نشر سایه سخن
9.78K subscribers
13.1K photos
4.76K videos
270 files
3.8K links


📚📚کتابخانه ای همراه؛
همراه با شما تا هنر زندگی🌹🌹

خرید کتاب:
⬇️⬇️⬇️⬇️
www.sayehsokhan.com

📚ثبت سفارش مستقیم کتاب در دایرکت اینستاگرام:
👇👇👇👇
https://b2n.ir/s05391

آدرس: خ 12فروردین، کوچه بهشت آیین، پ 19 همکف
تلفن:66496410
Download Telegram
#تفکر

👤تو حال خودم بودم
از پله برقی به سمت ایستگاه می رفتم.
وقتی چرخیدم صندلی ها خالی بود. نشستم و سمت راستم یه پسر بچه بود...
تا نشستم به سمتم اومد و گفت خاله یه دستمال بخر...
-گفتم لازم ندارم...
+گفت یه دونه بخر...
همین طور میگفت و منم مقاومت که نخرم...
فقط برای اینکه این مدل دستمال کاغذی ها رو مصرف نمیکنم...
-گفتم به جای خرید یه شکلات بهت میدم
+گفت شکلات نمیخوام بخر ازم
-گفتم واقعا مصرف نمیکنم
+گفت پس بیا هدیه
خندم گرفته بود از حرفش
-آخر گفتم چند؟
+گفت هزار
-هزاری در اوردم و گفتم دستمالم نمیخوام و بفروش به یکی دیگه
+گفت نه نمیشه باید برداری...حداقل از اینا که فال داره، فالشو بردار...
-گفتم نمیشه که یکی ازت بخره اونوقت فال نداره و بالاخره یه بسته صورتی فال دار برداشتم...
مترو هنوز نیومده بود...
بهش نگاه کردم اروم کنارم نشسته بود...به دلم زد که باهاش حرف بزنم.
-اسمت چیه؟
+یونس
-به به اقا یونس...
+مدرسه میری؟
-اره
-کلاس چندم؟
+سوم
-کی میای مترو و کی درس میخونی؟
+ظهرا میام و شبا درس میخونم
-بهش گفتم: میدونی تو چقدر مردی؟ یه مرد بزرگ که خیلی زودتر از بقیه مرد شده
+گفت اوهوم
به چهرش نگاه میکردم
-گفتم خوب درستو بخون یه روز میاد که جبران همه این زحمت هات میشه
+گفت اره
دلم میخواست از شرایط خانوادش بپرسم ولی هیچ وقت این اجازه رو در مورد هیچ کس به خودم نداده بودم و این بقیه بودن که از شرایطشون بهم میگفتن

زل زدم به سکوی رو به روم
-از دهنم پرید گفتم چه آرزویی داری؟ ( تو دلم این بود اگر بگه بتونم براوردش کنم و تو خیال خودم سرعتی فکر میکردم و منتظر جوابش بودم)
+گفت نمیدونم... بهش فکر نکردم
-گفتم یعنی بزرگ شی دوست داری چیکاره بشی؟
+گفت "هر چی خدا بخواد"
یه لحظه یخ کردم...یه پسر بچه 9 ساله میگه هر چی خدا بخواد در جواب آرزوش...
سریع خودمو جمع کردم و گفتم افرین درست میگی ولی تلاش خودتم هست... اصلا نمیدونم چرا این حرفو زدم شاید فقط خواستم حرفی زده باشم...
-وقتی گفتم تلاش خودتم هست
+گفت اوهوم
تا قبل خرید دستمال به صورتش با دقت نگاه نکرده بودم و سرم پایین بود ولی وقتی دیدمش الان که مینویسم میبینم با سختی کار ارامش تو چهرش و اعتمادش به اون بالایی فوق العاده بود..
قطار اومد و دلم میخواست بیشتر باهاش حرف بزنم...
-بهش گفتم کاری نداری؟
+گفت نه
-گفتم باشه مراقب خودت باش و رفتم سمت قطار.
برگشتم که یه لبخند بزنم و دستی براش تکون بدم که دیدم اونم رفت سمت قطار

توی قطار با خودم میگفتم چند وقته پی آرزوهام هستم ولی تا حالا نگفتم هر چی خدا بخواد و این روزها دارم سخت به هر دری میزنم که همون که میخوام بشه ولی همین یه جمله این پسر تلنگر عجیبی بود...
اینکه وقتی خدا هست و تلاشتم کردی پس باقی رو بسپر به خودش... به بهترین شکل تو رو میرسونه به مقصدت...

تا خونه ذهنم درگیر همون پسر بود و دوستاش...
شاید #بچه_های_کار در ذهن ما بعضی هاشون سمج به نظر برسن وقتی ازشون چیزی نمیخریم ولی فهمیدم چقدر عادی شدن برامون...هر روز میبینیمشون ولی چند نفرمون نشستیم کنارشون و باهاشون حرف بزنیم. ما راه خودمون و اونا هم راه خودشون...
اصلا #اقلیت_مذهبی و رنگ و پوست و #نژاد و #فرهنگشون برام مهم نیست و فقط میدونم یه بچه با سن اون بعد مدرسه میاد ناهار میخوره و استراحت و مشق و بازی ولی این بچه های کار دارن عمرشون رو به التماس و کار کردن میگذرونن.

💯مردهای کوچک که احتمالا مردتر از خیلی ها باشن ولی همیشه میگن تو بچگی انقدر بچگی کنید که تو دلتون نمونه و این بچه ها که زود بزرگ میشن و بچگی نمیکنن پس چی؟؟؟

🙏از کنارشون راحت عبور نکنیم و خیلی هاشون #تلنگرهای خوبی برای زندگیامون هستن.. برای ما که غرق این تجملات و دنیای ماشینی شدیم و مثل ربات فقط دنبال زندگی و پول و کار می دویم.

به قلم رافولین

🆔 @sayehsokhan
#تفکر
📌 #عباس_معروفی در #سمفونی_مردگان:

🔸عادت کرده ایم هرروز دوش بگیریم، اما یادمان میرود که ذهنمان هم به دوش نیاز دارد.
گاهی با یک غزل حافظ می توان دوش ذهنی گرفت و خوابید.

🔹یک شعر از فروغ، تکه ای از بیهقی، صفحه ای از مزامیر، عبارتی از گراهام گرین، جمله ای از شکسپیر، خطی از نیما، ولی غافلیم.

🔸شبانه روز چقدر خبر و گزارش و مطلب آشغال می تپانیم توی کله مان؟! بعد هم با همان کله ی بادکرده به رختخواب می رویم و توقع داریم در خواب پدربزرگمان را ببینیم که یک گلابی پوست کنده و با لبخند می گوید بفرما!

@Banafshiat

🆔 @sayehsokhan
🔻 #استریوتایپینگ ( #تفکر_قالبی) چیست؟

دامِ استریوتایپینگ و تکنیک تعلیق سه ثانیه‌ای:

اینها شیرازی هستند، پس... هستند.
آنها شمالی هستند، پس... هستند.
همه مردها... هستند.
شما زن‌ها همتون...
ما ایرانی‌ها همیشه می‌خواهیم آسان‌ترین راه را انتخاب کنیم.
متولد ماه... هستی پس بی‌قید و بندی!
اهالی فلان شهر همه قاچاقچی هستن
طرف بنز داره پس...

و هزاران مثال دیگر

خطای استریوتایپ ترکیبی از نگرش و پیشداوری‌هاست که به گروهی خاص تعمیم‌یافته و اغلب هم نادرست است. به‌ عبارتی کسانی تفکر قالبی دارند که فکر می‌کنند همه افراد یک گروه از یک ویژگی معین برخوردارند.

یک روز پسری همراه پدر خود سوار ماشین در حال مسافرت توی مسیر تصادف می‌کنند و پدر فوت می‌کند. نیروهای امدادی پسر رو به بیمارستان منتقل می‌کنند. زمانی که رئیس بیمارستان برای بررسی وضعیت جسمانی پسر به ملاقاتش می‌آيد با تعجب متوجه می‌شود که این فرد همان پسر خودش است.

اگر پدر فوت کرده، پس رئیس بیمارستان چه کسی است؟ آیا ما این جا با یک معما و مساله پیچیده خانوادگی روبرو هستیم؟

اگر خطای استریوتایپ در مورد جنسیت وجود نداشت بیشتر ما جواب درست را می‌توانستیم حدس بزنیم. رئیس بیمارستان مادر پسر بود. اما ما این استریوتایپ را داریم که رئیس بیمارستان قاعدتاً یک مرد است و اصلاً ذهن ما اجازه حل این معما را به ما نمی‌دهد.

چه کنیم که از خطای استریوتایپینگ در امان بمانیم.

"سه ثانیه تعلیق"

معمول آن است که میان قضاوت درباره‌ یک شی، شخص، پدیده و به زبان آوردنِ آن قضاوت، تقریباً زمانی وجود ندارد و به همان سرعتی که در ذهنمان قضاوت شکل می‌گیرد آن قضاوت را بیان می‌کنیم؟!

اگر چند روز تمرین کنیم که بین آنچه در ذهن‌مان می‌گذرد و آنچه می‌گوییم فقط سه ثانیه تاخیر بیاندازیم مغز ما فرصت پیدا می‌کند که در مورد آن، نه به صورت خودکار که به صورت خودآگاه تفکر و سپس قضاوت و اظهار نظر کند.

در آن سه ثانیه فقط یک سوال از خود بپرسیم: آیا برای آنچه می‌خواهم بگویم شواهد، اسناد و دلیل کافی دارم؟

همین تاخیر سه ثانیه‌ای و همان سوال ساده را می‌شود در فوروارد کردن یک پیام یا به اشتراک‌گذاری مجدد آن پیام در شبکه‌های اجتماعی، یا روابط خانوادگی و اجتماعی و... به کار برد.

#شمافرستادید

🆔 @SayehSokhan
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
#تفکر

💯اگر قرار باشه برگردی به عقب یا همین الان تو این شرایط سنی که هستی، ازت بپرسن:
"بزرگ شدی میخوای چیکاره بشی، چی جواب میدی؟"

💢به چرایی جوابی که میدی خوب فکر کن و بعد این #ویدیو رو ببین.

🆔 @sayehsokhan
#تفکر

🔶 از رویِ بیکاری داشتم از تلوزیون یک مستندِ علمی در مورد ژنتیک می‌دیدم. برنامه‌ی بسیار جذابی بود، که در پارک ژوراسیک ضبط شده بود. مستندهای خارجی عموماً جذاب و میخکوب‌کننده هستند. طبیعی هم هست؛ آنها خیلی بیشتر از ما به علم‌آموزی، و آموزش علم به زبانِ ساده اهمیت می‌دهند.

🔶 مجری از مهمانِ برنامه که یک زیست‌شناسِ مشهور بود، پرسید: "در زمان دایناسورها هوا خیلی تمیزتر بوده است؟"
دانشمند، دو سه ثانیه‌ای فکر کرد و بعد گفت: "دقیق نمی‌دانم؛ ولی احتمالا فرق داشته است"

🔶 راستَش من قبل از جواب دادنِ زیست‌شناس، تویِ دلم فوری گفتم #قطعا تمیزتر بوده؛ چون اون زمان که ماشین و کارخانه و آدمیزاد نبوده گند بزنه به طبیعت".

🔶 ولی وقتی او گفت #نمیدانم ، خنده‌ام گرفت و با خودم گفتم: ببین؛ فرقِ آدمِ عالِم با آدم جاهِل همینه ها. آدم‌های دانا مغزِ پُری دارند با دهانی تنگ؛ و آدم‌های نادان مغزِ پوکی دارند با دهن‌های گشاد. مغز هر چه پُرتر باشد، دهانِ آدم کمتر باز می‌شود و اظهار نظر می‌کند؛ و مغز هرچه خالی‌تر باشد، دهان بیشتر باز می شود و درباب هر چیزی خود را موظف می‌داند که یک نظری بدهد.
و بعد یاد حرف مایستر اکهارت، عارف مسیحی قرن 13 افتادم که می‌گفت: "سکوت، شبیه‌ترین چیز به خداوند است".

🔶 بدَک نیست این مدتِ تعطیلات، که آمارِ اظهارنظرهای تخصصی‌مان در همه‌ی موضوعاتِ عالم، که البته هیچ پشتوانه‌ی مطالعاتی هم ندارد، به شدت بالا می‌زند، کتابِ "در باب حرف مفت"، اثر هری فرانکفورت را ورَقی بزنیم.


#دکتر_محسن_زندی (روان‌شناس و پژوهشگر حوزه‌ی فلسفه، دین و اخلاق)

🆔 @sayehsokhan
#تفکر

در انتهای جاده‌ای طولانی که قبل‌تر‌ها، بی انتها به نظر میرسید، ایستاده‌ام. ایستاده ام و تو را نظاره میکنم. تو را در درونم. اکنون که به حضورت آگاه شده ام، گهگاهی می‌ایستم و تماشایت میکنم.
به گذشته فکر میکنم که چقدر همیشه در مسیر زندگی به دنبال تماشاگرانی بودم. به دنبال آدمهایی که مرا ببینند، تحسین کنند، تشویقم کنند و بگویید آفرین!
چه مسیرِ سختی بود. چقدر ناامید شدم از اینکه آدمهایی خاص و مهم مرا ببینند! و عجیب است که چقدر همان‌هایی که احتمالا باید میدیدند، ندیدند!
تلاش در جاده ای برای پیدا کردنِ تماشاگر و خالی بودن این مسیر از چشم‌ها و تشویق ها.
روزی که حضورت را حس کردم، تلاش برای دیده شدن تمام شد و عجیب داستانی ست که اتفاقا از همان روز آدمهای زیادی مرا دیدند و بسیار هم تحسین کردند!

زمانی که حضورت را پیدا کردم متوجه شدم خودِ من، مهمترین و قطعا بهترین تماشاگرت هستم. تماشاگری که بی‌دریغ میتواند عشق بورزد، تشویقت کند و ناگهان، انتهای جاده مشخص شد و من خودم را دیدم در انتهای یک نیاز!
نیازِ به دیده شدن و تماشاگر داشتن.
دیگر دلگیری از آدمهایی که نمیدیدند تمام شده است! حالا هیچ افسوس و آهی نیست. داستان همین بوده است، از همان ابتدا قرار بوده است که من به تو برسم! اول با ناامید شدن از کمکِ آدمهایی که حمایت نکردند و تماشاگر نشدند و بعد امیدوار شدن به حضورِ تو در درونم.
تو را که پیدا کردم، نیاز به داشتنِ تماشاگری بیرون از خودم از بین رفت. حال چه تماشاگری میتوانست بهتر از خودم، تو را حس کند و تشویق کند!
هیچکس نمیتوانست بهتر از خودم تو را ببیند و مسیر زندگی‌ات را درک کند. تو زیباترین پیدا شده‌ی دنیایم هستی. پیدا شدنت مبارک. حالا پر و پا قرص‌ترین تماشاگرت هستم.

پونه مقیمی

🆔 @SayehSokhan
#تفکر

ازت خبري نيست!هنوز بچه دار نشدي؟
از فلاني خبر نداري؟شنيده ام از همسرش جدا شده!

واي از اين همه سرك كشيدن در زندگي ديگران...

همه ما عيب و ايراد داريم،همه ما در زندگيمان رازهايي داريم كه نمي خواهيم كسي از آن سر در بياورد.

اما نمي دانم چرا بعضي ها اصرار دارند در زندگي ديگران كنجكاوي كنند
حالا همینها چنان دو دستي زندگيشان را چسبيده اند
كه هيچكس نميفهمد در زندگيشان چه مي گذرد.

خلاصه اينكه ما براي خودمان زندگي مي كنيم
نه براي حرف مردم،مگر چقدر ديگر زنده هستيم كه هر لحظه نگران حرف مردم باشيم،آنها در مورد همه چيز حرف مي زنند از چي پوشيدن بگير تا چه رفتاري كردن.

پيشنهاد ما : براي ٤٠ روز، براي خودمان زندگي كنيم، كسي را قضاوت نكنيم، از كسي سوال هاي شخصي نپرسيم،به ما چه كه مردم چه مي پوشند يا چه مي كنند، آن وقت ببينيد چقدر انرژي مثبت وارد زندگيتان مي شود.

"ما بايد بتوانيم در مقابل فشار هاي رواني اجتماع جا خالي بدهيم تا در آرامش زندگي كنيم

@psy_home1

🆔 @sayehsokhan
#تفکر

دیدین یه وقتا یه سری چیزایی که میخریم رو از بس خوبن و از بس دوسشون داریم، دلمون نمیاد ازشون استفاده کنیم؟
مث اون قشنگ ترین لباسمون که از همه کمتر میپوشیمش!
یا قشنگ‌ترین دفترمون که هیچوقت هیچی توش نمینویسیم! یا بهترین خودکارمون که انقد استفادش نمیکنیم تا خشک شه جوهرش!
یا بهترین کتابمون که هنوز نرفتیم سمتش که بخونیم!
مث قشنگ‌ترین لیوانمون که هنوز از جعبه بیرون نیاوردیمش و یه بارم توش چایی نخوردیم!
خیلی وقتا ما آدما چیزای خوب و قشنگو میگردیم پیدا میکنیم و بدست میاریم اما دلمون نمیاد ازشون استفاده کنیم و لذتشونو ببریم!
گاهی با آدم خوبای زندگیمونم همینجوری تا میکنیم! بهشون نزدیک نمیشیم و از کنارشون بودن لذت نمیبریم بلکه همینجوری میزاریمشون یه گوشه زندگیمون و هی تماشاشون میکنیم!
اما شاید باید جور دیگه‌ای تا کرد!
فرصت زندگی اونقد کوتاهه که نباید از هیچ لذتی بگذریم!
باید به اونایی که دوستشون داریم نزدیک شیم و از کنارشون بودن غرق خوشی بشیم!
باید تمام دست نخورده‌های زندگیمونو بگیریم دستمون و کیف بودنشونو کنیم!
زندگی همینه! نقده!
پس انداز کردن لذتا هیچ روزی قرار نیس به کار ما بیاد!

مانگ میرزایی

🆔 @SayehSokhan
#تفکر

ما آمده ایم در این دنیا كه زندگی کنیم!
من نمیتوانم 30 یا 40 سال از عمرم را نابود کنم
به این بهانه که میخواهم آینده بهتری داشته باشم.

مگر در آینده من میتوانم در یک روز به جایِ یک نهار دو تا نهار بخورم؟
یا به جایِ یک لباس، سه تا لباس رویِ هم بپوشم؟

بنابراین هیچ کس قرار نیست حال را خراب کند برایِ آینده بهتر.
فقط قرار است ما کارِ لازم و ضروری را انجام دهیم :
زندگی مقصد نیست
زندگی یک راه است

زندگی یک جاده است که باید تا آخرِ عمر در این جاده پیش برویم تا زمانیکه حذف شویم.

ما به این دنیا نیامده ایم که تمامِ عمرمان را برایِ آینده درس بخوانیم و یا کار کنیم.
ما به این دنیا آمده ایم که زندگی کنیم و چون به ما گفته اند:
یکی از راه هایِ خوب زندگی کردن در دنیایِ امروزاین است که بینِ 30 تا 50 ساعت در هفته
کار کنیم و یک درآمدی داشته باشیم !
تا کمترین رنج و بیشترین لذت را ببریم به همین خاطر ما واردِ محیط های کاری و دانشگاهی شده ایم.

اما ما نیامده ایم در این دنیا که ماشین یا گاری باشیم.
این اندیشه را به فرزندانمان انتقال دهیم.


@zaban_badan

🆔 @sayehsokhan
#تفکر

عجیب ترین معلم دنیا بود، امتحاناتش عجیب تر...

امتحاناتی که هر هفته می‌گرفت و هر کسی باید برگه ی خودش را تصحیح می‌کرد...

آن هم نه در کلاس،در خانه...

دور از چشم همه
اولین باری که برگه‌ی امتحان خودم را تصحیح کردم سه غلط داشتم...

نمی‌دانم ترس بود یا عذاب وجدان، هر چه بود نگذاشت اشتباهاتم را نادیده بگیرم و به خودم بیست بدهم...

فردای آن روز در کلاس وقتی همه ی بچه‌ها برگه‌هایشان را تحویل دادند فهمیدم همه بیست شده‌اند به جز من...

به جز من که از خودم غلط گرفته بودم...

من نمی خواستم اشتباهاتم را نادیده بگیرم و خودم را فریب بدهم...

بعد از هر امتحان آنقدر تمرین می‌کردم تا در امتحان بعدی نمره‌ی بهتری بگیرم...

مدت‌ها گذشت و نوبت امتحان اصلی رسید،امتحان که تمام شد ، معلم برگه‌ها را جمع کرد و برخلاف همیشه در کیفش گذاشت...

چهره‌ی هم کلاسی‌هایم دیدنی بود...

آن ها فکر می‌کردند این امتحان را هم مثل همه‌ی امتحانات دیگر خودشان تصحیح می‌کنند...

اما این بار فرق داشت...

این بار قرار بود حقیقت مشخص شود...

فردای آن روز وقتی معلم نمره‌ها را خواند فقط من بیست شدم...

چون بر خلاف دیگران از خودم غلط می‌گرفتم ؛ از اشتباهاتم چشم پوشی نمی‌کردم و خودم را فریب نمی‌دادم...

زندگی پر از امتحان است...

خیلی از ما انسان‌ها آنقدر اشتباهاتمان را نادیده می‌گیریم تا خودمان را فریب بدهیم ...

تا خودمان را بالاتر از چیزی که هستیم نشان دهیم...

اما یک روز برگه‌ی امتحانمان دست معلم می‌افتد...

آن روز چهره‌مان دیدنی ست...

آن روز حقیقت مشخص می‌شود و نمره واقعی را می گیریم...

تا می‌تونی غلط‌های خودت را بگیر قبل از این که غلطت را بگیرند.


واقعأ تا میتونین روی اشتباهات و ایرادهای خودتون کار کنین،
وقتی به مشکلات و نواقصی،
که داری واقفی،
و داری روش کار میکنی
که درستشون کنی،
هیچ چیز و هیچ کس،
نمیتونه ناراحتت کنه،
و از پا تو رو دربیاره!

محمدجعفر خیاطی

🆔 @SayehSokhan
#تفکر

توی تاکسی نشسته اَم؛ راننده از دزدی ها میگوید و رانت خواری ها و امثالهم...
پیاده که میشوم سعی میکند پانصد تومان بیشتر کرایه بردارد... !

قصاب محل از مافیای گوشت میگوید و اوضاع خراب کشور و اینکه معلوم نیست عاقبتمان چه میشود...
حواسم که لحظه ای پرت میشود، دویست سیصد گرم چربی، قاطیِ گوشت در چرخ گوشت میریزد...!

دوست قدیمی ام کارمند است؛ در تلگرام پُست های فساد مسئولین را از این گروه به آن گروه میگذارد. میگوید: روزی دو سه ساعت در اداره ـ در زمانی که باید کار مردم را انجام بدهد ـ سرش توی گوشی و تلگرام است...!

کابینت ساز از کارِ دوستم زده است و پول را گرفته و فلنگ را بسته...!

بقال محل اجناس تاریخ مصرف گذشته را جلوی دست میچیند، به هوای اینکه نبینی و بخری...!

میوه های خوبِ میوه فروش سوا شده و دو برابر قیمت فروخته می شود...!

مرغ فروش، مرغهای مانده را در پیاز می خواباند و به عنوان جوجه کباب میدهد دست مردم...!

معلمِ مدرسهٔ یکی از بچه های فامیل عملاً کارش را محول کرده به والدین و یک روز در میان می آید مدرسه...!

پزشک، از خانوادهٔ بیمار تصادفی، در حال مرگ، ۳میلیون پول نقد میخواهد تا برود داخل اتاق عمل...!

در بانک، شش باجه وجود دارد اما کلاً یک نفر کار مردم را راه می اندازد...!

استاد دانشگاه، کتاب انگلیسی را ۱۰صفحه ۱۰صفحه به عنوان پروژه می دهد به دانشجویانش که ترجمه کنند و آخرش به نام خودش چاپش میکند! و ...

میگویند یک سوزن به خودت بزن، یک جوالدوز به دیگران...
خیلی وقت است خودمان هم به خودمان رَحم نمیکنیم...
صاحب مغازه با حیله و فریب و دروغ، پول شاگردش را نمیدهد یا با تاخیر میدهد ...

به خدا سوگند بابک زنجانی، خاوری و ...
و خیلی های دیگر عینِ خودِ ما مردم هستند، فقط پست گرفته اَند و سطح تخلفشان از ۳۰۰ گرم چربی و پانصد تومان اضافه کرایه، رسیده به میزانی که میدانیم.

جامعه مثل یک درخت است. ما ریشه ها و تنه ایم و مسئولین میوه و برگ...
چطور از درختی که ریشه اَش پوسیده و تنه اَش آفت خورده، انتظار میوهٔ سالم داریم!؟

ما حق داریم مسئولینِ دلسوزِ پاکِ سالم داشته باشیم، اما خب از کجا بیایند؟
مگر نه اینکه آنها هم آدمهای همین جامعه هستند؟
ما حق داریم مطالبه گر باشیم... اعتراض کنیم به مشکلات...
اما شاید بهتر باشد یک بار هم که شده، از خُرد به کلان برویم.

خودمان را اصلاح کنیم بلکه نسلهای بعدِ مسئولین اصلاح شوند، که آن موقع اگر اصلاح نشدند، مثل امروز نمی نشینیم و فقط درباره گندکاری هایشان جُک درست نمی کنیم.

به قول امیرکبیر:
ابتدا فکر کردم مملکت وزیرِ دانا میخواهد،
بعد فکر کردم شاهِ دانا میخواهد،
در آخر اما فهمیدم
مملکت مردمِ دانا میخواهد ...

"تغییر" را باید از خودمان شروع کنیم، درستکار باشیم ...!

@zaban_badan

🆔 @Sayehsokhan
برای چیزی که پنج سال دیگه ارزشی نداره، بیشتر از پنج دقیقه غصه نخور!😌😉

#تفکر
🆔 @sayehsokhan
📌وقتی با هدف از خواب بیدار میشی، زندگی جذاب تر به نظر میرسه!

امروز به این فکر کنید 👇
هدف شما توی زندگی چیه؟

#تفکر
🆔 @sayehsokhan
امروز به این فکر کنید👇🏼
اگر توی یه جزیره تنها بودید چیکار میکردید که از تنهایی دربیاید؟🤔🦋
#تفکر
🆔 @sayehsokhan
.
🍂امروز فکر کنید دو سال دیگه این موقع...
به کجا رسیدی؟

.
.
#تفکر
🆔 @sayehsokhan
📌بیشتر مردم منتظر سال جدید هستند، برای شروعی جدید،با عادت های قدیمی!

امروز به این فکر کنید...
چه عادت های بدی را باید در خودتان از بین ببرید؟

#تفکر
🆔 @sayehsokhan
#تفکر
هواپیما در حال پرواز بود و همه مسافران در کمال آرامش به دغدغه‌های خود فکر می‌کردند.
عده‌ای به فکر مسائل مالی بودند.
عده‌ای تنها از تماشای مناظر بیرون هواپیما لذت می‌بردند.
عده‌ای هم به فکر مقصد بودند.

خلاصه هرکس مشغول فکر و کاری بود و همه از مهم‌ترین شخص در میان خود غافل بودند.
ناگهان پیامی توجه مسافران را جلب کرد.
خلبان به علتی نامشخص مرده است. همه در ترس و واهمه هستند که چه عاقبتی در انتظار آنهاست.

همه‌ی آن‌ها تا آن لحظه نسبت به وجود خلبان توجه چندانی نداشتند اما حالا چه؟!!

آیا کسی می‌تواند ادعا کند که من شما را نجات می‌دهم؟

آیا می‌توانند به کسی در آن لحظه امیدوار باشند؟

آیا می‌توانند یک نفر را از میان خود به عنوان خلبان انتخاب کنند؟!!

جواب یک کلمه تلخ است. خیر

تنها کسی می‌تواند آن ها را نجات دهد که مثل خلبان تخصص لازم را داشته باشد. فقط همین. این تنها راه نجات است.

امروز هم کره‌ی زمینی که ما انسان‌ها با آرامش روی آن سکونت داریم و با قدرت خدا در آسمان‌ها در حرکت است آیا بدون یک متخصص رها شده است؟

یا نه آن شخص مهمی که حیات همه‌ی انسان‌ها در گرو وجود مهربان او و تخصص اوست از جانب خدا معین شده است؟

آیا خلبان‌های دروغین می توانند ما را نجات دهند؟

هر جایی که انبیا و پیغمبران حضور داشته باشند آنجا بهشت است. خدای متعال انبیا را به این دنیا فرستاد تا این دنیا را بهشت کنند بنابراین اگر دنیای امروز پر از ترس و فقر و وحشت و ناامنی شده معلوم است که دنیا را خلبانان دورغین در اختیار گرفته‌اند.
س خ، آموزگار ابتدایی بمناسبت عید بزرگ غدیر خم

🆔 @Sayehsokhan
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
#به_پاس_نکوداشت_شب_یلدا

📺 با هم به تماشا بنشینیم
👨‍👩‍👧‍👦 2 دقیقه ویدیوی اثرگذار...
♥️گاهی با یک #ویدیو جهت زندگی آدم‌ها تغییر می‌کنه و البته باز #انتخاب با شماست که این ویدیو را ببینید یا نبینید.

#تفکر

✍️ #شب_یلدا بر عزیزان همراه مبارک!

🆔 @Sayehsokhan