نشر سایه سخن
9.78K subscribers
13.1K photos
4.76K videos
270 files
3.79K links


📚📚کتابخانه ای همراه؛
همراه با شما تا هنر زندگی🌹🌹

خرید کتاب:
⬇️⬇️⬇️⬇️
www.sayehsokhan.com

📚ثبت سفارش مستقیم کتاب در دایرکت اینستاگرام:
👇👇👇👇
https://b2n.ir/s05391

آدرس: خ 12فروردین، کوچه بهشت آیین، پ 19 همکف
تلفن:66496410
Download Telegram
خورشید من! برای تو یک ذره شد دلم
چندان که در هوای تو از خاک بگسلم

دل را قرار نیست، مگر در کنار تو
کاین سان کشد به سوی تو، منزل به منزلم

کبر است یا تواضع اگر، باری این منم
کز عقل ناتمامم و در عشق کاملم

با اسم اعظمی که به جز رمز عشق نیست
بیرون کِش از شکنجه‌ی این چاه بابلم

بعد از بهارها و خزان‌ها، تو بوده‌ای
ای میوه‌ی بهشتی از این باغ، حاصلم

تو آفتاب و من چو گل آفتابگرد
چشمم به هر کجاست تویی در مقابلم

دریا و تخته پاره و توفان و من، مگر
فانوس روشن تو کشاند به ساحلم

شعرم ادای حق نتواند تو را، مگر
آسان کند به یاری خود «خواجه» مشکلم

«با شیر اندرون شد و با جان به‌در شود
عشق تو در وجودم و مِهر تو از دلم»

#حسین_منزوی

🆔 @Sayehsokhan

خورشید گو نخندد ، صبحی تتق نبندد

ای برق خنده هایت ، از آفتاب خوش تر

#حسین_منزوی

‌سلام صبح زیباتون سرشار از عشق و شادمانی!
روز خوبی داشته باشید!

🆔 @Sayehsokhan
یاد تو می‌وزد ولی
بی‌خبرم ز جای تو

#حسین_منزوی

🆔@Sayehsokhan
@shafiei_kadkani

ـــــــــــــــــــــــ
غزل فارسی
مادرِ همهٔ غزل‌های جهان



▪️بیماری اصلی شعرِ روزگارِ ما از همین‌‌جا شروع می‌شود که خودش نه‌تنها فُرمی –جز کار نیما– به وجود نیاورده است، بلکه فرم‌های شگفت‌آوری را که محصولِ نبوغِ خیّام و فردوسی و حافظ و مولوی و سعدی است، به یک سوی نهاده و در فرمِ بی‌فرمی ربعِ قرنی است که در جا می‌زند (چند کار منثور شاملو، آن هم نه همهٔ کارهایش را استثنا باید کرد که در بی‌فرمیِ ظاهری آنها نوعی فرم، اما نه فرم نهایی وجود دارد.)

به عقیدهٔ من بُن‌بستِ شعر معاصر به دست کسانی خواهد شکست که یا فرم تازه‌ای ابداع کنند –کاری که نیما کرد و شاگردانش کمال بخشیدند– یا یکی از فُرم‌های تجربه‌شدهٔ قدیم یا جدید را با حال‌و‌هوایِ انسان عصرِ ما انس و الفت دهد و در فضای آن فرم‌ها، تجربه‌های انسانِ عصر ما را شکل دهد.

می‌توان غزل گفت و غزل را به عنوان یک فرمِ باز، یک قالب گسترده و یک قاب پذیرفت؛ قابی که همه نوع تصویر –از منظره گرفته تا انواع پُرتره‌ها، در هر سبکی از سبک‌های نقاشی– در آن می‌تواند جای بگیرد، آن هم در زبانی که مادرِ همهٔ «غزل»‌های جهان است و هیچ زبانی نمی‌تواند بگوید برای «غزل» امکاناتی بیشتر از زیان فارسی دارد.

من این حرف‌ها را به عنوان دفاع از غزل، به آن معنیِ احمقانهٔ «غزل‌های انجمنی» نمی‌گویم.
می‌خواهم این مطلب بسیار ساده را یاد‌آور شوم که ادبیات و هنر، مجموعه‌ای از فرم‌های خاص‌اند و تحوّلات هریک از این فرم‌ها، به معنی نفی و انکار یا به کنار نهادن دیگر فرم‌ها نیست.
ما در شعرِ سنّتی خویش قوالبی داریم و در داخلِ این قوالب فرم‌های بسیاری؛ فرم‌های ضعیف، نیرومند، راحت و دشوار.

پیدایش قالب شعر آزاد، یا عروضِ نیمایی، به هیچ روی نفی مطلق آن قوالب نیست.
آن قوالب می‌توانند آبستنِ فرم‌های خلّاق، برای بعضی از حال و هواهای عصر ما و عصر‌های آینده باشند.

محمدرضا شفیعی کدکنی
با چراغ و آینه، ۶۷۶–۶۷۳


اگرچه هیچ گل مُرده، دوباره زنده نشد، اما
بهار در گُلِ شیپوری، مدام گرم دمیدن بود
#حسین_منزوی
۱ مهر ۱۳۲۵
۱۶ اردیبهشت ۱۳۸۳

🆔 @Sayehsokhan
ای خون اصلیت به شتک‌ها ز غدیران
افشانده شرف‌ها به بلندای دلیران

جـاری شده از کرب و بلا آمــده  آنگاه
آمیخته با خون سیـاووش در ایران

تو اختر سرخی که به انگیزه تکثیر
ترکید بر آیینه‌ی خورشید ضمیران

ای جوهر سـرداری سرهای بریده
وی اصل نمیرندگی نسل نمیران

خرگاه تو می‌سوخت در اندیشه تاریخ
هر بار که آتش زده شد بیشه شیران

آن شب چه شبی بود که دیدند کواکـب
نظم تو پراکنده و اردوی تو ویـران

و آن روز که با بیرقی از یک تن بی‌سر
تا شام شدی قافله‌سالار اسیران

تا باغ شقایق بشوند و بشکوفند
باید که ز خون تو بنوشند کویـران

تا اندکی از حقِّ سخن را بگزارند
باید که ز خونت بنگارند دبیران

حد تو رثا نیست، عزای تو حماسه است
ای کاسته شأن تو از این معرکه‌گیران...

غزل عاشورایی از #حسین_منزوی

🆔 @Sayehsokhan
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
ای کوچهٔ قدیمی دیدار ما سلام
دیوارهای خشت به خشت آشنا سلام

ای بوی دوست در تو وزان تا همیشگان
دالان گل‌فشان نسیم صبا سلام

ای ثبت بر جریدهٔ دیوارهای تو
از او و من، بریدهٔ تصویرها سلام

ای شیشه‌های پنجره ای قاب عکس‌ها
آیینه‌های کوچک معجزنما سلام

#حسین_منزوی

🆔 @Sayehsokhan


خزان
به لطف تو
چشم و چراغ تقویم است

که دیدن تو در این فصل اتفاق افتاد ..


#حسین_منزوی


سلام روز به خیر!

هفته خوبی را آعاز کرده باشید!

🆔 @Sayehsokhan
غزل فارسی
مادر همهٔ غزل‌های جهان


▪️می‌توان غزل گفت و غزل را به عنوان یک فرمِ باز، یک قالب گسترده و یک قاب پذیرفت؛ قابی که همه نوع تصویر –از منظره گرفته تا انواع پُرتره‌ها، در هر سبکی از سبک‌های نقاشی– در آن می‌تواند جای بگیرد، آن هم در زبانی که مادرِ همهٔ «غزل»‌های جهان است و هیچ زبانی نمی‌تواند بگوید برای «غزل» امکاناتی بیشتر از زیان فارسی دارد

محمدرضا شفیعی کدکنی

#حسین_منزوی
۱ مهر ۱۳۲۵
۱۶ اردیبهشت ۱۳۸۳
🆔 @Sayehsokhan
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
من تو را برای شعر برنمی‌گزينم
شعر مرا برای تو برگزيده است
در هوشياری به سراغت نمی‌آيم
هر بار از سوزش انگشتانم درمی‌يابم
که باز نام تو را می‌نوشته‌ام...

👤 #حسین_منزوی


#سلام_صبحتون_بخیر

🆔 @Sayehsokhan
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
ای چشم‌هات، مطلع زیباترین غزل!
با این غزل، تغزل من نیز مبتذل

شهدی که از لب گل سرخ تو می‌مکم
در استحاله جای عسل، می‌شود غزل

شیرینکم! به چشم و به لب خوانده‌ای مرا
تا دل سوی کدام کشد قند یا عسل؟

ای از همه اصیل‌تر و بی‌بدیل‌تر
وی هرچه اصل چون به قیاست رسد بدل

پر شد ز بی زمان تو، در داستان عشق
هر فاصله که تا به ابد بود، از ازل

انگار با تمام جهان وصل می‌شوم
در لحظه‌ای که می‌کشمت تنگ در بغل

من در بهشت حتم گناهم، مرا چه کار
با وعده‌ی ثواب و بهشتان محتمل؟

#حسین_منزوی

🆔 @sayehsokhan
غزل فارسی
مادرِ همهٔ غزل‌های جهان


▪️بیماری اصلی شعرِ روزگارِ ما از همین‌‌جا شروع می‌شود که خودش نه‌تنها فُرمی –جز کار نیما– به وجود نیاورده است، بلکه فرم‌های شگفت‌آوری را که محصولِ نبوغِ خیّام و فردوسی و حافظ و مولوی و سعدی است، به یک سوی نهاده و در فرمِ بی‌فرمی ربعِ قرنی است که در جا می‌زند (چند کار منثور شاملو، آن هم نه همهٔ کارهایش را استثنا باید کرد که در بی‌فرمیِ ظاهری آنها نوعی فرم، اما نه فرم نهایی وجود دارد.)

به عقیدهٔ من بُن‌بستِ شعر معاصر به دست کسانی خواهد شکست که یا فرم تازه‌ای ابداع کنند –کاری که نیما کرد و شاگردانش کمال بخشیدند– یا یکی از فُرم‌های تجربه‌شدهٔ قدیم یا جدید را با حال‌و‌هوایِ انسان عصرِ ما انس و الفت دهد و در فضای آن فرم‌ها، تجربه‌های انسانِ عصر ما را شکل دهد.

می‌توان غزل گفت و غزل را به عنوان یک فرمِ باز، یک قالب گسترده و یک قاب پذیرفت؛ قابی که همه نوع تصویر –از منظره گرفته تا انواع پُرتره‌ها، در هر سبکی از سبک‌های نقاشی– در آن می‌تواند جای بگیرد، آن هم در زبانی که مادرِ همهٔ «غزل»‌های جهان است و هیچ زبانی نمی‌تواند بگوید برای «غزل» امکاناتی بیشتر از زیان فارسی دارد.

من این حرف‌ها را به عنوان دفاع از غزل، به آن معنیِ احمقانهٔ «غزل‌های انجمنی» نمی‌گویم.
می‌خواهم این مطلب بسیار ساده را یاد‌آور شوم که ادبیات و هنر، مجموعه‌ای از فرم‌های خاص‌اند و تحوّلات هریک از این فرم‌ها، به معنی نفی و انکار یا به کنار نهادن دیگر فرم‌ها نیست.
ما در شعرِ سنّتی خویش قوالبی داریم و در داخلِ این قوالب فرم‌های بسیاری؛ فرم‌های ضعیف، نیرومند، راحت و دشوار.

پیدایش قالب شعر آزاد، یا عروضِ نیمایی، به هیچ روی نفی مطلق آن قوالب نیست.
آن قوالب می‌توانند آبستنِ فرم‌های خلّاق، برای بعضی از حال و هواهای عصر ما و عصر‌های آینده باشند.

محمدرضا شفیعی کدکنی
با چراغ و آینه، ۶۷۶–۶۷۳


اگرچه هیچ گل مُرده، دوباره زنده نشد، اما
بهار در گُلِ شیپوری، مدام گرم دمیدن بود


#حسین_منزوی
۱ مهر ۱۳۲۵
۱۶ اردیبهشت ۱۳۸۳

@shafiei_kadkani

🆔 @sayehsokhan