#حتما_بخونید
حکمرانی
میگویند چرا شهروندان ایرانی به این فکر افتادهاند که داراییهای خود را به ارز تبدیل کنند و در کشورهای همسایه مانند ترکیه و آذربایجان مستغلات بخرند ؟ آیا اماراتیها ، گرجستانیها و مردم ترکیه پول و سرمایه خود را به بانکهای ایرانی منتقل میکنند ؟ و پرسش اصلیتر اینکه چرا مسئولان گرجستان ویزا برای ایرانیها را لغو کردهاند تا زمینه برای سرمایهگذاری میلیاردی آنها را در کشور خود فراهم کنند ؟؟
این سوال و دهها سوال مشابه به اصول حکمرانی بر میگردد ، اگر شخصی روزی چهار پاکت سیگار مصرف کند و نیم کیلو چربی وارد بدن خود کند و با هر چای دوازده حبه قند بخورد نمیتواند وقتی در CCU بستری شد روزگار و اطرافیانش را سرزنش کند ، حکمرانی هم مانند سلامتی جسم انسان اصول مشخصی دارد که اگر رعایت نشوند کارآمدی حکومت دچار اختلال میشود ، وقتی شهروندان یک کشور شب بخوابند و صبح متوجه شوند ۴٠%ارزش داراییهای آنها کاسته شده به طور طبیعی در پی چارهاندیشی خواهند بود !!
حکمرانی مانند پزشکی و معماری یک تخصص است ، متونی در حد چند هزار کتاب دارد . محتاج تجربه و یادگیری است . به چارچوبی به نام قرارداد اجتماعی میان مجریان نیاز دارد که تابع یک سیستم باثبات و همیشگیست
آیا آمریکا میتواند در امور نروژ دخالت کند ؟ آیا آمریکا ، روسیه ، انگلستان ، آلمان و چین میتوانند نروژ هراسی به راه اندازند ؟ خیر نمیتوانند چون نروژ ثبات دارد و اولین شرط حکمرانی ایجاد ثبات و تأمین امنیت اقتصادی مدنی و اجتماعی برای شهروندان است
✍ دکتر محمود سریعالقلم
@sedayeslahat
حکمرانی
میگویند چرا شهروندان ایرانی به این فکر افتادهاند که داراییهای خود را به ارز تبدیل کنند و در کشورهای همسایه مانند ترکیه و آذربایجان مستغلات بخرند ؟ آیا اماراتیها ، گرجستانیها و مردم ترکیه پول و سرمایه خود را به بانکهای ایرانی منتقل میکنند ؟ و پرسش اصلیتر اینکه چرا مسئولان گرجستان ویزا برای ایرانیها را لغو کردهاند تا زمینه برای سرمایهگذاری میلیاردی آنها را در کشور خود فراهم کنند ؟؟
این سوال و دهها سوال مشابه به اصول حکمرانی بر میگردد ، اگر شخصی روزی چهار پاکت سیگار مصرف کند و نیم کیلو چربی وارد بدن خود کند و با هر چای دوازده حبه قند بخورد نمیتواند وقتی در CCU بستری شد روزگار و اطرافیانش را سرزنش کند ، حکمرانی هم مانند سلامتی جسم انسان اصول مشخصی دارد که اگر رعایت نشوند کارآمدی حکومت دچار اختلال میشود ، وقتی شهروندان یک کشور شب بخوابند و صبح متوجه شوند ۴٠%ارزش داراییهای آنها کاسته شده به طور طبیعی در پی چارهاندیشی خواهند بود !!
حکمرانی مانند پزشکی و معماری یک تخصص است ، متونی در حد چند هزار کتاب دارد . محتاج تجربه و یادگیری است . به چارچوبی به نام قرارداد اجتماعی میان مجریان نیاز دارد که تابع یک سیستم باثبات و همیشگیست
آیا آمریکا میتواند در امور نروژ دخالت کند ؟ آیا آمریکا ، روسیه ، انگلستان ، آلمان و چین میتوانند نروژ هراسی به راه اندازند ؟ خیر نمیتوانند چون نروژ ثبات دارد و اولین شرط حکمرانی ایجاد ثبات و تأمین امنیت اقتصادی مدنی و اجتماعی برای شهروندان است
✍ دکتر محمود سریعالقلم
@sedayeslahat
#حتما_بخونید
خَرِ مسجد...
چند روز پیش در محل گلزار شهدای شهر قم کنار قبر همسنگرها با جمعی از دوستان، قدم میزدیم، خاطرات جنگ را تعریف میکردیم و برای هر یک از رفقای شهید خود فاتحهای قرائت میکردیم.
و بنا به یک عادت ناپسند درباره افرادی و یا به عبارت دیگر اشراری که دستی در سیاست دارند نیز سخن میراندیم.
بله از سیاستمدارها هم میگفتیم.
من از خوردنها و بردنها و اختلاسهایشان سخنانی گفتم و در جواب من دوستی حاضر جواب، تمثیلی آورد که نشان از دقت و نکتهسنجی او بود.
من سؤال کرده بودم، برای ما که نه زیر خاکیم، از ما رفع تکلیف شده باشد و نه بر منبریم که صدای ما شنیده شود، تکلیف چیست؟؟
دوست من، با لبخند شیرینِ همیشگیاش گفت ما خرِ مسجد هستیم!!
پرسیدم خر مسجد دیگر چه صیغهای است؟!
دوست همرزم من به نقل از مرحوم پدرش ادامه داد:
در گذشته وقتی قرار میشد صیغهی مسجد بر زمین وقفی خوانده شود و کار ساخت مسجد را آغاز کنند، مجتهد یا ملای ده در حالیکه بر خر سوار بود، وارد زمین مسجد میشد.
از همان ابتدای ساخت مسجد خر دارای نقش بود و در ادامه با حمل مصالح ساختمانی نیز در ساخت مسجد مشارکت میکرد.
تمام کارها و بارهای اصلی و مهم در ساخت مسجد، از حمل سنگ گرفته تا خاک و آجر و... همه توسط الاغها انجام میشد.
الاغهایی که این سعادت نصیب آنها میشد و توفیق رفیق راهشان شده و باربر مصالح مسجد میشدند، دارای احترام خاصی نزد مردم بودند.
مردم شهر با دیدن کاروان الاغها اشک شوق بر چشمهایشان مینشست.
از آنجا که ساخت مسجد واجب کفائی بود، کسانیکه کنار خیابان ایستاده و کاروان خرها را نظاره میکردند، شوق میکردند و از آنها رفع تکلیف میشد.
آنقدر شور و شوق داشتند که حتی پیرزنهای شهر که توانایی مالی چندانی نداشته تا به ساخت مسجد کمک جانی و مالی بکنند، در مسیر راه با تمام توان به حمایت خرهای زیر بار مصالح آمده، با جوی پوستکنده از آنها پذیرائی میکردند.
خلاصه خرها خیلی مهم بودند ، موضوعِ گفتگوی هر جمع و محفلی شده بودند. از مهندس و معمار گرفته تا بنّا و کارگر!!
بدون خر کارها لنگ میشد. همه جا خرها به حساب میآمدند.
وقتی الاغها واردِ مسجد میشدند ؛ بناها و معمارها به استقبالشان میرفتند، کارگرها بعد از هر دفعه که بار را تخلیه میکردند دستی به سر و صورت الاغها کشیده، تیمارشان میکردند و برای ادامه کار، آمادهشان میکردند.
الاغها روزگار خوبی را پشت سر میگذاشتند.
هم احترام داشتند و هم خوراک، حال و هوا چه از جهت مادی و چه از جهت معنوی خوب بود.
همه چیز عالی و کار ساخت مسجد کمکم رو به پایان بود.
الاغها خسته اما راضی بودند.
در آخر ، فرشهای مسجد نیز بر روی کول خرهایی بود که وارد مسجد میشدند....
وقتی مسجد فرش شد خرها در دالان مسجد به تماشا ایستاده بودند، ملا فریاد بر آورد:
خرها را از مسجد بیرون کنید، مسجد که جای خر نیست... مسجد که جای خر نیست..!!
کسانیکه جای مُهر بر پیشانی داشتند به سمت خرها یورش بردند، تا از مسیر دالان به سمت درب خروجی خرها را هدایت کنند.
یکی از الاغها گردن چرخاند تا ببیند در مسجد چه میگذرد که مورد اصابت لنگهکفش زاهدی قرار گرفت..!
دیگر از آن لحظه به بعد هیچکس از زخمهای تنِ الاغها که نپرسید، هیچ بلکه زخمی هم بر دلشان نهادند.
خرها واقعاً کاری و توقعی نداشتند فقط دنبال آشنایان قدیم خود میگشتند!! ملا، معمار، بنا و کارگرهایی که همیشه زخمهایشان را تیمار میکردند.
گویا کسی را نمیشناختند، پیدایشان نمیکردند و کسی هم آنها را نمیشناخت!!
پس خرهای مسجد با چشمانی گریان، دلهایی شکسته و بدنهایی زخمی دالان مسجد را پشت سر گذاشتند و در دل، با خود گفتند که جواب خدا را چه باید بگوییم با این سایهبانی که برای این از خدا بیخبران ساختهایم
@sedayeslahat
خَرِ مسجد...
چند روز پیش در محل گلزار شهدای شهر قم کنار قبر همسنگرها با جمعی از دوستان، قدم میزدیم، خاطرات جنگ را تعریف میکردیم و برای هر یک از رفقای شهید خود فاتحهای قرائت میکردیم.
و بنا به یک عادت ناپسند درباره افرادی و یا به عبارت دیگر اشراری که دستی در سیاست دارند نیز سخن میراندیم.
بله از سیاستمدارها هم میگفتیم.
من از خوردنها و بردنها و اختلاسهایشان سخنانی گفتم و در جواب من دوستی حاضر جواب، تمثیلی آورد که نشان از دقت و نکتهسنجی او بود.
من سؤال کرده بودم، برای ما که نه زیر خاکیم، از ما رفع تکلیف شده باشد و نه بر منبریم که صدای ما شنیده شود، تکلیف چیست؟؟
دوست من، با لبخند شیرینِ همیشگیاش گفت ما خرِ مسجد هستیم!!
پرسیدم خر مسجد دیگر چه صیغهای است؟!
دوست همرزم من به نقل از مرحوم پدرش ادامه داد:
در گذشته وقتی قرار میشد صیغهی مسجد بر زمین وقفی خوانده شود و کار ساخت مسجد را آغاز کنند، مجتهد یا ملای ده در حالیکه بر خر سوار بود، وارد زمین مسجد میشد.
از همان ابتدای ساخت مسجد خر دارای نقش بود و در ادامه با حمل مصالح ساختمانی نیز در ساخت مسجد مشارکت میکرد.
تمام کارها و بارهای اصلی و مهم در ساخت مسجد، از حمل سنگ گرفته تا خاک و آجر و... همه توسط الاغها انجام میشد.
الاغهایی که این سعادت نصیب آنها میشد و توفیق رفیق راهشان شده و باربر مصالح مسجد میشدند، دارای احترام خاصی نزد مردم بودند.
مردم شهر با دیدن کاروان الاغها اشک شوق بر چشمهایشان مینشست.
از آنجا که ساخت مسجد واجب کفائی بود، کسانیکه کنار خیابان ایستاده و کاروان خرها را نظاره میکردند، شوق میکردند و از آنها رفع تکلیف میشد.
آنقدر شور و شوق داشتند که حتی پیرزنهای شهر که توانایی مالی چندانی نداشته تا به ساخت مسجد کمک جانی و مالی بکنند، در مسیر راه با تمام توان به حمایت خرهای زیر بار مصالح آمده، با جوی پوستکنده از آنها پذیرائی میکردند.
خلاصه خرها خیلی مهم بودند ، موضوعِ گفتگوی هر جمع و محفلی شده بودند. از مهندس و معمار گرفته تا بنّا و کارگر!!
بدون خر کارها لنگ میشد. همه جا خرها به حساب میآمدند.
وقتی الاغها واردِ مسجد میشدند ؛ بناها و معمارها به استقبالشان میرفتند، کارگرها بعد از هر دفعه که بار را تخلیه میکردند دستی به سر و صورت الاغها کشیده، تیمارشان میکردند و برای ادامه کار، آمادهشان میکردند.
الاغها روزگار خوبی را پشت سر میگذاشتند.
هم احترام داشتند و هم خوراک، حال و هوا چه از جهت مادی و چه از جهت معنوی خوب بود.
همه چیز عالی و کار ساخت مسجد کمکم رو به پایان بود.
الاغها خسته اما راضی بودند.
در آخر ، فرشهای مسجد نیز بر روی کول خرهایی بود که وارد مسجد میشدند....
وقتی مسجد فرش شد خرها در دالان مسجد به تماشا ایستاده بودند، ملا فریاد بر آورد:
خرها را از مسجد بیرون کنید، مسجد که جای خر نیست... مسجد که جای خر نیست..!!
کسانیکه جای مُهر بر پیشانی داشتند به سمت خرها یورش بردند، تا از مسیر دالان به سمت درب خروجی خرها را هدایت کنند.
یکی از الاغها گردن چرخاند تا ببیند در مسجد چه میگذرد که مورد اصابت لنگهکفش زاهدی قرار گرفت..!
دیگر از آن لحظه به بعد هیچکس از زخمهای تنِ الاغها که نپرسید، هیچ بلکه زخمی هم بر دلشان نهادند.
خرها واقعاً کاری و توقعی نداشتند فقط دنبال آشنایان قدیم خود میگشتند!! ملا، معمار، بنا و کارگرهایی که همیشه زخمهایشان را تیمار میکردند.
گویا کسی را نمیشناختند، پیدایشان نمیکردند و کسی هم آنها را نمیشناخت!!
پس خرهای مسجد با چشمانی گریان، دلهایی شکسته و بدنهایی زخمی دالان مسجد را پشت سر گذاشتند و در دل، با خود گفتند که جواب خدا را چه باید بگوییم با این سایهبانی که برای این از خدا بیخبران ساختهایم
@sedayeslahat
#حتما_بخونید
فتنه انگلیسی
در زمان قاجاریه ، در کنار سفارت حکومت عثمانی در تهران ، مسجد کوچکی وجود داشت.
امام جماعت آن مسجد می گوید: شخص روضه خوانی را دیدم که هر روز صبح به مسجد می آمد و روضه حضرت زهرا (س) را میخواند و به خلیفه دوم و اهل سنت ناسزا می گفت...
و این درحالی بود که افراد سفارت و تبعه آن که سنّی بودند ، برای نماز به آن مسجد می آمدند.
روزی به او گفتم:
تو به چه دلیل هر روز همین روضه را می خوانی و همان ناسزا را تکرار می کنی؟
مگر روضه دیگری بلد نیستی؟!
او در پاسخ گفت:
بلدم؛ ولی من یک نفر بانی دارم که روزی پنج ریال به من می دهد و می گوید همین روضه را با این کیفیت بخوان.
از او خواستم مشخصات و نشانی بانی را به من بدهد...
فهمیدم که بانی یک کاسب مغازه دار است.
به سراغش رفتم و جریان را از او پرسیدم. او گفت: نه من بانی نیستم ؛
شخصی روزی دو تومان به من می دهد تا در آن مسجد چنین روضه ای خوانده شود.
پنج ریال به آن روضه خوان می دهم و پانزده ریال را خودم برمی دارم.
باز جریان را پیگیری کردم، سرانجام با یازده واسطه!!! معلوم شد که از طرف سفارت انگلستان روزی ۲۵ تومان برای این روضه خوانی با این کیفیت مخصوص (برای ایجاد تفرقه بین ایران شیعی و حکومت عثمانی سنی) داده میشود که پس از طی مراحل و دست به دست گشتن، پنج ریال برای آن روضه خوان بیچاره می ماند.
هزار و یک حکایت اخلاقی نو اثر محمدحسین محمدی
@sedayeslahat
فتنه انگلیسی
در زمان قاجاریه ، در کنار سفارت حکومت عثمانی در تهران ، مسجد کوچکی وجود داشت.
امام جماعت آن مسجد می گوید: شخص روضه خوانی را دیدم که هر روز صبح به مسجد می آمد و روضه حضرت زهرا (س) را میخواند و به خلیفه دوم و اهل سنت ناسزا می گفت...
و این درحالی بود که افراد سفارت و تبعه آن که سنّی بودند ، برای نماز به آن مسجد می آمدند.
روزی به او گفتم:
تو به چه دلیل هر روز همین روضه را می خوانی و همان ناسزا را تکرار می کنی؟
مگر روضه دیگری بلد نیستی؟!
او در پاسخ گفت:
بلدم؛ ولی من یک نفر بانی دارم که روزی پنج ریال به من می دهد و می گوید همین روضه را با این کیفیت بخوان.
از او خواستم مشخصات و نشانی بانی را به من بدهد...
فهمیدم که بانی یک کاسب مغازه دار است.
به سراغش رفتم و جریان را از او پرسیدم. او گفت: نه من بانی نیستم ؛
شخصی روزی دو تومان به من می دهد تا در آن مسجد چنین روضه ای خوانده شود.
پنج ریال به آن روضه خوان می دهم و پانزده ریال را خودم برمی دارم.
باز جریان را پیگیری کردم، سرانجام با یازده واسطه!!! معلوم شد که از طرف سفارت انگلستان روزی ۲۵ تومان برای این روضه خوانی با این کیفیت مخصوص (برای ایجاد تفرقه بین ایران شیعی و حکومت عثمانی سنی) داده میشود که پس از طی مراحل و دست به دست گشتن، پنج ریال برای آن روضه خوان بیچاره می ماند.
هزار و یک حکایت اخلاقی نو اثر محمدحسین محمدی
@sedayeslahat
#حتما_بخونید
فرق مسئول بودن و مسئولیت داشتن
تا حالا حوالی پنج و شش صبح از خیابان باب همایون عبور نكرده بودم یعنی هیچوقت برای رفتن به سرکار و بازدیدهای صبحگاهی مسیرم به خیابان باب همایون نمی افتد.
اما امروز هنگام عبور از این خیابان صحنه جالبی نظرم را جلب كرد.
یك طباخی یا همان كله پزی كه جلوی در ورودی اش تعداد زیادی رفتگر و افرادی كه معلوم بود بضاعت مالی خوبی ندارند ، ایستاده بودند..
در این روزها كه متاسفانه كله پاچه هم دیگه یك غذای لوكس محسوب می شه، برام جالب بود كه این تعداد افرادی كه احتمالا نان شبشان را هم به سختی مهیا می كنند، جلوی این كله پزی چه می كنند.
نزدیك تر شدم و با پرس و جو فهمیدم این کله پزی هر روز صبح برای صبحانه از حدود ١٥٠ تا ۲۰۰ رفتگر شهرداری و افراد #بی_بضاعت محل به صورت رایگان پذیرایی می كنه، با یك نصف نان ، یک کاسه آبگوشت به همراه یک عدد پاچه؛
و ظاهرا این كار را از سال ٦٢ شروع كرده، البته اینها را بگذارید كنار، این كه تمام دخل این مغازه هم برای یتیم خانه ها ارسال می شود؛
این طور موقع هاست كه خیلی خوب می تونیم فرق بین مسئول بودن و مسئولیت داشتن را متوجه شویم.
صاحب این كله پزی نه مسئول دولتیه و نه مدیر شهری،
ایشون فقط یك آدم خوبه كه خوب فهمیده در جایگاهی كه هست چطور می تونه یه بار كوچك از دوش تعدادی از مردم شهرش برداره
اینجاست كه از عمق جان میشه محبت را درك كرد
@sedayeslahat
فرق مسئول بودن و مسئولیت داشتن
تا حالا حوالی پنج و شش صبح از خیابان باب همایون عبور نكرده بودم یعنی هیچوقت برای رفتن به سرکار و بازدیدهای صبحگاهی مسیرم به خیابان باب همایون نمی افتد.
اما امروز هنگام عبور از این خیابان صحنه جالبی نظرم را جلب كرد.
یك طباخی یا همان كله پزی كه جلوی در ورودی اش تعداد زیادی رفتگر و افرادی كه معلوم بود بضاعت مالی خوبی ندارند ، ایستاده بودند..
در این روزها كه متاسفانه كله پاچه هم دیگه یك غذای لوكس محسوب می شه، برام جالب بود كه این تعداد افرادی كه احتمالا نان شبشان را هم به سختی مهیا می كنند، جلوی این كله پزی چه می كنند.
نزدیك تر شدم و با پرس و جو فهمیدم این کله پزی هر روز صبح برای صبحانه از حدود ١٥٠ تا ۲۰۰ رفتگر شهرداری و افراد #بی_بضاعت محل به صورت رایگان پذیرایی می كنه، با یك نصف نان ، یک کاسه آبگوشت به همراه یک عدد پاچه؛
و ظاهرا این كار را از سال ٦٢ شروع كرده، البته اینها را بگذارید كنار، این كه تمام دخل این مغازه هم برای یتیم خانه ها ارسال می شود؛
این طور موقع هاست كه خیلی خوب می تونیم فرق بین مسئول بودن و مسئولیت داشتن را متوجه شویم.
صاحب این كله پزی نه مسئول دولتیه و نه مدیر شهری،
ایشون فقط یك آدم خوبه كه خوب فهمیده در جایگاهی كه هست چطور می تونه یه بار كوچك از دوش تعدادی از مردم شهرش برداره
اینجاست كه از عمق جان میشه محبت را درك كرد
@sedayeslahat
#حتما_بخونید
«جورج واشنگتن، نخستین رئیس جمهوری ایالات متحده آمریکا، یک روز در حالی که سوار اسب بود، از خیابانی میگذشت. در گوشه خیابان، سه رفتگر با زحمت زیاد سعی میکردند تیری بزرگ را بلند کنند، اما به علت سنگینی، قادر به انجام آن کار نبودند. مردی دیگر در حالی که دست های خود را به کمر زده بود، بالای سر آنها ایستاده بود و نگاه میکرد و گاهی هم فرمان میداد.
جورج واشنگتن پیش آمد و گفت: آقا، اگر شما به این کارگران زحمتکش کمک کنید، این کار زودتر و بهتر انجام میگیرد.
آن مرد با تکبر و بی اعتنایی پاسخ داد: من رفتگر نیستم. من سررفتگرم و فقط باید مراقب اجرای کار باشم.
جورج واشنگتن بدون اینکه چیزی بگوید، به کناری رفت و از اسب پیاده شد. اسب را به درختی بست و سپس خودش به کمک رفتگران شتافت و با مساعدت آنها، کار انجام گرفت. آنگاه نزد سررفتگر آمد و به حال احترام ایستاد و در حالی که دست خود را به علامت سلام نظامی بالا برده بود، گفت: آقای سررفتگر، من جورج واشنگتن رئیس جمهور آمریکا هستم و بعد سوار اسب شد و از آنجا رفت.
سررفتگر از وحشت بر خود لرزید و تغییر حال وی، کارگران را متوجه ساخت. وقتی جریان را از سررفتگر پرسیدند، پاسخ داد: رئیس جمهور امروز بزرگترین درس را به من آموخت و آن این بود که همکاری با دیگران نه تنها از قدر و قیمت انسان کم نمیکند، بلکه بر ارزش وی می افزاید.»
⚠️ آقایون مسئول کسی ازتون انتظار نداره "جورج واشنگتن" باشید ، لطفا فقط آدم باشید...
@sedayeslahat
«جورج واشنگتن، نخستین رئیس جمهوری ایالات متحده آمریکا، یک روز در حالی که سوار اسب بود، از خیابانی میگذشت. در گوشه خیابان، سه رفتگر با زحمت زیاد سعی میکردند تیری بزرگ را بلند کنند، اما به علت سنگینی، قادر به انجام آن کار نبودند. مردی دیگر در حالی که دست های خود را به کمر زده بود، بالای سر آنها ایستاده بود و نگاه میکرد و گاهی هم فرمان میداد.
جورج واشنگتن پیش آمد و گفت: آقا، اگر شما به این کارگران زحمتکش کمک کنید، این کار زودتر و بهتر انجام میگیرد.
آن مرد با تکبر و بی اعتنایی پاسخ داد: من رفتگر نیستم. من سررفتگرم و فقط باید مراقب اجرای کار باشم.
جورج واشنگتن بدون اینکه چیزی بگوید، به کناری رفت و از اسب پیاده شد. اسب را به درختی بست و سپس خودش به کمک رفتگران شتافت و با مساعدت آنها، کار انجام گرفت. آنگاه نزد سررفتگر آمد و به حال احترام ایستاد و در حالی که دست خود را به علامت سلام نظامی بالا برده بود، گفت: آقای سررفتگر، من جورج واشنگتن رئیس جمهور آمریکا هستم و بعد سوار اسب شد و از آنجا رفت.
سررفتگر از وحشت بر خود لرزید و تغییر حال وی، کارگران را متوجه ساخت. وقتی جریان را از سررفتگر پرسیدند، پاسخ داد: رئیس جمهور امروز بزرگترین درس را به من آموخت و آن این بود که همکاری با دیگران نه تنها از قدر و قیمت انسان کم نمیکند، بلکه بر ارزش وی می افزاید.»
⚠️ آقایون مسئول کسی ازتون انتظار نداره "جورج واشنگتن" باشید ، لطفا فقط آدم باشید...
@sedayeslahat
#حتما_بخونید
حکایت الاغ و الاغ دار
شخصی بود بنام عباس گچی که صاحب بیشترین الاغ بود و برای خودش صاحب اسم و رسمی بود.
آدم خوش مشرب و مردم داری بود و همه او را بخاطر درست کاریش دوست داشتند و با وجودی که مشروب زیاد میخورد کسی کاری بهش نداشت و همیشه به دنبال الاغ هایش، با صدای دلنشینش آواز هم میخواند، بعداز مدتی ورشکسته شد و از مال دنیا هیچ چیز برایش باقی نمی ماند، و مجبور به فروش الاغ هایش میشود، و محل زندگی خود را ترک نموده و عازم سفری بدون مقصد، با جیب خالی و بدون هیچ امیدی، سر به بیابان میگذارد...
پس از طی یکی دو روز پیاده روی، تشنه و گرسنه به شهر کوچکی میرسد و بخاطر اینکه جایی نداشته، وارد مسجد جامع شهر میشود و در گوشه ای مینشیند و تا چند روز توسط خادم مسجد پذیرایی مختصری میشود و کم کم وارد صف نماز جماعت شده، ساکن مسجد میشود و در این مدت به خطبه های ملای مسجد گوش داده..،
و از کتاب های مذهبی مسجد جهت کسب دانش مذهبی استفاده میکند و خیلی زود در دل مردم جا باز میکند.
پس از مدتی...
ملای مسجد فوت نموده، و مردم او را به عنوان جانشین ملای فوت شده به امام جماعت مسجد انتخاب میکنند..!
روزگار بدین منوال میگذرد و بعد از چهار - پنج سال، گذر یکی از همشهری های او به همان شهر می افتد و برای ادای نماز، عازم مسجد جامع میشود و به صدای دلنشین موعظه و تلاوت قرآن توسط ملای مسجد گوش میدهد، و شک میکند که آیا این، همان عباس گچی است؟
پس از نماز، سراغ امام جماعت رفته و ضمن سلام و احوال پرسی میگوید : حاج آقا...! شما شباهت بسیار زیادی به یکی از آشنایان سابق من دارید...؛ به اسم عباس گچی..
ملا پاسخ میدهد : من همان عباس گچی هستم، که میگویی...
شخص میگوید ؛
آخر چطور میشود که یک آدم عرق خور، که همیشه کارش پشت سر الاغ ها، آواز خواندن بود..، کارش به اینجا برسد که به یک مرد خدا...!، و روحانی...!، تبدیل شود..؟!، این یک معجزه ی الهی است....!!!!
عباس گچی میگوید :
زیاد شلوغش نکن و هندوانه زیر بغل من نگذار...
من هیچ فرقی نکرده ام و همان عباس گچی هستم.
تنها فرقی که پیش امده
جابجایی من و الاغ هاست
قبلا من پشت سر الاغ ها بودم
حالا الاغ ها پشت سر من هستن ... همین !!!!
⚠️ نتیجه گیری :معرفت و درک کامل که نباشه ملا هم که بشیم باز همون عباس گچی هستیم
بر گرفته از کتاب کشکول طبسی
@sedayeslahat
حکایت الاغ و الاغ دار
شخصی بود بنام عباس گچی که صاحب بیشترین الاغ بود و برای خودش صاحب اسم و رسمی بود.
آدم خوش مشرب و مردم داری بود و همه او را بخاطر درست کاریش دوست داشتند و با وجودی که مشروب زیاد میخورد کسی کاری بهش نداشت و همیشه به دنبال الاغ هایش، با صدای دلنشینش آواز هم میخواند، بعداز مدتی ورشکسته شد و از مال دنیا هیچ چیز برایش باقی نمی ماند، و مجبور به فروش الاغ هایش میشود، و محل زندگی خود را ترک نموده و عازم سفری بدون مقصد، با جیب خالی و بدون هیچ امیدی، سر به بیابان میگذارد...
پس از طی یکی دو روز پیاده روی، تشنه و گرسنه به شهر کوچکی میرسد و بخاطر اینکه جایی نداشته، وارد مسجد جامع شهر میشود و در گوشه ای مینشیند و تا چند روز توسط خادم مسجد پذیرایی مختصری میشود و کم کم وارد صف نماز جماعت شده، ساکن مسجد میشود و در این مدت به خطبه های ملای مسجد گوش داده..،
و از کتاب های مذهبی مسجد جهت کسب دانش مذهبی استفاده میکند و خیلی زود در دل مردم جا باز میکند.
پس از مدتی...
ملای مسجد فوت نموده، و مردم او را به عنوان جانشین ملای فوت شده به امام جماعت مسجد انتخاب میکنند..!
روزگار بدین منوال میگذرد و بعد از چهار - پنج سال، گذر یکی از همشهری های او به همان شهر می افتد و برای ادای نماز، عازم مسجد جامع میشود و به صدای دلنشین موعظه و تلاوت قرآن توسط ملای مسجد گوش میدهد، و شک میکند که آیا این، همان عباس گچی است؟
پس از نماز، سراغ امام جماعت رفته و ضمن سلام و احوال پرسی میگوید : حاج آقا...! شما شباهت بسیار زیادی به یکی از آشنایان سابق من دارید...؛ به اسم عباس گچی..
ملا پاسخ میدهد : من همان عباس گچی هستم، که میگویی...
شخص میگوید ؛
آخر چطور میشود که یک آدم عرق خور، که همیشه کارش پشت سر الاغ ها، آواز خواندن بود..، کارش به اینجا برسد که به یک مرد خدا...!، و روحانی...!، تبدیل شود..؟!، این یک معجزه ی الهی است....!!!!
عباس گچی میگوید :
زیاد شلوغش نکن و هندوانه زیر بغل من نگذار...
من هیچ فرقی نکرده ام و همان عباس گچی هستم.
تنها فرقی که پیش امده
جابجایی من و الاغ هاست
قبلا من پشت سر الاغ ها بودم
حالا الاغ ها پشت سر من هستن ... همین !!!!
⚠️ نتیجه گیری :معرفت و درک کامل که نباشه ملا هم که بشیم باز همون عباس گچی هستیم
بر گرفته از کتاب کشکول طبسی
@sedayeslahat
#حتما_بخونید
خدا میداند پاک ماندن خیلی مشکل است
در شیراز که بودم روزی قوام الملک شیرازی آمد پیش من گفت: آقا شما این مدت خیلی در شیراز زحمت کشیدید ، ما خودمان دیدیم که چندین بار از جیبتان خرج کردید و انصاف نیست که شما متضرر شوید ...
بعدش یک چک ده هزار تومانی روی میز گذاشت و گفت قابلی ندارد فقط برای اینکه جبران ضررتان شود. گفتم چک را داشته باشید من برای مملکتم خدمت کردهام ، شیراز و مشهد و اصفهان هم تفاوت ندارند. خداروشکر محتاج نیستم و در تهران خودم زندگی دارم ...
آن ده هزار تومان را دادند تا بگیرم و پروندهاش کنند چون اینها فقط به کسانی اعتماد دارند که از او پروندهای داشته باشند تا به محض لگد اندازی با خیال آسوده دُمش را بچینند ...
آقا خدا میداند که در این مملکت پاک ماندن در سیاست چقدر مشکل است و باید خیلی از محرومیت ها را به ناچار برای خودت و خانوادهات بپذیری.
⚠️ باور بفرمایید غالب رجال که بر سر کارند پروندههای مسلمی از ناپاکی و فساد دارند ...
برگرفته از خاطرات دکتر مصدق
@sedayeslahat
خدا میداند پاک ماندن خیلی مشکل است
در شیراز که بودم روزی قوام الملک شیرازی آمد پیش من گفت: آقا شما این مدت خیلی در شیراز زحمت کشیدید ، ما خودمان دیدیم که چندین بار از جیبتان خرج کردید و انصاف نیست که شما متضرر شوید ...
بعدش یک چک ده هزار تومانی روی میز گذاشت و گفت قابلی ندارد فقط برای اینکه جبران ضررتان شود. گفتم چک را داشته باشید من برای مملکتم خدمت کردهام ، شیراز و مشهد و اصفهان هم تفاوت ندارند. خداروشکر محتاج نیستم و در تهران خودم زندگی دارم ...
آن ده هزار تومان را دادند تا بگیرم و پروندهاش کنند چون اینها فقط به کسانی اعتماد دارند که از او پروندهای داشته باشند تا به محض لگد اندازی با خیال آسوده دُمش را بچینند ...
آقا خدا میداند که در این مملکت پاک ماندن در سیاست چقدر مشکل است و باید خیلی از محرومیت ها را به ناچار برای خودت و خانوادهات بپذیری.
⚠️ باور بفرمایید غالب رجال که بر سر کارند پروندههای مسلمی از ناپاکی و فساد دارند ...
برگرفته از خاطرات دکتر مصدق
@sedayeslahat
#حتما_بخونید
توهم امنیت
امنیت به این نیست که نصفه شب بمباران نمیشوی، اینها یعنی جنگ نیست!
عدم امنیت یعنی پس انداز چندساله برای خرید خانه و هنگام خرید قیمت، خانه 100% افزایش یابد
عدم امنیت یعنی تا صبح ده بار به ماشین و درب خانه سرک میکشی تا مبادا سرقت کنند
عدم امنیت یعنی نمیتوانی ازدواج کنی مبادا فردا در مخارج زندگی مشکل داشته باشی
عدم امنیت یعنی پس اندازت را از این بانک به اون بانک میبری مبادا ورشکسته شود!
عدم امنیت یعنی به مسافرت راحت نمیتوانی بروی مبادا پس اندازت تمام شود.
عدم امنیت یعنی فرزندت را برای کسب علم و دانش به مدرسه بفرستی اما...
عدم امنیت یعنی از غذایی که می خوری می ترسی مبادا تقلبی باشد!
عدم امنیت یعنی میترسی گلی را بو کنی که مبادا به تو بگویند دیوانه!
عدم امنیت یعنی با هر مراسم جشن و عزا استرس دخل و خرج بگیری
عدم امنیت یعنی نرخ سکه و تورم امروز و فردایت مشخص نیست
عدم امنیت یعنی نرخ دلار امروز و فردایت مشخص نیست
عدم امنیت یعنی نمیدانی فردا سر کار خواهی بود یا نه
عدم امنیت یعنی در عید هم استرس مهمانی بگیری
عدم امنیت یعنی نتوانی به راحتی چیزی را بنویسی
عدم امنیت یعنی با شروع مهر ماه استرس بگیری.
⚠️ و ما ملتی هستیم که در اوج ناامنی ، توهم امنیت داریم
@sedayeslahat
توهم امنیت
امنیت به این نیست که نصفه شب بمباران نمیشوی، اینها یعنی جنگ نیست!
عدم امنیت یعنی پس انداز چندساله برای خرید خانه و هنگام خرید قیمت، خانه 100% افزایش یابد
عدم امنیت یعنی تا صبح ده بار به ماشین و درب خانه سرک میکشی تا مبادا سرقت کنند
عدم امنیت یعنی نمیتوانی ازدواج کنی مبادا فردا در مخارج زندگی مشکل داشته باشی
عدم امنیت یعنی پس اندازت را از این بانک به اون بانک میبری مبادا ورشکسته شود!
عدم امنیت یعنی به مسافرت راحت نمیتوانی بروی مبادا پس اندازت تمام شود.
عدم امنیت یعنی فرزندت را برای کسب علم و دانش به مدرسه بفرستی اما...
عدم امنیت یعنی از غذایی که می خوری می ترسی مبادا تقلبی باشد!
عدم امنیت یعنی میترسی گلی را بو کنی که مبادا به تو بگویند دیوانه!
عدم امنیت یعنی با هر مراسم جشن و عزا استرس دخل و خرج بگیری
عدم امنیت یعنی نرخ سکه و تورم امروز و فردایت مشخص نیست
عدم امنیت یعنی نرخ دلار امروز و فردایت مشخص نیست
عدم امنیت یعنی نمیدانی فردا سر کار خواهی بود یا نه
عدم امنیت یعنی در عید هم استرس مهمانی بگیری
عدم امنیت یعنی نتوانی به راحتی چیزی را بنویسی
عدم امنیت یعنی با شروع مهر ماه استرس بگیری.
⚠️ و ما ملتی هستیم که در اوج ناامنی ، توهم امنیت داریم
@sedayeslahat
#حتما_بخونید
خمیر دندان مهمترین عامل پوسیدگی دندان
کارشناس آموزش ابتدایی با 30 سال سابقه تدریس پرده از راز خرابی دندان برداشت. پوسیدگی دندان، با حیله و نیرنگ کمپانیهای غربی با تولید خمیردندان بوجود آمده تا بتوانند لوازم دندان پزشکی و دندانهای پلاستیکی بفروشند.
این تحقیق، توسط آقای دکتر روشن ضمیر بطور عملی در طول مدت سیزده سال انجام شده است.
با وجود این که دانش آموزان ایشان و خود ایشان هر روز مسواک میزدند، باز دندانهای آنها خرابتر می شد و ایشان مواد مختلف زیادی را امتحان کردند تا اینکه موفق شدند با این روش پوسیدگی دندان را بطور کامل و برای همیشه از بین ببرند.
عامل پوسیدگی دندان خمیر دندان است!
اگر خواسته باشید دندانهای سالم داشته باشید باید دندانهای خود را فقط با آب نمک مسواک بزنید تا هیچ وقت نیاز به دندان پزشک نداشته باشید؛ چون آب نمک باعث خنثی شدن اسید میشود و اسیدهایی که از مواد غذایی باقیمانده در دهان بوجود می آید را از بین میبرد.
آب نمک، دیگر اسیدی در دهان باقی نمیگزارد که باعث خرابی دندان شود.
وقتی شما با خمیردندان مسواک میزنید خود خمیر دندان با دارا بودن اسید و مواد قندی (که آن هم تبدیل به اسید میشود) و فلوراید، باعث خرابی دندان میشود.
شما عزیزان لازم است روزی دومرتبه، مقداری آب نمک در دهان قرقره کنید و یا دندانهای خود را با آب نمک مسواک بزنید تا علاوه بر سلامتی دندان خود، باکتریها و ویروسهای دهان خود را از بین ببرید.
اگر جزء افرادی هستید که بخاطر خرابی دندان، گهگاهی دچار دندان درد میشوید، با قرقرهٔ روزانهٔ آب نمک، برای همیشه از درد دندان راحت خواهید شد.
دانشمندان بررسی کردهاند که حدود 500 نوع باکتری و ویروس در دهان انسان وجود دارد که با آب نمک از بین میرود.
همان طور که میدانید آب دریا شور است و این به این علت است تا آب دریا هیچ وقت اسیدی نشود و آب دریاها همیشه، برای استفاده موجودات دریایی مفید باشد و اگر آب دریا شور نمیبود، میگندید.
در ضمن، خود آب نمک، سفید کنندهٔ دندان میباشد.
اگر شما به خمیر دندان عادت دارید و نمیتوانید آن را کنار بگذارید، دندانهای خود را بعد از مسواک زدن، حتماً با آب نمک مسواک کنید.
روش از بین بردن جرم دندان:
برای ازبین بردن جرم دندان اعمال زیر را انجام دهید.
1- مقدار یک لیوان آب نمک آماده نمایید.
2- به آب نمکهای تهیه شده یک قاشق چای خوری سرکه سیب اضافه کنید.
3- مقداری از آب نمکی که با سرکه مخلوط شده را در دهان خود بریزید و مسواک بزنید.
4- شستشوی دندان خود را با آب نمک و سرکه هر ماه یک بار انجام دهید. به این ترتیب شما دندانهای سفید مرتبی خواهید داشت و به دندانپزشک نیازی نخواهید داشت.
🌸🍃
#یک_دقیقه_مطالعه
@sedayeslahat
خمیر دندان مهمترین عامل پوسیدگی دندان
کارشناس آموزش ابتدایی با 30 سال سابقه تدریس پرده از راز خرابی دندان برداشت. پوسیدگی دندان، با حیله و نیرنگ کمپانیهای غربی با تولید خمیردندان بوجود آمده تا بتوانند لوازم دندان پزشکی و دندانهای پلاستیکی بفروشند.
این تحقیق، توسط آقای دکتر روشن ضمیر بطور عملی در طول مدت سیزده سال انجام شده است.
با وجود این که دانش آموزان ایشان و خود ایشان هر روز مسواک میزدند، باز دندانهای آنها خرابتر می شد و ایشان مواد مختلف زیادی را امتحان کردند تا اینکه موفق شدند با این روش پوسیدگی دندان را بطور کامل و برای همیشه از بین ببرند.
عامل پوسیدگی دندان خمیر دندان است!
اگر خواسته باشید دندانهای سالم داشته باشید باید دندانهای خود را فقط با آب نمک مسواک بزنید تا هیچ وقت نیاز به دندان پزشک نداشته باشید؛ چون آب نمک باعث خنثی شدن اسید میشود و اسیدهایی که از مواد غذایی باقیمانده در دهان بوجود می آید را از بین میبرد.
آب نمک، دیگر اسیدی در دهان باقی نمیگزارد که باعث خرابی دندان شود.
وقتی شما با خمیردندان مسواک میزنید خود خمیر دندان با دارا بودن اسید و مواد قندی (که آن هم تبدیل به اسید میشود) و فلوراید، باعث خرابی دندان میشود.
شما عزیزان لازم است روزی دومرتبه، مقداری آب نمک در دهان قرقره کنید و یا دندانهای خود را با آب نمک مسواک بزنید تا علاوه بر سلامتی دندان خود، باکتریها و ویروسهای دهان خود را از بین ببرید.
اگر جزء افرادی هستید که بخاطر خرابی دندان، گهگاهی دچار دندان درد میشوید، با قرقرهٔ روزانهٔ آب نمک، برای همیشه از درد دندان راحت خواهید شد.
دانشمندان بررسی کردهاند که حدود 500 نوع باکتری و ویروس در دهان انسان وجود دارد که با آب نمک از بین میرود.
همان طور که میدانید آب دریا شور است و این به این علت است تا آب دریا هیچ وقت اسیدی نشود و آب دریاها همیشه، برای استفاده موجودات دریایی مفید باشد و اگر آب دریا شور نمیبود، میگندید.
در ضمن، خود آب نمک، سفید کنندهٔ دندان میباشد.
اگر شما به خمیر دندان عادت دارید و نمیتوانید آن را کنار بگذارید، دندانهای خود را بعد از مسواک زدن، حتماً با آب نمک مسواک کنید.
روش از بین بردن جرم دندان:
برای ازبین بردن جرم دندان اعمال زیر را انجام دهید.
1- مقدار یک لیوان آب نمک آماده نمایید.
2- به آب نمکهای تهیه شده یک قاشق چای خوری سرکه سیب اضافه کنید.
3- مقداری از آب نمکی که با سرکه مخلوط شده را در دهان خود بریزید و مسواک بزنید.
4- شستشوی دندان خود را با آب نمک و سرکه هر ماه یک بار انجام دهید. به این ترتیب شما دندانهای سفید مرتبی خواهید داشت و به دندانپزشک نیازی نخواهید داشت.
🌸🍃
#یک_دقیقه_مطالعه
@sedayeslahat
#حتما_بخونید
خطر «جنگل» شدن جامعه را جدی بگیریم!
⭕ ️این روزها بسیاری از کسانی که هشت شان گرو نه شان است، بسیاری از کسانی که چرخ زندگیشان درست نمیچرخد، بسیاری از کسانی که کمرشان زیر بار قرض شکسته است، همان هایی هستند که در بلبشوی اقتصاد ایران درست زندگی کردند. دلار نخریدند، سکه روی سکه نگذاشتند، برای سود بیشتر ملک و ماشین نخریدند، نفروختند و تنها و تنها زندگی کردند.
⭕ ️خیلیها در الاکلنگ قیمت دلار سرمایهشان را به بازار ارز نریختند و سعی کردند دلالی نکنند. آنها نمیخواستند سهمی در گرانی اجناس داشته باشند.
⭕ ️خیلیها وقتی سایت ثبت نام خودرو باز شد، ثبت نام نکردند تا بازار دچار شوک نشود. خیلیها برای اینکه پول بیشتر در بیاورند خانه دوم و سوم نخریدند تا قیمت خانه سر به فلک نگذارد.
⭕️ خیلیها به سخنان مسؤولان کشور اعتماد کردند و دلار، سکه و طلا نخریدند تا بازار به آرامش برسد.
⭕ ️حالا همین آدمها که سعی کردند در این جامعه پر گرگ، انسان باشند، بیش ازهمه مشکل دارند. به نظر میرسد جامعه این روزهای ایران، آدمهای خوب را پس میزند و همه را ترغیب میکند به بد بودن و به دغل بودن.
⭕️ امروز آنهایی که فروختند، خوردند و بردند، سرکوفت خانواده را نمیشنوند. نگران شام شب خودشان نیستند، نگران بالا رفتن قیمت پوشک نیستند و پا را روی پا گذاشتهاند و از زندگی در ایران لذت میبرند.
⭕️ سبک زندگی در ایران به گونهای شده است که آدم خوب بودن و خوب ماندن راحت نیست. آدمهای خوب معمولا ضرر میکنند و هزینه درست زندگی کردن خود را میپردازند.
⭕ ️باید از خودمان بپرسیم چرا جامعه امروز ایران به اینجا رسیده است؟
⭕ ️چرا انسانهای خوب برای خوب بودن مجبور به سرکوفت شنیدن هستند و آدمهای بد تشویق میشوند؟ پول، وجدان جامعه ایران را خریده است.
⭕ ️به نظر میرسد بخشی از مردم وجدان خود را جلوی خانه خوب در شمال شهر و ماشین آخرین مدل قربانی کردهاند.
⭕️ این سبک زندگی کم کم باعث میشود تعداد آدمهای خوب و با وجدان در کشور کم شود. چون آنها هم مجبور هستند برای ساختن زندگی خود، چشم خود را بر روی وجدان ببندند و آجر روی آجر بگذارند.
⭕️ جامعه بی وجدان بیشتر شبیه جنگل است. هر کسی برای رسیدن به هدف خود زندگی میکند و کاری به دیگران ندارد.
⭕ ️واقعا باید دست به دست هم بدهیم و وجدان جامعه را بیدار کنیم. به مردم یادآوری کنیم که کم فروشی، گران فروشی، پارتی بازی و ... در زمانهای نه چندان دور در همین جامعه زشت و پلید بود. خانوادههای سعی میکردند پول کم فروشی به سر سفره نیاید.
⭕ ️باید فرد فردمان کلاهمان را قاضی کنیم و از خود بپرسیم چه بلایی سر وجدانمان آوردهایم؟ چرا وجدان ما که روی کوچکترین کارهای بد هم حساس بود حالا خود را به کوچه علی چپ زده است و انگار نه انگار.
⚠️ ️فکری به حال خودمان کنیم تا اوضاع از این بدتر نشده است.
#مصطفی_داننده
@sedayeslahat
خطر «جنگل» شدن جامعه را جدی بگیریم!
⭕ ️این روزها بسیاری از کسانی که هشت شان گرو نه شان است، بسیاری از کسانی که چرخ زندگیشان درست نمیچرخد، بسیاری از کسانی که کمرشان زیر بار قرض شکسته است، همان هایی هستند که در بلبشوی اقتصاد ایران درست زندگی کردند. دلار نخریدند، سکه روی سکه نگذاشتند، برای سود بیشتر ملک و ماشین نخریدند، نفروختند و تنها و تنها زندگی کردند.
⭕ ️خیلیها در الاکلنگ قیمت دلار سرمایهشان را به بازار ارز نریختند و سعی کردند دلالی نکنند. آنها نمیخواستند سهمی در گرانی اجناس داشته باشند.
⭕ ️خیلیها وقتی سایت ثبت نام خودرو باز شد، ثبت نام نکردند تا بازار دچار شوک نشود. خیلیها برای اینکه پول بیشتر در بیاورند خانه دوم و سوم نخریدند تا قیمت خانه سر به فلک نگذارد.
⭕️ خیلیها به سخنان مسؤولان کشور اعتماد کردند و دلار، سکه و طلا نخریدند تا بازار به آرامش برسد.
⭕ ️حالا همین آدمها که سعی کردند در این جامعه پر گرگ، انسان باشند، بیش ازهمه مشکل دارند. به نظر میرسد جامعه این روزهای ایران، آدمهای خوب را پس میزند و همه را ترغیب میکند به بد بودن و به دغل بودن.
⭕️ امروز آنهایی که فروختند، خوردند و بردند، سرکوفت خانواده را نمیشنوند. نگران شام شب خودشان نیستند، نگران بالا رفتن قیمت پوشک نیستند و پا را روی پا گذاشتهاند و از زندگی در ایران لذت میبرند.
⭕️ سبک زندگی در ایران به گونهای شده است که آدم خوب بودن و خوب ماندن راحت نیست. آدمهای خوب معمولا ضرر میکنند و هزینه درست زندگی کردن خود را میپردازند.
⭕ ️باید از خودمان بپرسیم چرا جامعه امروز ایران به اینجا رسیده است؟
⭕ ️چرا انسانهای خوب برای خوب بودن مجبور به سرکوفت شنیدن هستند و آدمهای بد تشویق میشوند؟ پول، وجدان جامعه ایران را خریده است.
⭕ ️به نظر میرسد بخشی از مردم وجدان خود را جلوی خانه خوب در شمال شهر و ماشین آخرین مدل قربانی کردهاند.
⭕️ این سبک زندگی کم کم باعث میشود تعداد آدمهای خوب و با وجدان در کشور کم شود. چون آنها هم مجبور هستند برای ساختن زندگی خود، چشم خود را بر روی وجدان ببندند و آجر روی آجر بگذارند.
⭕️ جامعه بی وجدان بیشتر شبیه جنگل است. هر کسی برای رسیدن به هدف خود زندگی میکند و کاری به دیگران ندارد.
⭕ ️واقعا باید دست به دست هم بدهیم و وجدان جامعه را بیدار کنیم. به مردم یادآوری کنیم که کم فروشی، گران فروشی، پارتی بازی و ... در زمانهای نه چندان دور در همین جامعه زشت و پلید بود. خانوادههای سعی میکردند پول کم فروشی به سر سفره نیاید.
⭕ ️باید فرد فردمان کلاهمان را قاضی کنیم و از خود بپرسیم چه بلایی سر وجدانمان آوردهایم؟ چرا وجدان ما که روی کوچکترین کارهای بد هم حساس بود حالا خود را به کوچه علی چپ زده است و انگار نه انگار.
⚠️ ️فکری به حال خودمان کنیم تا اوضاع از این بدتر نشده است.
#مصطفی_داننده
@sedayeslahat