🔴🔴🔴زنهار از این بیابان!
#احمد_زیدآبادی
از هر طرف که رفتم جز وحشتم نیفزود
زنهار از این بیابان وین راه بینهایت
این بیت حافظ شیراز نتیجۀ تأملات این روزهای من است! راستش از آینده چنان به هراس افتادهام که نمیخواهم با واقعبینی در بارۀ آن اندیشه کنم! ترجیحام این است که علائم بدبین کننده را کمرنگتر و نشانههای خوشبینی را پررنگتر ببینم؛ اما خوشخیالی هم حدی دارد!
این وضعیت آدمی را دودل و عصبی میکند بخصوص وقتی پای نوشتن و هشدار دادن به میان میآید! با خود میگویی چرا بنویسم وقتی گوشهایی که باید بشنوند یا نمیشنوند و یا اصولاً بد میشنوند! بد شنیدن طبعاً مخربتر از نشیدن است و این بد شنیدن در کشور ما گویی از سوی همۀ اطراف منازعۀ سیاسی جاری، تماماً نهادینه شده است!
هیچ ظرافت و حتی بعضاً صداقتی برای خوب شنیدن در بین نیست و به همین علت، تفاهمی نیز شکل نمیگیرد. هر چه هست بدفهمی و سوءتفاهم است، حتی آنگاه که تصور میشود بین دو نفر تفاهمی صورت گرفته است!
گفته میشود حرف زدن "نشخوار" آدمیزاد است! توهینی در پشت این کلام نهفته نیست! منظور این است که حرف زدن نیاز روزمرۀ آدمی است. برای یک نویسنده، نوشتن حکم حرف زدن را دارد. نمیتواند ننویسد حتی اگر به درِ بسته بخورد، حتی اگر سخناش بد فهمیده شود، حتی اگر این بدفهمی هزینهای برایش به بار آورد!
در دو سالِ پس از تبعید که من محکوم به ننوشتن شده بودم، ناگهان احساس خفگی و خفقان کردم! دیگر نمیتوانستم سکوت را تحمل کنم. گرچه توانِ سکوت در شرایط مقتضی، خود فضیلتی اصیل است، اما به قول علی، همچون خار در چشم و استخوان در گلو عمل میکند! تحملاش طاقت بسیار میطلبد و از این گذشته فقط میتواند در بارۀ یک یا چند موضوع خاص مصداق داشته باشد نه همه چیز و همه کس! سکوت مطلق ناشدنی است!
با این همه میتوان به خود دلداری داد که وقتی حجم مشکلات از حد فراتر میرود، بسیاری از آدمیان تا حد جنون، خشمگین میشوند! این جنون حال طبیعی و عادی آنها نیست. متأثر از شرایط پرفشار روزگار است. پس لابد باید از افقی بالاتر به آن نگریست و با آن مدارا کرد. اما این نوع دلداری به شرطی مؤثر است که روزنی از نور در انتهای تونل قابل رؤیت باشد و اگر نباشد، با خشم و کین فزاینده که در هیچ زمینهای هیچ نوع طعم شیرین از زندگی را برنمیتابد، چگونه میتوان تا انتهای عمر ساخت و سوخت؟
گویند اهل ایمان با توسل به متافیزیک، چشم بر واقعیات تلخ عینی میبندند بدان امید که از آسمان گشایشی فرا رسد! اگر چنین باشد پیروان همۀ ایدئولوژیهای سیاسی و اجتماعی حتی ماتریالیستهای دو آتشه نیز را باید اهل ایمان بر شمرد، البته نه از آن جهت که چشم بر واقعیات تلخ میبندند، بلکه بدان جهت که برای حل مشکلات، چشم به "غیب" دارند! غیبِ آنان البته متافیزیک خداباوران نیست، بلکه رؤیا و توهمی است که به مناسبات مادی کور و نامفهوم نسبت میدهند! به واقعی نوعی متافیزیک مادیگرایانه و پنهان که اگر به فرض کور هم کند، شفا نمیدهد! نوعی متافیزیکِ فاقد شعور و معنا اما بسیار مدعیتر و جسورتر از متافیزیک خداباوران!
منظور اینکه وضع چنان سخت شده که همۀ ما به متافیزیک متوسل شدهایم چه آنان که آن را قبول داریم و چه آنان که به شدت آن را رد میکنیم!
پس اگر من دردمندانه از خدا میخواهم که به دادمان برسد، خرق عادتی مرتکب نمیشوم که برخی از آن به خشم میآیند!
#حافظ_شیراز
#متافیزیک
#عضویت_در_کانال
👇👇👇
✅ @sedayeslahat
#احمد_زیدآبادی
از هر طرف که رفتم جز وحشتم نیفزود
زنهار از این بیابان وین راه بینهایت
این بیت حافظ شیراز نتیجۀ تأملات این روزهای من است! راستش از آینده چنان به هراس افتادهام که نمیخواهم با واقعبینی در بارۀ آن اندیشه کنم! ترجیحام این است که علائم بدبین کننده را کمرنگتر و نشانههای خوشبینی را پررنگتر ببینم؛ اما خوشخیالی هم حدی دارد!
این وضعیت آدمی را دودل و عصبی میکند بخصوص وقتی پای نوشتن و هشدار دادن به میان میآید! با خود میگویی چرا بنویسم وقتی گوشهایی که باید بشنوند یا نمیشنوند و یا اصولاً بد میشنوند! بد شنیدن طبعاً مخربتر از نشیدن است و این بد شنیدن در کشور ما گویی از سوی همۀ اطراف منازعۀ سیاسی جاری، تماماً نهادینه شده است!
هیچ ظرافت و حتی بعضاً صداقتی برای خوب شنیدن در بین نیست و به همین علت، تفاهمی نیز شکل نمیگیرد. هر چه هست بدفهمی و سوءتفاهم است، حتی آنگاه که تصور میشود بین دو نفر تفاهمی صورت گرفته است!
گفته میشود حرف زدن "نشخوار" آدمیزاد است! توهینی در پشت این کلام نهفته نیست! منظور این است که حرف زدن نیاز روزمرۀ آدمی است. برای یک نویسنده، نوشتن حکم حرف زدن را دارد. نمیتواند ننویسد حتی اگر به درِ بسته بخورد، حتی اگر سخناش بد فهمیده شود، حتی اگر این بدفهمی هزینهای برایش به بار آورد!
در دو سالِ پس از تبعید که من محکوم به ننوشتن شده بودم، ناگهان احساس خفگی و خفقان کردم! دیگر نمیتوانستم سکوت را تحمل کنم. گرچه توانِ سکوت در شرایط مقتضی، خود فضیلتی اصیل است، اما به قول علی، همچون خار در چشم و استخوان در گلو عمل میکند! تحملاش طاقت بسیار میطلبد و از این گذشته فقط میتواند در بارۀ یک یا چند موضوع خاص مصداق داشته باشد نه همه چیز و همه کس! سکوت مطلق ناشدنی است!
با این همه میتوان به خود دلداری داد که وقتی حجم مشکلات از حد فراتر میرود، بسیاری از آدمیان تا حد جنون، خشمگین میشوند! این جنون حال طبیعی و عادی آنها نیست. متأثر از شرایط پرفشار روزگار است. پس لابد باید از افقی بالاتر به آن نگریست و با آن مدارا کرد. اما این نوع دلداری به شرطی مؤثر است که روزنی از نور در انتهای تونل قابل رؤیت باشد و اگر نباشد، با خشم و کین فزاینده که در هیچ زمینهای هیچ نوع طعم شیرین از زندگی را برنمیتابد، چگونه میتوان تا انتهای عمر ساخت و سوخت؟
گویند اهل ایمان با توسل به متافیزیک، چشم بر واقعیات تلخ عینی میبندند بدان امید که از آسمان گشایشی فرا رسد! اگر چنین باشد پیروان همۀ ایدئولوژیهای سیاسی و اجتماعی حتی ماتریالیستهای دو آتشه نیز را باید اهل ایمان بر شمرد، البته نه از آن جهت که چشم بر واقعیات تلخ میبندند، بلکه بدان جهت که برای حل مشکلات، چشم به "غیب" دارند! غیبِ آنان البته متافیزیک خداباوران نیست، بلکه رؤیا و توهمی است که به مناسبات مادی کور و نامفهوم نسبت میدهند! به واقعی نوعی متافیزیک مادیگرایانه و پنهان که اگر به فرض کور هم کند، شفا نمیدهد! نوعی متافیزیکِ فاقد شعور و معنا اما بسیار مدعیتر و جسورتر از متافیزیک خداباوران!
منظور اینکه وضع چنان سخت شده که همۀ ما به متافیزیک متوسل شدهایم چه آنان که آن را قبول داریم و چه آنان که به شدت آن را رد میکنیم!
پس اگر من دردمندانه از خدا میخواهم که به دادمان برسد، خرق عادتی مرتکب نمیشوم که برخی از آن به خشم میآیند!
#حافظ_شیراز
#متافیزیک
#عضویت_در_کانال
👇👇👇
✅ @sedayeslahat