بدین شعر تر شیرین ز شاهنشه عجب دارم
که سرتاپای حافظ را چرا در زر نمیگیرد
«با اطمینان میتوان گفت که هیچ ملتی، شاعری از نوع #حافظ ندارد. #فردوسی بیش و کم نظایری در جهان دارد و #سعدی نیز. حتی جلالالدین #مولانا هم.
ولی حافظِ ما در فرهنگ بشری بیمانند است؛ شاعری که شعر فارسیِ او را زاهدان و عارفان در قنوت نماز به جای ادعیه و آیات عربی بخوانند و در عین حال زندیقان هر دورهای شعر او را آیینهی اندیشههای خود بدانند و از نظر “پیر خطاپوش” حافظ که بر قلم صنع چنان اعتراض خطرناکی کرده است شادمان باشند و در زندگی روزانه مردم ما، دیوانش را در کنار قرآن مجید، سر سفره عقد و هفت سین سال نو قرار دهند و با آن فال بگیرند و استخاره کنند. چنین شاعری در جغرافیای کرهی زمین و در تاریخ بشریت منحصر به فرد است و همانند ندارد.»
دکتر #شفیعی_کدکنی
🆔 @Sayehsokhan
که سرتاپای حافظ را چرا در زر نمیگیرد
«با اطمینان میتوان گفت که هیچ ملتی، شاعری از نوع #حافظ ندارد. #فردوسی بیش و کم نظایری در جهان دارد و #سعدی نیز. حتی جلالالدین #مولانا هم.
ولی حافظِ ما در فرهنگ بشری بیمانند است؛ شاعری که شعر فارسیِ او را زاهدان و عارفان در قنوت نماز به جای ادعیه و آیات عربی بخوانند و در عین حال زندیقان هر دورهای شعر او را آیینهی اندیشههای خود بدانند و از نظر “پیر خطاپوش” حافظ که بر قلم صنع چنان اعتراض خطرناکی کرده است شادمان باشند و در زندگی روزانه مردم ما، دیوانش را در کنار قرآن مجید، سر سفره عقد و هفت سین سال نو قرار دهند و با آن فال بگیرند و استخاره کنند. چنین شاعری در جغرافیای کرهی زمین و در تاریخ بشریت منحصر به فرد است و همانند ندارد.»
دکتر #شفیعی_کدکنی
🆔 @Sayehsokhan
@shafiei_kadkani
ـــــــــــــــــــــــ
خاموشیَت مباد
که فریادِ میهنی!
در ستایشِ حافظ
مستی و هوشیاری و راهی و رهزنی
ابری و آفتابی و تاریکْروشنی
هرکس درونِ شعر تو جویایِ خویش و تو
آیینهدارِ خاطرِ هر مرد و هر زنی
در پایتختِ سلسلهٔ شب، که شهرِ ماست
همواره روح را به سوی روز، روزنی
نشناخت کس تو را و شگفتا که قرنهاست
حاضر میانِ انجمن و کوی و برزنی
این سان که در سرودِ تو خون و طراوت است
صد بیشهْ ارغوانی و صد باغْ سوسنی
ای هرگز و همیشه و نزدیک و دیر و دور!
در هر کجا و هیچ کجا، در چه مأمنی؟
در مسجدی و گوشهٔ میخانهات پناه
آلودهٔ شرابی و پاکیزه دامنی.
هر مصرعت عصارهٔ اعصار و ای شگفت!
کاینده را به آینگی صبحِ روشنی
نَشگِفت اگر که سلسلهٔ عاشقانِ دهر
امروز خامُشاند و تو گرمِ سرودنی
آفاق از چراغِ صدای تو روشن است
خاموشیَت مباد که فریادِ میهنی!
محمدرضا شفیعی کدکنی
از دفترِ مرثیههای سرو کاشمر، سخن، تهران: ۱۳۸۹
___
▪️با اطمینان میتوان گفت که هیچ ملتی، شاعری از نوع حافظ ندارد.
فردوسی بیشوکم نظایری در جهان دارد و سعدی نیز. حتی جلالالدین مولوی هم. ولی حافظِ ما در فرهنگ بشری بیمانند است؛ شاعری که شعرِ فارسیِ او را زاهدان و عارفان در قنوت نماز به جای ادعیه و آیات عربی بخوانند و در عین حال زندیقان هر دورهای شعر او را آینهٔ اندیشههای خود بدانند و از نظر «پیر خطاپوش» حافظ که بر قلمِ صنع چنان اعتراض خطرناکی کرده است شادمان باشند و در زندگیِ روزانه، مردمِ ما، دیوانش را در کنار قرآن مجید، سرِ سفرهٔ عقد و هفتسین سالِ نو قرار دهند و با آن فال بگیرند و استخاره کنند،
چنین شاعری در جغرافیای کرهٔ زمین و در تاریخ بشریت منحصربهفرد است و همانند ندارد.
محمدرضا شفیعی کدکنی
این کیمیای هستی، جلد دوم، صص ۱۹–۱
#حافظ
🆔 @Sayehsokhan
ـــــــــــــــــــــــ
خاموشیَت مباد
که فریادِ میهنی!
در ستایشِ حافظ
مستی و هوشیاری و راهی و رهزنی
ابری و آفتابی و تاریکْروشنی
هرکس درونِ شعر تو جویایِ خویش و تو
آیینهدارِ خاطرِ هر مرد و هر زنی
در پایتختِ سلسلهٔ شب، که شهرِ ماست
همواره روح را به سوی روز، روزنی
نشناخت کس تو را و شگفتا که قرنهاست
حاضر میانِ انجمن و کوی و برزنی
این سان که در سرودِ تو خون و طراوت است
صد بیشهْ ارغوانی و صد باغْ سوسنی
ای هرگز و همیشه و نزدیک و دیر و دور!
در هر کجا و هیچ کجا، در چه مأمنی؟
در مسجدی و گوشهٔ میخانهات پناه
آلودهٔ شرابی و پاکیزه دامنی.
هر مصرعت عصارهٔ اعصار و ای شگفت!
کاینده را به آینگی صبحِ روشنی
نَشگِفت اگر که سلسلهٔ عاشقانِ دهر
امروز خامُشاند و تو گرمِ سرودنی
آفاق از چراغِ صدای تو روشن است
خاموشیَت مباد که فریادِ میهنی!
محمدرضا شفیعی کدکنی
از دفترِ مرثیههای سرو کاشمر، سخن، تهران: ۱۳۸۹
___
▪️با اطمینان میتوان گفت که هیچ ملتی، شاعری از نوع حافظ ندارد.
فردوسی بیشوکم نظایری در جهان دارد و سعدی نیز. حتی جلالالدین مولوی هم. ولی حافظِ ما در فرهنگ بشری بیمانند است؛ شاعری که شعرِ فارسیِ او را زاهدان و عارفان در قنوت نماز به جای ادعیه و آیات عربی بخوانند و در عین حال زندیقان هر دورهای شعر او را آینهٔ اندیشههای خود بدانند و از نظر «پیر خطاپوش» حافظ که بر قلمِ صنع چنان اعتراض خطرناکی کرده است شادمان باشند و در زندگیِ روزانه، مردمِ ما، دیوانش را در کنار قرآن مجید، سرِ سفرهٔ عقد و هفتسین سالِ نو قرار دهند و با آن فال بگیرند و استخاره کنند،
چنین شاعری در جغرافیای کرهٔ زمین و در تاریخ بشریت منحصربهفرد است و همانند ندارد.
محمدرضا شفیعی کدکنی
این کیمیای هستی، جلد دوم، صص ۱۹–۱
#حافظ
🆔 @Sayehsokhan
نظر برخی از بزرگان ادبی و مستشرقان غربی درباره حافظ شیرازی
گوته:
" اشعار #حافظ چنان تأثيري در من داشت كه كمي مانده بود كه در مقابل قوت معنوي آن اشعار خويشتن را ببازم و مجبور شدم من نيز با اشعار خود با اين شخص بزرگ مقابله نمايم تا مگر بدين وسيله بتوانم خودداري كنم و بيدل و ناتوان فرو نيفتم..
حافظا! گيرم كه تمام عالم هم فرو ريزد، باز ميخواهم با تو، تنها با تو آزمايش نمايم، ما توانائيم و در رنج و شادماني همدرديم، و افتخار من آن است كه مانند تو نوش كنم و مانند تو دوست دارم"
ويليام جونز انگليسي:
"من با مطالعه اشعار حافظ به خواب ميروم و براي مطالعه آن از خواب برميخيزم، خوشبختانه هر چه حافظ را بيشتر ميخوانم زيباييهاي تازه در اشعار او ميبينم و اشكال كار ما در اين است كه نميتوانيم آن همه ملامت و فصاحت غزلها و قصيدههاي حافظ را به قالب زبانهاي فرنگي درآوريم، آري اين كار بسيار بسيار مشكل به نظر مي رسد"
نيچه:
"اي حافظ، ميخانهاي كه تو ساختهاي از هر خانهاي بزرگتر است، همة جهانيان از عهدة تا آخر نوشيدنِ شرابي كه تو تهيّه كردهاي برنميآيند، مرغ سمندر مهمان تُست، تو همه چيزِ هستي، ميخانه هستي، شراب هستي، سمندر هستي، جاويدان در خود ميروي- جاويدان از خود بيرون ميآيي. مستيِ مستان از تست. براي چه شراب ميخواهي؟ براي چه شراب ميخواهي؟!"
يوهان شيیر محقق آلمانی:
"زماني كه مغرب زمين هنوز گرفتار تعصي مذهبي بودهاند، مرد با كمال جرأت و تهورِ سرشار از لطف و ملاحت در بوستانهاي پرگل شيراز اسقاري ميخواند كه در خندانترين صورت، عميقترين افكار را شامل بودند"
هِرمان اِتِه:
"اول كسي كه غزل را از جهت صوات و معني به كاملترين پايه رسانيد شمس الدين محمد حافظ شيرازي است كه بزرگترين غزلسراي همة زمانها بوده و خواهد بود. اين شاعر تصاوير و تشبيهات صوفيان را به منظور تزيين افكار و نظريات بشري، غنيمت شمردن تمتّعات محدود زندگاني و به نفع آزادگي يعني مبارزه با ريا و تظاهر به كار برده و براي رساندن روح بشر به بلندترين مرتبه لياقت خود كوشش نموده است"
پير لوتي نويسنده فرانسوی:
"زمان نتوانسته است گوهر وجود حافظ را در زير خاكستر حوادث و تصاريف خويش پنهان نمايد، طوري كه اشعار شيوا و غزليات نغز زيباي او… نه تنها ماية خط و لذّت اُدَبا و تعليم يافتگان ايراني است، بلكه مكاريان و چارپاداران نيز كه در موقع حركت قوافل كه به اشعار روح پرورِ وي ترنّم دارند، از آنها كسب خطّ و لذّت مينمايند"
ادوارد براون:
"نمونه حافظ را در عصر جديد نمیتوان يافت، تاريخ معاصر براي جا دادن افكار عاليه خواجه بسيار كوچك است"
هانری ماسه:
"رأي عمومی ادبا و علمای فرانسه اين است كه خواجه حافظ يكی از استادان بزرگوار عالی شعر است، هم در ادبيات فارسی و هم در ادبيات تمام دنيا، زيرا خواجه حافظ در فن غزلسرائی بیهمتاست، ليكن ترجمه صحيح اشعار حافظ در زبان بيگانه خيلی مشكل است، بلكه ناممكن مینمايد."
"یرژی بچکا" دانشمند اهل جمهوری چک:
"ادبیات فارسی رتبه اول ادبیات عاشقانه جهانی را از آن خود کرده است و در تمام دوران هزار ساله شعر فارسی جای برجسته و مقام مقدم به حافظ داده میشود. حافظ مطلقاً بزرگترین شاعر در این زمینه در تمام ادبیات جهان و در تمام طول تاریخ است"
"فوشه دو کور" متفکر فرانسوی:
"شعر حافظ برای تمامی لحظههای زندگی است. بیان عاشقانه حافظ در چارچوب اسلامی شکل گرفته، چارچوبی که در آن، مضمون توحید بسیار قوی است. مخاطب عشق، تنها یک موجود واحد است و عشق، عشقی است کامل، یگانه، حسادت آمیز و بیگانه با غیر. مضمون عشق حافظ از محیطی عارفانه برگرفته شده است"
🆔 @Sayehsokhan
گوته:
" اشعار #حافظ چنان تأثيري در من داشت كه كمي مانده بود كه در مقابل قوت معنوي آن اشعار خويشتن را ببازم و مجبور شدم من نيز با اشعار خود با اين شخص بزرگ مقابله نمايم تا مگر بدين وسيله بتوانم خودداري كنم و بيدل و ناتوان فرو نيفتم..
حافظا! گيرم كه تمام عالم هم فرو ريزد، باز ميخواهم با تو، تنها با تو آزمايش نمايم، ما توانائيم و در رنج و شادماني همدرديم، و افتخار من آن است كه مانند تو نوش كنم و مانند تو دوست دارم"
ويليام جونز انگليسي:
"من با مطالعه اشعار حافظ به خواب ميروم و براي مطالعه آن از خواب برميخيزم، خوشبختانه هر چه حافظ را بيشتر ميخوانم زيباييهاي تازه در اشعار او ميبينم و اشكال كار ما در اين است كه نميتوانيم آن همه ملامت و فصاحت غزلها و قصيدههاي حافظ را به قالب زبانهاي فرنگي درآوريم، آري اين كار بسيار بسيار مشكل به نظر مي رسد"
نيچه:
"اي حافظ، ميخانهاي كه تو ساختهاي از هر خانهاي بزرگتر است، همة جهانيان از عهدة تا آخر نوشيدنِ شرابي كه تو تهيّه كردهاي برنميآيند، مرغ سمندر مهمان تُست، تو همه چيزِ هستي، ميخانه هستي، شراب هستي، سمندر هستي، جاويدان در خود ميروي- جاويدان از خود بيرون ميآيي. مستيِ مستان از تست. براي چه شراب ميخواهي؟ براي چه شراب ميخواهي؟!"
يوهان شيیر محقق آلمانی:
"زماني كه مغرب زمين هنوز گرفتار تعصي مذهبي بودهاند، مرد با كمال جرأت و تهورِ سرشار از لطف و ملاحت در بوستانهاي پرگل شيراز اسقاري ميخواند كه در خندانترين صورت، عميقترين افكار را شامل بودند"
هِرمان اِتِه:
"اول كسي كه غزل را از جهت صوات و معني به كاملترين پايه رسانيد شمس الدين محمد حافظ شيرازي است كه بزرگترين غزلسراي همة زمانها بوده و خواهد بود. اين شاعر تصاوير و تشبيهات صوفيان را به منظور تزيين افكار و نظريات بشري، غنيمت شمردن تمتّعات محدود زندگاني و به نفع آزادگي يعني مبارزه با ريا و تظاهر به كار برده و براي رساندن روح بشر به بلندترين مرتبه لياقت خود كوشش نموده است"
پير لوتي نويسنده فرانسوی:
"زمان نتوانسته است گوهر وجود حافظ را در زير خاكستر حوادث و تصاريف خويش پنهان نمايد، طوري كه اشعار شيوا و غزليات نغز زيباي او… نه تنها ماية خط و لذّت اُدَبا و تعليم يافتگان ايراني است، بلكه مكاريان و چارپاداران نيز كه در موقع حركت قوافل كه به اشعار روح پرورِ وي ترنّم دارند، از آنها كسب خطّ و لذّت مينمايند"
ادوارد براون:
"نمونه حافظ را در عصر جديد نمیتوان يافت، تاريخ معاصر براي جا دادن افكار عاليه خواجه بسيار كوچك است"
هانری ماسه:
"رأي عمومی ادبا و علمای فرانسه اين است كه خواجه حافظ يكی از استادان بزرگوار عالی شعر است، هم در ادبيات فارسی و هم در ادبيات تمام دنيا، زيرا خواجه حافظ در فن غزلسرائی بیهمتاست، ليكن ترجمه صحيح اشعار حافظ در زبان بيگانه خيلی مشكل است، بلكه ناممكن مینمايد."
"یرژی بچکا" دانشمند اهل جمهوری چک:
"ادبیات فارسی رتبه اول ادبیات عاشقانه جهانی را از آن خود کرده است و در تمام دوران هزار ساله شعر فارسی جای برجسته و مقام مقدم به حافظ داده میشود. حافظ مطلقاً بزرگترین شاعر در این زمینه در تمام ادبیات جهان و در تمام طول تاریخ است"
"فوشه دو کور" متفکر فرانسوی:
"شعر حافظ برای تمامی لحظههای زندگی است. بیان عاشقانه حافظ در چارچوب اسلامی شکل گرفته، چارچوبی که در آن، مضمون توحید بسیار قوی است. مخاطب عشق، تنها یک موجود واحد است و عشق، عشقی است کامل، یگانه، حسادت آمیز و بیگانه با غیر. مضمون عشق حافظ از محیطی عارفانه برگرفته شده است"
🆔 @Sayehsokhan
«خودکامگی»
همه خودکامگانِ تاریخ مغلوب هنر بودهاند، چه دانسته باشند و چه ندانسته باشند.
لشکری که #حافظ با هنر خویش علیه خودکامگی و ریاکاری برانگیخته است از لحظه انتشار نخستین شعرهایش تا همین لحظه که ما خوانندگان دیوان او هستیم، تا هر لحظهای که انسانی در روی کره زمین یا یکی از کُراتِ دیگر زندگی کند و سعادت فهم سخن خواجه شیراز را داشته باشد، یعنی زبان فارسی بداند،
این لشکر همچنان تیغِ آخته و چیره بر استبداد و ریا، بیهیچ خستگی در کار خویش است:
از کران تا به کران لشکرِ ظلم است ولی
از ازل تا به ابد فرصت درویشان است
#محمدرضا_شفیعیکدکنی
🆔 @sayehsokhan
همه خودکامگانِ تاریخ مغلوب هنر بودهاند، چه دانسته باشند و چه ندانسته باشند.
لشکری که #حافظ با هنر خویش علیه خودکامگی و ریاکاری برانگیخته است از لحظه انتشار نخستین شعرهایش تا همین لحظه که ما خوانندگان دیوان او هستیم، تا هر لحظهای که انسانی در روی کره زمین یا یکی از کُراتِ دیگر زندگی کند و سعادت فهم سخن خواجه شیراز را داشته باشد، یعنی زبان فارسی بداند،
این لشکر همچنان تیغِ آخته و چیره بر استبداد و ریا، بیهیچ خستگی در کار خویش است:
از کران تا به کران لشکرِ ظلم است ولی
از ازل تا به ابد فرصت درویشان است
#محمدرضا_شفیعیکدکنی
🆔 @sayehsokhan
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
📕حافظ را از نو بخوانیم
آیا یک شاعر، یک شاعرِ عاشقِ عارف، مقیم قرنهای پیش، میتواند برای دغدغههای اجتماعی و روزمرگیهای ملالآور و پیچیدگیهای زندگی امروز ما چارهجوییهای کارآمد پیدا کند و نسخههای درمانگر بنویسد؟
آیا میتوان دیوان حافظ را از سر سفرههای هفتسین و شبهای چله برداشت و به اداره برد؟ به کوچه برد به خیابان برد؟ و به جای آنکه چشمها را بست و نیت کرد و فال گرفت، چشمها را گشود و پا به پای این کنشگر و منتقد و مصلح اجتماعی، چرخ بر هم زد و طرحی نو در انداخت؟
✍️ #عرفان_نظرآهاری
#حافظ_را_از_نو_بخوانیم
#زندگی_با_حافظ
@erfannazarahari
www.nooronaar.ir
🆔 @sayehsokhan
آیا یک شاعر، یک شاعرِ عاشقِ عارف، مقیم قرنهای پیش، میتواند برای دغدغههای اجتماعی و روزمرگیهای ملالآور و پیچیدگیهای زندگی امروز ما چارهجوییهای کارآمد پیدا کند و نسخههای درمانگر بنویسد؟
آیا میتوان دیوان حافظ را از سر سفرههای هفتسین و شبهای چله برداشت و به اداره برد؟ به کوچه برد به خیابان برد؟ و به جای آنکه چشمها را بست و نیت کرد و فال گرفت، چشمها را گشود و پا به پای این کنشگر و منتقد و مصلح اجتماعی، چرخ بر هم زد و طرحی نو در انداخت؟
✍️ #عرفان_نظرآهاری
#حافظ_را_از_نو_بخوانیم
#زندگی_با_حافظ
@erfannazarahari
www.nooronaar.ir
🆔 @sayehsokhan
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
ملیحه و مینا، دو خواننده زن ایرانی به زبان عربی و فارسی از حافظ میخوانند:
از خون دل نوشتم نزدیک دوست نامه
اِنّی رَأیتُ دَهراً مِن هِجرک القیامه
دارم من از فراقش در دیده صد علامت
لَیسَت دُموعُ عَینی هٰذا لَنا العلامه
هر چند کآزمودم از وی نبود سودم
مَن جَرَّبَ المُجَرَّب حَلَّت به الندامه
پرسیدم از طبیبی احوال دوست گفتا
فی بُعدها عذابٌ فی قُربها السلامه
گفتم ملامت آید گر گرد دوست گردم
و اللهِ ما رَأینا حُباً بِلا ملامه
حافظ چو طالب آمد جامی به جان شیرین
حَتّیٰ یَذوق مِنهُ کأساً مِن الکرامه
#حافظ شیرازی
تقدیم به همه ایرانیانی که همه دغدغهشان یکپارچگی و برادری و دوستی میان اقوام ایرانی است...
تفرقه و جدایی و بالانگری و کوچک انگاری همان هدف شوم و نکبتی است که بدخواهان ایران و ایرانی در سر شیطانیشان میپرورانند...به هوش باشیم...
🆔 @sayehsokhan
از خون دل نوشتم نزدیک دوست نامه
اِنّی رَأیتُ دَهراً مِن هِجرک القیامه
دارم من از فراقش در دیده صد علامت
لَیسَت دُموعُ عَینی هٰذا لَنا العلامه
هر چند کآزمودم از وی نبود سودم
مَن جَرَّبَ المُجَرَّب حَلَّت به الندامه
پرسیدم از طبیبی احوال دوست گفتا
فی بُعدها عذابٌ فی قُربها السلامه
گفتم ملامت آید گر گرد دوست گردم
و اللهِ ما رَأینا حُباً بِلا ملامه
حافظ چو طالب آمد جامی به جان شیرین
حَتّیٰ یَذوق مِنهُ کأساً مِن الکرامه
#حافظ شیرازی
تقدیم به همه ایرانیانی که همه دغدغهشان یکپارچگی و برادری و دوستی میان اقوام ایرانی است...
تفرقه و جدایی و بالانگری و کوچک انگاری همان هدف شوم و نکبتی است که بدخواهان ایران و ایرانی در سر شیطانیشان میپرورانند...به هوش باشیم...
🆔 @sayehsokhan
نوبهار است در آن کوش که خوشدل باشی
که بسی گل بدمد باز و تو در گل باشی
من نگویم که کنون با که نشین و چه بنوش
که تو خود دانی اگر زیرک و عاقل باشی
چنگ در پرده همین میدهدت پند ولی
وعظت آن گاه کند سود که قابل باشی
در چمن هر ورقی دفتر حالی دگر است
حیف باشد که ز کار همه غافل باشی
نقد عمرت ببرد غصه دنیا به گزاف
گر شب و روز در این قصه مشکل باشی
گر چه راهیست پر از بیم ز ما تا بر دوست
رفتن آسان بود ار واقف منزل باشی
حافظا گر مدد از بخت بلندت باشد
صید آن شاهد مطبوع شمایل باشی
#حافظ
- غزل شمارهٔ ۴۵۶
🆔 @sayehsokhan
که بسی گل بدمد باز و تو در گل باشی
من نگویم که کنون با که نشین و چه بنوش
که تو خود دانی اگر زیرک و عاقل باشی
چنگ در پرده همین میدهدت پند ولی
وعظت آن گاه کند سود که قابل باشی
در چمن هر ورقی دفتر حالی دگر است
حیف باشد که ز کار همه غافل باشی
نقد عمرت ببرد غصه دنیا به گزاف
گر شب و روز در این قصه مشکل باشی
گر چه راهیست پر از بیم ز ما تا بر دوست
رفتن آسان بود ار واقف منزل باشی
حافظا گر مدد از بخت بلندت باشد
صید آن شاهد مطبوع شمایل باشی
#حافظ
- غزل شمارهٔ ۴۵۶
🆔 @sayehsokhan
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
از دم صبح ازل تا آخر شام ابد
دوستی و مهر بر یک عهد و یک میثاق بود
سایه معشوق اگر افتاد بر عاشق چه شد
ما به او محتاج بودیم او به ما مشتاق بود
حسن مه رویان مجلس گر چه دل میبرد و دین
بحث ما در لطف طبع و خوبی اخلاق بود
بر در شاهم گدایی نکتهای در کار کرد
گفت بر هر خوان که بنشستم خدا رزاق بود
«#حافظ» #شجریان
🆔 @sayehsokhan
دوستی و مهر بر یک عهد و یک میثاق بود
سایه معشوق اگر افتاد بر عاشق چه شد
ما به او محتاج بودیم او به ما مشتاق بود
حسن مه رویان مجلس گر چه دل میبرد و دین
بحث ما در لطف طبع و خوبی اخلاق بود
بر در شاهم گدایی نکتهای در کار کرد
گفت بر هر خوان که بنشستم خدا رزاق بود
«#حافظ» #شجریان
🆔 @sayehsokhan
هزار جهد بکردم که یار من باشی
مرادبخش دل بیقرار من باشی
چراغ دیده شب زنده دار من گردی
انیس خاطر امیدوار من باشی
چو خسروان ملاحت به بندگان نازند
تو در میانه خداوندگار من باشی
از آن عقیق که خونین دلم ز عشوه او
اگر کنم گلهای غمگسار من باشی
در آن چمن که بتان دست عاشقان گیرند
گرت ز دست برآید نگار من باشی
شبی به کلبه احزان عاشقان آیی
دمی انیس دل سوکوار من باشی
شود غزاله خورشید صید لاغر من
گر آهویی چو تو یک دم شکار من باشی
سه بوسه کز دو لبت کردهای وظیفه من
اگر ادا نکنی قرض دار من باشی
من این مراد ببینم به خود که نیم شبی
به جای اشک روان در کنار من باشی
من ار چه حافظ شهرم جوی نمیارزم
مگر تو از کرم خویش یار من باشی
#حافظ
- غزل شمارهٔ ۴۵۷
🆔 @sayehsokhan
مرادبخش دل بیقرار من باشی
چراغ دیده شب زنده دار من گردی
انیس خاطر امیدوار من باشی
چو خسروان ملاحت به بندگان نازند
تو در میانه خداوندگار من باشی
از آن عقیق که خونین دلم ز عشوه او
اگر کنم گلهای غمگسار من باشی
در آن چمن که بتان دست عاشقان گیرند
گرت ز دست برآید نگار من باشی
شبی به کلبه احزان عاشقان آیی
دمی انیس دل سوکوار من باشی
شود غزاله خورشید صید لاغر من
گر آهویی چو تو یک دم شکار من باشی
سه بوسه کز دو لبت کردهای وظیفه من
اگر ادا نکنی قرض دار من باشی
من این مراد ببینم به خود که نیم شبی
به جای اشک روان در کنار من باشی
من ار چه حافظ شهرم جوی نمیارزم
مگر تو از کرم خویش یار من باشی
#حافظ
- غزل شمارهٔ ۴۵۷
🆔 @sayehsokhan
مرا به رندی و عشق، آن فضول عیب کُنَد
که اعتراض بر اسرارِ علمِ غیب کُنَد
کمالِ سِرِّ محبت ببین، نه نقصِ گناه
که هر که بیهنر اُفتَد، نظر به عیب کند
ز عطرِ حورِ بهشت آن نَفَس برآید بوی
که خاکِ میکدهٔ ما عَبیر جِیب کند
چنان زَنَد رَهِ اسلام غمزهٔ ساقی
که اجتناب ز صهبا، مگر صُهیب کند
کلیدِ گنجِ سعادت قبولِ اهلِ دل است
مباد آن که در این نکته شَکُّ و رِیب کند
شبانِ وادیِ اِیمن گَهی رسد به مراد
که چند سال به جان، خدمتِ شُعیب کند
ز دیده خون بِچکانَد فِسانهٔ حافظ
چو یادِ وقتِ زمانِ شَباب و شِیب کند
#حافظ
- غزل شمارهٔ ۱۸۸
🆔 @sayehsokhan
که اعتراض بر اسرارِ علمِ غیب کُنَد
کمالِ سِرِّ محبت ببین، نه نقصِ گناه
که هر که بیهنر اُفتَد، نظر به عیب کند
ز عطرِ حورِ بهشت آن نَفَس برآید بوی
که خاکِ میکدهٔ ما عَبیر جِیب کند
چنان زَنَد رَهِ اسلام غمزهٔ ساقی
که اجتناب ز صهبا، مگر صُهیب کند
کلیدِ گنجِ سعادت قبولِ اهلِ دل است
مباد آن که در این نکته شَکُّ و رِیب کند
شبانِ وادیِ اِیمن گَهی رسد به مراد
که چند سال به جان، خدمتِ شُعیب کند
ز دیده خون بِچکانَد فِسانهٔ حافظ
چو یادِ وقتِ زمانِ شَباب و شِیب کند
#حافظ
- غزل شمارهٔ ۱۸۸
🆔 @sayehsokhan
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
نه عمر خضر بماند، نه مُلکِ اسکندر
نزاع بر سر دنییِ دون مکن، درویش!
#حافظ
#استادشجریان
@samanbouyan
🆔 @sayehsokhan
نزاع بر سر دنییِ دون مکن، درویش!
#حافظ
#استادشجریان
@samanbouyan
🆔 @sayehsokhan
در خراباتِ مُغان نورِ خدا میبینم
این عجب بین که چه نوری ز کجا میبینم
جلوه بر من مفروش ای مَلِکُالْحاج که تو
خانه میبینی و من خانهخدا میبینم
خواهم از زلفِ بُتان نافهگشایی کردن
فکرِ دور است همانا که خطا میبینم
سوزِ دل، اشکِ روان، آهِ سحر، نالهٔ شب
این همه از نظرِ لطفِ شما میبینم
هر دَم از رویِ تو نقشی زَنَدَم راهِ خیال
با که گویم که در این پرده چهها میبینم
کس ندیدهست ز مُشکِ خُتَن و نافهٔ چین
آنچه من هر سَحَر از بادِ صبا میبینم
دوستان عیبِ نظربازیِ حافظ مکنید
که من او را ز مُحِبّانِ شما میبینم
#حافظ
🆔 @Sayehsokhan
این عجب بین که چه نوری ز کجا میبینم
جلوه بر من مفروش ای مَلِکُالْحاج که تو
خانه میبینی و من خانهخدا میبینم
خواهم از زلفِ بُتان نافهگشایی کردن
فکرِ دور است همانا که خطا میبینم
سوزِ دل، اشکِ روان، آهِ سحر، نالهٔ شب
این همه از نظرِ لطفِ شما میبینم
هر دَم از رویِ تو نقشی زَنَدَم راهِ خیال
با که گویم که در این پرده چهها میبینم
کس ندیدهست ز مُشکِ خُتَن و نافهٔ چین
آنچه من هر سَحَر از بادِ صبا میبینم
دوستان عیبِ نظربازیِ حافظ مکنید
که من او را ز مُحِبّانِ شما میبینم
#حافظ
🆔 @Sayehsokhan
سینه مالامال درد است ای دریغا مرهمی
دل ز تنهایی به جان آمد خدا را همدمی
چشم آسایش که دارد از سپهر تیزرو
ساقیا جامی به من ده تا بیاسایم دمی
زیرکی را گفتم این احوال بین خندید و گفت
صعب روزی بوالعجب کاری پریشان عالمی
سوختم در چاه صبر از بهر آن شمع چگل
شاه ترکان فارغ است از حال ما کو رستمی
در طریق عشقبازی امن و آسایش بلاست
ریش باد آن دل که با درد تو خواهد مرهمی
اهل کام و ناز را در کوی رندی راه نیست
رهروی باید جهان سوزی نه خامی بیغمی
آدمی در عالم خاکی نمیآید به دست
عالمی دیگر بباید ساخت و از نو آدمی
خیز تا خاطر بدان ترک سمرقندی دهیم
کز نسیمش بوی جوی مولیان آید همی
گریه حافظ چه سنجد پیش استغنای عشق
کاندر این دریا نماید هفت دریا شبنمی
#حافظ
🆔 @sayehsokhan
دل ز تنهایی به جان آمد خدا را همدمی
چشم آسایش که دارد از سپهر تیزرو
ساقیا جامی به من ده تا بیاسایم دمی
زیرکی را گفتم این احوال بین خندید و گفت
صعب روزی بوالعجب کاری پریشان عالمی
سوختم در چاه صبر از بهر آن شمع چگل
شاه ترکان فارغ است از حال ما کو رستمی
در طریق عشقبازی امن و آسایش بلاست
ریش باد آن دل که با درد تو خواهد مرهمی
اهل کام و ناز را در کوی رندی راه نیست
رهروی باید جهان سوزی نه خامی بیغمی
آدمی در عالم خاکی نمیآید به دست
عالمی دیگر بباید ساخت و از نو آدمی
خیز تا خاطر بدان ترک سمرقندی دهیم
کز نسیمش بوی جوی مولیان آید همی
گریه حافظ چه سنجد پیش استغنای عشق
کاندر این دریا نماید هفت دریا شبنمی
#حافظ
🆔 @sayehsokhan
خَمی که ابرویِ شوخِ تو در کمان انداخت
به قصد جانِ منِ زارِ ناتوان انداخت
نبود نقش دو عالَم، که رنگ الفت بود
زمانه طرح محبّت، نه این زمان انداخت
به یک کرشمه که نرگس به خودفروشی کرد
فریبِ چشمِ تو صد فتنه در جهان انداخت
شرابخورده و خِویکرده میرَوی به چمن
که آبِ روی تو آتش در ارغوان انداخت
به بزمگاهِ چمن، دوش، مست، بگذشتم
چو از دهانِ توأم غنچه در گُمان انداخت
بنفشه طُرِّهٔ مفتول خود گره میزد
صبا حکایتِ زلفِ تو در میان انداخت
ز شَرمِ آن که به روی تو نسبتش کردم
سمن به دستِ صبا، خاک در دهان انداخت
من از ورع، مِی و مطرب ندیدمی زین پیش
هوای مغبچگانم در این و آن انداخت
کنون به آبِ میِ لعل، خرقه میشویَم
نصیبهٔ ازل از خود نمیتوان انداخت
مگر گشایشِ حافظ در این خرابی بود
که بخششِ ازلش، در میِ مغان انداخت
جهان به کامِ من اکنون شود که دورِ زمان
مرا به بندگیِ خواجهٔ جهان انداخت
#حافظ
🆔 @sayehsokhan
به قصد جانِ منِ زارِ ناتوان انداخت
نبود نقش دو عالَم، که رنگ الفت بود
زمانه طرح محبّت، نه این زمان انداخت
به یک کرشمه که نرگس به خودفروشی کرد
فریبِ چشمِ تو صد فتنه در جهان انداخت
شرابخورده و خِویکرده میرَوی به چمن
که آبِ روی تو آتش در ارغوان انداخت
به بزمگاهِ چمن، دوش، مست، بگذشتم
چو از دهانِ توأم غنچه در گُمان انداخت
بنفشه طُرِّهٔ مفتول خود گره میزد
صبا حکایتِ زلفِ تو در میان انداخت
ز شَرمِ آن که به روی تو نسبتش کردم
سمن به دستِ صبا، خاک در دهان انداخت
من از ورع، مِی و مطرب ندیدمی زین پیش
هوای مغبچگانم در این و آن انداخت
کنون به آبِ میِ لعل، خرقه میشویَم
نصیبهٔ ازل از خود نمیتوان انداخت
مگر گشایشِ حافظ در این خرابی بود
که بخششِ ازلش، در میِ مغان انداخت
جهان به کامِ من اکنون شود که دورِ زمان
مرا به بندگیِ خواجهٔ جهان انداخت
#حافظ
🆔 @sayehsokhan