد کرد../ضیانبوی
#توییت
#روزهای_سبز
@sedayeslahat
🔴من اسمش را میگذارم زمان سیمانی. نه چون در آن شب تلخِ #۲۲خرداد زمان چون دیوار سیمانی شده بود و ماپشت عقربه ها نفس درسینه حبس کرده بودیم؛ بلکه برای همه یک دهه اخیر که هنوز ما در آن تلخ ترین دقایق گیر افتاده ایم و انگار زیر سیمانی از زمان، زنده دفن شده ایم و نفس میکشیم.
#روزهای_سبز/ میراقربانی فر
#توییت
@sedayeslahat
#روزهای_سبز/ میراقربانی فر
#توییت
@sedayeslahat
🔴۸صبح برای کاراداری رفتم فاطمی،مردم شعار میدادندوگاردویژه مثل دیوارجلوآمده و مردم روبه عقب میفرستادند.یه مرد جوون وسط خیابون کتک میخورد،فکرمیکردم به خاطر خانم بودنم اگربرم جلو،پسررونجات میدم.چنددقیقه بعدباصورت باتومخورده وچشمان سوخته ازگازفلفل توراه بیمارستان بودم/ ساجده عرب سرخی
#توییت
#روزهای_سبز
@sedayeslahat
#توییت
#روزهای_سبز
@sedayeslahat
🔴۲۳خرداد۸۸ است.سروصدا از خیابانها به گوش میرسد. نحوه اعلام نتایج عجیب و فضای امنیتی عجیبتراست. بازداشتهای فلهای.فضا تند است و بازوهای سیاسی سبزها را زدهاند.تا به جلسه دفتر سیاسی جبهه مشارکت برسم همه بازداشت شدهاند.
میرحسین نمیخواهد اسیر این صحنهآراییها شود./حسین نورانی نژاد
#توییت
#روزهای_سبز
@sedayeslahat
میرحسین نمیخواهد اسیر این صحنهآراییها شود./حسین نورانی نژاد
#توییت
#روزهای_سبز
@sedayeslahat
💢۲۵ خرداد ۱۳۸۸
روی پل عابر نزدیک وزارت کار ایستادم و به خیل جمعیتی که از روبرو میومد نگاه میکردم.
شبیه رویا بود!
اینهمه جمعیت، در سکوت کامل، در مدنیت مطلق، توی خیابون عبور میکردند، اکثراً با نشانههای سبز..
انگار واقعیت توی ذهنم منهدم شده بود!
بی اختیار میخندیدم/توییت ضیا نبوی
#روزهای_سبز
@sedayeslahat
روی پل عابر نزدیک وزارت کار ایستادم و به خیل جمعیتی که از روبرو میومد نگاه میکردم.
شبیه رویا بود!
اینهمه جمعیت، در سکوت کامل، در مدنیت مطلق، توی خیابون عبور میکردند، اکثراً با نشانههای سبز..
انگار واقعیت توی ذهنم منهدم شده بود!
بی اختیار میخندیدم/توییت ضیا نبوی
#روزهای_سبز
@sedayeslahat