This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
تمرینهای #ذهن_آگاهی برای پرورش #عشق حقیقی
گفتارهایی از استاد خردمند تیک نات هان
مانترای سوم:
تمرین حضور داشتن برای دیگری در مواقع درد و رنج
و تمرین جملاتی با مضمون:
میدانم ناراحتی، برای همین کنارت هستم.
ادامه دارد♥️
در مسیر هُشیواری
@metahoshivar
🆔 @Sayehsokhan
گفتارهایی از استاد خردمند تیک نات هان
مانترای سوم:
تمرین حضور داشتن برای دیگری در مواقع درد و رنج
و تمرین جملاتی با مضمون:
میدانم ناراحتی، برای همین کنارت هستم.
ادامه دارد♥️
در مسیر هُشیواری
@metahoshivar
🆔 @Sayehsokhan
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
تمرینهای #ذهن_آگاهی برای پرورش #عشق حقیقی
گفتارهایی از استاد خردمند تیک نات هان
مانترای چهارم:
تمرین «گفتگو» درباره دلخوری و ناراحتی و کنار گذاشتن غرور.
.
ادامه دارد♥️
در مسیر هُشیواری
metahoshivar@ 🌱
لینک اینستاگرام:
https://shorturl.at/cxFZ9
🆔 @Sayehsokhan
گفتارهایی از استاد خردمند تیک نات هان
مانترای چهارم:
تمرین «گفتگو» درباره دلخوری و ناراحتی و کنار گذاشتن غرور.
.
ادامه دارد♥️
در مسیر هُشیواری
metahoshivar@ 🌱
لینک اینستاگرام:
https://shorturl.at/cxFZ9
🆔 @Sayehsokhan
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
تمرینهای #ذهن_آگاهی برای پرورش #عشق حقیقی
گفتارهایی از استاد خردمند تیک نات هان
مانترای پنجم :
چه لحظه شادی داریم.
تمرین «ذهنآگاهی» از لحظاتِ کنار همدیگر بودن و لمس شگفتی این خوششانسی
ادامه دارد♥️
در مسیر هُشیواری
@metahoshivar 🌱
مطالعه بیشتر: راه و رسم عشق: تیکناتهان
نشرمثلث
لینک اینستاگرام:
https://www.instagram.com/reel/Cs0gVwpAX31/?igshid=ZWQyN2ExYTkwZQ==
🆔 @Sayehsokhan
گفتارهایی از استاد خردمند تیک نات هان
مانترای پنجم :
چه لحظه شادی داریم.
تمرین «ذهنآگاهی» از لحظاتِ کنار همدیگر بودن و لمس شگفتی این خوششانسی
ادامه دارد♥️
در مسیر هُشیواری
@metahoshivar 🌱
مطالعه بیشتر: راه و رسم عشق: تیکناتهان
نشرمثلث
لینک اینستاگرام:
https://www.instagram.com/reel/Cs0gVwpAX31/?igshid=ZWQyN2ExYTkwZQ==
🆔 @Sayehsokhan
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
تمرینهای #ذهن_آگاهی برای پرورش #عشق حقیقی
گفتارهایی از استاد خردمند تیک نات هان
مانترای ششم :
تا حدی حق با توست.
تمرینِ غرق نشدن در تمجید و یا انتقاد و توجه به این اصل که همه ما انسانیم و نقاط قوت و ضعف خودمان را داریم.
پایان♥️
در مسیر هُشیواری
@metahoshivar 🌱
لینک ویدویی اینستاگرام:
https://www.instagram.com/reel/Cs5jFItN8QM/?igshid=ZWQyN2ExYTkwZQ==
🆔 @Sayehsokhan
گفتارهایی از استاد خردمند تیک نات هان
مانترای ششم :
تا حدی حق با توست.
تمرینِ غرق نشدن در تمجید و یا انتقاد و توجه به این اصل که همه ما انسانیم و نقاط قوت و ضعف خودمان را داریم.
پایان♥️
در مسیر هُشیواری
@metahoshivar 🌱
لینک ویدویی اینستاگرام:
https://www.instagram.com/reel/Cs5jFItN8QM/?igshid=ZWQyN2ExYTkwZQ==
🆔 @Sayehsokhan
#میلان_کوندرا_و_توتالیتاریسم
میلان کوندرا رماننویس اهل چک و متولد ۱۹۲۹ است. کوندرا از ۱۹۵۸ در حالی که هنوز در چکسلواکی آن روز زندگی میکرد در رمانهای #شوخی و #زندگی_جای_دیگری_است و در مجموعه داستان #عشق_های_خنده_دار به نقد جامعهای پرداخت که زیر سلطه حکومت تکحزبی و توتالیتاریسم قرار داشت.
میلان کوندرا در مصاحبهای با یان ماک ایوان گفته است: «آنچه در درون جوامع توتالیتر اتفاق میافتد، رسواییهای سیاسی نیست بلکه رسواییهای مردم شناختی است. پرسش اساسی برای من این بوده که قابلیتهای انسان تا چه حد است. همه از بوروکراسی نظام کمونیستی، از گولاکها، محاکمات سیاسی و تصفیههای استالینی حرف میزنند و همهی اینها را به عنوان رسواییهای سیاسی مطرح میکنند و این حقیقت آشکار را به فراموشی میسپارند که نظام سیاسی نمیتواند کاری فراتر از قابلیتهای مردم انجام دهد: اگر انسان توانایی کشتن نداشت هیچ رژیم سیاسی نمیتوانست جنگ راه بیاندازد، از این جهت همیشه در پس مسألهٔ سیاسی مسألهای مردم شناختی وجود دارد: حدود قابلیتهای انسان».
من در ادامه نظرات میلان کوندرا میخواهم این مساله را مطرح کنم که توتالیتاریسم و فاشیسم، نظامهای سیاسی فعالکننده بدترین قابلیتهای انسان هستند. برخی توتالیتاریسم و فاشیسم را محصول قابلیتهای روانی انسانها میدانند و اعتقاد دارند اگر در جامعهای که توتالیتاریسم یا #فاشیسم شکل گرفته است، رفتار عمومی مردم را مطالعه کنید میبینید که بیرحمی، خودمحوری، پستی و دنائت آن قدر شیوع دارد که به این نتیجه خواهید رسید که این مردم لیاقت نظام سیاسی سالمتری را ندارند، اما من باور دارم که این مسیر علت و معلولی مسیری دوطرفه است: از یک سو وجه تاریک انسانها بستر شکل گیری نظامهای توتالیتاریست و فاشیست است و از سوی دیگر این نظامهای سیاسی، تشدیدکننده و تحریککننده وجه تاریک انسانها هستند. بنابراین در چنین نظامهای سیاسی یک سیکل معیوب ایجاد میشود، سیکل معیوبی که منجر به تشدید رذالت و پستی در جامعه میشود. مردم دروغگو، متملق، ریاکار، بیرحم و فاقد همدلی و فداکاری میشوند زیرا این تنها الگوی برنده بودن در نظامهای توتالیتر و فاشیست است. اگر با عینک روانشناسی فردی به این مردم نگاه کنید و پویاییهای اجتماعی را نادیده بگیرید به این نتیجه خواهید رسید که این مردم منشاء و مولد وضع موجود هستند و لایق چیزی جز این نیستند اما اگر عینک روانشناسی سیستمی به چشم بزنید خواهید دانست که «مردم» ، یک پدیده استاتیک نیست. بلکه مردم وجوه مختلفی دارند و نظامهای سیاسی هم محصول این وجوه و هم عامل تشدید یا تخفیف این وجوه هستند.
اگر به جای پرسش "انسان چیست؟" پرسش "انسان چه میتواند باشد؟" را بگذارید خواهید دید که این پرسش به جای یک پاسخ، پاسخهای متعددی خواهد داشت و نظام سیاسی یکی از متغیرهای تعیینکننده پاسخ این معادله است.
#دکترمحمدرضاسرگلزایی_روانپزشک
پینوشت: مصاحبه میلان کوندرا از مقدمه کتاب عشقهای خندهدار ترجمه فروغ پوریاوری انتشارات روشنگران و مطالعات زنان نقل شد.
@drsargolzaei
🆔 @Sayehsokhan
میلان کوندرا رماننویس اهل چک و متولد ۱۹۲۹ است. کوندرا از ۱۹۵۸ در حالی که هنوز در چکسلواکی آن روز زندگی میکرد در رمانهای #شوخی و #زندگی_جای_دیگری_است و در مجموعه داستان #عشق_های_خنده_دار به نقد جامعهای پرداخت که زیر سلطه حکومت تکحزبی و توتالیتاریسم قرار داشت.
میلان کوندرا در مصاحبهای با یان ماک ایوان گفته است: «آنچه در درون جوامع توتالیتر اتفاق میافتد، رسواییهای سیاسی نیست بلکه رسواییهای مردم شناختی است. پرسش اساسی برای من این بوده که قابلیتهای انسان تا چه حد است. همه از بوروکراسی نظام کمونیستی، از گولاکها، محاکمات سیاسی و تصفیههای استالینی حرف میزنند و همهی اینها را به عنوان رسواییهای سیاسی مطرح میکنند و این حقیقت آشکار را به فراموشی میسپارند که نظام سیاسی نمیتواند کاری فراتر از قابلیتهای مردم انجام دهد: اگر انسان توانایی کشتن نداشت هیچ رژیم سیاسی نمیتوانست جنگ راه بیاندازد، از این جهت همیشه در پس مسألهٔ سیاسی مسألهای مردم شناختی وجود دارد: حدود قابلیتهای انسان».
من در ادامه نظرات میلان کوندرا میخواهم این مساله را مطرح کنم که توتالیتاریسم و فاشیسم، نظامهای سیاسی فعالکننده بدترین قابلیتهای انسان هستند. برخی توتالیتاریسم و فاشیسم را محصول قابلیتهای روانی انسانها میدانند و اعتقاد دارند اگر در جامعهای که توتالیتاریسم یا #فاشیسم شکل گرفته است، رفتار عمومی مردم را مطالعه کنید میبینید که بیرحمی، خودمحوری، پستی و دنائت آن قدر شیوع دارد که به این نتیجه خواهید رسید که این مردم لیاقت نظام سیاسی سالمتری را ندارند، اما من باور دارم که این مسیر علت و معلولی مسیری دوطرفه است: از یک سو وجه تاریک انسانها بستر شکل گیری نظامهای توتالیتاریست و فاشیست است و از سوی دیگر این نظامهای سیاسی، تشدیدکننده و تحریککننده وجه تاریک انسانها هستند. بنابراین در چنین نظامهای سیاسی یک سیکل معیوب ایجاد میشود، سیکل معیوبی که منجر به تشدید رذالت و پستی در جامعه میشود. مردم دروغگو، متملق، ریاکار، بیرحم و فاقد همدلی و فداکاری میشوند زیرا این تنها الگوی برنده بودن در نظامهای توتالیتر و فاشیست است. اگر با عینک روانشناسی فردی به این مردم نگاه کنید و پویاییهای اجتماعی را نادیده بگیرید به این نتیجه خواهید رسید که این مردم منشاء و مولد وضع موجود هستند و لایق چیزی جز این نیستند اما اگر عینک روانشناسی سیستمی به چشم بزنید خواهید دانست که «مردم» ، یک پدیده استاتیک نیست. بلکه مردم وجوه مختلفی دارند و نظامهای سیاسی هم محصول این وجوه و هم عامل تشدید یا تخفیف این وجوه هستند.
اگر به جای پرسش "انسان چیست؟" پرسش "انسان چه میتواند باشد؟" را بگذارید خواهید دید که این پرسش به جای یک پاسخ، پاسخهای متعددی خواهد داشت و نظام سیاسی یکی از متغیرهای تعیینکننده پاسخ این معادله است.
#دکترمحمدرضاسرگلزایی_روانپزشک
پینوشت: مصاحبه میلان کوندرا از مقدمه کتاب عشقهای خندهدار ترجمه فروغ پوریاوری انتشارات روشنگران و مطالعات زنان نقل شد.
@drsargolzaei
🆔 @Sayehsokhan
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
یک قاعده کلی در مورد هرگونه عشقی وجود دارد، چه عشق به زندگی باشد، چه عشق به یک انسانِ دیگر، به یک حیوان و یا یک گل.
من هنگامی میتوانم دوست بدارم که عشق من"درخور" معشوق باشد و با نیازها و طبیعت او "همخوانی" داشته باشد. #عشق من به گیاهی که به آب کم نیازدارد، خود را در این نشان میدهد که تنها همانقدر که نیاز دارد به آن آب بدهم. اگر درباره آنچه که برای گیاهان سودمنداست، یک پیشباوری دارم، مثلاً اینکه همه گیاهان به آب فراوان نیازدارند، گیاه را خراب خواهم کرد و از بین خواهم برد، چون نمیتوانم آن را چنان که بایسته اوست دوست بدارم.
پس فقط دوست داشتن و "بهترین آرزوها" را برای یک موجود زنده دیگر داشتن، کافی نیست. تا ندانم نیاز یک گیاه، یک حیوان، یک کودک، یک مرد و یا یک زن چیست و تا نتوانم خود را از پیشفرضام در اینباره که بهترین چیز برای دیگران چیست و از "میلم به کنترل دیگران"، رها کنم، عشق من ویرانگر است.
#اریک_فروم
برگرفته از کتاب #هنر_عشق_ورزیدن
🆔 @sayehsokhan
من هنگامی میتوانم دوست بدارم که عشق من"درخور" معشوق باشد و با نیازها و طبیعت او "همخوانی" داشته باشد. #عشق من به گیاهی که به آب کم نیازدارد، خود را در این نشان میدهد که تنها همانقدر که نیاز دارد به آن آب بدهم. اگر درباره آنچه که برای گیاهان سودمنداست، یک پیشباوری دارم، مثلاً اینکه همه گیاهان به آب فراوان نیازدارند، گیاه را خراب خواهم کرد و از بین خواهم برد، چون نمیتوانم آن را چنان که بایسته اوست دوست بدارم.
پس فقط دوست داشتن و "بهترین آرزوها" را برای یک موجود زنده دیگر داشتن، کافی نیست. تا ندانم نیاز یک گیاه، یک حیوان، یک کودک، یک مرد و یا یک زن چیست و تا نتوانم خود را از پیشفرضام در اینباره که بهترین چیز برای دیگران چیست و از "میلم به کنترل دیگران"، رها کنم، عشق من ویرانگر است.
#اریک_فروم
برگرفته از کتاب #هنر_عشق_ورزیدن
🆔 @sayehsokhan
🦋رهایی از رنج با پذیرش اصل ناپایداری!
👥همه ما داستانهای متفاوتی برای خود ساختهایم که گذشته خود را مفهومسازی کرده و معتقدیم یک سری اتفاقات باعث شده من اینطور باشم و از حالا به بعد هم چنین و چنان خواهم بود.
🗣همان طور که ذهنم این داستانها را در مورد من ساخته در مورد همسر یا کسی که با او زندگی میکنم نیز همین کار را میکند.
چسبیدن ما به این داستانها و حقیقت پنداشتن آنها باعث کم شدن انعطافمان و محدود شدن درکمان از یکدیگر میشود.
💡اگر آگاهانه بهجای گیرافتادن در داستانهای خود و همسرمان به مشاهده آنها بنشینیم در مییابیم که خودمان و داستانهایمان، همسرمان و داستانهایش از هم جدا هستند.
✅جدا کردن خودمان از افکار و احساسات و هیجاناتمان و همچنین از داستانهای ساخته ذهن به ما دیدگاهی مشفقانه و انعطافپذیر میدهد.
همه ما یک وجود ثابت داریم و همه با اصل ناپایداری و عدم ثبات مواجهیم. درست شبیه رابطه آسمان با آب و هوا رابطه صفحه شطرنج با مهرهها. وجود آسمان و صفحه شطرنج همیشه و همواره ثابت است. این آب و هوا و مهرههای شطرنجند که میآیند، میمانند و نهایتا میروند. هیچوقت آسمان با آب و هوا تعریف نمیشود. آسمان همچون ما خود هویتی محکم و مجزا از آب و هوا دارد. ذات وجود ما هم ثابت و جدا از افکار و احساساتی است که میآیند و میروند. چه مثبت و چه منفی. این موضوع در مورد همسرمان و داستانهای او هم صادق است.
نتیجه اینکه ما افکار و احساساتمان و داستانهایمان نیستیم. بهتر است تماشاگر داستانهای خود و همسرمان باشیم و آنها را جدی نگرفته و گیرشان نیفتیم.
📝تمرین کنیم طوری با همسرمان و دیگران ارتباط برقرار کنیم که هیچ داستانی در مورد آنها نداریم و بر خلاف تمام قضاوتها و سرزنشهایی که ذهنمان درباره خودمان و رابطهمان دارد با شفقت و مهربانی رفتار کنیم.
📚از کتاب شادکامی جدید اثر دکتر متیو مک کی
در فلسفه بودایی داریم که مادری یگانه پسرش را در جوانی از دست داد. او به شدت سوگواری میکرد و سخت در رنج بود که چرا این اتفاق وحشتناک باید برای پسر او بیفتد. مردم او را ترغیب کردند که از بودا کمک بخواهد. زن قبول کرد و به نزد بودا رفت و از او خواست دارویی به او بدهد تا پسرش را به دنیا بازگرداند.
بودا فهمید او به شدت رنج میبرد و مصرانه خواستار بازگشت پسرش است، بنابراین گفت حتما کمکش خواهد کرد، اما ابتدا باید به در خانه روستائیان برود و یک مشت دانه خردل از آنان بگیرد. زن مشتاقانه پذیرفت ولی بودا اضافه کرد: این دانهها را فقط باید از خانوادههایی بگیری که مرگ هیچکدام از عزیزانشان را هرگز ندیده باشند.
زن از خانهای به خانه دیگر میرفت و در میزد و بذر خردل طلب میکرد و شرط را میگفت. او تمام خانههای روستا را زد اما هیچ خانوادهای نبود که عزیزی را از دست نداده باشد.
مادر سوگوار نتوانست حتی یک دانه خردل جمع کند. در عوض نشست و غروب خورشید و تاریکی روستا را در سکوت شب تماشا کرد و آنگاه متوجه شد چرا بودا زیر درخت نشسته و میخواهد به او بیاموزد که در جهان مادی همه چی ناپایدار است و هرچه بیشتر با این حقیقت بجنگید بیشتر رنج خواهید برد. اینگونه بود که آن زن از رنج، رهایی پیدا کرد.
🩵ریشه اصلی تمام رنجهای بشر در انکار اصل ناپایداری است. اگرچه برخی از عناصر معنوی مثل #عشق، #خرد و #حقیقت ابدیاند.
شاد و در لحظه باشید
ارادتمند
حسن ملکیان
✍ #دستنوشته_های_مدیر_سایه_سخن
🆔 @Sayehsokhan
👥همه ما داستانهای متفاوتی برای خود ساختهایم که گذشته خود را مفهومسازی کرده و معتقدیم یک سری اتفاقات باعث شده من اینطور باشم و از حالا به بعد هم چنین و چنان خواهم بود.
🗣همان طور که ذهنم این داستانها را در مورد من ساخته در مورد همسر یا کسی که با او زندگی میکنم نیز همین کار را میکند.
چسبیدن ما به این داستانها و حقیقت پنداشتن آنها باعث کم شدن انعطافمان و محدود شدن درکمان از یکدیگر میشود.
💡اگر آگاهانه بهجای گیرافتادن در داستانهای خود و همسرمان به مشاهده آنها بنشینیم در مییابیم که خودمان و داستانهایمان، همسرمان و داستانهایش از هم جدا هستند.
✅جدا کردن خودمان از افکار و احساسات و هیجاناتمان و همچنین از داستانهای ساخته ذهن به ما دیدگاهی مشفقانه و انعطافپذیر میدهد.
همه ما یک وجود ثابت داریم و همه با اصل ناپایداری و عدم ثبات مواجهیم. درست شبیه رابطه آسمان با آب و هوا رابطه صفحه شطرنج با مهرهها. وجود آسمان و صفحه شطرنج همیشه و همواره ثابت است. این آب و هوا و مهرههای شطرنجند که میآیند، میمانند و نهایتا میروند. هیچوقت آسمان با آب و هوا تعریف نمیشود. آسمان همچون ما خود هویتی محکم و مجزا از آب و هوا دارد. ذات وجود ما هم ثابت و جدا از افکار و احساساتی است که میآیند و میروند. چه مثبت و چه منفی. این موضوع در مورد همسرمان و داستانهای او هم صادق است.
نتیجه اینکه ما افکار و احساساتمان و داستانهایمان نیستیم. بهتر است تماشاگر داستانهای خود و همسرمان باشیم و آنها را جدی نگرفته و گیرشان نیفتیم.
📝تمرین کنیم طوری با همسرمان و دیگران ارتباط برقرار کنیم که هیچ داستانی در مورد آنها نداریم و بر خلاف تمام قضاوتها و سرزنشهایی که ذهنمان درباره خودمان و رابطهمان دارد با شفقت و مهربانی رفتار کنیم.
📚از کتاب شادکامی جدید اثر دکتر متیو مک کی
در فلسفه بودایی داریم که مادری یگانه پسرش را در جوانی از دست داد. او به شدت سوگواری میکرد و سخت در رنج بود که چرا این اتفاق وحشتناک باید برای پسر او بیفتد. مردم او را ترغیب کردند که از بودا کمک بخواهد. زن قبول کرد و به نزد بودا رفت و از او خواست دارویی به او بدهد تا پسرش را به دنیا بازگرداند.
بودا فهمید او به شدت رنج میبرد و مصرانه خواستار بازگشت پسرش است، بنابراین گفت حتما کمکش خواهد کرد، اما ابتدا باید به در خانه روستائیان برود و یک مشت دانه خردل از آنان بگیرد. زن مشتاقانه پذیرفت ولی بودا اضافه کرد: این دانهها را فقط باید از خانوادههایی بگیری که مرگ هیچکدام از عزیزانشان را هرگز ندیده باشند.
زن از خانهای به خانه دیگر میرفت و در میزد و بذر خردل طلب میکرد و شرط را میگفت. او تمام خانههای روستا را زد اما هیچ خانوادهای نبود که عزیزی را از دست نداده باشد.
مادر سوگوار نتوانست حتی یک دانه خردل جمع کند. در عوض نشست و غروب خورشید و تاریکی روستا را در سکوت شب تماشا کرد و آنگاه متوجه شد چرا بودا زیر درخت نشسته و میخواهد به او بیاموزد که در جهان مادی همه چی ناپایدار است و هرچه بیشتر با این حقیقت بجنگید بیشتر رنج خواهید برد. اینگونه بود که آن زن از رنج، رهایی پیدا کرد.
🩵ریشه اصلی تمام رنجهای بشر در انکار اصل ناپایداری است. اگرچه برخی از عناصر معنوی مثل #عشق، #خرد و #حقیقت ابدیاند.
شاد و در لحظه باشید
ارادتمند
حسن ملکیان
✍ #دستنوشته_های_مدیر_سایه_سخن
🆔 @Sayehsokhan