نشر سایه سخن
9.78K subscribers
13.1K photos
4.76K videos
270 files
3.79K links


📚📚کتابخانه ای همراه؛
همراه با شما تا هنر زندگی🌹🌹

خرید کتاب:
⬇️⬇️⬇️⬇️
www.sayehsokhan.com

📚ثبت سفارش مستقیم کتاب در دایرکت اینستاگرام:
👇👇👇👇
https://b2n.ir/s05391

آدرس: خ 12فروردین، کوچه بهشت آیین، پ 19 همکف
تلفن:66496410
Download Telegram
🌻 هفت ویژگی یک #انسان_عارف..

۱. اوّلین ویژگی «داشتن نگاه کریمانه به انسان‌هاست». من نمی‌توانم بپذیرم عارفی که معتقد است «الطُّرُقُ إلَی اللهِ بِعددِ أنفس الخلائق»، به محض این‌که با اعتراض کسی مواجه می‌شود بگوید:
«خربطی ناگاه از خرخانه‌ای
سر برون آورد چون طعّانه‌ای»؛
یا این‌که وِرد زبانش دشنام‌هایی چون غَرخواهر باشد. نهایت بدبینی باید این باشد که من انسان‌های خطاکار را بیمار بدانم و در پی درمان‌شان باشم و نه موجوداتی شرور که باید دشنا‌م‌شان بدهم.
۲. نکتۀ دوّم این‌که عارف کسی است که می‌گوید: «قلبم پرجمعیت‌ترین شهر دنیا است»؛ کسی که می‌گوید:
«هر که خواهد گو بیا و هر چه خواهد گو بگو
کبر و ناز و حاجب و دربان در این درگاه نیست».
نه این‌که افراد خاصی دورش جمع باشند و دیگران با اذن ورود آن افراد خاص بتوانند به محضرش راه یابند و خودی و ناخودی داشته باشد و خلیفۀ اوّل و ثانی تعیین کند.
۳. سوّم این‌که عارف کسی است که «زندگی متجملانه نداشته باشد». هر چند توجیه می‌کنند که فلان عارف مظهر جمال الهی است و فلان عارف مظهر جلال الهی، امّا زندگی متجملانه با هیچ توجیهی در نظر من پذیرفتنی نیست. فرانسوای آسیزی را که پابرهنه راه می‌رفت از این جهت ترجیح می‌دهم بر عارفی که کر و فری دارد و با دبدبه و کبکبه، سوار بر اسبی شده و چند نفر جلو و عقب او راه می‌روند. از این جهت بوسعید بوالخیر که زندگی متجملانه‌ای داشت پیش من نمرۀ کمتری دارد از ابوالحسن خرقانی.
۴. نکتۀ چهارم این‌که من در عین حال که به ریاضت بدنی قایل نیستم،‌ امّا نمی‌توانم بپذیرم که عارف پرخور و پرگوی و پرخواب باشد. به نظر من ما یک موجودیم، بدن ما چیزی نیست که ربطی به ذهن و نفس ما نداشته باشد. بنابراین «کم‌گویی، کم‌خواری، کم‌خوابی لازم است».
۵. پنجم این‌که به نظر من «هر چه کسی عارف‌تر است رقیق‌القلب‌تر می‌شود.» سنگدلی و بی‌رحمی را نمی‌توانم بپذیرم. رقّت قلب خیلی مهّم است.
۶. ششم این‌که، به نظر من یک عارف به همۀ عقاید، عواطف، احساسات و هیجانات خود به چشم مملوکاتش نگاه می‌کند. از غیرت و حمیّت و هم‌هویّت‌ دانستن خود با آنها که اسباب و اثاثۀ پیش‌داوری‌ها و جزم ها و تعصّب‌هاست برکنار است. اگر هم تجربۀ خودش را با دیگری در میان می‌گذارد فقط از این روی است که بگوید من این راه را رفتم و چنین نتائجی را دیدم، تو مختاری که این راه را بروی و یا نروی. و ما علی الرسول الا البلاغ. اصلاً با اقبال و ادبار مردم کاری ندارد و بنابراین از هیچ چیزی دفاع نمی‌کند. موضع دفاع، همیشۀ نشانۀ هم‌هویّت دانستن خودت با چیزی است، در حالی که تو با هستی هم‌هویّتی، با روح هم‌هویّت هستی و نه با عقایدت. «عارف کسی است یک نوع وارستگی حتی از عقاید و آموزه‌های خود دارد و همیشه هم امّادگی دارد که نقد شود».
۷. هفتمین و آخرین ویژگی این است که عارف خودش را یک فرآیند می‌داند و نه یک فرآورده؛ و خودش را در فرآیندی بودن خودش معنادار می‌بیند. بنابراین پروندۀ هویت خودش را مختومه اعلام نمی‌کند. به زبان ساده، «عارف کسی است که می‌گوید: من این‌گونه‌ام و هستی را اینگونه می‌بینم تا اطلاع ثانوی».اگر این «تا اطلاع ثانوی» نباشد، عارف نخواهد بود.

🌱 (کامل بخوانید..)
💫http://www.neeloofar.org/mostafamalekian/dialogue/1100-290594.html
🆔 @Sayehsokhan