نشر سایه سخن
9.74K subscribers
13K photos
4.72K videos
270 files
3.76K links


📚📚کتابخانه ای همراه؛
همراه با شما تا هنر زندگی🌹🌹

خرید کتاب:
⬇️⬇️⬇️⬇️
www.sayehsokhan.com

📚ثبت سفارش مستقیم کتاب در دایرکت اینستاگرام:
👇👇👇👇
https://b2n.ir/s05391

آدرس: خ 12فروردین، کوچه بهشت آیین، پ 19 همکف
تلفن:66496410
Download Telegram
💬 #خود_واقعی آره یا نه؟

امروز صبح رادیو ملی یک آقای هنرمند آورده بود تا باهاش مصاحبه کنند. از در و دیوار و آسمان و زمین ازش سوال پرسیدند. ته مصاحبه جهت حسن ختام مجری ازش پرسید که توصیه‌ای برای شنوندگان محترم داری؟ یعنی ما. آقای هنرمند گفت که راز موفقیت این است که منحصر به فرد باشید و راز منحصر به فرد بودن هم این است که خودتان باشید و هیچ نقابی روی صورت‌تان نگذارید و اجازه بدهید تا جامعه درون‌تان را ببیند. البته این‌ها را به شکل خیلی قشنگی بیان کرد. از فرط هیجان مو بر تن من و مجری سیخ شد. مجری با خنده گفت که من از همین ثانیه به نصیحتت عمل می‌کنم. من هم توی دلم همین را گفتم. بعد با خودم فکر کردم که من واقعا می‌توانم خودِ خودم را نمایش بدهم؟ اول از همه فکرم رفت سمت سامانتا. همسایه‌مان است. دو تا سگ بزرگ دارد که هر بار من را می‌بینند واق‌واق شدید می‌کنند. انگار که با من پدرکشتگی دارند. اما من با یک لبخند بهشان می‌گویم آرام باشید عزیزانم. ولی اگر بخواهم خودِ خودم را نشانشان بدهم، احتمالا با دو تا اردنگی و پکیج مفصلی از فحش‌های اف‌دار به استقبالشان می‌روم. اما خب، نمی‌شود. آدم با همسایه‌اش باید مدارا کند. یا مثلا بچه‌ی همسایه روبرو. بی‌نهایت لوس است. خودِ خودم را نمی‌توانم نشان بدهم. وگرنه باید مستقیما به پدرش بگویم اگر این بچه با همین روند خُنُکی پیش برود، آینده‌ی ناجوری پیش رو دارد و باعث تهوع جامعه می‌شود. که البته این‌ها را نمی‌شود بهش گفت. در عوض باید به اجبار دو انگشتم را بگذارم زیر چانه‌اش و با لبخند بهش بگویم گوگولی، چقدر سوئیت‌هارتی تو.
یا مثلا رئیسم. دیروز صبح موهایش را کوتاه کرده بود. در واقع انگار بزغاله موهایش را چریده بود. خودِ خودم نهیب می‌زد که بهش بگو هر کسی که موهایت را کوتاه کرده، خصومت شخصی باهات داشته. اما مگر آدم می‌شود به رئیسش این را بگوید؟ در عوض گفتم به‌به، چه موهایی. بیست سال جوان‌تر شدی. باریکلا به آقای سلمانی.
یا خانم منشی شرکت روبرویی‌مان. یک خانم هفتاد ساله‌ی لاغر است که موهایش را کوتاه می‌کند و فرانسوی است و به غایت زیبا. خودِ خودم شاید دلش بخواهد هر روز صبح که توی آسانسور می‌بینمش سفت بغلش کند و بهش بگوید که تو از ژولیت بینوش هم قشنگ‌تری. اما نمی‌شود هر روز توی آسانسور یک زن فرانسوی را بغل کرد و بوسید.
بعد به این نتیجه رسیدم که خیلی نمی‌توانم خودِ خودم را نشان بدهم. خودِ خودِ من خیلی موجود جالبی نیست و احتمالا اگر این نقاب‌های جورواجور را بردارم، جامعه با اردنگی من را از خودش طرد کند. در واقع من خیلی سال بعد از بوکوفسکی به این نتیجه رسیدم که خیلی وقت‌ها دلیل دروغ گفتن‌مان این است که به هم نزدیک بمانیم.
به هر حال تمام هیجان امروز صبح مثل بنزین بخار شد و رفت. وقتی رسیدم سر کار، خانم فرانسوی را دیدم و فقط محترمانه سلام کردم که یعنی هیچی به هیچی. بعد هم از کروات قرمز گل‌گلی رئیسم تعریف کردم. عصر هم به بچه‌ی همسایه‌مان گفتم قربونت برم. برای سگ‌های سامانتا هم بوس فرستادم. کلا با سیم بکسل خودم را وصل کردم به جامعه.

✍️ #فهیم_عطار
🆔 @SayehSokhan