دوش چه خوردهای دلا راست بگو نهان مکن
چون خمشان بیگنه روی بر آسمان مکن
باده خاص خوردهای نقل خلاص خوردهای
بوی شراب می زند خربزه در دهان مکن
روز الست جان تو خورد مِیی ز خوان تو
خواجه لامکان تویی، بندگیِ مکان مکن
دوش شراب ریختی وز برِ ما گریختی
بار دگر گرفتمت، بار دگر چنان مکن
ای دل پاره پارهام دیدن او است چارهام
او است پناه و پشت من تکیه بر این جهان مکن
ای همه خلق نای تو، پر شده از نوای تو
گر نه سماع بارهای دست به نای جان مکن
کار دلم به جان رسد، کارد به استخوان رسد
ناله کنم بگویدم دم مزن و بیان مکن
ناله مکن که تا که من، ناله کنم برای تو
گرگ تویی شبان منم، خویش چو من شبان مکن
هر بن بامداد تو، جانب ما کشی سبو
کای تو بدیده روی من، روی به این و آن مکن
شیر چشید موسی از مادر خویش ناشتا
گفت که مادرت منم، میل به دایگان مکن
باده عام از برون، باده عارف از درون
بوی دهان بیان کند، تو به زبان بیان مکن
از تبریز شمس دین میرسدم چو ماه نو
چشم سوی چراغ کن، سوی چراغدان مکن
#مولوی
🆔@Sayehsokhan
چون خمشان بیگنه روی بر آسمان مکن
باده خاص خوردهای نقل خلاص خوردهای
بوی شراب می زند خربزه در دهان مکن
روز الست جان تو خورد مِیی ز خوان تو
خواجه لامکان تویی، بندگیِ مکان مکن
دوش شراب ریختی وز برِ ما گریختی
بار دگر گرفتمت، بار دگر چنان مکن
ای دل پاره پارهام دیدن او است چارهام
او است پناه و پشت من تکیه بر این جهان مکن
ای همه خلق نای تو، پر شده از نوای تو
گر نه سماع بارهای دست به نای جان مکن
کار دلم به جان رسد، کارد به استخوان رسد
ناله کنم بگویدم دم مزن و بیان مکن
ناله مکن که تا که من، ناله کنم برای تو
گرگ تویی شبان منم، خویش چو من شبان مکن
هر بن بامداد تو، جانب ما کشی سبو
کای تو بدیده روی من، روی به این و آن مکن
شیر چشید موسی از مادر خویش ناشتا
گفت که مادرت منم، میل به دایگان مکن
باده عام از برون، باده عارف از درون
بوی دهان بیان کند، تو به زبان بیان مکن
از تبریز شمس دین میرسدم چو ماه نو
چشم سوی چراغ کن، سوی چراغدان مکن
#مولوی
🆔@Sayehsokhan
#پذیرش
#مولوی تمثیل گویایی را دردفتر پنجم درمورد استقبال از درد و رنج بیان میکند که در آن تن بشر مانند میهمانخانهای است که دمبهدم کسانی در آن میآیند و کسانی دیگر میروند. این آیندگان و روندگان همان اندیشههای شاد و ناشاد مایند. مولانا میگوید عارف باید هیچ اندیشهای را تثبیت نکند و قاب نگیرد. بلکه تنها شاهد آیند و روند آنها باشد. مانند میزبانی که از سر کرم و با تمام وجود از همهی میهمانان خوانده و ناخواندهاش به وجه احسن پذیرایی میکند. مولانا افكار و انديشهها را به میهمان و اين تن را به ْ میهمانخانه تشبيه مىكند. غم، به علت و دليلى وارد میشوند وصاحبخانه بايد كه اين میهمان را عزيز بدارد. انسان باید نسبت به غم و شادی خوش استقبال و خوش بدرقه باشد و از آمدن غم پریشان نشود و برای خروج آن بیتابی نکند. از آمدن شادی هم دچار غفلت نشود و برای نگهداشتناش پای نفشارد....
هر دمی فکری چو مهمان عزیز
آید اندر سینهات هر روز نیز
فکر را ای جان، به جای شخص دان
زانک شخص، از فکر دارد قدر و جان
فکرِ غم گر راه شادی میزند
کارسازیهای شادی میکند
خانه میروبد به تندی او زِ غیر
تا در آید شادیِ نو زَ اصلِ خیر
میفشاند برگ زرد از شاخِ دل
تا بروید برگ سبزِ متصل
......(تمثیل زیبا مثنوی در مورد پذیرش
درد و رنج و عدم اجتناب تجربهای)
🆔 @Sayehsokhan
#مولوی تمثیل گویایی را دردفتر پنجم درمورد استقبال از درد و رنج بیان میکند که در آن تن بشر مانند میهمانخانهای است که دمبهدم کسانی در آن میآیند و کسانی دیگر میروند. این آیندگان و روندگان همان اندیشههای شاد و ناشاد مایند. مولانا میگوید عارف باید هیچ اندیشهای را تثبیت نکند و قاب نگیرد. بلکه تنها شاهد آیند و روند آنها باشد. مانند میزبانی که از سر کرم و با تمام وجود از همهی میهمانان خوانده و ناخواندهاش به وجه احسن پذیرایی میکند. مولانا افكار و انديشهها را به میهمان و اين تن را به ْ میهمانخانه تشبيه مىكند. غم، به علت و دليلى وارد میشوند وصاحبخانه بايد كه اين میهمان را عزيز بدارد. انسان باید نسبت به غم و شادی خوش استقبال و خوش بدرقه باشد و از آمدن غم پریشان نشود و برای خروج آن بیتابی نکند. از آمدن شادی هم دچار غفلت نشود و برای نگهداشتناش پای نفشارد....
هر دمی فکری چو مهمان عزیز
آید اندر سینهات هر روز نیز
فکر را ای جان، به جای شخص دان
زانک شخص، از فکر دارد قدر و جان
فکرِ غم گر راه شادی میزند
کارسازیهای شادی میکند
خانه میروبد به تندی او زِ غیر
تا در آید شادیِ نو زَ اصلِ خیر
میفشاند برگ زرد از شاخِ دل
تا بروید برگ سبزِ متصل
......(تمثیل زیبا مثنوی در مورد پذیرش
درد و رنج و عدم اجتناب تجربهای)
🆔 @Sayehsokhan
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
@shafiei_kadkani
ـــــــــــــــــــــــ
وطن واقعی من
[با یاد یارِ شاطرِ فرهنگِ ایران]
▪️وطن ما، به یک معنی، سرزمینیست پر از صحراهای فراخ و کوههای بلند و رودها و دریاچههایی که در درازای زمان بارها زیر پای مهاجمان مختلف کوفته شده و باز به پا خاسته. ولی ما وطن دیگری هم داریم که در ذهنمان جای دارد. وطنی که #رودکی در آن چنگ مینواخت و #فردوسی از خِرَد و دلاوریهای قهرمانان سخن میگفت، و #خیام سرگردانی انسان را بازمینمایاند و #ابوسعید و #نظامی و #سعدی و #مولوی و #حافظ، با استادی حیرتانگیز، از ظرایف روان انسان، بیش از همه عشق، سخن میگفتند. این وطن را میتوان از گزند حوادث در امان داشت. وطن من این وطن است.
مرحوم استاد دکتر احسان یارشاطر
[بنیانگذار و سرویراستار دانشنامهٔ ایرانیکا، بزرگترین و جامعترین پروژهٔ بینالمللی ایرانشناختی، بنیانگذار مرکز مطالعات ایرانشناسی، و استاد بازنشستهٔ مطالعات ایرانی در دانشگاه کلمبیا نیویورک]
۱۴ فروردین ۱۲۹۹ همدان
۱۰ شهریور ۱۳۹۷ کالیفرنیا
#احسان_یارشاطر
🆔 @Sayehsokhan
ـــــــــــــــــــــــ
وطن واقعی من
[با یاد یارِ شاطرِ فرهنگِ ایران]
▪️وطن ما، به یک معنی، سرزمینیست پر از صحراهای فراخ و کوههای بلند و رودها و دریاچههایی که در درازای زمان بارها زیر پای مهاجمان مختلف کوفته شده و باز به پا خاسته. ولی ما وطن دیگری هم داریم که در ذهنمان جای دارد. وطنی که #رودکی در آن چنگ مینواخت و #فردوسی از خِرَد و دلاوریهای قهرمانان سخن میگفت، و #خیام سرگردانی انسان را بازمینمایاند و #ابوسعید و #نظامی و #سعدی و #مولوی و #حافظ، با استادی حیرتانگیز، از ظرایف روان انسان، بیش از همه عشق، سخن میگفتند. این وطن را میتوان از گزند حوادث در امان داشت. وطن من این وطن است.
مرحوم استاد دکتر احسان یارشاطر
[بنیانگذار و سرویراستار دانشنامهٔ ایرانیکا، بزرگترین و جامعترین پروژهٔ بینالمللی ایرانشناختی، بنیانگذار مرکز مطالعات ایرانشناسی، و استاد بازنشستهٔ مطالعات ایرانی در دانشگاه کلمبیا نیویورک]
۱۴ فروردین ۱۲۹۹ همدان
۱۰ شهریور ۱۳۹۷ کالیفرنیا
#احسان_یارشاطر
🆔 @Sayehsokhan
Nagoftamat Maro
Ahmad Shamlou
نگفتمت مرو آنجا که آشنات منم
در این سرابِ فنا چشمهی حیات منم
✍شعر : #مولوی
صدا : #احمد_شاملو
( الف. بامداد )
🆔 @Sayehsokhan
در این سرابِ فنا چشمهی حیات منم
✍شعر : #مولوی
صدا : #احمد_شاملو
( الف. بامداد )
🆔 @Sayehsokhan
#پذیرش
#مولوی تمثیل گویایی را دردفتر پنجم درمورد استقبال از درد و رنج بیان میکند که در آن تن بشر مانند مهمانخانهای است که دم به دم کسانی در آن میآیند و کسانی دیگر میروند. این آیندگان و روندگان همان اندیشههای شاد و ناشاد مایند. مولانا میگوید عارف باید هیچ اندیشهای را تثبیت نکند و قاب نگیرد. بلکه تنها شاهد آیند و روند آنها باشد. مانند میزبانی که از سر کرم و با تمام وجود از همهی مهمانان خوانده و ناخواندهاش به وجه احسن پذیرایی میکند. مولانا افكار و انديشهها را به مهمان و اين تن را به ْ مهمانخانه تشبيه مىكند.
غم، به علت و دليلى وارد میشود وصاحبخانه بايد كه اين مهمان را عزيز بدارد.انسان باید نسبت به غم و شادی خوش استقبال و خوش بدرقه باشد واز آمدن غم پریشان نشود و برای خروج آن بیتابی نکند. از آمدن شادی هم دچار غفلت نشود و برای نگهداشتن.اش پای نفشارد....
هر دمی فکری چو مهمان عزیز
آید اندر سینهات هر روز نیز
فکر را ای جان، به جای شخص دان
زانک شخص، از فکر دارد قدر و جان
فکرِ غم گر راه شادی میزند
کارسازیهای شادی میکند
خانه میروبد به تندی او زِ غیر
تا در آید شادیِ نو زَ اصلِ خیر
میفشاند برگ زرد از شاخِ دل
تا بروید برگ سبزِ متصل
......(تمثیل زیبا مثنوی در مورد پذیرش درد و رنج و عدم اجتناب تجربه ای)
🆔 @Sayehsokhan
#مولوی تمثیل گویایی را دردفتر پنجم درمورد استقبال از درد و رنج بیان میکند که در آن تن بشر مانند مهمانخانهای است که دم به دم کسانی در آن میآیند و کسانی دیگر میروند. این آیندگان و روندگان همان اندیشههای شاد و ناشاد مایند. مولانا میگوید عارف باید هیچ اندیشهای را تثبیت نکند و قاب نگیرد. بلکه تنها شاهد آیند و روند آنها باشد. مانند میزبانی که از سر کرم و با تمام وجود از همهی مهمانان خوانده و ناخواندهاش به وجه احسن پذیرایی میکند. مولانا افكار و انديشهها را به مهمان و اين تن را به ْ مهمانخانه تشبيه مىكند.
غم، به علت و دليلى وارد میشود وصاحبخانه بايد كه اين مهمان را عزيز بدارد.انسان باید نسبت به غم و شادی خوش استقبال و خوش بدرقه باشد واز آمدن غم پریشان نشود و برای خروج آن بیتابی نکند. از آمدن شادی هم دچار غفلت نشود و برای نگهداشتن.اش پای نفشارد....
هر دمی فکری چو مهمان عزیز
آید اندر سینهات هر روز نیز
فکر را ای جان، به جای شخص دان
زانک شخص، از فکر دارد قدر و جان
فکرِ غم گر راه شادی میزند
کارسازیهای شادی میکند
خانه میروبد به تندی او زِ غیر
تا در آید شادیِ نو زَ اصلِ خیر
میفشاند برگ زرد از شاخِ دل
تا بروید برگ سبزِ متصل
......(تمثیل زیبا مثنوی در مورد پذیرش درد و رنج و عدم اجتناب تجربه ای)
🆔 @Sayehsokhan
اول چراغ بودی آهسته شمع گشتی
آسان فراگرفتم در خرمن اوفتادی
#سعدی
گفت که شیخی و سری پیش رو و راهبری
شیخ نیم پیش نیم امر تو را بنده شدم
گفت که با بال و پری من پر و بالت ندهم
در هوس بال و پرش بیپر و پرکنده شدم
#مولوی
☀️
اهمیت دادنِ بیش از اندازه به نظر دیگران جنونی است که بر همهی مردم حاکم است .
این جنون چه در سرشتِ ما ریشه داشته باشد چه حاصل جامعه و تمدن باشد به هر حال بر همهی کردار و رفتار ما تأثیر بیش از اندازه میگذارد و دشمن نیکبختی ما است.
میتوان این جنون را در همه جا دید و دنبال کرد:
از مراعات بزدلانه و بردهوار آنچه دیگران میگویند گرفته تا فرو رفتن خنجر ویرگینیوس به قلب دخترش یا اغوای آدمیان به قربانیکردن راحتِ ثروت و سلامت و حتی حیاتشان به این منظور که نامشان به یادگار بماند.
#شوپنهاور
#در_باب_حكمت_زندگی
🆔 @Sayehsokhan
آسان فراگرفتم در خرمن اوفتادی
#سعدی
گفت که شیخی و سری پیش رو و راهبری
شیخ نیم پیش نیم امر تو را بنده شدم
گفت که با بال و پری من پر و بالت ندهم
در هوس بال و پرش بیپر و پرکنده شدم
#مولوی
☀️
اهمیت دادنِ بیش از اندازه به نظر دیگران جنونی است که بر همهی مردم حاکم است .
این جنون چه در سرشتِ ما ریشه داشته باشد چه حاصل جامعه و تمدن باشد به هر حال بر همهی کردار و رفتار ما تأثیر بیش از اندازه میگذارد و دشمن نیکبختی ما است.
میتوان این جنون را در همه جا دید و دنبال کرد:
از مراعات بزدلانه و بردهوار آنچه دیگران میگویند گرفته تا فرو رفتن خنجر ویرگینیوس به قلب دخترش یا اغوای آدمیان به قربانیکردن راحتِ ثروت و سلامت و حتی حیاتشان به این منظور که نامشان به یادگار بماند.
#شوپنهاور
#در_باب_حكمت_زندگی
🆔 @Sayehsokhan
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
امروز جمال تو بر دیده مبارک باد
بر ما هوس تازه پیچیده مبارک باد
گلها چو میان بندد بر جمله جهان خندد
ای برگل و صد چون گل خندیده مبارک باد
خوبان چو رخت دیده افتاده و لغزیده
دل بر در این خانه لغزیده مبارک باد
نوروز رخت دیدم خوش اشک بباریدم
نوروز و چنین باران باریده مبارک باد
بیگفت زبان تو بیحرف و بیان تو
از باطن تو گوشَت بشنیده مبارک باد
#مولوی
#سلام_صبحتون_به_خیر
🆔 @Sayehsokhan
بر ما هوس تازه پیچیده مبارک باد
گلها چو میان بندد بر جمله جهان خندد
ای برگل و صد چون گل خندیده مبارک باد
خوبان چو رخت دیده افتاده و لغزیده
دل بر در این خانه لغزیده مبارک باد
نوروز رخت دیدم خوش اشک بباریدم
نوروز و چنین باران باریده مبارک باد
بیگفت زبان تو بیحرف و بیان تو
از باطن تو گوشَت بشنیده مبارک باد
#مولوی
#سلام_صبحتون_به_خیر
🆔 @Sayehsokhan
معشوقه به سامان شد تا باد چنین بادا
کفرش همه ایمان شد تا باد چنین بادا
ملکی که پریشان شد از شومی شیطان شد
باز آن سلیمان شد تا باد چنین بادا
یاری که دلم خستی در بر رخ ما بستی
غمخواره یاران شد تا باد چنین بادا
هم باده جدا خوردی هم عیش جدا کردی
نک سرده مهمان شد تا باد چنین بادا
زان طلعت شاهانه زان مشعله خانه
هر گوشه چو میدان شد تا باد چنین بادا
زان خشم دروغینش زان شیوه شیرینش
عالم شکرستان شد تا باد چنین بادا
شب رفت صبوح آمد غم رفت فتوح آمد
خورشید درخشان شد تا باد چنین بادا
از دولت محزونان وز همت مجنونان
آن سلسله جنبان شد تا باد چنین بادا
عید آمد و عید آمد یاری که رمید آمد
عیدانه فراوان شد تا باد چنین بادا
ای مطرب صاحب دل در زیر مکن منزل
کان زهره به میزان شد تا باد چنین بادا
درویش فریدون شد هم کیسه قارون شد
همکاسه سلطان شد تا باد چنین بادا
آن باد هوا را بین ز افسون لب شیرین
با نای در افغان شد تا باد چنین بادا
فرعون بدان سختی با آن همه بدبختی
نک موسی عمران شد تا باد چنین بادا
آن گرگ بدان زشتی با جهل و فرامشتی
نک یوسف کنعان شد تا باد چنین بادا
شمس الحق تبریزی از بس که درآمیزی
تبریز خراسان شد تا باد چنین بادا
از اسلم شیطانی شد نفس تو ربانی
ابلیس مسلمان شد تا باد چنین بادا
آن ماه چو تابان شد کونین گلستان شد
اشخاص همه جان شد تا باد چنین بادا
بر روح برافزودی تا بود چنین بودی
فر تو فروزان شد تا باد چنین بادا
قهرش همه رحمت شد زهرش همه شربت شد
ابرش شکرافشان شد تا باد چنین بادا
از کاخ چه رنگستش وز شاخ چه تنگستش
این گاو چو قربان شد تا باد چنین بادا
ارضی چو سمایی شد مقصود سنایی شد
این بود همه آن شد تا باد چنین بادا
خاموش که سرمستم بربست کسی دستم
اندیشه پریشان شد تا باد چنین بادا
#مولوی
🆔 @Sayehsokhan
کفرش همه ایمان شد تا باد چنین بادا
ملکی که پریشان شد از شومی شیطان شد
باز آن سلیمان شد تا باد چنین بادا
یاری که دلم خستی در بر رخ ما بستی
غمخواره یاران شد تا باد چنین بادا
هم باده جدا خوردی هم عیش جدا کردی
نک سرده مهمان شد تا باد چنین بادا
زان طلعت شاهانه زان مشعله خانه
هر گوشه چو میدان شد تا باد چنین بادا
زان خشم دروغینش زان شیوه شیرینش
عالم شکرستان شد تا باد چنین بادا
شب رفت صبوح آمد غم رفت فتوح آمد
خورشید درخشان شد تا باد چنین بادا
از دولت محزونان وز همت مجنونان
آن سلسله جنبان شد تا باد چنین بادا
عید آمد و عید آمد یاری که رمید آمد
عیدانه فراوان شد تا باد چنین بادا
ای مطرب صاحب دل در زیر مکن منزل
کان زهره به میزان شد تا باد چنین بادا
درویش فریدون شد هم کیسه قارون شد
همکاسه سلطان شد تا باد چنین بادا
آن باد هوا را بین ز افسون لب شیرین
با نای در افغان شد تا باد چنین بادا
فرعون بدان سختی با آن همه بدبختی
نک موسی عمران شد تا باد چنین بادا
آن گرگ بدان زشتی با جهل و فرامشتی
نک یوسف کنعان شد تا باد چنین بادا
شمس الحق تبریزی از بس که درآمیزی
تبریز خراسان شد تا باد چنین بادا
از اسلم شیطانی شد نفس تو ربانی
ابلیس مسلمان شد تا باد چنین بادا
آن ماه چو تابان شد کونین گلستان شد
اشخاص همه جان شد تا باد چنین بادا
بر روح برافزودی تا بود چنین بودی
فر تو فروزان شد تا باد چنین بادا
قهرش همه رحمت شد زهرش همه شربت شد
ابرش شکرافشان شد تا باد چنین بادا
از کاخ چه رنگستش وز شاخ چه تنگستش
این گاو چو قربان شد تا باد چنین بادا
ارضی چو سمایی شد مقصود سنایی شد
این بود همه آن شد تا باد چنین بادا
خاموش که سرمستم بربست کسی دستم
اندیشه پریشان شد تا باد چنین بادا
#مولوی
🆔 @Sayehsokhan
#برگه_شوندان
#شمع در حافظه ما ایرانیها، رسوبات تکاندهندهای دارد؛ شگفت انگیز اینکه هر کدام روایتی متمایز را آبستن هستند؛
شمع را باید از این خانه به دربردن و کشتن
تا به همسایه نگوید که تو در خانه مایی
#سعدی
پر زنان در پیش شمع روی تو
جان ناپروای من پروانهای است
#عطار
دلا از روشنی شمعی برافروز
ز شمع آتش پرستیدن بیاموز
#نظامی
شمع جگر چون جگر شمع سوخت
آتش دل چون دل آتش فروخت
#نظامی
شمع را ساختند بر سر جای
و ایستادند همچو شمع به پای
#نظامی
در دستت اوفتادم چون مرغ پر بریده
در پیشت ایستادم چون شمع سر بریده
#خاقانی
دزدان شبرو در طلب، از شمع ترسند ای عجب
تو شمع پیکر نیمشب دل دزدی اینسان تا کجا؟
#خاقانی
طرازِ پیرهنِ زَرکشم مبین چون شمع
که سوزهاست نهانی درونِ پیرهنم
#حافظ
گر کُمَیتِ اشکِ گلگونم نبودی گرمرَو
کَی شدی روشن به گیتی رازِ پنهانم چو شمع؟
#حافظ
گر آتش دل نیست پس این دود چراست
ور عود نسوخت بوی این عود چراست
این بودن من عاشق و نابود چراست
پروانه ز سوز شمع خشنود چراست
#مولوی
یک شمع از این مجلس صد شمع بگیراند
گر مردهای ور زنده هم زنده شوی با ما
#مولوی
کثرت خلق به توحید چه نقصان دارد؟
چه خلل می رسد از رشته به یکتایی شمع؟
#صائب_تبریزی
اينكه گاهي ميزدم بر آب و آتش خويش را
روشني در كار مردم بود مقصودم چو شمع
#صائب_تبريزي
از شمع سه گونه كار ميآموزم
ميگريم و ميگدازم و ميسوزم
#مسعود_سعد_سلمان
شبست و چشم من و شمع اشکبارانند
مگر به ماتم پروانه سوگوارانند
#شهریار
کاش در بستر تنهایی تو
پیکرم شمع گنه می افروخت
#فروغ_فرخزاد
و در شهادت یک شمع
راز منوری است که آن را
آن آخرین و آن کشیدهترین شعله خوب میداند
#فروغ_فرخزاد
دیریست عابری نگذشته ست ازین کنار
کز شمع او بتابد نوری ز روزن ام
#احمد_شاملو
ایستادگی کن تا روشن بمانی،
شمع های افتاده خاموش می شوند.
#احمد_شاملو
شمع اشکی دو بیفشاند و بمرد
روشنایی بشد و سایه ببرد
#هوشنگ_ابتهاج
و...
کثرت هایی عجیب که حول یکتایی شمع، خرده خرده های مولفین را روایت می کنند.
#سولماز_نصرآبادی
https://t.me/shavandanpage
🆔 @Sayehsokhan
#شمع در حافظه ما ایرانیها، رسوبات تکاندهندهای دارد؛ شگفت انگیز اینکه هر کدام روایتی متمایز را آبستن هستند؛
شمع را باید از این خانه به دربردن و کشتن
تا به همسایه نگوید که تو در خانه مایی
#سعدی
پر زنان در پیش شمع روی تو
جان ناپروای من پروانهای است
#عطار
دلا از روشنی شمعی برافروز
ز شمع آتش پرستیدن بیاموز
#نظامی
شمع جگر چون جگر شمع سوخت
آتش دل چون دل آتش فروخت
#نظامی
شمع را ساختند بر سر جای
و ایستادند همچو شمع به پای
#نظامی
در دستت اوفتادم چون مرغ پر بریده
در پیشت ایستادم چون شمع سر بریده
#خاقانی
دزدان شبرو در طلب، از شمع ترسند ای عجب
تو شمع پیکر نیمشب دل دزدی اینسان تا کجا؟
#خاقانی
طرازِ پیرهنِ زَرکشم مبین چون شمع
که سوزهاست نهانی درونِ پیرهنم
#حافظ
گر کُمَیتِ اشکِ گلگونم نبودی گرمرَو
کَی شدی روشن به گیتی رازِ پنهانم چو شمع؟
#حافظ
گر آتش دل نیست پس این دود چراست
ور عود نسوخت بوی این عود چراست
این بودن من عاشق و نابود چراست
پروانه ز سوز شمع خشنود چراست
#مولوی
یک شمع از این مجلس صد شمع بگیراند
گر مردهای ور زنده هم زنده شوی با ما
#مولوی
کثرت خلق به توحید چه نقصان دارد؟
چه خلل می رسد از رشته به یکتایی شمع؟
#صائب_تبریزی
اينكه گاهي ميزدم بر آب و آتش خويش را
روشني در كار مردم بود مقصودم چو شمع
#صائب_تبريزي
از شمع سه گونه كار ميآموزم
ميگريم و ميگدازم و ميسوزم
#مسعود_سعد_سلمان
شبست و چشم من و شمع اشکبارانند
مگر به ماتم پروانه سوگوارانند
#شهریار
کاش در بستر تنهایی تو
پیکرم شمع گنه می افروخت
#فروغ_فرخزاد
و در شهادت یک شمع
راز منوری است که آن را
آن آخرین و آن کشیدهترین شعله خوب میداند
#فروغ_فرخزاد
دیریست عابری نگذشته ست ازین کنار
کز شمع او بتابد نوری ز روزن ام
#احمد_شاملو
ایستادگی کن تا روشن بمانی،
شمع های افتاده خاموش می شوند.
#احمد_شاملو
شمع اشکی دو بیفشاند و بمرد
روشنایی بشد و سایه ببرد
#هوشنگ_ابتهاج
و...
کثرت هایی عجیب که حول یکتایی شمع، خرده خرده های مولفین را روایت می کنند.
#سولماز_نصرآبادی
https://t.me/shavandanpage
🆔 @Sayehsokhan
Telegram
برگه تخصصی ادبیات و فلسفه شوَندان
این برگه جویای دگرگونی در نگاه به خود است از مسیرهای نامعمول ادبیات، فلسفه و هنر. محملی برای ارائه ی ایده های نو و خلاقیت های تازه.
به مدیریت :
علی پیرنهاد،سولماز نصرآبادی، احمد بدری
به مدیریت :
علی پیرنهاد،سولماز نصرآبادی، احمد بدری
🔸
⭕️ تشیّع مولوی
مطلبی است که اول بار در این مجمع علمی روحانی که به یادبود مولانا تشکیل یافته است مطرح میشود و من عقیدهی خود را میگویم، کار با گفتهها و عقاید دیگران ندارم.
من در عمقِ افکار و عقایدِ مولوی و گفتههای او در مثنوی جنبهای از محبت و هواخواهیِ علی و آل علی و خاندانِ پیغمبر اکرم صلوات الله علیهم اجمعین دریافتهام که میتوان آن را با اساس و پایهی اصلی تشیع به معنیِ عامّ کلمه تطبیق کرد...
توضيحاً مقصودم از تشیّع بطوری که اشاره شد مفهوم عام کلمه است که مرادف با دوستی و معرفت حقیقی اسلامی به مقام و منزلت على و آل علی و اهل بیت عصمت سلامالله عليهم اجمعین است؛ یعنی آنچه را که از يك شیعهی سادهی اصلیِ صدرِ اسلام که دچار افراط و تفریطها و اسباب دست سیاستها و تعصبهای عامیانه نشده باشد توقع باید داشت.
چه، میدانیم که اکثر اختلافات و زد و خوردهای مذهبیِ شیعه و سنی؛ و همانطور اختلافات و کشمکشها که مابین فِرَق سنّی مثل شافعی و حنفی با یکدیگر اتفاق افتاده، مستحدث و مولودِ تعصّبات خام و سیاستهای مختلف است.
باز بر توضیح میافزایم منظور من مذهب غُلاةِ شیعه نیست؛ منظورم شیعهگری به مفهوم تظاهرات و شعارهای ظاهری هم نیست؛ بلکه مقصودم همان روحِ پاک سادهی بیآلایش اسلامی است که نسبت به علی و آل علی و خاندان پیغمبر محبّت و گرایش داشته باشد.
و این خصیصه نه تنها در وجود مولوی است بلکه همهی بزرگان اهل تصوف و عرفان خواه شیعی و خواه سنّی باتفاق و اجماع، در حقِ علی و آل علی و اهل بیت عصمت و طهارت اعتقاد و توجه عارفانه داشتهاند و معرفت آنها به احوال اهل بیت کمتر از خود شیعیانِ پاک نبوده است.
✍ .#علامه_جلالالدین_همایی
📕 #مولوی_نامه
"مولوی چه میگوید"
جلد اول، ص۵۱
🆔 @Sayehsokhan
⭕️ تشیّع مولوی
مطلبی است که اول بار در این مجمع علمی روحانی که به یادبود مولانا تشکیل یافته است مطرح میشود و من عقیدهی خود را میگویم، کار با گفتهها و عقاید دیگران ندارم.
من در عمقِ افکار و عقایدِ مولوی و گفتههای او در مثنوی جنبهای از محبت و هواخواهیِ علی و آل علی و خاندانِ پیغمبر اکرم صلوات الله علیهم اجمعین دریافتهام که میتوان آن را با اساس و پایهی اصلی تشیع به معنیِ عامّ کلمه تطبیق کرد...
توضيحاً مقصودم از تشیّع بطوری که اشاره شد مفهوم عام کلمه است که مرادف با دوستی و معرفت حقیقی اسلامی به مقام و منزلت على و آل علی و اهل بیت عصمت سلامالله عليهم اجمعین است؛ یعنی آنچه را که از يك شیعهی سادهی اصلیِ صدرِ اسلام که دچار افراط و تفریطها و اسباب دست سیاستها و تعصبهای عامیانه نشده باشد توقع باید داشت.
چه، میدانیم که اکثر اختلافات و زد و خوردهای مذهبیِ شیعه و سنی؛ و همانطور اختلافات و کشمکشها که مابین فِرَق سنّی مثل شافعی و حنفی با یکدیگر اتفاق افتاده، مستحدث و مولودِ تعصّبات خام و سیاستهای مختلف است.
باز بر توضیح میافزایم منظور من مذهب غُلاةِ شیعه نیست؛ منظورم شیعهگری به مفهوم تظاهرات و شعارهای ظاهری هم نیست؛ بلکه مقصودم همان روحِ پاک سادهی بیآلایش اسلامی است که نسبت به علی و آل علی و خاندان پیغمبر محبّت و گرایش داشته باشد.
و این خصیصه نه تنها در وجود مولوی است بلکه همهی بزرگان اهل تصوف و عرفان خواه شیعی و خواه سنّی باتفاق و اجماع، در حقِ علی و آل علی و اهل بیت عصمت و طهارت اعتقاد و توجه عارفانه داشتهاند و معرفت آنها به احوال اهل بیت کمتر از خود شیعیانِ پاک نبوده است.
✍ .#علامه_جلالالدین_همایی
📕 #مولوی_نامه
"مولوی چه میگوید"
جلد اول، ص۵۱
🆔 @Sayehsokhan
✅ به جای اردوغان و ایلان ماسک، نگاهی به نخست وزیر ژاپن و بیل گیتس!
✍️محمدرضا اسلامی
🔷روزهای پایانی شهریور هر سال به اخبار نیویورک و نشست سازمان ملل گره میخورد. اما در این سالهای اخیر، اخبار مختلفی درباره دیدارهای رجال سیاسی/رهبران با مدیران عرصه صنعت و فنآوری (در بخش خصوصی) به گوش میرسد.
دیدارهایی که همه بیانگر یک واقعیت جدید در دنیای مدرن است: «قدرتِ مدیران بنگاههای اقتصادی، شانه به شانه رهبران سیاسی میزند»
عملا رهبران سیاسی فهمیدهاند که قدرت مدیران وادی صنعت و تجارت را باید جدی بگیرند.
🔷در شرایطی که دیدار ایلان ماسک با اردوغان (و نتانیاهو) به شکل پررنگی در اخبار و رسانهها دیده شد، ولی دیدار نخست وزیر ژاپن با آقا و خانم بیل و ملیندا گیتس انعکاس رسانهای گستردهای نداشت.
و البته باید هم چنین باشد! «رسانه» به دنبال اکستریمهاست، و آدمهای ساکت و آرام، جذابیتِ چندان خاصی برای اهل رسانه ندارند!
🔷در دنیای مدرن، انسان آزادی انتخاب دارد و «همجنس/همفکر» ها، همدیگر را مییابند (همدیگر را پیدا میکنند). خلق و خوی اردوغان به مجالست و همنشینی با ایلان ماسک میخورد. جنس اینها، جنس «پریدن» است. جنسِ جهش و حرکاتِ جهشی. اما روحیه و خلقیات ژاپنی، به روحیه آرام و متین آقای بیل گیتس میخورد. «ژاپنی» اهل کارهای تدریجی و غیرنمایشی است.
لذا اردوغان وقتی که پایش به نیویورک میرسد، به دنبال سوپرمنی میگردد که «امروز» در صنعت ترکیه جهش ایجاد کند، ولی آقای کیشیدا وقتی که پایش به نیویورک میرسد، به دنبال مردی میرود که آرام و بیصدا به آینده و «فردای انسان» فکر میکند.
🔷درباره دیدار ایلان ماسک با اردوغان (و حتی با نتانیاهو) مطالب زیادی در رسانهها بیان شد، اما نگاهی داشته باشیم به دیدار کیشیدا از ژاپن با مدیرعامل مایکروسافت:
1️⃣ آقای بیل گیتس و ملیندا، بنیادی را ثبت کردهاند که در قالب آن بنیاد بودجههای بزرگی را به امر «توسعه پایدار جوامع» اختصاص میدهند.
2️⃣ مفهوم توسعه وحشی با توسعه پایدار متفاوت است. توسعه وحشی یعنی اینکه مثلا به یکباره کارخانههای عظیم فولاد برپا کنی و صنایع قطعه سازی/خودرو سازی شکل بدهی و محور تمامِ فعالیتها یک چیز باشد: «تولید کالا».
اما توسعه پایدار به این مفهوم که در میانِ آن کارخانجات معظم فولاد به «مهدکودک» هم فکر کنی و در میان دغدغه کالا، گوشه چشمی و نگاهی جدی به مفهوم هنر و انسان هم داشته باشی.
غرب با تمام سعی و خطاهایش در امر توسعه، از یک جایی به بعد به این واقعیت رسید که علاوه بر «کالا» باید به «انسان» هم فکر کرد. اما انسان شرقی (چینی) هنوز حریصِ فروشِ کالاست. هنوز تنها دغدغه اصلی رهبران چینی «سرمایه» است و کشتیهایی که کانتینر بر آب حمل کنند.
3️⃣ حکایت ژاپن در شرق، اما قدری متفاوت است. ژاپنیها پس از عبور از برخی قلههای تولید، شروع کردند به فکر کردنِ جدی به مفاهیمی نظیر سرشت انسان، ارتباطات بینالمللی، هنر، سینما، موسیقی و... .
ژاپن، یک سرزمین شرقی است که مفاهیمِ توسعهی صنعت را از غرب گرفت، ولی هنوز میکوشد که «هویت ژاپنی» را تعریف کند. «توسعه» در ژاپن، با مفهوم «حرص (ولع) چینی» قدری متفاوت است.
4️⃣ مسئله اصلی در این ماجراها «ظرفیت وجودی انسان» است. بیل گیتس، یک جوان ترکِ تحصیل کرده (و دانشگاه تمام نکرده) طی سالیان، ثروتمند شده و از محل مایکروسافت میلیاردها دلار ثروت بهم زده.
ثروتی افسانه ای.
اما او «غرق» ثروت نشده به مفهوم اضعافاً مُّضاعفَةً.
اینکه بخواهد ثروت روی ثروت تلمبار کند.
او بخش مهمی از ساعات روزش را اختصاص به گرمایش جهانی، تغییرات اقلیمی و سلامت داده است
مسیر حرکت افرادی مثل او با امثال ایلان ماسک متفاوت است. ایلان ماسک از جهشی به جهشی دیگر در حرکت است. او از Zip2 به سمت تسلا جهیده. پس از موفقیت در تسلا رفته و اسپیس اکس را ساخته. هنوز از کار فضا و استارلینک فارغ نشده، توئیتر را خریده، سپس رفته و روی نرون مغز کار می کند و کاشت تراشه در مغز…
اما مسیر حرکت امثال بیل گیتس را ببینیم.
5️⃣ بازگردیم به بحث بنیاد بیل و ملیندا گیتس.
این بنیاد هر سال جوایزی را به افرادی که در بحث توسعه پایدار کار میکنند اهدا میکند.
امسال این بنیاد جایزه اصلی را به آقای کیشیدا اهدا کرد. به گمانم سخنرانی چند روز پیش کیشیدا و بیل گیتس نمادی از یک جریان تعقل در مسیر حرکت انسان است.
6️⃣ اما سوال پایهای این است که در این میانه «ما» کجائیم؟
دولتمردان ما چقدر با چهرههایی نظیر مدیرعامل مایکروسافت همنشین و همصحبت میشوند؟
هر کبوتر میپرد زی جانبی
وین کبوتر جانبِ بیجانبی
ما نه مرغان هوا، نِی خانگی
دانهٔ ما دانهٔ بیدانگی!
#مولوی
#تحلیل_زمانه
@TahlilZamane
🆔 @Sayehsokhan
✍️محمدرضا اسلامی
🔷روزهای پایانی شهریور هر سال به اخبار نیویورک و نشست سازمان ملل گره میخورد. اما در این سالهای اخیر، اخبار مختلفی درباره دیدارهای رجال سیاسی/رهبران با مدیران عرصه صنعت و فنآوری (در بخش خصوصی) به گوش میرسد.
دیدارهایی که همه بیانگر یک واقعیت جدید در دنیای مدرن است: «قدرتِ مدیران بنگاههای اقتصادی، شانه به شانه رهبران سیاسی میزند»
عملا رهبران سیاسی فهمیدهاند که قدرت مدیران وادی صنعت و تجارت را باید جدی بگیرند.
🔷در شرایطی که دیدار ایلان ماسک با اردوغان (و نتانیاهو) به شکل پررنگی در اخبار و رسانهها دیده شد، ولی دیدار نخست وزیر ژاپن با آقا و خانم بیل و ملیندا گیتس انعکاس رسانهای گستردهای نداشت.
و البته باید هم چنین باشد! «رسانه» به دنبال اکستریمهاست، و آدمهای ساکت و آرام، جذابیتِ چندان خاصی برای اهل رسانه ندارند!
🔷در دنیای مدرن، انسان آزادی انتخاب دارد و «همجنس/همفکر» ها، همدیگر را مییابند (همدیگر را پیدا میکنند). خلق و خوی اردوغان به مجالست و همنشینی با ایلان ماسک میخورد. جنس اینها، جنس «پریدن» است. جنسِ جهش و حرکاتِ جهشی. اما روحیه و خلقیات ژاپنی، به روحیه آرام و متین آقای بیل گیتس میخورد. «ژاپنی» اهل کارهای تدریجی و غیرنمایشی است.
لذا اردوغان وقتی که پایش به نیویورک میرسد، به دنبال سوپرمنی میگردد که «امروز» در صنعت ترکیه جهش ایجاد کند، ولی آقای کیشیدا وقتی که پایش به نیویورک میرسد، به دنبال مردی میرود که آرام و بیصدا به آینده و «فردای انسان» فکر میکند.
🔷درباره دیدار ایلان ماسک با اردوغان (و حتی با نتانیاهو) مطالب زیادی در رسانهها بیان شد، اما نگاهی داشته باشیم به دیدار کیشیدا از ژاپن با مدیرعامل مایکروسافت:
1️⃣ آقای بیل گیتس و ملیندا، بنیادی را ثبت کردهاند که در قالب آن بنیاد بودجههای بزرگی را به امر «توسعه پایدار جوامع» اختصاص میدهند.
2️⃣ مفهوم توسعه وحشی با توسعه پایدار متفاوت است. توسعه وحشی یعنی اینکه مثلا به یکباره کارخانههای عظیم فولاد برپا کنی و صنایع قطعه سازی/خودرو سازی شکل بدهی و محور تمامِ فعالیتها یک چیز باشد: «تولید کالا».
اما توسعه پایدار به این مفهوم که در میانِ آن کارخانجات معظم فولاد به «مهدکودک» هم فکر کنی و در میان دغدغه کالا، گوشه چشمی و نگاهی جدی به مفهوم هنر و انسان هم داشته باشی.
غرب با تمام سعی و خطاهایش در امر توسعه، از یک جایی به بعد به این واقعیت رسید که علاوه بر «کالا» باید به «انسان» هم فکر کرد. اما انسان شرقی (چینی) هنوز حریصِ فروشِ کالاست. هنوز تنها دغدغه اصلی رهبران چینی «سرمایه» است و کشتیهایی که کانتینر بر آب حمل کنند.
3️⃣ حکایت ژاپن در شرق، اما قدری متفاوت است. ژاپنیها پس از عبور از برخی قلههای تولید، شروع کردند به فکر کردنِ جدی به مفاهیمی نظیر سرشت انسان، ارتباطات بینالمللی، هنر، سینما، موسیقی و... .
ژاپن، یک سرزمین شرقی است که مفاهیمِ توسعهی صنعت را از غرب گرفت، ولی هنوز میکوشد که «هویت ژاپنی» را تعریف کند. «توسعه» در ژاپن، با مفهوم «حرص (ولع) چینی» قدری متفاوت است.
4️⃣ مسئله اصلی در این ماجراها «ظرفیت وجودی انسان» است. بیل گیتس، یک جوان ترکِ تحصیل کرده (و دانشگاه تمام نکرده) طی سالیان، ثروتمند شده و از محل مایکروسافت میلیاردها دلار ثروت بهم زده.
ثروتی افسانه ای.
اما او «غرق» ثروت نشده به مفهوم اضعافاً مُّضاعفَةً.
اینکه بخواهد ثروت روی ثروت تلمبار کند.
او بخش مهمی از ساعات روزش را اختصاص به گرمایش جهانی، تغییرات اقلیمی و سلامت داده است
مسیر حرکت افرادی مثل او با امثال ایلان ماسک متفاوت است. ایلان ماسک از جهشی به جهشی دیگر در حرکت است. او از Zip2 به سمت تسلا جهیده. پس از موفقیت در تسلا رفته و اسپیس اکس را ساخته. هنوز از کار فضا و استارلینک فارغ نشده، توئیتر را خریده، سپس رفته و روی نرون مغز کار می کند و کاشت تراشه در مغز…
اما مسیر حرکت امثال بیل گیتس را ببینیم.
5️⃣ بازگردیم به بحث بنیاد بیل و ملیندا گیتس.
این بنیاد هر سال جوایزی را به افرادی که در بحث توسعه پایدار کار میکنند اهدا میکند.
امسال این بنیاد جایزه اصلی را به آقای کیشیدا اهدا کرد. به گمانم سخنرانی چند روز پیش کیشیدا و بیل گیتس نمادی از یک جریان تعقل در مسیر حرکت انسان است.
6️⃣ اما سوال پایهای این است که در این میانه «ما» کجائیم؟
دولتمردان ما چقدر با چهرههایی نظیر مدیرعامل مایکروسافت همنشین و همصحبت میشوند؟
هر کبوتر میپرد زی جانبی
وین کبوتر جانبِ بیجانبی
ما نه مرغان هوا، نِی خانگی
دانهٔ ما دانهٔ بیدانگی!
#مولوی
#تحلیل_زمانه
@TahlilZamane
🆔 @Sayehsokhan
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
ای باغبان ای باغبان آمد خزان آمد خزان
بر شاخ و برگ از درد دل بنگر نشان بنگر نشان...
#مولوی
#سلام_صبحتون_بخیر
🆔 @Sayehsokhan
بر شاخ و برگ از درد دل بنگر نشان بنگر نشان...
#مولوی
#سلام_صبحتون_بخیر
🆔 @Sayehsokhan
برگذری درنگری جز دل خوبان نبری
سر مکش ای دل که از او هر چه کنی جان نبری
تا نشوی خاک درش در نگشاید به رضا
تا نکشی خار غمش گل ز گلستان نبری
تا نکنی کوه بسی دست به لعلی نرسد
تا سوی دریا نروی گوهر و مرجان نبری
تا نشوی مست خدا غم نشود از تو جدا
تا صفت گرگ دری یوسف کنعان نبری
تا تو ایازی نکنی کی همه محمود شوی
تا تو ز دیوی نرهی ملک سلیمان نبری
نعمت تن خام کند محنت تن رام کند
محنت دین تا نکشی دولت ایمان نبری
خیره میا خیره مرو جانب بازار جهان
ز آنک در این بیع و شری این ندهی آن نبری
خاک که خاکی نهلد سوسن و نسرین نشود
تا نکنی دلق کهن خلعت سلطان نبری
آه گدارو شدهای خاطر تو خوش نشود
تا نکنی کافریی مال مسلمان نبری
هیچ نبردهست کسی مهره ز انبان جهان
رنجه مشو ز آنک تو هم مهره ز انبان نبری
راست کنی وعده خود دست نداری ز کشش
تا همه را رقص کنان جانب میدان نبری
هیچ مگو ای لب من تا دل من باز شود
ز آنک تو تا سنگ دلی لعل بدخشان نبری
#مولوی
🆔 @sayehsokhan
سر مکش ای دل که از او هر چه کنی جان نبری
تا نشوی خاک درش در نگشاید به رضا
تا نکشی خار غمش گل ز گلستان نبری
تا نکنی کوه بسی دست به لعلی نرسد
تا سوی دریا نروی گوهر و مرجان نبری
تا نشوی مست خدا غم نشود از تو جدا
تا صفت گرگ دری یوسف کنعان نبری
تا تو ایازی نکنی کی همه محمود شوی
تا تو ز دیوی نرهی ملک سلیمان نبری
نعمت تن خام کند محنت تن رام کند
محنت دین تا نکشی دولت ایمان نبری
خیره میا خیره مرو جانب بازار جهان
ز آنک در این بیع و شری این ندهی آن نبری
خاک که خاکی نهلد سوسن و نسرین نشود
تا نکنی دلق کهن خلعت سلطان نبری
آه گدارو شدهای خاطر تو خوش نشود
تا نکنی کافریی مال مسلمان نبری
هیچ نبردهست کسی مهره ز انبان جهان
رنجه مشو ز آنک تو هم مهره ز انبان نبری
راست کنی وعده خود دست نداری ز کشش
تا همه را رقص کنان جانب میدان نبری
هیچ مگو ای لب من تا دل من باز شود
ز آنک تو تا سنگ دلی لعل بدخشان نبری
#مولوی
🆔 @sayehsokhan
بازآمدم بازآمدم از پیش آن یار آمدم
در من نگر در من نگر بهر تو غمخوار آمدم
شاد آمدم شاد آمدم از جمله آزاد آمدم
چندین هزاران سال شد تا من به گفتار آمدم
آنجا روم آنجا روم بالا بدم بالا روم
بازم رهان بازم رهان کاینجا به زنهار آمدم
من مرغ لاهوتی بُدم دیدی که ناسوتی شدم
دامش ندیدم ناگهان در وی گرفتار آمدم
من نور پاکم ای پسر نه مشت خاکم مختصر
آخر صدف من نیستم من دُرّ شهوار آمدم
ما را به چشم سَر مبین ما را به چشم سِرّ ببین
آنجا بیا ما را ببین کانجا سبکبار آمدم
از چار مادر برترم وز هفت آبا نیز هم
من گوهر کانی بدم کاینجا به دیدار آمدم
یارم به بازار آمدهست چالاک و هشیار آمدهست
ور نه به بازارم چه کار وی را طلبکار آمدم
ای شمس تبریزی نظر در کل عالم کی کنی
کاندر بیابان فنا جان و دل افگار آمدم
#مولوی
🆔 @sayehsokhan
در من نگر در من نگر بهر تو غمخوار آمدم
شاد آمدم شاد آمدم از جمله آزاد آمدم
چندین هزاران سال شد تا من به گفتار آمدم
آنجا روم آنجا روم بالا بدم بالا روم
بازم رهان بازم رهان کاینجا به زنهار آمدم
من مرغ لاهوتی بُدم دیدی که ناسوتی شدم
دامش ندیدم ناگهان در وی گرفتار آمدم
من نور پاکم ای پسر نه مشت خاکم مختصر
آخر صدف من نیستم من دُرّ شهوار آمدم
ما را به چشم سَر مبین ما را به چشم سِرّ ببین
آنجا بیا ما را ببین کانجا سبکبار آمدم
از چار مادر برترم وز هفت آبا نیز هم
من گوهر کانی بدم کاینجا به دیدار آمدم
یارم به بازار آمدهست چالاک و هشیار آمدهست
ور نه به بازارم چه کار وی را طلبکار آمدم
ای شمس تبریزی نظر در کل عالم کی کنی
کاندر بیابان فنا جان و دل افگار آمدم
#مولوی
🆔 @sayehsokhan