⁉️چطور انسانهایی که به اخلاق باور دارند دست به شرارت میزنند؟
🔷#هیتلر مشروبات الکلی مصرف نمیکرد و سیگار نمیکشید و #عاشق موسیقی و نقاشی بود. از آزار دیدن حیوانات ناراحت میشد و برای اولین بار در تاریخ اروپا، قوانین حمایت از حیوانات را وضع کرد. وی حامی محیط زیست و #خانواده بود و به #زنان احترام میگذاشت.
🔶این ویژگیها در کنار کشتارهای وسیع سردرگمکننده است با اینحال این تضادها در هیتلر خلاصه نمیشود، بیرحمترین شکنجهگران هم چه بسا پدرانی دلسوز باشند و از دیدن زخمی در انگشت فرزندشان ناراحت شوند. پرسش اصلی این است که چطور انسانهایی که باور قوی به ارزشهای اخلاقی دارند و در سایر بخشهای #زندگی دلرحم هستند میتوانند دست به اعمال غیراخلاقی بزنند؟
🔷پاسخ "بندورا" استاد دانشگاه استنفورد چنین است "افراد معمولا دست به اعمال ناپسند نمیزنند مگر آنکه جنبههای غیراخلاقی آن اعمال را برای خودشان توجیه کرده باشند."
👈او این حالت را "غیرفعال کردن کنترل درونی" نامید.
❓این اتفاق چگونه روی میدهد؟
🔶 "بندورا" چند مکانیسم شناختی-روانی را که میتوانند باعث غیرفعالشدن کنترل درونی افراد شوند توضیح داد:
1⃣ توجیه اخلاقی: با تاکید بر اهداف متعالی رفتار غیراخلاقی طوری توجیه میشود که قابل دفاع یا حتی ستایشآمیز به نظر برسد.
شستشوی مغزی هم مثالی از این روش است. ترویستهای انتحاری با همین روش اقناع میشوند، پاک کردن زمین از گناه، رفتن به بهشت موعود و...
2⃣ تلطیف لغوی یا حسن تعبیر: نامگذاری یک فعل غیراخلاقی با کلمات متفاوت که چهرهی آن را میپوشاند.
فرماندهان در ابوغریب از لفظ "نرم کردن" به جای شکنجه کردن استفاده میکردند و رهبران نازی کشتار یهودیان را "پاکسازی اروپا" مینامیدند. نمونههای دمدستیتر این روش استفاده از "اختلاس" بهجای دزدی و "شیطنت" بهجای #خیانتهای جنسی در #ازدواج است.
3⃣ مقایسه با دیگران: در این روش فرد با مقایسهی رفتار خود با نمونههایی بدتر از سوی دیگران از عذاب وجدان خود کم میکند.
"آنقدر تو این کشور دزدی میشه که از زیر کار در رفتن ما جلوش هیچی نیست".
4⃣ جابجایی یا تقسیم #مسئولیت: فرد در این حالت مسئولیت را به گردن یک منبع خارجی میاندازد یا آن را میان جماعت بزرگی تقسیم میکند.
در قتل عام "می لای" یک گروه از سربازان آمریکایی پانصد غیر نظامی ویتنامی را شکنجه کردند، مورد تجاوز قرار دادند، کشتند و بدن بعضیها را مُثله کردند. وقتی چهارده نفر از افسران بابت این ماجرا محاکمه شدند مسئولیت را به گردن مافوق انداختند و البته رفع اتهام هم شدند!
5⃣ انسانیتزدایی از قربانی: منطق کلی این روش مادون انسان درنظرگرفتن سایرین است. هرچه کیفیت انسانی قربانی بیشتر خدشهدار شود، آسیب رساندن به او سهلتر میشود.
کاکاسیا خواندن برده ها، کم عقل دانستن #زنان و... در واقع پیش درآمدی برای همین رفتارهاست.
6⃣ مقصر دانستن قربانی: در این روش خود قربانی مسبب اصلی شرارت قلمداد میشود.
کارگرانی که بدرفتاری کارفرما را دلیل دزدی خود میدانند، متجاوزی که میگوید سر و وضع #قربانی تحریک آمیز بوده نمونههایی ازین مکانیسم هستند.
#بندورا
🆔 @Sayehsokhan
🔷#هیتلر مشروبات الکلی مصرف نمیکرد و سیگار نمیکشید و #عاشق موسیقی و نقاشی بود. از آزار دیدن حیوانات ناراحت میشد و برای اولین بار در تاریخ اروپا، قوانین حمایت از حیوانات را وضع کرد. وی حامی محیط زیست و #خانواده بود و به #زنان احترام میگذاشت.
🔶این ویژگیها در کنار کشتارهای وسیع سردرگمکننده است با اینحال این تضادها در هیتلر خلاصه نمیشود، بیرحمترین شکنجهگران هم چه بسا پدرانی دلسوز باشند و از دیدن زخمی در انگشت فرزندشان ناراحت شوند. پرسش اصلی این است که چطور انسانهایی که باور قوی به ارزشهای اخلاقی دارند و در سایر بخشهای #زندگی دلرحم هستند میتوانند دست به اعمال غیراخلاقی بزنند؟
🔷پاسخ "بندورا" استاد دانشگاه استنفورد چنین است "افراد معمولا دست به اعمال ناپسند نمیزنند مگر آنکه جنبههای غیراخلاقی آن اعمال را برای خودشان توجیه کرده باشند."
👈او این حالت را "غیرفعال کردن کنترل درونی" نامید.
❓این اتفاق چگونه روی میدهد؟
🔶 "بندورا" چند مکانیسم شناختی-روانی را که میتوانند باعث غیرفعالشدن کنترل درونی افراد شوند توضیح داد:
1⃣ توجیه اخلاقی: با تاکید بر اهداف متعالی رفتار غیراخلاقی طوری توجیه میشود که قابل دفاع یا حتی ستایشآمیز به نظر برسد.
شستشوی مغزی هم مثالی از این روش است. ترویستهای انتحاری با همین روش اقناع میشوند، پاک کردن زمین از گناه، رفتن به بهشت موعود و...
2⃣ تلطیف لغوی یا حسن تعبیر: نامگذاری یک فعل غیراخلاقی با کلمات متفاوت که چهرهی آن را میپوشاند.
فرماندهان در ابوغریب از لفظ "نرم کردن" به جای شکنجه کردن استفاده میکردند و رهبران نازی کشتار یهودیان را "پاکسازی اروپا" مینامیدند. نمونههای دمدستیتر این روش استفاده از "اختلاس" بهجای دزدی و "شیطنت" بهجای #خیانتهای جنسی در #ازدواج است.
3⃣ مقایسه با دیگران: در این روش فرد با مقایسهی رفتار خود با نمونههایی بدتر از سوی دیگران از عذاب وجدان خود کم میکند.
"آنقدر تو این کشور دزدی میشه که از زیر کار در رفتن ما جلوش هیچی نیست".
4⃣ جابجایی یا تقسیم #مسئولیت: فرد در این حالت مسئولیت را به گردن یک منبع خارجی میاندازد یا آن را میان جماعت بزرگی تقسیم میکند.
در قتل عام "می لای" یک گروه از سربازان آمریکایی پانصد غیر نظامی ویتنامی را شکنجه کردند، مورد تجاوز قرار دادند، کشتند و بدن بعضیها را مُثله کردند. وقتی چهارده نفر از افسران بابت این ماجرا محاکمه شدند مسئولیت را به گردن مافوق انداختند و البته رفع اتهام هم شدند!
5⃣ انسانیتزدایی از قربانی: منطق کلی این روش مادون انسان درنظرگرفتن سایرین است. هرچه کیفیت انسانی قربانی بیشتر خدشهدار شود، آسیب رساندن به او سهلتر میشود.
کاکاسیا خواندن برده ها، کم عقل دانستن #زنان و... در واقع پیش درآمدی برای همین رفتارهاست.
6⃣ مقصر دانستن قربانی: در این روش خود قربانی مسبب اصلی شرارت قلمداد میشود.
کارگرانی که بدرفتاری کارفرما را دلیل دزدی خود میدانند، متجاوزی که میگوید سر و وضع #قربانی تحریک آمیز بوده نمونههایی ازین مکانیسم هستند.
#بندورا
🆔 @Sayehsokhan
🔴چه کسی شایستگی حکومت دارد؟
و دیدگاه #کارل_پوپر :
✍چه کسی باید حکومت کند؟
این سوالی است که از عصر #افلاطون تا کنون جامعه همواره با آن روبرو بوده است.
افلاطون میگوید: بهترین و خردمندترین. اما بهترین و خردمندترین چه کسی است؟ و اگر این بهترین و خردمندترین یک سقراطیمشرب باشد که بدلیل پرهیز از گرفتارِ خودبزرگبینیشدن، از قبول حکمرانی سر بزند چه؟
در عهد باستان پاسخ این بود: امپراتور، که بوسیله ارتش انتخاب میشود و بعدها پاسخ اینکه: شاهزادهای قانونی که با تایید الهی برگزیده شده است. #مارکس در پاسخ به این سوال میگوید:
طبقه زحمتکش کارگران و البته با آگاهی طبقاتی؛ و نظریهپردازان #دموکراسی به جای "شاهزادهای که با تایید الهی مشروعیت پیدا کرده" پاسخ دادند "مردم، که مشروعیتشان خداداده است." همان که در روم باستان میگفتند: صدای مردم صدای خداست.
طرفداران نظریه دموکراسی میگویند حکومت هنگامی حق اعمال حاکمیت دارد که مشروع باشد؛ یعنی بر اساس #قانون_اساسی و توسط اکثریت مردم یا نمایندگان آنان انتخاب شده باشد. اما با نگاهی به تاریخ میتوان مواردی در نقض ادعای فوق ارائه داد. مثلا #هیتلر. کسی که با مشروعیت به قدرت رسید و با قانون "اختیارات ویژه" که توسط پارلمان به تصویب رسید، تبدیل به یک #دیکتاتور شد. بنابراین به نظر میرسد که مشروعیت کافی نیست!
کارل پوپر، فیلسوف انگلیسی-اتریشی، در نیمه قرن بیستم (1945 م) در کتابِ
"جامعه باز و دشمنان آن"
پیشنهاد کرد که به جای پرسش
"چه کسی باید حکومت کند؟"
پسندیدهتر این است که بپرسیم
《"چگونه میتوان قانون اساسی تدوین کرد که ما را قادر سازد بدون خونریزی از دست حکومتِ حاکم رها شویم؟" )
در واقع در پرسشِ جدیدِ پیشنهادیِ پوپر، مساله اصلی نه نحوه #انتخاب_حکومت، بلکه امکان تعویض آن است.
پوپر با نقد دموکراسی به معنای متداول آن یعنی "حکومت مردم"، معتقد است که این معنی و برداشت از دموکراسی فریب و حیلهای بیش نیست؛ چرا که تکتک مردم میدانند که خود حکومت نمیکنند. او تاکید میکند که اهمیت دارد تا به مردم آموزش داده شود که واژه دموکراسی، از زمان آتنیها به این سو، برای موازینی بکار میرفته که از دیکتاتوری جلوگیری میکرده است. دموکراسی آتنی، دست کم با پریکلس و توسیدید، تلاش برای دوری گزیدن از جباریت است، و نه حکومت مردمی.
#پریکلس میگوید: "هرچند تنها شمار اندکی قادر به سیاستگذاری هستند، یقینا همگان میتوانند درباره آن قضاوت کنند." بعبارت دیگر مردم میتوانند در خصوص قضاوت در نحوه عمل حکومت مشارکت ورزند و بعنوان یک هیات منصفه عمل نمایند. با همین برداشت از دموکراسی است که پوپر معتقد است روز انتخابات، نه روز مشروعیت بخشیدن به حکومت جدید، بلکه روزی است که مردم با رای خود به قضاوت درباره حکومت قبلی اقدام میکنند و از این طریق میان دموکراسی بعنوان حکومت عامه و دمکراسی بعنوان قضاوت عامه تفاوت قائل میشود. او بر این باور است که دموکراسی بعنوان قضاوت عامه یا یک تریبون عمومی، ابزاری برای اجتناب از حکومتی است که نتوان تغییرش داد. به عبارت دیگر، دموکراسی حکومتیست که میتوان آن را بدون خونریزی تغییر داد. دموکراسی راهی است برای محفوظ نگاه داشتن حکومت قانون.
پوپر به درستی معتقد است که همه ما در معرض ارتکاب خطا قرار داریم و بنابراین بعید نیست که قدرتی که حتی با رای دموکراتیک به یک حکومت تفویض شده، ممکن است که بر خطا بوده باشد و بنظر میرسد هیچ راهی بهتر از اینکه مردم بتوانند به کمک یک قانون اساسی و استفاده از رای اکثریت بدون خونریزی حکومت را تغییر دهند، برای اجتناب از دیکتاتوری وجود ندارد.
پوپر علاوه بر توجه و نقد نظامهای انتخاباتی موجود، بر این امر واقف است که اکثریت همواره بر حق نیست و ممکن است مرتکب بزرگترین خطاها شود. ممکن است حتی به تثبیت استبداد و دیکتاتوری رای بدهد. چنانکه اغلب داده است و همانطور که بخوبی میدانیم دیکتاتوریِ اکثریت میتواند برای اقلیت وحشتناک باشد. اما دموکراسی علیرغم ناکامل بودن، بهترین روشی است که تا کنون ابداع شده است.
در واقع هرکس که تاکنون تحت یک حکومت دیکتاتوری زندگی کرده و میداند که تغییر آن بدون خونریزی هرگز ممکن نیست، بخوبی به اهمیت و ارزش نظام دموکراسی، علیرغم فاصله زیادی که با یک نظام کاملا مطلوب دارد، واقف است و میداند که این ارزش را دارد که آدمی در راه استقرار آن با تمام توان خود مبارزه کند.
به عبارت دیگر پوپر معتقد است ما زمانی به آزادی سیاسی دست خواهیم یافت که قادر باشیم حاکمان خود را بدون خونریزی برکنار کنیم و وقتی که چنین امکانی در جامعه وجود داشته باشد، دیگر خیلی نباید نگران این بود که "چه کسی حکومت میکند؟"
برشی از کتاب
"درس این قرن: همراه با دو گفتار درباره آزادی و حکومت دمکراتیک."
مصاحبه جیانکارلو بوزرتی با کارل پوپر
🆔 @Sayehsokhan
و دیدگاه #کارل_پوپر :
✍چه کسی باید حکومت کند؟
این سوالی است که از عصر #افلاطون تا کنون جامعه همواره با آن روبرو بوده است.
افلاطون میگوید: بهترین و خردمندترین. اما بهترین و خردمندترین چه کسی است؟ و اگر این بهترین و خردمندترین یک سقراطیمشرب باشد که بدلیل پرهیز از گرفتارِ خودبزرگبینیشدن، از قبول حکمرانی سر بزند چه؟
در عهد باستان پاسخ این بود: امپراتور، که بوسیله ارتش انتخاب میشود و بعدها پاسخ اینکه: شاهزادهای قانونی که با تایید الهی برگزیده شده است. #مارکس در پاسخ به این سوال میگوید:
طبقه زحمتکش کارگران و البته با آگاهی طبقاتی؛ و نظریهپردازان #دموکراسی به جای "شاهزادهای که با تایید الهی مشروعیت پیدا کرده" پاسخ دادند "مردم، که مشروعیتشان خداداده است." همان که در روم باستان میگفتند: صدای مردم صدای خداست.
طرفداران نظریه دموکراسی میگویند حکومت هنگامی حق اعمال حاکمیت دارد که مشروع باشد؛ یعنی بر اساس #قانون_اساسی و توسط اکثریت مردم یا نمایندگان آنان انتخاب شده باشد. اما با نگاهی به تاریخ میتوان مواردی در نقض ادعای فوق ارائه داد. مثلا #هیتلر. کسی که با مشروعیت به قدرت رسید و با قانون "اختیارات ویژه" که توسط پارلمان به تصویب رسید، تبدیل به یک #دیکتاتور شد. بنابراین به نظر میرسد که مشروعیت کافی نیست!
کارل پوپر، فیلسوف انگلیسی-اتریشی، در نیمه قرن بیستم (1945 م) در کتابِ
"جامعه باز و دشمنان آن"
پیشنهاد کرد که به جای پرسش
"چه کسی باید حکومت کند؟"
پسندیدهتر این است که بپرسیم
《"چگونه میتوان قانون اساسی تدوین کرد که ما را قادر سازد بدون خونریزی از دست حکومتِ حاکم رها شویم؟" )
در واقع در پرسشِ جدیدِ پیشنهادیِ پوپر، مساله اصلی نه نحوه #انتخاب_حکومت، بلکه امکان تعویض آن است.
پوپر با نقد دموکراسی به معنای متداول آن یعنی "حکومت مردم"، معتقد است که این معنی و برداشت از دموکراسی فریب و حیلهای بیش نیست؛ چرا که تکتک مردم میدانند که خود حکومت نمیکنند. او تاکید میکند که اهمیت دارد تا به مردم آموزش داده شود که واژه دموکراسی، از زمان آتنیها به این سو، برای موازینی بکار میرفته که از دیکتاتوری جلوگیری میکرده است. دموکراسی آتنی، دست کم با پریکلس و توسیدید، تلاش برای دوری گزیدن از جباریت است، و نه حکومت مردمی.
#پریکلس میگوید: "هرچند تنها شمار اندکی قادر به سیاستگذاری هستند، یقینا همگان میتوانند درباره آن قضاوت کنند." بعبارت دیگر مردم میتوانند در خصوص قضاوت در نحوه عمل حکومت مشارکت ورزند و بعنوان یک هیات منصفه عمل نمایند. با همین برداشت از دموکراسی است که پوپر معتقد است روز انتخابات، نه روز مشروعیت بخشیدن به حکومت جدید، بلکه روزی است که مردم با رای خود به قضاوت درباره حکومت قبلی اقدام میکنند و از این طریق میان دموکراسی بعنوان حکومت عامه و دمکراسی بعنوان قضاوت عامه تفاوت قائل میشود. او بر این باور است که دموکراسی بعنوان قضاوت عامه یا یک تریبون عمومی، ابزاری برای اجتناب از حکومتی است که نتوان تغییرش داد. به عبارت دیگر، دموکراسی حکومتیست که میتوان آن را بدون خونریزی تغییر داد. دموکراسی راهی است برای محفوظ نگاه داشتن حکومت قانون.
پوپر به درستی معتقد است که همه ما در معرض ارتکاب خطا قرار داریم و بنابراین بعید نیست که قدرتی که حتی با رای دموکراتیک به یک حکومت تفویض شده، ممکن است که بر خطا بوده باشد و بنظر میرسد هیچ راهی بهتر از اینکه مردم بتوانند به کمک یک قانون اساسی و استفاده از رای اکثریت بدون خونریزی حکومت را تغییر دهند، برای اجتناب از دیکتاتوری وجود ندارد.
پوپر علاوه بر توجه و نقد نظامهای انتخاباتی موجود، بر این امر واقف است که اکثریت همواره بر حق نیست و ممکن است مرتکب بزرگترین خطاها شود. ممکن است حتی به تثبیت استبداد و دیکتاتوری رای بدهد. چنانکه اغلب داده است و همانطور که بخوبی میدانیم دیکتاتوریِ اکثریت میتواند برای اقلیت وحشتناک باشد. اما دموکراسی علیرغم ناکامل بودن، بهترین روشی است که تا کنون ابداع شده است.
در واقع هرکس که تاکنون تحت یک حکومت دیکتاتوری زندگی کرده و میداند که تغییر آن بدون خونریزی هرگز ممکن نیست، بخوبی به اهمیت و ارزش نظام دموکراسی، علیرغم فاصله زیادی که با یک نظام کاملا مطلوب دارد، واقف است و میداند که این ارزش را دارد که آدمی در راه استقرار آن با تمام توان خود مبارزه کند.
به عبارت دیگر پوپر معتقد است ما زمانی به آزادی سیاسی دست خواهیم یافت که قادر باشیم حاکمان خود را بدون خونریزی برکنار کنیم و وقتی که چنین امکانی در جامعه وجود داشته باشد، دیگر خیلی نباید نگران این بود که "چه کسی حکومت میکند؟"
برشی از کتاب
"درس این قرن: همراه با دو گفتار درباره آزادی و حکومت دمکراتیک."
مصاحبه جیانکارلو بوزرتی با کارل پوپر
🆔 @Sayehsokhan