"صدای ملّت"
🔺این یک «پرپکانی» نیست.. ➕ سخنرانی ابراهیم رئیسی در "همایش درمان مداخلهای انسداد مزمن عروق کرونری" ❗️😳😳🤔🤔🤔🤔 #علی_برکت_الله به "صدای اصلاحات"بپیوندید👇👇👇 @sedayeslahat
♦️ سروش فرهادیان، روزنامه نگار اصلاح طلب کرمانشاهی، به یک سال زندان محکوم شد.
🔸سروش فرهادیان، روزنامه نگار اصلاح طلب به خاطر انتقاد از حصر و وقایع ۸۸ درشعبه ۲٨ دادگاه انقلاب استان تهران به ریاست قاضی مقیسه به یک سال حبس تعزیری محکوم شد.
🔸دکتر سعید میرمحمدی وکیل سروش فرهادیان گفت: سوال های آقای مقیسه قاضی شعبه ۲٨ دادگاه انقلاب استان تهران مانند پرونده قبلی آقای فرهادیان، درباره انتشار دیدگاه موکلم در مورد وقایع سال ٨٨ و مسائلی از این دست با استناد به سخنرانی، نوشته ها و موارد مشابه بود. من و آقای فرهادیان دردادگاه از لزوم توجه به حق آزادی اندیشه و بیان گفتیم، اما دفاع حقوقی من و دفاع سیاسی موکلم به عنوان یک روزنامه نگار مورد توجه قرار نگرفت.
🔸این وکیل دادگستری ادامه داد:
در حالی موکلم بازهم محکوم می شود که او در سال ۹۵ نیز به اتهام "انتقاد از حصر "و" وقایع سال ٨٨ " به هفت ماه زندان محکوم شده است.
🔸پس از تجدیدنظرخواهی من و آقای نیکبخت دادگاه تجدید نظر مجازات هفت ماه حبس آن پرونده را به جزای نقدی تبدیل کرد. اما کم تر از سه ماه پس از قطعی شدن آن حکم، یک پرونده جدید با همین عنوان اتهامی تشکیل شد که جای توجه دارد.
🔸صالح نیک بخت دیگر وکیل این روزنامه نگار نیز گفت: چند روز پیش حکم محکومیت آقای فرهادیان به همکارم دکتر میرمحمدی ابلاغ شد.
🔸صالح نیکبخت افزود: اینکه آقای فرهادیان با فاصله کمتر از سه ماه از قطعی شدن حکم قبلیش بازهم با همین اتهام فعالیت و با استناد به اظهارنظر و نوشته های پیش از تشکیل پرونده قبلی که رای آن قطعی شده احضار و سپس محکوم می شود، محل تامل است.
🔸صالح نیکبخت تاکید کرد: طبق قانون اساسی به عنوان تنها میثاق میان مردم و حکومت و براساس قانون مطبوعات آقای فرهادیان به عنوان یک شهروند و یک روزنامه نگار ازحق آزادی بیان و عقیده برخوردار است و می تواند به صراحت نظر خود را ابراز کند. اما جالب است که همین مورد، یعنی صراحت آقای فرهادیان در پاسخ به پرسش های قاضی مقیسه در جلسه دادگاه درباره حصر، وقایع سال ٨٨ و رهبران جریان اصلاحات،در متن حکم صادر شده علیه ایشان توسط رئیس شعبه ۲٨ دادگاه انقلاب استان تهران مورد استناد قرار گرفته است.
🔸نیکبخت ادامه داد: ما براساس قانون به حکم صادره اعتراض می کنیم. امیدواریم در دادگاه تجدیدنظر به شرایط دادگاه و سابقه رسیدگی به این اتهام توجه و حکم برائت صادر شود.
🔸سروش فرهادیان از روزنامه نگاران اصلاح طلب کرمانشاهی و ساکن تهران است که در بخش سیاسی بسیاری از رسانه های اصلاح طلب مانند #بهار، #شرق، #اعتماد، #ایران_فردا، #صبح_آزادی و...فعالیت کرده است. آخرین فعالیت مطبوعاتی او سردبیری مجله اصلاح طلب #رو_به_رو است. فرهادیان همچنین از فعالان سابق جنبش دانشجویی در استان مرکزی ( محل تحصیل فرهادیان) است که در ستادهای انتخاباتی دانشجویی اصلاح طلبان از ابتدای دهه هشتاد مسوولیت داشته است. او در انتخابات مجلس دهم جانشین #ستادامید استان مرکزی و در انتخابات ریاست جمهوری و شوراهای اخیر #معاون_ستاد_روحانی و #معاون_ستاد_اصلاحات در استان مرکزی بود.
📌به نقل از پایگاه خبری روزفام
به "صدای اصلاحات"بپیوندید👇👇👇
@sedayeslahat
🔸سروش فرهادیان، روزنامه نگار اصلاح طلب به خاطر انتقاد از حصر و وقایع ۸۸ درشعبه ۲٨ دادگاه انقلاب استان تهران به ریاست قاضی مقیسه به یک سال حبس تعزیری محکوم شد.
🔸دکتر سعید میرمحمدی وکیل سروش فرهادیان گفت: سوال های آقای مقیسه قاضی شعبه ۲٨ دادگاه انقلاب استان تهران مانند پرونده قبلی آقای فرهادیان، درباره انتشار دیدگاه موکلم در مورد وقایع سال ٨٨ و مسائلی از این دست با استناد به سخنرانی، نوشته ها و موارد مشابه بود. من و آقای فرهادیان دردادگاه از لزوم توجه به حق آزادی اندیشه و بیان گفتیم، اما دفاع حقوقی من و دفاع سیاسی موکلم به عنوان یک روزنامه نگار مورد توجه قرار نگرفت.
🔸این وکیل دادگستری ادامه داد:
در حالی موکلم بازهم محکوم می شود که او در سال ۹۵ نیز به اتهام "انتقاد از حصر "و" وقایع سال ٨٨ " به هفت ماه زندان محکوم شده است.
🔸پس از تجدیدنظرخواهی من و آقای نیکبخت دادگاه تجدید نظر مجازات هفت ماه حبس آن پرونده را به جزای نقدی تبدیل کرد. اما کم تر از سه ماه پس از قطعی شدن آن حکم، یک پرونده جدید با همین عنوان اتهامی تشکیل شد که جای توجه دارد.
🔸صالح نیک بخت دیگر وکیل این روزنامه نگار نیز گفت: چند روز پیش حکم محکومیت آقای فرهادیان به همکارم دکتر میرمحمدی ابلاغ شد.
🔸صالح نیکبخت افزود: اینکه آقای فرهادیان با فاصله کمتر از سه ماه از قطعی شدن حکم قبلیش بازهم با همین اتهام فعالیت و با استناد به اظهارنظر و نوشته های پیش از تشکیل پرونده قبلی که رای آن قطعی شده احضار و سپس محکوم می شود، محل تامل است.
🔸صالح نیکبخت تاکید کرد: طبق قانون اساسی به عنوان تنها میثاق میان مردم و حکومت و براساس قانون مطبوعات آقای فرهادیان به عنوان یک شهروند و یک روزنامه نگار ازحق آزادی بیان و عقیده برخوردار است و می تواند به صراحت نظر خود را ابراز کند. اما جالب است که همین مورد، یعنی صراحت آقای فرهادیان در پاسخ به پرسش های قاضی مقیسه در جلسه دادگاه درباره حصر، وقایع سال ٨٨ و رهبران جریان اصلاحات،در متن حکم صادر شده علیه ایشان توسط رئیس شعبه ۲٨ دادگاه انقلاب استان تهران مورد استناد قرار گرفته است.
🔸نیکبخت ادامه داد: ما براساس قانون به حکم صادره اعتراض می کنیم. امیدواریم در دادگاه تجدیدنظر به شرایط دادگاه و سابقه رسیدگی به این اتهام توجه و حکم برائت صادر شود.
🔸سروش فرهادیان از روزنامه نگاران اصلاح طلب کرمانشاهی و ساکن تهران است که در بخش سیاسی بسیاری از رسانه های اصلاح طلب مانند #بهار، #شرق، #اعتماد، #ایران_فردا، #صبح_آزادی و...فعالیت کرده است. آخرین فعالیت مطبوعاتی او سردبیری مجله اصلاح طلب #رو_به_رو است. فرهادیان همچنین از فعالان سابق جنبش دانشجویی در استان مرکزی ( محل تحصیل فرهادیان) است که در ستادهای انتخاباتی دانشجویی اصلاح طلبان از ابتدای دهه هشتاد مسوولیت داشته است. او در انتخابات مجلس دهم جانشین #ستادامید استان مرکزی و در انتخابات ریاست جمهوری و شوراهای اخیر #معاون_ستاد_روحانی و #معاون_ستاد_اصلاحات در استان مرکزی بود.
📌به نقل از پایگاه خبری روزفام
به "صدای اصلاحات"بپیوندید👇👇👇
@sedayeslahat
📝از درسی که نمی گیریم!
✍ احسان محمدی
♈️درست در روزهای اوج مبارزات جوانان مصری که رسانه ها به آن عنوان #بهار_عربی دادند نوشتم:
♈️ آزادی نه دادنی است نه گرفتنی. آموختنی است. برای همین خیلی ها از آن گریزان هستند.
♈️دیر و دور نیست همین جوان های مصری که در آرزوی آزادی و عدالت بر فراز تانک ها به نشانه پیروزی انگشت بالا می گیرند، چند وقت دیگر روی دیوار توالت های عمومی در سوگ روزگار حُسنی مبارک، شعرهای عاشقانه بنویسند!
♈️آنچه در مصر، تونس، لیبی و کشورهایی از این دست رخ می دهد تقلا برای آزادی است. رها شدن از دیکتاتوری، پیدا کردن یک دیکتاتور دیگر و بعد دلتنگ شدن برای دیکتاتور اول!
♈️ با دوپینگ نمی شود جهان اولی شد. راه آزادی و مدنیت نه از خیابان با مشت های گره کرده، بلکه از آرامش کتابخانه ها می گذرد. برای همین است که کتابخانه ها در جهان سوم امن ترین جا برای عنکبوت هاست که مسکن مِهرشان را بسازند!
♈️اگر آموختیم آزاد باشیم و به آزادی دیگران احترام بگذریم امیدی به پیش رفتن وجود دارد وگرنه خماری، سرخوردگی و به هم ریختن سیستم ایمنی از عوارض دوپینگ آزادی است!
♈️وقتی خبر تبرئه حُسنی مبارک منتشر شد جوانی مصری کف خیابان دراز کشیده بود، فریاد می کشید، زار می زد. اشک می ریخت.
♈️انگار با چشم هایش، با گلویش داشت به جای میلیون ها انسان رویاپرداز و خوش باور که عشق شان را در طول قرن ها به یغما بردند، اشک می ریخت، فریاد می زد ...
♈️انقلاب ها همیشه خیال پردازها را تلخ تر از همه تنبیه می کنند.
@sedayeslahat
✍ احسان محمدی
♈️درست در روزهای اوج مبارزات جوانان مصری که رسانه ها به آن عنوان #بهار_عربی دادند نوشتم:
♈️ آزادی نه دادنی است نه گرفتنی. آموختنی است. برای همین خیلی ها از آن گریزان هستند.
♈️دیر و دور نیست همین جوان های مصری که در آرزوی آزادی و عدالت بر فراز تانک ها به نشانه پیروزی انگشت بالا می گیرند، چند وقت دیگر روی دیوار توالت های عمومی در سوگ روزگار حُسنی مبارک، شعرهای عاشقانه بنویسند!
♈️آنچه در مصر، تونس، لیبی و کشورهایی از این دست رخ می دهد تقلا برای آزادی است. رها شدن از دیکتاتوری، پیدا کردن یک دیکتاتور دیگر و بعد دلتنگ شدن برای دیکتاتور اول!
♈️ با دوپینگ نمی شود جهان اولی شد. راه آزادی و مدنیت نه از خیابان با مشت های گره کرده، بلکه از آرامش کتابخانه ها می گذرد. برای همین است که کتابخانه ها در جهان سوم امن ترین جا برای عنکبوت هاست که مسکن مِهرشان را بسازند!
♈️اگر آموختیم آزاد باشیم و به آزادی دیگران احترام بگذریم امیدی به پیش رفتن وجود دارد وگرنه خماری، سرخوردگی و به هم ریختن سیستم ایمنی از عوارض دوپینگ آزادی است!
♈️وقتی خبر تبرئه حُسنی مبارک منتشر شد جوانی مصری کف خیابان دراز کشیده بود، فریاد می کشید، زار می زد. اشک می ریخت.
♈️انگار با چشم هایش، با گلویش داشت به جای میلیون ها انسان رویاپرداز و خوش باور که عشق شان را در طول قرن ها به یغما بردند، اشک می ریخت، فریاد می زد ...
♈️انقلاب ها همیشه خیال پردازها را تلخ تر از همه تنبیه می کنند.
@sedayeslahat
#حتما_بخونید
توافق "برجاگ"
گرگی به گله های گوسفند مردم #روستا حمله می کرد.
#کدخدای روستا گفت با #مذاکره با آقای گرگ مسئله رو حل می کند تا مردم گَله ی خود را بدون دغدغه حمله گرگ به چرا ببرند.
کدخدا با آقای گرگ #توافق کرد به شرطی که به گله گوسفندان در زمان چَرا حمله نکند؛ روزی یک گوسفند را #داوطلبانه به او می دهند تا بدَرَد و بخورد ؛
اسم توافق شد #برجاگ
(( برنامه روستا جهت امنیت گوسفندان! ))
مردم روستا شاکی بودند که چرا باید روزی یک گوسفند بدهند؛
اما کدخدا می گفت : شما #بی_سوادید؛ با گرگ که نمیشه جنگید؛ باید از او #امضا و #تعهد بگیریم!
از روز بعد از "برجاگ"؛ علاوه بر روزی یک گوسفند اهدایی روستا به آقای گرگ؛ چند گوسفند دیگر از آغلها گم می شدند، همه #شواهد نشان میداد کار آقای گرگ است. وقتی مردم استخوانهای باقی مانده گوسفندان را برای کدخدا بردند ؛ کدخدا در جواب اعتراضات مردم گفت:
با #روح "برجاگ" تضاد داره نه خودش؛
چون در زمان چرا نبوده نميشه #ایراد گرفت!
هر چه مردم گفتند که طبیعت گرگ دریدن است؛ توافقی که گرگ امضا کند؛ جز قانونی شدن دریدن نیست؛ کدخدا قبول نکرد که نکرد. آخرین حرف کدخدا هم این بود:
من به "برجاگ" خوشبینم، به آقای گرگ بدبینم!
.. این بود که مردم تصمیم گرفتند بهارسال آینده کدخدا را عوض کنند.…!!!
#بهار_در_راه_است
@sedayeslahat
توافق "برجاگ"
گرگی به گله های گوسفند مردم #روستا حمله می کرد.
#کدخدای روستا گفت با #مذاکره با آقای گرگ مسئله رو حل می کند تا مردم گَله ی خود را بدون دغدغه حمله گرگ به چرا ببرند.
کدخدا با آقای گرگ #توافق کرد به شرطی که به گله گوسفندان در زمان چَرا حمله نکند؛ روزی یک گوسفند را #داوطلبانه به او می دهند تا بدَرَد و بخورد ؛
اسم توافق شد #برجاگ
(( برنامه روستا جهت امنیت گوسفندان! ))
مردم روستا شاکی بودند که چرا باید روزی یک گوسفند بدهند؛
اما کدخدا می گفت : شما #بی_سوادید؛ با گرگ که نمیشه جنگید؛ باید از او #امضا و #تعهد بگیریم!
از روز بعد از "برجاگ"؛ علاوه بر روزی یک گوسفند اهدایی روستا به آقای گرگ؛ چند گوسفند دیگر از آغلها گم می شدند، همه #شواهد نشان میداد کار آقای گرگ است. وقتی مردم استخوانهای باقی مانده گوسفندان را برای کدخدا بردند ؛ کدخدا در جواب اعتراضات مردم گفت:
با #روح "برجاگ" تضاد داره نه خودش؛
چون در زمان چرا نبوده نميشه #ایراد گرفت!
هر چه مردم گفتند که طبیعت گرگ دریدن است؛ توافقی که گرگ امضا کند؛ جز قانونی شدن دریدن نیست؛ کدخدا قبول نکرد که نکرد. آخرین حرف کدخدا هم این بود:
من به "برجاگ" خوشبینم، به آقای گرگ بدبینم!
.. این بود که مردم تصمیم گرفتند بهارسال آینده کدخدا را عوض کنند.…!!!
#بهار_در_راه_است
@sedayeslahat
💢نفس باد صبا مشک فشان خواهد شد
عالم پیر دگرباره جوان خواهد شد
ارغوان جام عقیقی به سمن خواهد داد
چشم نرگس به شقایق نگران خواهد شد
✍ #حافظ
#بهار_لاهیجان
@sedayeslahat
عالم پیر دگرباره جوان خواهد شد
ارغوان جام عقیقی به سمن خواهد داد
چشم نرگس به شقایق نگران خواهد شد
✍ #حافظ
#بهار_لاهیجان
@sedayeslahat
ما درس صداقت و صفا میخوانیم
آیین محبت و وفا میدانیم
زین بیهنران سفله ای دل! مخروش
کآنها همه میروند و ما میمانیم
#بهار
به بهانه ی سالروز درگذشت افتخار ادبیات ایران #ملک_الشعرابهار (۱۶ آبان ۱۲۶۵– اول اردیبهشت ۱۳۳۰) شاعر، ادیب، نویسنده، روزنامه نگار
یادش بر تارک ادبیات ایران جاوید
@sedayeslahat
آیین محبت و وفا میدانیم
زین بیهنران سفله ای دل! مخروش
کآنها همه میروند و ما میمانیم
#بهار
به بهانه ی سالروز درگذشت افتخار ادبیات ایران #ملک_الشعرابهار (۱۶ آبان ۱۲۶۵– اول اردیبهشت ۱۳۳۰) شاعر، ادیب، نویسنده، روزنامه نگار
یادش بر تارک ادبیات ایران جاوید
@sedayeslahat
#ملکالشعرای_بهار
شعر و ترانه وطنی
اردیبهشت ماه امسال یکصد و سی و سه سال از تولد و شصت و هشت سال از درگذشت #محمدتقی_بهار، #ملکالشعرا، قله سترگ ادبیات معاصر ایران میگذرد. #بهار را می توان فرهنگمردی برای تمام فصول نامید.
او از آغاز مشروطیت به مبارزان راه آزادی پیوست و با عضویت در انجمن انقلابی سعادت به ستیز با استبداد پرداخت. بعد در حزب دموکرات ایران در مشهد به عضویت کمیته ایالتی برگزیده شد و روزنامه #نوبهار را به راه انداخت. مقالات آزادیخواهانه و استبداد شکن او در نو بهار آنچنان محبوبیتی برایش فرهم آورد که از سوی مردم درگز و کلات به نمایندگی مجلس سوم برگزیده شد.
#بهار با آنکه بارها توقیف و زندان و تبعید استبداد را تجربه کرده بود هرگز از آزادیخواهی و تجدد طلبی کناره نگرفت. نه تنها خودکامگان و دشمنان آزادی هدف حملات کوبنده بهار بودند که او در جبهه موازی دیگر با ریاکاران مذهبی و واپسگرایان قشری میجنگید. به باور او تا هنگامی که اینان جهل و خرافات را در جامعه میپراکنند نبرد با استبدادیان به جائی نخواهد رسید.
#محمدرضا_شفیعی_کدکنی بهار را مدیحه سرای آزادی و وطن نام داده است.
#غلامحسین_یوسفی نوشته است:
"بهار از تاریخ ایران مایهها اندوخته بود و از سر وطن دوستی به آن عشق میورزید."
#ماشاءاله_آجودانی آزادی و وطن را چون تکیه کلامی مستمر در شعر #بهار جستجو کرده است:
"طبل آزادی، مرگ آزادی، گلبانگ آزادی، جویبار آزادی، شاخه آزادی، سرو آزاد وطن، لیلای وطن، چراگاه وطن، خاکستر وطن، گنج وطن....لوح وطن و ..."
✅قدرت تسخیر
#بهار اندیشمندی همه جانبه بود. در همه زمینهها اندیشیده، در همه مقولهها قلم زده و در همه شکل و شیوه ها نوشته و سروده است. ولی با این همه آن چه به داناییها و تواناییهای او درخششی کمیاب بخشیده آرمان های انسانی اوست.
#بهار جان شیفته آزادی و عاشق پر شور ایران بود و برای رهائی آن از جهل و استبداد میجنگید. عشق به وطن که از جان شیفتهاش برمیخاست تا ژرفای جان مردمان از هر لایه اجتماعی تاثیر می نهاد و به شعر او به گفته شفیعی کدکنی قدرت تسخیر میداد. همین قدرت تسخیر بود که او و ابوالقاسم عارف قزوینی را در صدر شاعران مشروطیت مینشانید. همین قدرت تسخیر است که میان #بهار و ایرج و دیگر شاعران مشروطیت تفاوت ایجاد می کند.
شفیعی کدکنی تاثیر گذاری شعر بهار را در جامعه از نوادر حوادث تاریخ شعر فارسی میداند. شعر بهار تا آخرین روزهای حیاتش همواره در اوج زندگی و در پیوند با نبض جامعه بوده و هرگز به ابتذال و سستی و تکرار که از ویژگی های دیگران در سنین کهولت و پیری است گرفتار نشده است.
نکته دیگری که به باور شفیعی کدکنی در شعر #بهار جلوهای درخشان دارد تنوع اقالیم شعری اوست. بهار در حوزههای مختلف کار کرده. از وصف طبیعت و خشم و خروش انقلابی و سیاسی تا قلمرو وطنیات که حوزه اصلی شعر اوست. قصیده به یاد وطن نمونه برجستهای از این وطنیهها به شمار میرود. #شفیعی حتی "حبسیهها"ی بهار را بر حبسیههای مسعود سعد سلمان رجحان می نهد.
نکته دیگری که بر اهمیت شعر بهار می افزاید این است که "او بخش مهمی از تجربه های قدمائی خود را به خدمت مسائلی درآورده که قدما از پرداختن به آن ها محروم بودهاند. به بیان دیگر ساخت قدیمی شعر را که در خدمت هجو و مدح و اخلاق بوده به قلمرو گسترده ای از مسائل سیاسی، اجتماعی و فرهنگی عصر جدید آورده است. در نتیجه اگر چه ساختار شعر او همان شعر قدمائی است ولی در اثر ترکیب با عوالم روحی انسان عصر جدید بافت تازهای به خود گرفته و نوعی سبک شخصی برای او پدید آورده است. البته سبک شخصی در تاریخ شعر فارسی چیزی است که تا روزگار #نیما بسیار اندک یاب است."
@sedayeslahat
شعر و ترانه وطنی
اردیبهشت ماه امسال یکصد و سی و سه سال از تولد و شصت و هشت سال از درگذشت #محمدتقی_بهار، #ملکالشعرا، قله سترگ ادبیات معاصر ایران میگذرد. #بهار را می توان فرهنگمردی برای تمام فصول نامید.
او از آغاز مشروطیت به مبارزان راه آزادی پیوست و با عضویت در انجمن انقلابی سعادت به ستیز با استبداد پرداخت. بعد در حزب دموکرات ایران در مشهد به عضویت کمیته ایالتی برگزیده شد و روزنامه #نوبهار را به راه انداخت. مقالات آزادیخواهانه و استبداد شکن او در نو بهار آنچنان محبوبیتی برایش فرهم آورد که از سوی مردم درگز و کلات به نمایندگی مجلس سوم برگزیده شد.
#بهار با آنکه بارها توقیف و زندان و تبعید استبداد را تجربه کرده بود هرگز از آزادیخواهی و تجدد طلبی کناره نگرفت. نه تنها خودکامگان و دشمنان آزادی هدف حملات کوبنده بهار بودند که او در جبهه موازی دیگر با ریاکاران مذهبی و واپسگرایان قشری میجنگید. به باور او تا هنگامی که اینان جهل و خرافات را در جامعه میپراکنند نبرد با استبدادیان به جائی نخواهد رسید.
#محمدرضا_شفیعی_کدکنی بهار را مدیحه سرای آزادی و وطن نام داده است.
#غلامحسین_یوسفی نوشته است:
"بهار از تاریخ ایران مایهها اندوخته بود و از سر وطن دوستی به آن عشق میورزید."
#ماشاءاله_آجودانی آزادی و وطن را چون تکیه کلامی مستمر در شعر #بهار جستجو کرده است:
"طبل آزادی، مرگ آزادی، گلبانگ آزادی، جویبار آزادی، شاخه آزادی، سرو آزاد وطن، لیلای وطن، چراگاه وطن، خاکستر وطن، گنج وطن....لوح وطن و ..."
✅قدرت تسخیر
#بهار اندیشمندی همه جانبه بود. در همه زمینهها اندیشیده، در همه مقولهها قلم زده و در همه شکل و شیوه ها نوشته و سروده است. ولی با این همه آن چه به داناییها و تواناییهای او درخششی کمیاب بخشیده آرمان های انسانی اوست.
#بهار جان شیفته آزادی و عاشق پر شور ایران بود و برای رهائی آن از جهل و استبداد میجنگید. عشق به وطن که از جان شیفتهاش برمیخاست تا ژرفای جان مردمان از هر لایه اجتماعی تاثیر می نهاد و به شعر او به گفته شفیعی کدکنی قدرت تسخیر میداد. همین قدرت تسخیر بود که او و ابوالقاسم عارف قزوینی را در صدر شاعران مشروطیت مینشانید. همین قدرت تسخیر است که میان #بهار و ایرج و دیگر شاعران مشروطیت تفاوت ایجاد می کند.
شفیعی کدکنی تاثیر گذاری شعر بهار را در جامعه از نوادر حوادث تاریخ شعر فارسی میداند. شعر بهار تا آخرین روزهای حیاتش همواره در اوج زندگی و در پیوند با نبض جامعه بوده و هرگز به ابتذال و سستی و تکرار که از ویژگی های دیگران در سنین کهولت و پیری است گرفتار نشده است.
نکته دیگری که به باور شفیعی کدکنی در شعر #بهار جلوهای درخشان دارد تنوع اقالیم شعری اوست. بهار در حوزههای مختلف کار کرده. از وصف طبیعت و خشم و خروش انقلابی و سیاسی تا قلمرو وطنیات که حوزه اصلی شعر اوست. قصیده به یاد وطن نمونه برجستهای از این وطنیهها به شمار میرود. #شفیعی حتی "حبسیهها"ی بهار را بر حبسیههای مسعود سعد سلمان رجحان می نهد.
نکته دیگری که بر اهمیت شعر بهار می افزاید این است که "او بخش مهمی از تجربه های قدمائی خود را به خدمت مسائلی درآورده که قدما از پرداختن به آن ها محروم بودهاند. به بیان دیگر ساخت قدیمی شعر را که در خدمت هجو و مدح و اخلاق بوده به قلمرو گسترده ای از مسائل سیاسی، اجتماعی و فرهنگی عصر جدید آورده است. در نتیجه اگر چه ساختار شعر او همان شعر قدمائی است ولی در اثر ترکیب با عوالم روحی انسان عصر جدید بافت تازهای به خود گرفته و نوعی سبک شخصی برای او پدید آورده است. البته سبک شخصی در تاریخ شعر فارسی چیزی است که تا روزگار #نیما بسیار اندک یاب است."
@sedayeslahat
✅بهرهگیری از ترانه
#بهار از همه رسانههای فرهنگی موجود در زمان خود بهره میگرفت تا پیامهای انسانی خود را به جامعه ابلاغ کند. حتی به سراغ #موسیقی و #ترانه رفته بود. تصنیف یا ترانه در زمان او در میان ادیبان ارج و قربی نداشت و پرداختن به آن دون شانشان به شمار می رفت.حتی #ایرج برای خوار کردن #عارف، او را تصنیفساز خطاب میکند.
در حالیکه با توجه به انبوه گسترده مخاطبان رسانه با ارزشی تلقی میشود و برخی از آهنگسازان دوره مشروطیت چون درویش خان، رکنالدین خان و حسامالسلطنه مراد، و مرتضی نی داوود شماری ترانه پدید آوردند که #مرغ_سحر در صدر آنها نشسته است.
در دیوان دو جلدی بهار متن چهارده ترانه چاپ شده ولی بیتردید تعداد ترانههای او بیش از اینهاست که همه آنها را میتوان وطنیه به شمار آورد. بهار نیز چون عارف در همه شعرها و ترانهها یا دست کم مصراعی از آنها به یاد وطن میافتد. بزرگ ترین وطنیه بهار #به_یاد_وطن نام دارد که در آن به همه گوشههای تاریخ ایران سرک کشیده، از پیروزیها شادمان و از شکستها اندوهگین شده است.
در یاد وطن، #لِزنیه نیز نام دارد چرا که آنرا در آسایشگاه مسلولین در دهکده لزن در سویس سروده است. در این قصیده بلند #بهار دیروز و امروز ایران را به رویارویی با یکدیگر میکشاند:
امروز چه کردیم که در صورت و معنا/ دادیم ز کف تربیت سر و عَلَن را/
ایران بود آن چشمه صافی که به تدریج/ بگرفته لجن تا گلو و زیر و ذقن را/
یارب تو نگهبان دل اهل وطن باش/ کامید به ایشان بود ایران کهن را/
و اما در میان ترانههای وطنی نیروی ذوق و شوق آهنگسازانی چون #درویش_خان سبب پدید آمدن شش وطنیه موسیقیائی شده است:
مرغ سحر، بهار دلکش، ز من نگارم خبر ندارد و عروس گلها (در جریان رفع حجاب)، و باد خزان شهرت بیشتری یافته است.
بازگردیم به مرغ سحر که تاثیرگذارترین ترانه تمثیلی- سیاسی بهار به شمار میرود. پس از حدود نود سال که از عمرش میگذرد هنوز نیروی تسخیر خود را حفظ کرده است. مرغ سحر را شمار زیادی از خوانندگان در تنظیمهای مختلف خواندهاند ولی نخستین خواننده آن بر خلاف نظر رایج نه #قمرالملوک_وزیری که #ایرانالدوله_هلن بوده است. عدهای انگیزه سرودن آنرا تاثیر جنبش مشروطیت عنوان کردهاند. عدهای دیگر ولی آن را در مخالفت با دیکتاتوری رضا شاهی تلقی میکنند.
نکته دیگری در مورد مرغ سحر باقی مانده و آن روایتیست از خود #بهار. بهار گفته که در متن ترانه ابتدا سروده است:
شام تاریک من را سحر کن/ ولی یک شب شنیده است که رهگذری در کوچه به جای آن میگوید، شام تاریک ما را سحر کن
او هم متن را به همین شکل شنیده و اصلاح کرده است. در اجراهای بعدی ترانه، منها به ما تبدیل شده است.
گفتنی است که بند دوم مرغ سحر یک مانیفست تند و تیز سیاسی است:
عمر حقیقت به سر شد/ عهد و وفا بیثمر شد/ ناله عاشق ناز معشوق بی اثر شد/
راستی و مهر و محبت فسانه شد/ قول و شرافت همگی از میانه شد/
از پی دزدی وطن و دین بهانه شد/ دیده تر شد/
ظلم مالک جور ارباب/ زارع از غم گشته بیتاب/
ساغر اغنیا پر می ناب/ جام ما پر ز خون جگر شد/
یکی از ترانههای #بهار که در دیوان او آمده، ای چرخ نام دارد. این همان ترانه انقلابی #عارف_قزوینی است با مطلع از خون جوانان وطن. یادمان آمد که این ترانه از همان آغاز مشروطیت مورد اختلاف بهار و عارف بوده است. هر یک دیگری را به سرقت ادبی متهم میکردند. آخر هم روشن نشد که حق با کی است.
@sedayeslahat
#بهار از همه رسانههای فرهنگی موجود در زمان خود بهره میگرفت تا پیامهای انسانی خود را به جامعه ابلاغ کند. حتی به سراغ #موسیقی و #ترانه رفته بود. تصنیف یا ترانه در زمان او در میان ادیبان ارج و قربی نداشت و پرداختن به آن دون شانشان به شمار می رفت.حتی #ایرج برای خوار کردن #عارف، او را تصنیفساز خطاب میکند.
در حالیکه با توجه به انبوه گسترده مخاطبان رسانه با ارزشی تلقی میشود و برخی از آهنگسازان دوره مشروطیت چون درویش خان، رکنالدین خان و حسامالسلطنه مراد، و مرتضی نی داوود شماری ترانه پدید آوردند که #مرغ_سحر در صدر آنها نشسته است.
در دیوان دو جلدی بهار متن چهارده ترانه چاپ شده ولی بیتردید تعداد ترانههای او بیش از اینهاست که همه آنها را میتوان وطنیه به شمار آورد. بهار نیز چون عارف در همه شعرها و ترانهها یا دست کم مصراعی از آنها به یاد وطن میافتد. بزرگ ترین وطنیه بهار #به_یاد_وطن نام دارد که در آن به همه گوشههای تاریخ ایران سرک کشیده، از پیروزیها شادمان و از شکستها اندوهگین شده است.
در یاد وطن، #لِزنیه نیز نام دارد چرا که آنرا در آسایشگاه مسلولین در دهکده لزن در سویس سروده است. در این قصیده بلند #بهار دیروز و امروز ایران را به رویارویی با یکدیگر میکشاند:
امروز چه کردیم که در صورت و معنا/ دادیم ز کف تربیت سر و عَلَن را/
ایران بود آن چشمه صافی که به تدریج/ بگرفته لجن تا گلو و زیر و ذقن را/
یارب تو نگهبان دل اهل وطن باش/ کامید به ایشان بود ایران کهن را/
و اما در میان ترانههای وطنی نیروی ذوق و شوق آهنگسازانی چون #درویش_خان سبب پدید آمدن شش وطنیه موسیقیائی شده است:
مرغ سحر، بهار دلکش، ز من نگارم خبر ندارد و عروس گلها (در جریان رفع حجاب)، و باد خزان شهرت بیشتری یافته است.
بازگردیم به مرغ سحر که تاثیرگذارترین ترانه تمثیلی- سیاسی بهار به شمار میرود. پس از حدود نود سال که از عمرش میگذرد هنوز نیروی تسخیر خود را حفظ کرده است. مرغ سحر را شمار زیادی از خوانندگان در تنظیمهای مختلف خواندهاند ولی نخستین خواننده آن بر خلاف نظر رایج نه #قمرالملوک_وزیری که #ایرانالدوله_هلن بوده است. عدهای انگیزه سرودن آنرا تاثیر جنبش مشروطیت عنوان کردهاند. عدهای دیگر ولی آن را در مخالفت با دیکتاتوری رضا شاهی تلقی میکنند.
نکته دیگری در مورد مرغ سحر باقی مانده و آن روایتیست از خود #بهار. بهار گفته که در متن ترانه ابتدا سروده است:
شام تاریک من را سحر کن/ ولی یک شب شنیده است که رهگذری در کوچه به جای آن میگوید، شام تاریک ما را سحر کن
او هم متن را به همین شکل شنیده و اصلاح کرده است. در اجراهای بعدی ترانه، منها به ما تبدیل شده است.
گفتنی است که بند دوم مرغ سحر یک مانیفست تند و تیز سیاسی است:
عمر حقیقت به سر شد/ عهد و وفا بیثمر شد/ ناله عاشق ناز معشوق بی اثر شد/
راستی و مهر و محبت فسانه شد/ قول و شرافت همگی از میانه شد/
از پی دزدی وطن و دین بهانه شد/ دیده تر شد/
ظلم مالک جور ارباب/ زارع از غم گشته بیتاب/
ساغر اغنیا پر می ناب/ جام ما پر ز خون جگر شد/
یکی از ترانههای #بهار که در دیوان او آمده، ای چرخ نام دارد. این همان ترانه انقلابی #عارف_قزوینی است با مطلع از خون جوانان وطن. یادمان آمد که این ترانه از همان آغاز مشروطیت مورد اختلاف بهار و عارف بوده است. هر یک دیگری را به سرقت ادبی متهم میکردند. آخر هم روشن نشد که حق با کی است.
@sedayeslahat
"صدای ملّت"
🗣 مطهری: ◀️ افرادی که {در بازی پرسپولیس و سپاهان} دشنام ناموسی دادهاند در همان وسط استادیوم آزادی ۸۰ ضربه شلاق درباره آنها اجرا شود. ◀️ شاید جا داشته باشد که وزیر ورزش و جوانان استیضاح شود. ◀️ ماجرای تلخ قتل روحانی همدانی نیز بیش از هر چیز حاکی از عدم…
✅ حراست میگه ما کار اداری داشتیم با او و ۲۰ دقیقه بیشتر اینجا نبود! هیچ خبری از او نیست و همه نگران
#بهار_هدایت
✍ ریحانه طباطبایی
👇👇👇
@sedayeslahat
#بهار_هدایت
✍ ریحانه طباطبایی
👇👇👇
@sedayeslahat
شعر: #بهار_غمانگیز
دفتر: #مثنویها
بهار آمد، گل و نسرین نیاورد
نسیمی بوی فروردین نیاورد
پرستو آمد و از گل خبر نیست
چرا گل با پرستو همسفر نیست؟
چه افتاد این گلستان را، چه افتاد؟
که آیین بهاران رفتش از یاد
چرا مینالد ابر برق در چشم
چه می گرید چنین زار از سر خشم؟
چرا خون می چکد از شاخه ی گل
چه پیش آمد؟ کجا شد بانگ بلبل؟
چه درد است این؟ چه درد است این؟ چه درد است؟
که در گلزار ما این فتنه کردست؟
چرا در هر نسیمی بوی خون است؟
چرا زلف بنفشه سرنگون است؟
چرا سر برده نرگس در گریبان؟
چرا بنشسته قمری چون غریبان؟
چرا پروانگان را پر شکسته ست؟
چرا هر گوشه گرد غم نشسته ست؟
چرا مطرب نمی خواند سرودی؟
چرا ساقی نمی گوید درودی؟
چه آفت راه این هامون گرفته ست؟
چه دشت است این که خاکش خون گرفته ست؟
چرا خورشید فروردین فروخفت؟
بهار آمد گل نوروز نشکفت
مگر خورشید و گل را کس چه گفته ست؟
که این لب بسته و آن رخ نهفته ست؟
مگر دارد بهار نورسیده
دل و جانی چو ما در خون کشیده؟
مگر گل نو عروس شوی مرده ست
که روی از سوگ و غم در پرده برده ست؟
مگر خورشید را پاس زمین است؟
که از خون شهیدان شرمگین است
بهارا، تلخ منشین،خیز و پیش آی
گره وا کن ز ابرو،چهره بگشای
بهارا خیز و زان ابر سبک رو
بزم آبی به روی سبزه ی نو
سر و رویی به سرو و یاسمن بخش
نوایی نو به مرغان چمن بخش
بر آر از آستین دست گل افشان
گلی بر دامن این سبزه بنشان
گریبان چاک شد از ناشکیبان
برون آور گل از چاک گریبان
نسیم صبحدم گو نرم برخیز
گل از خواب زمستانی برانگیز
بهارا بنگر این دشت مشوش
که می بارد بر آن باران آتش
بهارا بنگر این خاک بلاخیز
که شد هر خاربن چون دشنه خون ریز
بهارا بنگر این صحرای غمناک
که هر سو کشته ای افتاده بر خاک
بهارا بنگر این کوه و در و دشت
که از خون جوانان لاله گون گشت
بهارا دامن افشان کن ز گلبن
مزار کشتگان را غرق گل کن
بهارا از گل و می آتشی ساز
پلاس درد و غم در آتش انداز
بهارا شور شیرینم برانگیز
شرار عشق دیرینم برانگیز
بهارا شور عشقم بیشتر کن
مرا با عشق او شیر و شکر کن
گهی چون جویبارم نغمه آموز
گهی چون آذرخشم رخ برافروز
مرا چون رعد و توفان خشمگین کن
جهان از بانگ خشمم پر طنین کن
بهارا زنده مانی، زندگی بخش
به فروردین ما فرخندگی بخش
هنوز اینجا جوانی دلنشین است
هنوز اینجا نفس ها آتشین است
مبین کاین شاخه ی بشکسته خشک است
چو فردا بنگری، پر بید مشک است
مگو کاین سرزمینی شوره زار است
چو فردا در رسد، رشک بهار است
بهارا باش کاین خون گل آلود
بر آرد سرخ گل چون آتش از دود
بر آید سرخ گل، خواهی نخواهی
وگر خود صد خزان آرد تباهی
بهارا، شاد بنشین، شاد بخرام
بده کام گل و بستان ز گل کام
اگر خود عمر باشد، سر بر آریم
دل و جان در هوای هم گماریم
میان خون و آتش ره گشاییم
ازین موج و ازین توفان برآییم
دگربارت چو بینم، شاد بینم
سرت سبز و دل آباد بینم
به نوروز دگر، هنگام دیدار
به آیین دگر آیی پدیدار
#هوشنگ_ابتهاج
#عضویت_در_کانال
👇👇👇
✅ @sedayeslahat
دفتر: #مثنویها
بهار آمد، گل و نسرین نیاورد
نسیمی بوی فروردین نیاورد
پرستو آمد و از گل خبر نیست
چرا گل با پرستو همسفر نیست؟
چه افتاد این گلستان را، چه افتاد؟
که آیین بهاران رفتش از یاد
چرا مینالد ابر برق در چشم
چه می گرید چنین زار از سر خشم؟
چرا خون می چکد از شاخه ی گل
چه پیش آمد؟ کجا شد بانگ بلبل؟
چه درد است این؟ چه درد است این؟ چه درد است؟
که در گلزار ما این فتنه کردست؟
چرا در هر نسیمی بوی خون است؟
چرا زلف بنفشه سرنگون است؟
چرا سر برده نرگس در گریبان؟
چرا بنشسته قمری چون غریبان؟
چرا پروانگان را پر شکسته ست؟
چرا هر گوشه گرد غم نشسته ست؟
چرا مطرب نمی خواند سرودی؟
چرا ساقی نمی گوید درودی؟
چه آفت راه این هامون گرفته ست؟
چه دشت است این که خاکش خون گرفته ست؟
چرا خورشید فروردین فروخفت؟
بهار آمد گل نوروز نشکفت
مگر خورشید و گل را کس چه گفته ست؟
که این لب بسته و آن رخ نهفته ست؟
مگر دارد بهار نورسیده
دل و جانی چو ما در خون کشیده؟
مگر گل نو عروس شوی مرده ست
که روی از سوگ و غم در پرده برده ست؟
مگر خورشید را پاس زمین است؟
که از خون شهیدان شرمگین است
بهارا، تلخ منشین،خیز و پیش آی
گره وا کن ز ابرو،چهره بگشای
بهارا خیز و زان ابر سبک رو
بزم آبی به روی سبزه ی نو
سر و رویی به سرو و یاسمن بخش
نوایی نو به مرغان چمن بخش
بر آر از آستین دست گل افشان
گلی بر دامن این سبزه بنشان
گریبان چاک شد از ناشکیبان
برون آور گل از چاک گریبان
نسیم صبحدم گو نرم برخیز
گل از خواب زمستانی برانگیز
بهارا بنگر این دشت مشوش
که می بارد بر آن باران آتش
بهارا بنگر این خاک بلاخیز
که شد هر خاربن چون دشنه خون ریز
بهارا بنگر این صحرای غمناک
که هر سو کشته ای افتاده بر خاک
بهارا بنگر این کوه و در و دشت
که از خون جوانان لاله گون گشت
بهارا دامن افشان کن ز گلبن
مزار کشتگان را غرق گل کن
بهارا از گل و می آتشی ساز
پلاس درد و غم در آتش انداز
بهارا شور شیرینم برانگیز
شرار عشق دیرینم برانگیز
بهارا شور عشقم بیشتر کن
مرا با عشق او شیر و شکر کن
گهی چون جویبارم نغمه آموز
گهی چون آذرخشم رخ برافروز
مرا چون رعد و توفان خشمگین کن
جهان از بانگ خشمم پر طنین کن
بهارا زنده مانی، زندگی بخش
به فروردین ما فرخندگی بخش
هنوز اینجا جوانی دلنشین است
هنوز اینجا نفس ها آتشین است
مبین کاین شاخه ی بشکسته خشک است
چو فردا بنگری، پر بید مشک است
مگو کاین سرزمینی شوره زار است
چو فردا در رسد، رشک بهار است
بهارا باش کاین خون گل آلود
بر آرد سرخ گل چون آتش از دود
بر آید سرخ گل، خواهی نخواهی
وگر خود صد خزان آرد تباهی
بهارا، شاد بنشین، شاد بخرام
بده کام گل و بستان ز گل کام
اگر خود عمر باشد، سر بر آریم
دل و جان در هوای هم گماریم
میان خون و آتش ره گشاییم
ازین موج و ازین توفان برآییم
دگربارت چو بینم، شاد بینم
سرت سبز و دل آباد بینم
به نوروز دگر، هنگام دیدار
به آیین دگر آیی پدیدار
#هوشنگ_ابتهاج
#عضویت_در_کانال
👇👇👇
✅ @sedayeslahat
🔸 #اشکی_در_گذرگاه_تاریخ
از همان روزی که دست حضرت قابیل
گشت آلوده به خون حضرت هابیل،
از همان روزی که فرزندان «آدم»،
زهر تلخ دشمنی در خونشان جوشید؛
آدمیت مرد!
گرچه «آدم» زنده بود.
از همان روزی که یوسف را برادرها به چاه انداختند
از همان روزی که با شلاق و خون، دیوار چین را ساختند
آدمیت مرده بود.
▫️
بعد، دنیا هی پر از آدم شد و این آسیاب،
گشت و گشت،
قرنها از مرگ آدم هم گذشت.
ای دریغ،
آدمیت برنگشت!
▫️
قرن ما
روزگار مرگ انسانیت است
سینهی دنیا ز خوبیها تهیست
صحبت از آزادگی، پاکی، مروت، ابلهیست!
صحبت از موسی و عیسی و محمد نابجاست،
قرن «موسی چومبه» هاست!
▫️
روزگار مرگ انسانیت است:
من، که از پژمردن ِ یک شاخه گل،
از نگاه ساکت یک کودک بیمار،
از فغان یک قناری در قفس،
از غم یک مرد در زنجیر -حتی قاتلی بر دار-
اشک در چشمان و بغضم در گلوست؛
وندرین ایام، زهرم در پیاله، اشک و خونم در سبوست
مرگ او را از کجا باور کنم؟
▫️
صحبت از پژمردن یک برگ نیست.
وای! جنگل را بیابان میکنند.
دست خونآلود را در پیش چشم خلق پنهان میکنند!
هیچ حیوانی به حیوانی نمیدارد روا
آنچه این نامردمان با جان انسان میکنند!
▫️
صحبت از پژمردن یک برگ نیست
فرض کن: مرگ قناری در قفس هم مرگ نیست
فرض کن: یک شاخه گل هم در جهان هرگز نرُست
فرض کن: جنگل بیابان بود از روز نخست!
در کویری سوت و کور،
در میان مردمی با این مصیبتها صبور
صحبت از مرگ ِ محبت، مرگ ِ عشق،
گفتگو از مرگ ِ انسانیت است!
#فریدون_مشیری
از دفتر: #بهار_را_باور_کن
#عضویت_در_کانال
👇👇👇
✅ @sedayeslahat
از همان روزی که دست حضرت قابیل
گشت آلوده به خون حضرت هابیل،
از همان روزی که فرزندان «آدم»،
زهر تلخ دشمنی در خونشان جوشید؛
آدمیت مرد!
گرچه «آدم» زنده بود.
از همان روزی که یوسف را برادرها به چاه انداختند
از همان روزی که با شلاق و خون، دیوار چین را ساختند
آدمیت مرده بود.
▫️
بعد، دنیا هی پر از آدم شد و این آسیاب،
گشت و گشت،
قرنها از مرگ آدم هم گذشت.
ای دریغ،
آدمیت برنگشت!
▫️
قرن ما
روزگار مرگ انسانیت است
سینهی دنیا ز خوبیها تهیست
صحبت از آزادگی، پاکی، مروت، ابلهیست!
صحبت از موسی و عیسی و محمد نابجاست،
قرن «موسی چومبه» هاست!
▫️
روزگار مرگ انسانیت است:
من، که از پژمردن ِ یک شاخه گل،
از نگاه ساکت یک کودک بیمار،
از فغان یک قناری در قفس،
از غم یک مرد در زنجیر -حتی قاتلی بر دار-
اشک در چشمان و بغضم در گلوست؛
وندرین ایام، زهرم در پیاله، اشک و خونم در سبوست
مرگ او را از کجا باور کنم؟
▫️
صحبت از پژمردن یک برگ نیست.
وای! جنگل را بیابان میکنند.
دست خونآلود را در پیش چشم خلق پنهان میکنند!
هیچ حیوانی به حیوانی نمیدارد روا
آنچه این نامردمان با جان انسان میکنند!
▫️
صحبت از پژمردن یک برگ نیست
فرض کن: مرگ قناری در قفس هم مرگ نیست
فرض کن: یک شاخه گل هم در جهان هرگز نرُست
فرض کن: جنگل بیابان بود از روز نخست!
در کویری سوت و کور،
در میان مردمی با این مصیبتها صبور
صحبت از مرگ ِ محبت، مرگ ِ عشق،
گفتگو از مرگ ِ انسانیت است!
#فریدون_مشیری
از دفتر: #بهار_را_باور_کن
#عضویت_در_کانال
👇👇👇
✅ @sedayeslahat
🔴🔴🔴بحران در زندگی اهل مطبوعات
#احمد_زیدآبادی
اگر از چند ماه نخست پس از پیروزی انقلاب صرف نظر کنیم؛ در 41 سال اخیر، مطبوعات در کشور ما فقط از اواخر 76 تا اوایل 79 روی سطحی از سرزندگی و نشاط را به خود دیدند. در ابتدای بهار 79 "توقیف فلهای مطبوعات" -به تعبیر میر حسین- به وضعیت نیمه بهاری آن پایان داد و از آن پس به رغم کوششهای فراوان بسیاری از اهل رسانه، بخصوص روزنامهها هرگز توان و انرژی لازم برای تداوم حیات را پیدا نکردند و تحت فشارهای فزایندۀ امنیتی یا مشکلات اقتصادی جان خود را از دست دادند.
حکومت ما به مطبوعات نیز مانند دیگر دستاوردهای دوران مدرن، نگاه ویژۀ خود را دارد. از یک طرف حاضر به دل کندن از آنها و تعطیلی همیشگی و تمام و کمالشان نیست و از طرف دیگر مانع ایفای کارویژۀ اصلی و حیاتی آنها میشود. به عبارت روشنتر، نگاه دکوراسیونی در اینجا نیز حکمفرماست! این وضعیت، اهل مطبوعات را همواره در خوف و رجاءِ ماندن و رفتن از این عرصه نگه داشته است به طوری که هر گاه قصد عزیمت دائمی از این میدان را کردهاند از سوی دستگاههای رسمی چراغ سبزی برای گرفتن امتیازِ نشریهای و راه انداختن بساطی تازه دریافت کردهاند اما هنگامی که تسلیم این وسوسه شده و با زحمت فراوان روزنامۀ جدیدی بنا نهادهاند به محض افزایش تیراژ و موفقیت نسبی و خودبسندگی مالی، با توقیف ناگهانی روبرو شدهاند.
این وضعیت به تدریج صاحبان روزنامههای غیر دولتی را به سمتی سوق داده است که برای حفظ سرمایۀ خود، از ورود به موضوعات حساسیتبرانگیز منتهی به توقیف پرهیز کنند و حتیالمقدور سیاست بقاء را بعضاً به بهای ایفای نقش دکوراسیون دنبال کنند.
در واقع این خود سبب دلزدگی تدریجی جامعه و دلخوری روزافزون روزنامهنگاران شاغل در مطبوعات از مدیران خود شده است.
قاعدتاً از نگاه صاحب یک رسانه، توجه به حفظ سرمایه امر مشروعی است و نباید به هر دلیلی کل اقتصاد یک روزنامه را به باد فناد چرا که همۀ اجزاء آن را متضرر میکند، اما از نگاه روزنامهنگاری که به انگیزۀ طرح انتقادی یا کشف فسادی یا کسب حیثیت و اعتبار و نام و عنوانی وارد این عرصه شده است، حفظ سرمایه به هزینۀ حذف یا سانسور اثر او، نوعی فرصتطلبی و زیادهخواهی است که با فلسفۀ کار مطبوعاتی سازگار نیست.
در شرایط حاضر اما به نظر میرسد که کار مطبوعات به کلی از این مسائل گذشته است! کاهش بیسابقۀ تیراژ به علت دلزدگی عمومی از فضای سیاسی، نبود درآمد تبلیغاتی و کاهش سوبسیدهای دولتی، در کنار گرایش مردم به رسانههای مجازی، کُمیت روزنامهها را لنگ کرده و آنها را به افلاس کشانده است. از این رو، صاحبان مطبوعات برای کاهش هزینههای خود به فکر تعدیل نیرو و اخراج خبرنگاران خود برآمدهاند و روزنامهنگارانی هم که شانسی برای شغلی تازه در خود میبینند، مطبوعات را ترک میکنند.
در این میان اما جمعیت عظیمی از خبرنگاران که طی سالهای اخیر با دستمزدهای ناچیز و بعضاً افتضاح، زندگی را در حد بخور و نمیری از قِبِل کار درمطبوعات از سر گذراندهاند، در وضعیت جدید با بحران مواجه میشوند. با اخراج از کار، نه شغل تازهای در انتظار اغلبِ آنهاست، نه دولت برنامهای برای حمایت از آنان دارد و نه اجازۀ شکلگیری به یک نهاد صنفی قدرتمند داده شده است که بخشی از مشکلات آنان را حل کند.
با این حساب روزنامهنگاران هم به سرنوشت دهها گروه شغلی دیگری دچار میشوند که در این بحران گرانی و بیکاری و رکود به حال خود رها شدهاند!
به قول انوری:
باش تا صبح دولتت بدمد
کاین هنوز از نتایج سحر است!
#بهار_مطبوعات
#توقیف_فلهای_مطبوعات
#اخراج_روزنامهنگاران
#نقش_دکوراسیونی_مطبوعات
#عضویت_در_کانال
👇👇👇
✅ @sedayeslahat
#احمد_زیدآبادی
اگر از چند ماه نخست پس از پیروزی انقلاب صرف نظر کنیم؛ در 41 سال اخیر، مطبوعات در کشور ما فقط از اواخر 76 تا اوایل 79 روی سطحی از سرزندگی و نشاط را به خود دیدند. در ابتدای بهار 79 "توقیف فلهای مطبوعات" -به تعبیر میر حسین- به وضعیت نیمه بهاری آن پایان داد و از آن پس به رغم کوششهای فراوان بسیاری از اهل رسانه، بخصوص روزنامهها هرگز توان و انرژی لازم برای تداوم حیات را پیدا نکردند و تحت فشارهای فزایندۀ امنیتی یا مشکلات اقتصادی جان خود را از دست دادند.
حکومت ما به مطبوعات نیز مانند دیگر دستاوردهای دوران مدرن، نگاه ویژۀ خود را دارد. از یک طرف حاضر به دل کندن از آنها و تعطیلی همیشگی و تمام و کمالشان نیست و از طرف دیگر مانع ایفای کارویژۀ اصلی و حیاتی آنها میشود. به عبارت روشنتر، نگاه دکوراسیونی در اینجا نیز حکمفرماست! این وضعیت، اهل مطبوعات را همواره در خوف و رجاءِ ماندن و رفتن از این عرصه نگه داشته است به طوری که هر گاه قصد عزیمت دائمی از این میدان را کردهاند از سوی دستگاههای رسمی چراغ سبزی برای گرفتن امتیازِ نشریهای و راه انداختن بساطی تازه دریافت کردهاند اما هنگامی که تسلیم این وسوسه شده و با زحمت فراوان روزنامۀ جدیدی بنا نهادهاند به محض افزایش تیراژ و موفقیت نسبی و خودبسندگی مالی، با توقیف ناگهانی روبرو شدهاند.
این وضعیت به تدریج صاحبان روزنامههای غیر دولتی را به سمتی سوق داده است که برای حفظ سرمایۀ خود، از ورود به موضوعات حساسیتبرانگیز منتهی به توقیف پرهیز کنند و حتیالمقدور سیاست بقاء را بعضاً به بهای ایفای نقش دکوراسیون دنبال کنند.
در واقع این خود سبب دلزدگی تدریجی جامعه و دلخوری روزافزون روزنامهنگاران شاغل در مطبوعات از مدیران خود شده است.
قاعدتاً از نگاه صاحب یک رسانه، توجه به حفظ سرمایه امر مشروعی است و نباید به هر دلیلی کل اقتصاد یک روزنامه را به باد فناد چرا که همۀ اجزاء آن را متضرر میکند، اما از نگاه روزنامهنگاری که به انگیزۀ طرح انتقادی یا کشف فسادی یا کسب حیثیت و اعتبار و نام و عنوانی وارد این عرصه شده است، حفظ سرمایه به هزینۀ حذف یا سانسور اثر او، نوعی فرصتطلبی و زیادهخواهی است که با فلسفۀ کار مطبوعاتی سازگار نیست.
در شرایط حاضر اما به نظر میرسد که کار مطبوعات به کلی از این مسائل گذشته است! کاهش بیسابقۀ تیراژ به علت دلزدگی عمومی از فضای سیاسی، نبود درآمد تبلیغاتی و کاهش سوبسیدهای دولتی، در کنار گرایش مردم به رسانههای مجازی، کُمیت روزنامهها را لنگ کرده و آنها را به افلاس کشانده است. از این رو، صاحبان مطبوعات برای کاهش هزینههای خود به فکر تعدیل نیرو و اخراج خبرنگاران خود برآمدهاند و روزنامهنگارانی هم که شانسی برای شغلی تازه در خود میبینند، مطبوعات را ترک میکنند.
در این میان اما جمعیت عظیمی از خبرنگاران که طی سالهای اخیر با دستمزدهای ناچیز و بعضاً افتضاح، زندگی را در حد بخور و نمیری از قِبِل کار درمطبوعات از سر گذراندهاند، در وضعیت جدید با بحران مواجه میشوند. با اخراج از کار، نه شغل تازهای در انتظار اغلبِ آنهاست، نه دولت برنامهای برای حمایت از آنان دارد و نه اجازۀ شکلگیری به یک نهاد صنفی قدرتمند داده شده است که بخشی از مشکلات آنان را حل کند.
با این حساب روزنامهنگاران هم به سرنوشت دهها گروه شغلی دیگری دچار میشوند که در این بحران گرانی و بیکاری و رکود به حال خود رها شدهاند!
به قول انوری:
باش تا صبح دولتت بدمد
کاین هنوز از نتایج سحر است!
#بهار_مطبوعات
#توقیف_فلهای_مطبوعات
#اخراج_روزنامهنگاران
#نقش_دکوراسیونی_مطبوعات
#عضویت_در_کانال
👇👇👇
✅ @sedayeslahat
💢 کامالا هریس: #نوروز بیش از ۳ هزار سال در سراسر جهان جشن گرفته شده است. این روز نماد زندگی نو در آغاز #بهار است؛ زمانی برای اندیشیدن به سالی که گذشت و امید به کامیابی در سال نو. این زمان اکنون، که ما چشم به روزهای بهتر آینده دوختهایم، از همیشه مهمتر است.
نوروز فرخنده باد!
#عضویت_در_کانال
👇👇👇
✅ @sedayeslahat
نوروز فرخنده باد!
#عضویت_در_کانال
👇👇👇
✅ @sedayeslahat
💢 #مصطفی_تاجزاده:
📌 #تونس تنها کشوری است که قیام مردمش به جنگ داخلی (لیبی و سوریه) یا کودتای نظامیان و دیکتاتوری خشنتر(مصر) ختم نشد و اسلامگراها و سکولارها با گفتگو و تفاهم به مدیریت میهن پرداختند. شبهکودتای اخیر رئیسجمهور تونس #بهار_عربی را به #خزان_عربی تبدیل میکند.
#عضویت_در_کانال
👇👇👇
✅ @sedayeslahat
📌 #تونس تنها کشوری است که قیام مردمش به جنگ داخلی (لیبی و سوریه) یا کودتای نظامیان و دیکتاتوری خشنتر(مصر) ختم نشد و اسلامگراها و سکولارها با گفتگو و تفاهم به مدیریت میهن پرداختند. شبهکودتای اخیر رئیسجمهور تونس #بهار_عربی را به #خزان_عربی تبدیل میکند.
#عضویت_در_کانال
👇👇👇
✅ @sedayeslahat
🔴🔴🔴دکتر میلانی دیگر چرا؟
#احمد_زیدآبادی
دیشب استاد دکتر عباس میلانی را بر صفحۀ تلویزیون یکی از شبکههای فارسی زبان خارج از مرز دیدم که به صورتی توفنده علیه فتوای آیتالله خمینی به واجبالقتل بودن سلمان رشدی نویسندۀ کتاب آیات شیطانی سخن میگفت.
دکتر میلانی در دوران لیسانس استاد من در دانشگاه تهران بود. شرح تدریس و خاطراتم از او را در کتاب "بهار زندگی در زمستان تهران" آوردهام و در اینجا فقط تکرار میکنم که از او بسیار آموختهام.
گرچه رعایت حرمت استاد در هر حال وظیفۀ من است اما چه پنهان که آنچه دکتر میلانی در مصاحبهاش گفت؛ با آنچه از وی آموخته بودم شباهت زیادی نداشت. او چنان عصبانی بود که سخنان دقیق و نادقیقی را به هم آمیخت و آنجا که به نوشتۀ من در باب سوءقصد به جان سلمان رشدی اشاره کرد، به نظرم اصلاً حق مطلب را ادا نکرد.
استاد میلانی نخست فرمود که از ابتدای ورود اسلام به ایران داستان تکفیر و فتوای قتل به راه افتاده است و سپس نام بسیاری از مشاهیر تاریخ ایران را نیز که فتوا به قتلشان داده شده است، به زبان آورد. او اما توضیح نداد که نزدیک به تمام این مشاهیر خود اهل اسلام و مسلمانی بودهاند و در نزاعهای دروندینی قربانی شدهاند و بنابراین، ماجرا به اسلام مربوط نمیشود بلکه به فهمهای گوناگون از اسلام ربط پیدا میکند.
دکتر میلانی سپس از کوبیدن کتاب بر سر زکریای رازی تا کور شدن آن بزرگ سخن به میان آورد. تا آنجا که من میدانم رازی در بیان نظرات خود در رد نبوت با مشکلی روبرو نشد و نابیناییاش نیز نتیجۀ فعالیتهای او در زمینۀ شیمی بود و ربطی به کارزارهای تکفیری نداشت.
استاد میلانی بعد از آن به سید محمد خاتمی خرده گرفت که چرا گفته است کتاب آیات شیطانی عواطفش را جریحهدار کرده است! خب در این جمله چه اشکالی نهفته است؟ خاتمی فردی مسلمان است و هر مسلمانی هم که دو فصل مربوط به پیامبر اسلام در کتاب آیات شیطانی را بخواند، خواه ناخواه عواطفش جریحهدار میشود. آیا جریحهدار شدن عواطف از خواندن یک متن جرم است؟ یا بیان آن جرم است؟
میدانم که دکتر میلانی به مرحوم دکتر غلامحسین صدیقی ارادتی ویژه دارد. حال اگر من متنی را در بارۀ آن مرحوم بنویسم و همۀ امور غیراخلاقی دنیا را به او نسبت دهم، آقای میلانی از خواندن آن متن لذت میبرد یا عواطفش جریحهدار میشود؟ و اگر عواطفش جریحهدار شد و آن را به زبان آورد آیا من میتوانم به او بگویم که خب اگر عواطفت جراحت برمیدارد، متن مرا مخوان!
دکتر میلانی سپس گریزی به نوشتۀ اخیر من در بارۀ سوءقصد به جان سلمان رشدی زد و گفت؛ فلانی هم ضمن رد ترور رشدی، گفته است که کتاب آیات شیطانی مانند پاک کردن بینی با سر آستین است!
در این کلام چه مشکلی است که استاد میلانی را چنان آشفته میکند که با نوعی عصبانیت بگوید؛ آیات شیطانی از برجستهترین رمانهای 70 سال اخیر است و اگر کسانی از آن ناراحت میشوند، آن را نخوانند!
این حق آقای میلانی است که آیات شیطانی را برجستهترین رمان تمام اعصار بداند اما آیا اعتقاد ایشان باعث سلب حق داوری من در مورد کتاب میشود؟ یعنی اگر آقای میلانی کتاب رشدی را یکی از برجستهترین رمانهای معاصر بداند اسمش میشود دمکراسی و دفاع از آزادی بیان و حقوق بشر اما اگر من بگویم که کتاب آیات شیطانی اثری سطحی و آزاردهنده و بیارزش است نامش میشود ضدِ دمکراسی و سرکوب آزادی بیان و نقض حقوق بشر؟
اگر بنا به محکوم کردن سوءقصد و اقدام به ترور سلمان رشدی باشد که من آن را به صراحت در نوشتهام مورد تأکید قرار دادم و دلایلش را هم گفتم؛ اما گویی بحثِ رد و محکومیت قتل و ترور او در میان نیست و من به عنوان آدمی معتقد به نظام معنوی و اخلاقی آیین محمد، باید از اینکه سلمان رشدی هجویهای بینهایت سطحی و سخیف علیه او و یاران و همسرانش نوشته و احساساتم را زخمی کرده است، سپاسگزارش هم باشم؟
از دیگرانی که در آن سوی آبها آزادی بیان را فقط حقی منحصر به عقاید ماتریالیستی خود میدانند، توقعی نیست؛ اما دکتر میلانی دیگر چرا؟
#عباس_میلانی
#سلمان_رشدی
#بهار_زندگی_در_زمستان_تهران
#زکریای_رازی
#عضویت_در_کانال
👇👇👇
✅ @sedayeslahat
#احمد_زیدآبادی
دیشب استاد دکتر عباس میلانی را بر صفحۀ تلویزیون یکی از شبکههای فارسی زبان خارج از مرز دیدم که به صورتی توفنده علیه فتوای آیتالله خمینی به واجبالقتل بودن سلمان رشدی نویسندۀ کتاب آیات شیطانی سخن میگفت.
دکتر میلانی در دوران لیسانس استاد من در دانشگاه تهران بود. شرح تدریس و خاطراتم از او را در کتاب "بهار زندگی در زمستان تهران" آوردهام و در اینجا فقط تکرار میکنم که از او بسیار آموختهام.
گرچه رعایت حرمت استاد در هر حال وظیفۀ من است اما چه پنهان که آنچه دکتر میلانی در مصاحبهاش گفت؛ با آنچه از وی آموخته بودم شباهت زیادی نداشت. او چنان عصبانی بود که سخنان دقیق و نادقیقی را به هم آمیخت و آنجا که به نوشتۀ من در باب سوءقصد به جان سلمان رشدی اشاره کرد، به نظرم اصلاً حق مطلب را ادا نکرد.
استاد میلانی نخست فرمود که از ابتدای ورود اسلام به ایران داستان تکفیر و فتوای قتل به راه افتاده است و سپس نام بسیاری از مشاهیر تاریخ ایران را نیز که فتوا به قتلشان داده شده است، به زبان آورد. او اما توضیح نداد که نزدیک به تمام این مشاهیر خود اهل اسلام و مسلمانی بودهاند و در نزاعهای دروندینی قربانی شدهاند و بنابراین، ماجرا به اسلام مربوط نمیشود بلکه به فهمهای گوناگون از اسلام ربط پیدا میکند.
دکتر میلانی سپس از کوبیدن کتاب بر سر زکریای رازی تا کور شدن آن بزرگ سخن به میان آورد. تا آنجا که من میدانم رازی در بیان نظرات خود در رد نبوت با مشکلی روبرو نشد و نابیناییاش نیز نتیجۀ فعالیتهای او در زمینۀ شیمی بود و ربطی به کارزارهای تکفیری نداشت.
استاد میلانی بعد از آن به سید محمد خاتمی خرده گرفت که چرا گفته است کتاب آیات شیطانی عواطفش را جریحهدار کرده است! خب در این جمله چه اشکالی نهفته است؟ خاتمی فردی مسلمان است و هر مسلمانی هم که دو فصل مربوط به پیامبر اسلام در کتاب آیات شیطانی را بخواند، خواه ناخواه عواطفش جریحهدار میشود. آیا جریحهدار شدن عواطف از خواندن یک متن جرم است؟ یا بیان آن جرم است؟
میدانم که دکتر میلانی به مرحوم دکتر غلامحسین صدیقی ارادتی ویژه دارد. حال اگر من متنی را در بارۀ آن مرحوم بنویسم و همۀ امور غیراخلاقی دنیا را به او نسبت دهم، آقای میلانی از خواندن آن متن لذت میبرد یا عواطفش جریحهدار میشود؟ و اگر عواطفش جریحهدار شد و آن را به زبان آورد آیا من میتوانم به او بگویم که خب اگر عواطفت جراحت برمیدارد، متن مرا مخوان!
دکتر میلانی سپس گریزی به نوشتۀ اخیر من در بارۀ سوءقصد به جان سلمان رشدی زد و گفت؛ فلانی هم ضمن رد ترور رشدی، گفته است که کتاب آیات شیطانی مانند پاک کردن بینی با سر آستین است!
در این کلام چه مشکلی است که استاد میلانی را چنان آشفته میکند که با نوعی عصبانیت بگوید؛ آیات شیطانی از برجستهترین رمانهای 70 سال اخیر است و اگر کسانی از آن ناراحت میشوند، آن را نخوانند!
این حق آقای میلانی است که آیات شیطانی را برجستهترین رمان تمام اعصار بداند اما آیا اعتقاد ایشان باعث سلب حق داوری من در مورد کتاب میشود؟ یعنی اگر آقای میلانی کتاب رشدی را یکی از برجستهترین رمانهای معاصر بداند اسمش میشود دمکراسی و دفاع از آزادی بیان و حقوق بشر اما اگر من بگویم که کتاب آیات شیطانی اثری سطحی و آزاردهنده و بیارزش است نامش میشود ضدِ دمکراسی و سرکوب آزادی بیان و نقض حقوق بشر؟
اگر بنا به محکوم کردن سوءقصد و اقدام به ترور سلمان رشدی باشد که من آن را به صراحت در نوشتهام مورد تأکید قرار دادم و دلایلش را هم گفتم؛ اما گویی بحثِ رد و محکومیت قتل و ترور او در میان نیست و من به عنوان آدمی معتقد به نظام معنوی و اخلاقی آیین محمد، باید از اینکه سلمان رشدی هجویهای بینهایت سطحی و سخیف علیه او و یاران و همسرانش نوشته و احساساتم را زخمی کرده است، سپاسگزارش هم باشم؟
از دیگرانی که در آن سوی آبها آزادی بیان را فقط حقی منحصر به عقاید ماتریالیستی خود میدانند، توقعی نیست؛ اما دکتر میلانی دیگر چرا؟
#عباس_میلانی
#سلمان_رشدی
#بهار_زندگی_در_زمستان_تهران
#زکریای_رازی
#عضویت_در_کانال
👇👇👇
✅ @sedayeslahat
🔴🔴🔴جو بایدن و آزادی ایران!
#احمد_زیدآبادی:
جو بایدن رئیس جمهور آمریکا از "آزادی" قریبالوقوع ایران خبر داده و ظاهراً در اشاره به ضمیری که قرار است این آزادی را رقم بزند، دچار مشکل کلامی شده ست.
امیدوارم آزادی مورد نظر او برای ایران، از جنس همان آزادی نباشد که باراک اوباما برای تونس و مصر و لیبی و سوریه وعده داد و یا جرج بوش پسر، برای افغانستان و عراق پدید آورد.
من طبعاً با آن نظری که کلنگی کردن خاورمیانه را هدف اصلی آمریکا در منطقۀ ما میداند، موافق نیستم، اما بر این باورم که دولت آمریکا شناخت درست و درمانی از پیچیدگیهای جوامع خاورمیانه ندارد و به جای کمک به نظم و ثبات کشورهای این منطقه، معمولاً آنها را زخمی و سپس به حال خود رها میکند تا در آتش بیثباتی و هرج و مرج بسوزند و خاکستر شوند! این دقیقاً همان اتفاقی است که در بیشتر جوامع خاورمیانه رخ داده است.
به هر حال، اظهارات بایدن احتمالاً ناآرامیها در ایران را وارد مرحلۀ تازهای میکند. به نظرم همان چیزی که سالها از ترس آن کابوسهای شبانه میدیدم، در حال وقوع است. فریادم در این باره، تا به حال به جایی نرسیده و شاید از این پس هم به جایی نرسد. با این حال، همچنان فریاد خواهم زد چون کار دیگری از دستم برنمیآید.
اگر کسانی دلشان برای این سرزمین میتپد یا حتی اندک ترحمی به آن دارند، نباید اجازه دهند که عقل حسابگرشان قربانی نفرت بیحساب و کتابشان شود. چهرهها و افرادی که خود را اپوزیسیون معرفی میکنند، اگر در تحلیلها و محاسباتشان، جایی هم برای احتمال غلط بودن آنها در نظر بگیرند، جای دوری نخواهد رفت. لااقل در این زمینه با اپوزیسیون رژیمهای بنعلی و مبارک و قذافی و اسد خرده مشورتی بکنند شاید پشیمانی و تأسف آنها، در تغییرِ رویکردشان به مسائل ایران بیاثر نباشد.
مقامهای جمهوری اسلامی هم اگر به جای گوش جان سپردن به تحلیلهای تنگنظرانه و انتزاعی مراکز امنیتیشان که تاکنون این همه بدبختی به بار آورده است، لحظهای به سخن این همه کارشناس دلسوز گوش فرا دهند، مطمئناً پشیمان نخواهند شد و چه بسا پنجرۀ تازهای پیش رویشان گشوده شود.
در این میان اما برای جلوگیری از دوقطبی شدن کامل فضا که زمینهساز و مشوقِ جنگ و خونریزی تا آخرین نفر و آخرین نفس است، شکلگیری و بسیج نیروی میانه و ضدخشونت، حیاتیترین کاری است که روشنفکران و دلسوزان این کشور باید به آن اهتمام کنند. تشکیل این نیرو که طبعاً کوششی توانفرسا میطلبد، بدون موافقت حکومت برای رسمی شدن آن نیز مفید فایده نخواهد بود و چه بسا بر وخامت و پیچیدگی اوضاع بیفزاید. بنابراین از مسئولان کشور درخواست میشود که مسیر شکلگیری آن را باز کنند تا بلکه کنشگران خشونتپرهیز هم به خو تکانی دهند و با شکل دادن این نیرو در کنترل و مهار دامنۀ بحرانها نقشی هر چند کوچک بازی کنند.
#جو_بایدن
#آزادی_ایران
#جنبش_خشونت_پرهیز
#بهار_عربی
#عضویت_در_کانال
👇👇👇
✅ @sedayeslahat
#احمد_زیدآبادی:
جو بایدن رئیس جمهور آمریکا از "آزادی" قریبالوقوع ایران خبر داده و ظاهراً در اشاره به ضمیری که قرار است این آزادی را رقم بزند، دچار مشکل کلامی شده ست.
امیدوارم آزادی مورد نظر او برای ایران، از جنس همان آزادی نباشد که باراک اوباما برای تونس و مصر و لیبی و سوریه وعده داد و یا جرج بوش پسر، برای افغانستان و عراق پدید آورد.
من طبعاً با آن نظری که کلنگی کردن خاورمیانه را هدف اصلی آمریکا در منطقۀ ما میداند، موافق نیستم، اما بر این باورم که دولت آمریکا شناخت درست و درمانی از پیچیدگیهای جوامع خاورمیانه ندارد و به جای کمک به نظم و ثبات کشورهای این منطقه، معمولاً آنها را زخمی و سپس به حال خود رها میکند تا در آتش بیثباتی و هرج و مرج بسوزند و خاکستر شوند! این دقیقاً همان اتفاقی است که در بیشتر جوامع خاورمیانه رخ داده است.
به هر حال، اظهارات بایدن احتمالاً ناآرامیها در ایران را وارد مرحلۀ تازهای میکند. به نظرم همان چیزی که سالها از ترس آن کابوسهای شبانه میدیدم، در حال وقوع است. فریادم در این باره، تا به حال به جایی نرسیده و شاید از این پس هم به جایی نرسد. با این حال، همچنان فریاد خواهم زد چون کار دیگری از دستم برنمیآید.
اگر کسانی دلشان برای این سرزمین میتپد یا حتی اندک ترحمی به آن دارند، نباید اجازه دهند که عقل حسابگرشان قربانی نفرت بیحساب و کتابشان شود. چهرهها و افرادی که خود را اپوزیسیون معرفی میکنند، اگر در تحلیلها و محاسباتشان، جایی هم برای احتمال غلط بودن آنها در نظر بگیرند، جای دوری نخواهد رفت. لااقل در این زمینه با اپوزیسیون رژیمهای بنعلی و مبارک و قذافی و اسد خرده مشورتی بکنند شاید پشیمانی و تأسف آنها، در تغییرِ رویکردشان به مسائل ایران بیاثر نباشد.
مقامهای جمهوری اسلامی هم اگر به جای گوش جان سپردن به تحلیلهای تنگنظرانه و انتزاعی مراکز امنیتیشان که تاکنون این همه بدبختی به بار آورده است، لحظهای به سخن این همه کارشناس دلسوز گوش فرا دهند، مطمئناً پشیمان نخواهند شد و چه بسا پنجرۀ تازهای پیش رویشان گشوده شود.
در این میان اما برای جلوگیری از دوقطبی شدن کامل فضا که زمینهساز و مشوقِ جنگ و خونریزی تا آخرین نفر و آخرین نفس است، شکلگیری و بسیج نیروی میانه و ضدخشونت، حیاتیترین کاری است که روشنفکران و دلسوزان این کشور باید به آن اهتمام کنند. تشکیل این نیرو که طبعاً کوششی توانفرسا میطلبد، بدون موافقت حکومت برای رسمی شدن آن نیز مفید فایده نخواهد بود و چه بسا بر وخامت و پیچیدگی اوضاع بیفزاید. بنابراین از مسئولان کشور درخواست میشود که مسیر شکلگیری آن را باز کنند تا بلکه کنشگران خشونتپرهیز هم به خو تکانی دهند و با شکل دادن این نیرو در کنترل و مهار دامنۀ بحرانها نقشی هر چند کوچک بازی کنند.
#جو_بایدن
#آزادی_ایران
#جنبش_خشونت_پرهیز
#بهار_عربی
#عضویت_در_کانال
👇👇👇
✅ @sedayeslahat