نشر سایه سخن
9.78K subscribers
13.1K photos
4.76K videos
270 files
3.8K links


📚📚کتابخانه ای همراه؛
همراه با شما تا هنر زندگی🌹🌹

خرید کتاب:
⬇️⬇️⬇️⬇️
www.sayehsokhan.com

📚ثبت سفارش مستقیم کتاب در دایرکت اینستاگرام:
👇👇👇👇
https://b2n.ir/s05391

آدرس: خ 12فروردین، کوچه بهشت آیین، پ 19 همکف
تلفن:66496410
Download Telegram
خبر ناگوار بود و جانکاه
#مریم_میرزاخانی بانوی نابغه ریاضیات و عضو آکادمی ملی علوم آمریکا و استاد دانشگاه استنفورد به علت بیماری سرطان درگذشت.

#تسلیت به همه ایرانیان

🆔 @SayehSokhan
امروز نخستین سالمرگ پروفسور #مریم_میرزاخانی است. یادش گرامی و راهش در کسب علم پر رهرو باد
🆔 @SayehSokhan
سرمایه اجتماعی یا ستون تخت جمشید

✍️دکتر محسن رنانی

تنها یک کشته داد.یکی از غواصان که برای نجات بچه‌ها رفته بود جان سپرد و بقیه نجات یافتند.یک ‌روز پس از پایان عملیات نجات، مسئولان دولت تایلند اعلام کردند که غار «تام لوانگ نانگ نون» به موزه تبدیل میشود.از فردا هجوم گردشگران برای دیدن این غار آغاز شد.تایلند این هنر را داشتند که از فرصت پدیدار‌شده توسط یک ‌حادثه بهره ببرد و یک ‌غار گمنام را به یک مکان گردشگری( یک چاه نفت بی‌پایان )تبدیل کرد تا صدها سال از طریق گردشگر درآمد تولید ‌کند

👈در تمام هفتاد سال فعالیت نظام کشور، ما بر سرمایه اقتصادی تأکید داشته‌ایم؛ یعنی صنعت بیاوریم، سد بزنیم،بعد از جنگ هم گرچه بر سرمایه‌گذاری اقتصادی متمرکز بودیم (در‌حالی‌که بعد از انقلاب جمعیت‌مان دو برابر شده بود، ما سی‌برابر رژیمِ قبل سد ساخته بودیم!) ولی همزمان به سراغ تولید انبوه سرمایه انسانی هم رفتیم.در این حوزه آنقدر پیش رفتیم که مثلاً تعداد مهندسان ساختمان ما بعد از انقلاب چهل‌برابر شد؛ یا تعداد فارغ‌التحصیلان همه رشته‌های مهندسی از ژاپن و کره جنوبی جلو زدیم.با همة این تلاشها، ما همچنان در شرایط ماقبل توسعه دست‌وپا می‌زنیم.چرا؟

👈 چون ما #سرمایه_اجتماعی و #سرمایه_نمادین را اصلاً نفهمیدیم چیست

#سرمایه_اجتماعی_اعتماد_مردم_به_همدیگر،
#اعتماد_مردم_به_حکومت،
#اعتماد_حکومت_به_مردم،
#احترام_به_قانون_توسط_حاکمان،
#رعایت_قانون_توسط_مردم،

👈امید به آینده ، رفتارهای پر از نشاط در میان مردم، و هرچیزی زندگی‌مان کم تنش‌تر،امن‌تر، کم‌هزینه‌‌تر و شادمانه‌تر کند. وقتی به هم اعتماد داریم راحت‌تر معامله می‌کنیم ،وقتی نسبت به هم شفقت داریم، کمتر بوق می‌زنیم؛ وقتی همه قانون را رعایت می‌کنیم دیگر نیازی نیست شهرداری از خودمان عوارض بگیرد تا در خیابان سرعت‌گیر نصب کند

👈اینها همان چیزهایی است که دستِ‌کم تا پایان جنگ آنها را داشتیم و بعد تولیدشان متوقف شد و در دو دهة اخیر تخریب‌شان کردیم. امروز خیلی بی‌صبریم،خیلی ناامیدیم، خیلی نگران آینده‌ایم،نسبت به هم بی‌اعتمادیم،حق یکدیگر را پایمال می‌کنیم، دروغ می‌گوییم، برای سیاست‌مداران‌مان جوک می‌سازیم و ...؛ اینها یعنی سرمایه اجتماعی در جامعه ما ته کشیده است

👈 وقتی یک پزشک سرمایه نمادین می‌شود، خیلی‌ها می‌کوشند اطراف او جمع شوند و او را حمایت کنند تا بیمارستانی مدرن بسازد. وقتی یک مرجع تقلید سرمایه نمادین می‌شود، شهروندان زیادی می‌کوشند در اقدامات انسان‌دوستانه با او همراهی کنند. وقتی یک فوتبالیست نمادین برای کمک به زلزله زدگان اقدام می‌کند، دهها هزار نفر با او همراهی و مشارکت می‌کنند.

👈 اینکه هرچه مقامات التماس می‌کنند که به جامعه بباورانند که اوضاع خوب است و نگران نباشند و جامعه باور نمی‌کند، به خاطر این است که هیچ سرمایه نمادینی در میان دولت‌مردان نداریم که با مردم صحبت کند و آنان سخنش را باور کنند

👈جامعه ما یک جامعه مثال‌زدنی در تخریب سرمایه‌های نمادینش است. هنوز نه حکومت ما می‌داند و نه مردم ما که وقتی یک مرجع تقلید را یا یک سیاست‌مدار برجسته را یا یک هنرمند را یا یک فوتبالیست را تخریب می‌کنند، مثل این است که دارند یکی از ستون‌های تخت جمشید را تخریب کنند. فوتبالیست‌مان را به‌خاطر مدل مویش یا نحوة صحبت‌کردنش تخریب می‌کنیم؛ هنرمندمان را به‌خاطر مواضع سیاسی‌اش تخریب می‌کنیم؛ سیاست‌مدار ترازِ‌ جهانی‌مان را به خاطر آنکه دوستش نداریم تخریب می‌کنیم،

👈 شکارگاه خسرو‌پرویز در قلب کرمانشاه را که می‌توانست به یک جاذبه گردشگری تبدیل شود چه کردیم؟پایه عظیم سیمانی دکل‌های تله کابین اصفهان را بر روی پی‌های باقی‌مانده از شاه دژ، قلعه نظامی عصر ساسانی، در کوه صفه نصب می‌کنیم؛ کاروان‌سرای تاریخی تحدید را در قلب اصفهان به برج سیمانی جهان‌نما تبدیل می‌کنیم؛ حمام خسرو‌آقا را برای کشیدن خیابان، شبانه تخریب می‌کنیم؛ جنازه رضا‌شاه را گم‌وگور می‌کنیم؛شهر بم را که می‌توانست به همان‌صورت تخریب‌شده پس از زلزله نگهداریم و به تنها «شهر- موزه» تاریخی جهانی برای زلزله تبدیل کنیم، شتاب‌زده و به‌صورت ناقواره بازسازی می‌کنیم؛

👈و بیش‌از‌همه جگرم برای #مریم_میرزا‌خانی داغ است که وقتی به‌عنوان نخستین زن ایرانی بزرگترین جایزه جهانی ریاضیات را دریافت کرد و بخاطر نداشتن روسری او را مخفی کردیم و به جوانان کشورمان معرفی نکردیم و صداوسیمای‌مان لالمونی گرفت و هیچ دانشگاهی به کشور دعوتش نکرد؛حالا تو بگو حق چنین جامعه‌ای نیست که لیدی‌گاگای آمریکایی الگوی دخترانش شود؟

👈سوریه فروپاشید چون سرمایه نمادین ملی نداشت و بنابراین از هر محله جوانکی سر برآورد و رهبری اعتراضات را بر‌عهده گرفت و چنین شد که دهها گروه معارض در سوریه به جان حکومت و جامعه افتادند و شد آنچه نباید می شد .

🆔 @SayehSokhan
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
حرف‌های همسر دانشمند بزرگ خانم#مریم_میرزاخانی فقید درباره ویژگی‌ها و خاص بودن او!
نام و یاد و اندیشه و منش او پاینده و خجسته باد!

🆔 @Sayehsokhan
🥀

به بهانهٔ سالروز درگذشت مریم میرزاخانی

۱. اسم #مریم_میرزاخانی را بار اول دبیرستانی که بودم شنیدم. کسی بود که نشنیده باشد یعنی؟ با دو طلای المپیاد ریاضی جهانی المپیادی المپیادیها بود. یک جور مظهر نبوغ.

بعد که رفتم شریف، آن روزهای اول که هنوز "المپیادیها" رفقای صمیمی نشده بودند و  یواشکی به هم نشانشان می‌دادیم که مثلا "این رضا صادقیه‌ها! طلای ریاضی جهانی!"مریم میرزاخانی بازهم جایگاهش ویژه بود.


دوستی داشتم که وقتی مریم را جلوی ساختمان ابن‌سینا می‌دید،  می‌گفت "نگاه مریم میرزاخانی به من افتاد، به آی‌کیوم چند تا اضافه شد‌." دیگری سری تکان می‌داد و می‌گفت "رسد آدمی به جایی که به جز خدا نبیند." 

۲. بعد سالیان دراز گذشت و خبر دکترا گرفتن و پیشرفتهای علمیش دورادور رسید. نه که انتظار دیگری باشد البته. می‌چرخید بین هاروارد و پرینستون و استانفورد و در بالاترین سطوح می‌درخشید. تعجبی نداشت. حتی مدال فیلدز را هم که برد باز تعجب نکردم.

یعنی فیلدز را به جز او کس دیگری باید می‌برد؟ به جایش آنچه همیشه متعجبم می‌کرد بی‌سر و صدا بودنش بود و افتادگیش‌. هستند آدمهایی که با یک دهم دستاوردهایش خدا را هم بنده نیستند. مریم میرزاخانی ولی ساکت بود.

یادم هست آن روزهای بعد از مدال فیلدز، که اسمش دوباره سر زبانها افتاده بود و باز شده بود اسم خاص، با برادرم صحبت می‌کردم و به مصداقِ مشک آنست که خود ببوید می‌گفت "دیدی حتی وبسایت شخصی نداره؟ دمش گرم واقعا."

۳. خبر سرطانش را از تلگرام که دیدم، فرستادم برای یکی از آن صمیمی‌ترین دوستان زندگی که دوست مشترکمان بود و پرسیدم که واقعیت دارد یا نه، و گفت که ایکاش این لامذهب هم جزیی از آن این همه دروغی بود که از تلگرام در می‌آید، واقعیت است و بیمارستان است.

گفت که همه می‌پرسند "چرا مریم؟" ده دقیقه‌ای حرف زدیم، حرف از دنیا و از بد نشستن تاس و از بخت و اقبال بد. بهتر از من می‌دانست که "چرا" سوالی نیست که اینطور مواقع معنی و کاربردی داشته باشد، ولی غم راستش با منطق و استدلال میانه خاصی ندارد. خداحافظی که کردیم دیدم قادر به کار نیستم.

نیم ساعتی نشستم جلوی پنجره‌های بزرگ کتابخانه و بیرون را نگاه کردم و ملودی آقای گلاکِ دوست‌داشتنی را گوش کردم و بعد وسایل را جمع کردم و رفتم. بعضی روزها هست که آن "که چی؟" ِ درون آدمی قویتر از آن است که کار کند.


۴. مریم میرزاخانی دوست من نبود، ولی بیست و دو سال مثالِ من بود از آدمی که از سختکوشیش و همتش و نبوغش بهترین استفاده را کرده؛ از آدمی که با خودش در صلح است و عشقش نه به اسم در کردن و معروفیت، که صرفا به ریاضی است و به کارش؛ از آدمی که در کمتر از چهل سال روی این کره خاکی، یک انحنایی به مرزهای کائنات داده.

امروز صبح بیدار شدم به این خبر گند که آن دختر ساکتِ مانتوخاکستریِ دانشکده ریاضی، آن خانم موقر پیراهن آبی کوتاه‌موی برنده مدال فیلدز، آن "مریم" ِ گفتگوهای طولانی من و دوستانم درباره نبوغ و سختکوشی، یک دم در این ظلام درخشید و جست و رفت. ایکاش مثالها نمی‌رفتند.
یادش گرامی.

#علی_فرنوديان

@selmuly ◾️
🆔 @Sayehsokhan