📖 @SayehSokhan 📖
📚#برشی_از_کتاب: #هفت_رمز_ازدواج_های_موفق
نویسندگان: #جان_گاتمن / #نان_سالور
مترجم: #وحید_امین
ناشر: #نسل_نو_اندیش
از نظر دکتر #جان_گاتمن علایمی که پیشبینی کننده طلاق هستند عبارتند از:
🔴 شروع یک مشاجره با شدت زیاد
🔴 انتقاد از همسر به جای گلایه کردن
🔴 نشان دادن تنفر و انزجار
🔴 دفاعی بودن زیاد
🔴 فقدان تأیید طرف مقابل در روابط
🔴 زبان بدنی منفی
❓زوج های خوشبخت چه کار می کنند❓
🔷اما علاوه بر پیشبینی طلاق، #جان_گاتمن میگوید که میتوان خوشبختی و بهبود روابط زوجین را در طول سالیان بعدی نیز پیش بینی کرد.
#جان_گاتمن در پژوهشهایش دریافته است که اگر هر زوج در هفته فقط ۵ ساعت را صرف زندگی مشترکشان کنند روابطشان بهتر خواهد شد. کاری که زوجهای خوشبخت میکنند را به شما توصیه میکنیم که عبارتند از:
✔️ خداحافظی: این زوجها هر روز قبل از خداحافظی، درباره کارهایی که قرار است در آن روز بکنند سوالاتی از همدیگر میکنند (۲ دقیقه در روز، ۵ روز در هفته، جمعاً ۱۰ دقیقه).
✔️ تجدید دیدارها: این زوجها در پایان هر روز کاری یک گفتگوی آرام و بی استرس با هم دارند.
در این فرصت آنها میتوانند روابط خود را عمیقتر سازند و از خستگی و دلمشغولیهای هم آگاه شوند (۲۰ دقیقه در روز، ۵ روز در هفته، و جمعاً ۱ ساعت و ۴۰ دقیقه در هفته).
✔️ محبت: این زوجها محبت خود را از طریق رفتارهایی همچون لمس کردن هم، روابط عاشقانه و بخشش در مواقع مناسب ابراز میکنند (۵ دقیقه در روز، ۷ روز در هفته و جمعاً ۳۵ دقیقه در هفته).
✔️ قرار هفتگی: این زوجها یک قرار هفتگی دو نفره در فضایی خلوت و آرامش بخش برای تازه کردن عشق خود دارند (۲ ساعت در هفته).
✔️ تحسین هم و قدردانی: این زوجها هر روز حداقل ۵ بار قدردانی و محبت صادقانهای بین خود رد و بدل میکنند (۵ دقیقه در روز، ۵ روز در هفته، و جمعاً ۳۵ دقیقه در هفته).
با توجه به کارهایی که زوجهای خوشبخت انجام میدهند میبینیم که انجام این کارها زیاد زمانبر نیست. اما همین کارهای به ظاهر ساده میتواند روابط زناشویی زوجین را به طرز شگفت انگیزی بهتر کند.
📖 @SayehSokhan 📖
📚#برشی_از_کتاب: #هفت_رمز_ازدواج_های_موفق
نویسندگان: #جان_گاتمن / #نان_سالور
مترجم: #وحید_امین
ناشر: #نسل_نو_اندیش
از نظر دکتر #جان_گاتمن علایمی که پیشبینی کننده طلاق هستند عبارتند از:
🔴 شروع یک مشاجره با شدت زیاد
🔴 انتقاد از همسر به جای گلایه کردن
🔴 نشان دادن تنفر و انزجار
🔴 دفاعی بودن زیاد
🔴 فقدان تأیید طرف مقابل در روابط
🔴 زبان بدنی منفی
❓زوج های خوشبخت چه کار می کنند❓
🔷اما علاوه بر پیشبینی طلاق، #جان_گاتمن میگوید که میتوان خوشبختی و بهبود روابط زوجین را در طول سالیان بعدی نیز پیش بینی کرد.
#جان_گاتمن در پژوهشهایش دریافته است که اگر هر زوج در هفته فقط ۵ ساعت را صرف زندگی مشترکشان کنند روابطشان بهتر خواهد شد. کاری که زوجهای خوشبخت میکنند را به شما توصیه میکنیم که عبارتند از:
✔️ خداحافظی: این زوجها هر روز قبل از خداحافظی، درباره کارهایی که قرار است در آن روز بکنند سوالاتی از همدیگر میکنند (۲ دقیقه در روز، ۵ روز در هفته، جمعاً ۱۰ دقیقه).
✔️ تجدید دیدارها: این زوجها در پایان هر روز کاری یک گفتگوی آرام و بی استرس با هم دارند.
در این فرصت آنها میتوانند روابط خود را عمیقتر سازند و از خستگی و دلمشغولیهای هم آگاه شوند (۲۰ دقیقه در روز، ۵ روز در هفته، و جمعاً ۱ ساعت و ۴۰ دقیقه در هفته).
✔️ محبت: این زوجها محبت خود را از طریق رفتارهایی همچون لمس کردن هم، روابط عاشقانه و بخشش در مواقع مناسب ابراز میکنند (۵ دقیقه در روز، ۷ روز در هفته و جمعاً ۳۵ دقیقه در هفته).
✔️ قرار هفتگی: این زوجها یک قرار هفتگی دو نفره در فضایی خلوت و آرامش بخش برای تازه کردن عشق خود دارند (۲ ساعت در هفته).
✔️ تحسین هم و قدردانی: این زوجها هر روز حداقل ۵ بار قدردانی و محبت صادقانهای بین خود رد و بدل میکنند (۵ دقیقه در روز، ۵ روز در هفته، و جمعاً ۳۵ دقیقه در هفته).
با توجه به کارهایی که زوجهای خوشبخت انجام میدهند میبینیم که انجام این کارها زیاد زمانبر نیست. اما همین کارهای به ظاهر ساده میتواند روابط زناشویی زوجین را به طرز شگفت انگیزی بهتر کند.
📖 @SayehSokhan 📖
نشر سایه سخن
💠قاسم زندگیتان را پیدا کنید! 🔹قدیمها یک کارگر عرب داشتم که خیلی میفهمید. اسمش قاسم بود. از خوزستان کوبیده بود و آمده بود تهران برای کارگری. اولها ملات سیمان درست میکرد و میبرد وردست اوستا تا دیوار مستراح و حمام را علم کنند. جنم داشت. بعد از چهار ماه…
آقا #وحید از جنبه ی دیگه ای به این موضوع نگاه کردند و نظرشون رو برامون فرستادند:
با سلام،با تشکر از کانال خوبتون،
می خواستم انتقادمو به موضوعی تحت عنوان قاسم زندگی خود را بیابید عنوان کنم،با توجه به کار ستودنی اقا قاسم در کمک به مقنی ،امید در زندگی انسان بسیار نقش پر رنگ و با اهمیتی داره،روانشناسی در سال های اخیر به معنا و امید در زندگی بسیار پرداخته،اما اینکه ما بدنبال امید واهی بگردیم و فکر کنیم که دنیا ذاتا خاکستریه و ما نیاز به نقاشانی حتی دروغین داریم که برامون زندگیو رنگ کنن چندان واقعی نیست،و باعث این میشه فرد از مسئولیت خودش برای شاد کردن و رنگ کردن زندگیش شونه خالی کنه و به دنبال قاسم نقاش بگرده،ما خودمون مسئول ساختن زندگی خودمون و رنگ آمیزی اونیم.
—---------------------—
#علی آقا هم اینطور نوشتند:
سلام در مورد متنی که آقا وحید فرستادند:
درسته که انسان نباید شونه خالی کنه از مسئولیت خودش
اما گاهی مثل مقنی ای که توی برف و گل گیر کرده ما هم توی برف و گل ۴ روزه که نه،چند ساله ی زندگی مون گیر می کنیم
تو این مواقع نیاز داریم که کسی باشه که کمک کنه، وابستگی نیستا، گاهی آنقدر خالی می شی که دیگه هیچ کدوم از متد ها برات کارایی نداره، فقط باید یه قاسم نوعی سر برسه تا نخ امیدت پاره نشه
اون قاسم می تونه ملک سلیمان باشه توی کیمیاگر، می تونه یه برادر باشه مثل مایکل اسکوفیلد توی فرار از زندان، میتونه یه هم سلولی خوب باشه مثل مورگان فری من توی رستگاری در شاوشنگ
دقیقا لحظه ای که داری نا امید می شی نیاز به یک نوع قاسم داری💐👏👏
🆔 @SayehSokhan
با سلام،با تشکر از کانال خوبتون،
می خواستم انتقادمو به موضوعی تحت عنوان قاسم زندگی خود را بیابید عنوان کنم،با توجه به کار ستودنی اقا قاسم در کمک به مقنی ،امید در زندگی انسان بسیار نقش پر رنگ و با اهمیتی داره،روانشناسی در سال های اخیر به معنا و امید در زندگی بسیار پرداخته،اما اینکه ما بدنبال امید واهی بگردیم و فکر کنیم که دنیا ذاتا خاکستریه و ما نیاز به نقاشانی حتی دروغین داریم که برامون زندگیو رنگ کنن چندان واقعی نیست،و باعث این میشه فرد از مسئولیت خودش برای شاد کردن و رنگ کردن زندگیش شونه خالی کنه و به دنبال قاسم نقاش بگرده،ما خودمون مسئول ساختن زندگی خودمون و رنگ آمیزی اونیم.
—---------------------—
#علی آقا هم اینطور نوشتند:
سلام در مورد متنی که آقا وحید فرستادند:
درسته که انسان نباید شونه خالی کنه از مسئولیت خودش
اما گاهی مثل مقنی ای که توی برف و گل گیر کرده ما هم توی برف و گل ۴ روزه که نه،چند ساله ی زندگی مون گیر می کنیم
تو این مواقع نیاز داریم که کسی باشه که کمک کنه، وابستگی نیستا، گاهی آنقدر خالی می شی که دیگه هیچ کدوم از متد ها برات کارایی نداره، فقط باید یه قاسم نوعی سر برسه تا نخ امیدت پاره نشه
اون قاسم می تونه ملک سلیمان باشه توی کیمیاگر، می تونه یه برادر باشه مثل مایکل اسکوفیلد توی فرار از زندان، میتونه یه هم سلولی خوب باشه مثل مورگان فری من توی رستگاری در شاوشنگ
دقیقا لحظه ای که داری نا امید می شی نیاز به یک نوع قاسم داری💐👏👏
🆔 @SayehSokhan
🔟 از همه کسانی که ممکن است این #قلم به ناروا در حق آنها بی انصافی به خرج داده باشد پوزش می خواهم. به بزرگی قلب خودتان ببخشید.
اگر این پنجره بسته شد دست به مهاجرتی نیمه مقدس به اینستاگرام می زنم و آنجا در کنار بزرگانی چون #وحید_خزائی، #امیر_تتلو، #سحر_تبر، #خوبای_تهرون، #لمینتی_ها، #پروتزی_ها، #تودلیا و ... به کار فرهنگی می پردازم. مگر همین را نمی خواستید؟
#احسان_محمدی
🆔 @SayehSokhan
اگر این پنجره بسته شد دست به مهاجرتی نیمه مقدس به اینستاگرام می زنم و آنجا در کنار بزرگانی چون #وحید_خزائی، #امیر_تتلو، #سحر_تبر، #خوبای_تهرون، #لمینتی_ها، #پروتزی_ها، #تودلیا و ... به کار فرهنگی می پردازم. مگر همین را نمی خواستید؟
#احسان_محمدی
🆔 @SayehSokhan
شعری زیبا از #وحید_امینایی
سخت آشفته و غمگین بودم
به خودم میگفتم:
بچهها تنبل و بد اخلاقند
دست کم میگیرند،
درس ومشق خود را…
باید امروز یکی را بزنم، اخم کنم
و نخندم اصلا
تا بترسند از من
و حسابی ببرند…
خط کشی آوردم،
در هوا چرخاندم...
چشمها درپی چوب، هر طرف میغلطید
مشقها را بگذارید جلو، زود، معطل نکنید!
اولی کامل بود،
دومی بدخط بود
بر سرش داد زدم...
سومی میلرزید...
خوب، گیر آوردم !!!
صید در دام افتاد
و به چنگ آمد زود...
دفتر مشق حسن گم شده بود
این طرف،
آنطرف، نیمکتش را میگشت
تو کجایی بچه؟؟؟
بله آقا، اینجا
همچنان میلرزید...
” پاک تنبل شدهای بچه بد ”
" به خدا دفتر من گم شده آقا، همه شاهد هستند"
” ما نوشتیم آقا ”
بازکن دستت را...
خط کشم بالا رفت، خواستم برکف دستش بزنم
او تقلا میکرد
چون نگاهش کردم
ناله سختی کرد...
گوشهی صورت او قرمز شد
هق هقی کرد و سپس ساکت شد...
همچنان میگریید...
مثل شخصی آرام، بیخروش و ناله
ناگهان حمدالله، درکنارم خم شد
زیر یک میز، کنار دیوار،
دفتری پیدا کرد ……
گفت : آقا ایناهاش،
دفتر مشق حسن
چون نگاهش کردم،
عالی و خوش خط بود
غرق در شرم و خجالت گشتم
جای آن چوب ستم، بردلم آتش زده بود
سرخی گونه او، به کبودی گروید …..
صبح فردا دیدم
که حسن با پدرش، و یکی مرد دگر
سوی من میآیند...۹
خجل و دل نگران،
منتظر ماندم من
تا که حرفی بزنند
شکوهای یا گلهای،
یا که دعوا شاید
سخت در اندیشهی آنان بودم
پدرش بعدِ سلام،
گفت : لطفی بکنید،
و حسن را بسپارید به ما ”
گفتمش، چی شده آقا رحمان ؟؟؟
گفت : این خنگ خدا
وقتی از مدرسه برمیگشته
به زمین افتاده
بچهی سر به هوا،
یا که دعوا کرده
قصهای ساخته است
زیر ابرو و کنار چشمش،
متورم شده است
درد سختی دارد،
میبریمش دکتر
با اجازه آقا …….
چشمم افتاد به چشم کودک...
غرق اندوه و تاثر گشتم
منِ شرمنده معلم بودم
لیک آن کودک خرد وکوچک
این چنین درس بزرگی میداد
بی کتاب و دفتر ….
من چه کوچک بودم
او چه اندازه بزرگ
به پدر نیز نگفت
آنچه من از سرخشم، به سرش آوردم
عیب کار ازخود من بود و نمیدانستم
من از آن روز معلم شدهام ….
او به من یاد بداد درس زیبایی را...
که به هنگامهی خشم
نه به دل تصمیمی
نه به لب دستوری
نه کنم تنبیهی
یا چرا اصلا من
عصبانی باشم
با محبت شاید،
گرهی بگشایم
با خشونت هرگز...
با خشونت هرگز...
با خشونت هرگز...🌸
🆔 @Sayehsokhan
سخت آشفته و غمگین بودم
به خودم میگفتم:
بچهها تنبل و بد اخلاقند
دست کم میگیرند،
درس ومشق خود را…
باید امروز یکی را بزنم، اخم کنم
و نخندم اصلا
تا بترسند از من
و حسابی ببرند…
خط کشی آوردم،
در هوا چرخاندم...
چشمها درپی چوب، هر طرف میغلطید
مشقها را بگذارید جلو، زود، معطل نکنید!
اولی کامل بود،
دومی بدخط بود
بر سرش داد زدم...
سومی میلرزید...
خوب، گیر آوردم !!!
صید در دام افتاد
و به چنگ آمد زود...
دفتر مشق حسن گم شده بود
این طرف،
آنطرف، نیمکتش را میگشت
تو کجایی بچه؟؟؟
بله آقا، اینجا
همچنان میلرزید...
” پاک تنبل شدهای بچه بد ”
" به خدا دفتر من گم شده آقا، همه شاهد هستند"
” ما نوشتیم آقا ”
بازکن دستت را...
خط کشم بالا رفت، خواستم برکف دستش بزنم
او تقلا میکرد
چون نگاهش کردم
ناله سختی کرد...
گوشهی صورت او قرمز شد
هق هقی کرد و سپس ساکت شد...
همچنان میگریید...
مثل شخصی آرام، بیخروش و ناله
ناگهان حمدالله، درکنارم خم شد
زیر یک میز، کنار دیوار،
دفتری پیدا کرد ……
گفت : آقا ایناهاش،
دفتر مشق حسن
چون نگاهش کردم،
عالی و خوش خط بود
غرق در شرم و خجالت گشتم
جای آن چوب ستم، بردلم آتش زده بود
سرخی گونه او، به کبودی گروید …..
صبح فردا دیدم
که حسن با پدرش، و یکی مرد دگر
سوی من میآیند...۹
خجل و دل نگران،
منتظر ماندم من
تا که حرفی بزنند
شکوهای یا گلهای،
یا که دعوا شاید
سخت در اندیشهی آنان بودم
پدرش بعدِ سلام،
گفت : لطفی بکنید،
و حسن را بسپارید به ما ”
گفتمش، چی شده آقا رحمان ؟؟؟
گفت : این خنگ خدا
وقتی از مدرسه برمیگشته
به زمین افتاده
بچهی سر به هوا،
یا که دعوا کرده
قصهای ساخته است
زیر ابرو و کنار چشمش،
متورم شده است
درد سختی دارد،
میبریمش دکتر
با اجازه آقا …….
چشمم افتاد به چشم کودک...
غرق اندوه و تاثر گشتم
منِ شرمنده معلم بودم
لیک آن کودک خرد وکوچک
این چنین درس بزرگی میداد
بی کتاب و دفتر ….
من چه کوچک بودم
او چه اندازه بزرگ
به پدر نیز نگفت
آنچه من از سرخشم، به سرش آوردم
عیب کار ازخود من بود و نمیدانستم
من از آن روز معلم شدهام ….
او به من یاد بداد درس زیبایی را...
که به هنگامهی خشم
نه به دل تصمیمی
نه به لب دستوری
نه کنم تنبیهی
یا چرا اصلا من
عصبانی باشم
با محبت شاید،
گرهی بگشایم
با خشونت هرگز...
با خشونت هرگز...
با خشونت هرگز...🌸
🆔 @Sayehsokhan