نشر سایه سخن
9.79K subscribers
13.1K photos
4.77K videos
270 files
3.8K links


📚📚کتابخانه ای همراه؛
همراه با شما تا هنر زندگی🌹🌹

خرید کتاب:
⬇️⬇️⬇️⬇️
www.sayehsokhan.com

📚ثبت سفارش مستقیم کتاب در دایرکت اینستاگرام:
👇👇👇👇
https://b2n.ir/s05391

آدرس: خ 12فروردین، کوچه بهشت آیین، پ 19 همکف
تلفن:66496410
Download Telegram
#مصدق_نبرد_قدرت
#همایون_کاتوزیان
قرارداد استعماری ۱۹۱۹ مصدق را تا آستانه جنون پیش برد.
سال ۱۲۹۸ خورشیدی است. کشور دستخوش آشفتگی بی‌سابقه‌ای است. مجلس دوران طولانی فترت را می‌گذراند. شاه ناچار شده است کابینه صمصام السلطنه را برخلاف قانون اساسی برکنار سازد و دولت جدیدی به ریاست وثوق الدوله تشکیل دهد. دولت جدید با اعلام حکومت نظامی به سرکوب مخالفان پرداخته است. نظرعمومی آن بود که انگلستان ازطریق سفارت خود در تهران همه قضایا را برنامه‌ریزی کرده است. وثوق الدوله از مصدق خواست رئیس اداره محاسبات مالیاتی بشود اما مصدق امتناع ورزید و ضمن پوزش خواهی از احمدشاه به او گفت که دلش برای فرزندانش تنگ شده و مایل است سفری به اروپا و سوئیس بکند.
در آوریل ۱۹۱۹ مصدق عازم سوئیس شد تا دوباره به فرزندان بزرگترش، ضیاءاشرف و احمد، بپیوندد. اجلاس بزرگ صلح در ورسای تشکیل شده بود تا برنده‌ها غنایم جنگ اول جهانی را تقسیم کنند. بریتانیا مطمئن بود نمایندگان ایران راهی به اجلاس نخواهند یافت و دربارهٔ مطالبات آنان بحثی نخواهد شد. مسئول محرومیت ایران از این اجلاس، جورج ناتانیل کرزن بود، فرمانروای هند از ۱۸۹۸ تا ۱۹۰۵ که حالا عهده‌دار وزارت امور خارجهٔ بریتانیا بود. او مخفیانه در پی عقد قراردادی اختصاصی و دوجانبه با سه تن از انگلیس‌ دوست‌های صاحب‌قدرت تهران بود، و خیال داشت این توافقنامهٔ میان بریتانیا و ایران بدل به یکی از دستاوردهای طلایی دوران کاری‌اش باشد. کرزن انتظار داشت نخست‌وزیر بشود. میلش به این مقام، از سر این بود که نه‌فقط امپراتوری بریتانیا بلکه تمام دنیا را ضمیمه‌ای بر ملکش در دربیشایر می‌دید. او فکر می‌کرد امکان ندارد هیچ ایرانی معقولی مایل به چیزی جز توافقنامهٔ پیشنهادی او باشد که مطابقش دست بریتانیا باز بود تا تمام نهادهای دولتی ایران و نیروهای مسلحش را مدرن کند و در ازایش هم ایران سلاح و وام‌های کلان از بریتانیا می‌گرفت.
مصدق هنوز در نوشاتل سوییس بود که خبر انعقاد قرارداد ۱۹۱۹ وثوق الدوله- انگلستان را شنید. از مواد مهم این قرارداد آن بود که ارتش ومالیه ایران زیرنظرمستشاران انگلیسی قرارمی گرفت. این رویداد که به عقیده تمامی سیاستمداران رادیکال و روشنفکر، «ایران را به تحت الحمایه بریتانیا» تبدیل می کرد، (جمله ازآن مصدق است)، مصدق را تا آستانه جنون پیش برد. مصدق خبر قرارداد را وقتى در سوئيس مشعول صرف صبحانه بود در روزنامه خواند. احمد، پسر بزرگ او به یاد می آورد: که «ازخواندن آن خبر آتش گرفت. به گریه افتاد. نمی توانستیم نزدیکش برویم...غروب آن روز، چندین نفر از آشنایان ایرانی به دیدن او آمدند و تا نیمه شب به زاری و مویه مشغول بودند... واین جریان تا چندین روز ادامه داشت.»
مصدق، پس از رها شدن از ضربه و شوک اولیه قرارداد، به انعکاس مخالفت ایرانی ها دراروپا پرداخت. در‌«کمیته مقاومت ملی» که ازایرانیان مهاجر تشکیل شده بود نقشی برجسته برعهده گرفت و جامعه ملل را نامه باران کرد. بعد به برن رفت تا برای کمیته مهری لاستیکی درست کند...
مصدق و نبرد قدرت
صفحات ۴۴_۴۳

@arabookstore

🆔@Sayehsokhan