#صدارت: #لائـیـسـیـتـه، و ابـهـامزدایـی از تـعـریـف آن:
وقتی پندار، از قدرت دوری بجویید و به سمت و سوی حقوقمداری میل کند، تعریف مفهوم لائیسیته را، در مفهومی بالینی و معنایی عملی، اینگونه میتوان ارائه نمود:
هر شهروندی مختار است که به طور هرچه خودانگیختهتر، عقیده و دین را بدون هیچ اکراهی اتخاذ کند؛
هر شهروندی مختار است که به طور هرچه خودانگیختهتر، نوع آن عقیده و دین را بدون هیچ اکراهی، خودش انتخاب کند؛
این خودانگیختگی است که لائیسیته را در سطح افراد و هستههای مردمی و به تبع آن در سطح جامعۀ مدنی و ملت به طور عملی متبلور میکند.
این تبلور، با اشراف به حقوق ذاتی بشر و حقوق شهروندی و حقوق ملی، و بر اساس این حقوق (از جمله، و به خصوص، استقلال و آزادی) استوار است.
یک چنین جامعه و ملتی به این ترتیب، نوعی قانون اساسی تدوین میکند که آکنده از حقوق و واکنده از هرگونه مرام دیگری باشد،
و بدین ترتیب مردم و هستههای مردمی، به طور مداوم،
و با حضور هرچه فراگیرتر و هرچه خودانگیختهتر در میدان ساختن سرنوشتی خوب و خوبتر برای خویش حضوری مستر دارند، و با خشونتزدایی، لائیسیته را هرچه بیشتر به قدرتهای دولتی و قدرتهای غیردولتی
تحمیل میکنند که قدرت و دولت نسبت به نهادهای دینی و عقیدتی، پیوسته بیطرفتر بگردد، و گسترۀ خصوصی از هرگونه سانسور و ممیزی و خشونت و تجاوز قدرت، پیوسته به میزان بیشتری مصون بماند،
و قلمرو خصوصی و جامعۀ مدنی از تجاوز قدرتهای دولتی و خصوصی و غیردولتی، پیوسته به میزان بیشتری مصون بماند.
این نباید دستاویزی برای قدرت باشد، که در روند هرچه فردیتر کردن و منزویتر کردن افراد، از آنچه که امروز در دنیا میبنیم هم فراتر بروند. (انچنان که قدرتهای امروز میکنند، و چه خوش گفت که: «انسان امروز، در حد یک شماره ناچیز شده است»)
تکلیف دین و عقیده را، خود مردم و هستههای مردمی، معین میکنند، و نه مدرسه و نه مسجد و نه دولت و حکومت و نه قدرتهای غیردولتی و یا هر قدرتی دیگر.
در عین حال، لائیسیته به این معنی نیست که افراد باید بیدین و یا بیعقیده باشند. چنین چیزی محال ممکن است!
و همچنین، لائیسیته به معنی کوشایی در خشونتزدایی و نپذیرفتن تبعیض و سانسور و تعرض و تخریب در دو جبهۀ فعال است:
۱-خشونتزدایی و نپذیرفتن تبعیض به علت باورهای دینی و عقیدتی، توسط مخالفان و قدرتهای دولتی و غیردولتی، علیه خویش.
۲-خشونتزدایی و نپذیرفتن تبعیض به علت باورهای دینی و عقیدتی، توسط مخالفان و قدرتهای دولتی و غیردولتی، علیه هر فرد و گروه دیگری. اهمیت این دومی از آن اولی، اصلا کمتر نیست.
بدین ترتیب، جامعه مدنی، عمل به این مفهموم لائیسیته را از جامعه سیاسی مطالبه میکند. در نتیجه، احزاب و تشکیلات و افرادی که روی به قدرت و پشت به ملت دارند، و به دین و عقیده، بیش از دستمایهای برای رسیدن به قدرت، و ماندن در قدرت، و بکار بردن قدرت برای پیشبرد منویات قدرت نظر ندارند، به مردم شناسانده میشوند. مردم و هستههای مردمی، خشونتزدایی و نفی تبعیضهای دینی و عقیدتی را از جامعه سیاسی، مطالبه میکنند، و به دولت تحمیل میکنند. در چنین جامعهای، با چنین شهروندانی، اگر فعالان جامعه سیاسی، از قدرت دوری نجویند و به مردم نزدیک نشوند، به زودی منزوی و حذف خواهند شد.
❊
وقتی پندار، از قدرت دوری بجویید و به سمت و سوی حقوقمداری میل کند، تعریف مفهوم لائیسیته را، در مفهومی بالینی و معنایی عملی، اینگونه میتوان ارائه نمود:
هر شهروندی مختار است که به طور هرچه خودانگیختهتر، عقیده و دین را بدون هیچ اکراهی اتخاذ کند؛
هر شهروندی مختار است که به طور هرچه خودانگیختهتر، نوع آن عقیده و دین را بدون هیچ اکراهی، خودش انتخاب کند؛
این خودانگیختگی است که لائیسیته را در سطح افراد و هستههای مردمی و به تبع آن در سطح جامعۀ مدنی و ملت به طور عملی متبلور میکند.
این تبلور، با اشراف به حقوق ذاتی بشر و حقوق شهروندی و حقوق ملی، و بر اساس این حقوق (از جمله، و به خصوص، استقلال و آزادی) استوار است.
یک چنین جامعه و ملتی به این ترتیب، نوعی قانون اساسی تدوین میکند که آکنده از حقوق و واکنده از هرگونه مرام دیگری باشد،
و بدین ترتیب مردم و هستههای مردمی، به طور مداوم،
و با حضور هرچه فراگیرتر و هرچه خودانگیختهتر در میدان ساختن سرنوشتی خوب و خوبتر برای خویش حضوری مستر دارند، و با خشونتزدایی، لائیسیته را هرچه بیشتر به قدرتهای دولتی و قدرتهای غیردولتی
تحمیل میکنند که قدرت و دولت نسبت به نهادهای دینی و عقیدتی، پیوسته بیطرفتر بگردد، و گسترۀ خصوصی از هرگونه سانسور و ممیزی و خشونت و تجاوز قدرت، پیوسته به میزان بیشتری مصون بماند،
و قلمرو خصوصی و جامعۀ مدنی از تجاوز قدرتهای دولتی و خصوصی و غیردولتی، پیوسته به میزان بیشتری مصون بماند.
این نباید دستاویزی برای قدرت باشد، که در روند هرچه فردیتر کردن و منزویتر کردن افراد، از آنچه که امروز در دنیا میبنیم هم فراتر بروند. (انچنان که قدرتهای امروز میکنند، و چه خوش گفت که: «انسان امروز، در حد یک شماره ناچیز شده است»)
تکلیف دین و عقیده را، خود مردم و هستههای مردمی، معین میکنند، و نه مدرسه و نه مسجد و نه دولت و حکومت و نه قدرتهای غیردولتی و یا هر قدرتی دیگر.
در عین حال، لائیسیته به این معنی نیست که افراد باید بیدین و یا بیعقیده باشند. چنین چیزی محال ممکن است!
و همچنین، لائیسیته به معنی کوشایی در خشونتزدایی و نپذیرفتن تبعیض و سانسور و تعرض و تخریب در دو جبهۀ فعال است:
۱-خشونتزدایی و نپذیرفتن تبعیض به علت باورهای دینی و عقیدتی، توسط مخالفان و قدرتهای دولتی و غیردولتی، علیه خویش.
۲-خشونتزدایی و نپذیرفتن تبعیض به علت باورهای دینی و عقیدتی، توسط مخالفان و قدرتهای دولتی و غیردولتی، علیه هر فرد و گروه دیگری. اهمیت این دومی از آن اولی، اصلا کمتر نیست.
بدین ترتیب، جامعه مدنی، عمل به این مفهموم لائیسیته را از جامعه سیاسی مطالبه میکند. در نتیجه، احزاب و تشکیلات و افرادی که روی به قدرت و پشت به ملت دارند، و به دین و عقیده، بیش از دستمایهای برای رسیدن به قدرت، و ماندن در قدرت، و بکار بردن قدرت برای پیشبرد منویات قدرت نظر ندارند، به مردم شناسانده میشوند. مردم و هستههای مردمی، خشونتزدایی و نفی تبعیضهای دینی و عقیدتی را از جامعه سیاسی، مطالبه میکنند، و به دولت تحمیل میکنند. در چنین جامعهای، با چنین شهروندانی، اگر فعالان جامعه سیاسی، از قدرت دوری نجویند و به مردم نزدیک نشوند، به زودی منزوی و حذف خواهند شد.
❊