This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
گفتگویی در باب اهمیت جایگاه زبان فارسی در میان دیگر زبان ها و شگردهای استعمار برای تضعیف و حذف آن در منطقه و جهان
#استاد_دکتر_شفیعی_کدکنی
🆔 @Sayehsokhan
#استاد_دکتر_شفیعی_کدکنی
🆔 @Sayehsokhan
دانشگاه و سالن مرغداری،
#استاد_دکتر_شفیعی_کدکنی
دانشگاه تهران
نوشتهاند که در صورت امکان نحوه تبدیل رساله به کتاب را توضیح دهید. شاید مهمترین سوال برای دانشجویان دکتری و فوقلیسانس باشد. واقعیت این است که ما مشکلات خیلی خیلی زیادی در آموزش عالی داریم. این سوال نیز از عوارض ذاتی همان مسائل است.
این تولید انبوه دانشگاهها، و این تلقی بعد از سقوط سلطنت از دانشگاهها، شاید پیش از ان هم بود، اما حقا به این وسعت نبود. الان پشیمان شدهاند. الان اثار طبیعی گسترش دانشگاهها [مشخص می شود]. نیست که دولت مبهوت بازار است، نگاهش به علم عین نگاهش به سالن مرغداری است! یک جایی یک زمینی پیدا کند و چند اتاق... همانطور که میتوان در اینجا یک سالن مرغداری زد که جوجه و مرغ تولید کند، خوب میتواند دانشگاه بزند. یک روز احوال دختری از شاگردانم را که پدرشان از دوستان مشترک من و شادروان ایرج افشار بود از یکی از همکلاسیهایش پرسیدم. گفتم که همکلاسی شما کجاست؟ گفت رفته شهرشان دانشگاه زده است! (خنده استاد و حضار) عینا مثل اینکه سالن مرغداری زده است. آموزش عالی ما تقریبا مثل مرغداری است. دقیقا سالن مرغداری! تصور برنامهریزان دانشگاهی و وزارت علوم، این است که پولی میگیریم و ثبت نام میکنیم و کاغذی دست بچهها میدهیم ... ولی اینکه این تلقی از آموزشعالی چقدر در اینده این مملکت و اینده این جوانها میتواند سودمند باشد، جای حرف دارد؛ ولی زیانش مسلم و صد درصد است.
کاش دولت، برنامهریزان آموزشعالی را بهعنوان توریست میبرد به کمبریج و آکسفورد انگلستان یا ام ای تی یا پرینستون امریکا تا بفهمند آموزش عالی یعنی چه! فقط در و دیوار این دانشگاهها را میدیدند، کافی بود که بدانند با تلقی مرغداری فرق میکند. اکسفورد مال پانصد سال پیش است. انها اگر کوچکترین توسعهای بخواهند انجام دهند، انقدر مشکلات دارد، شورا دارد، برآورد دارد و ... خوب اینجا نه. اینجا یک بخشنامه اقای وزیر اعلام میکنند که مثلا در کدکن ما، دوره دکتری فلسفه غرب [دایر کنند]. فکر نمیکنند که دکترای فلسفه غرب در کدکن که یک دبیرستان بیشتر ندارد چه جوری [ممکن] میشود! با کدام کتابخانه؟ با کدام استاد؟ .... متاسفانه هیچ کاریاش نمیتوان کرد. هیچ کاری! تبعاً این نوع آموزش عالی آثار سوئی دارد. هنوز آثار سوء آن شروع نشده است. آثار سوءاش بعداً مشخص میشود.
همین حال و روز را من به چشم خودم در مصر دیدم. در قاهره. من بعد از چند سال که در آکسفورد و پرینستون بودم برگشتم. خیلی از بچگی عاشق مصر بودم. نمی دانم گفتهام به شما یا نه که اخوان [ثالث] یک شوخی برای من درست کرده بود که شفیعی رفته توی خیابان نادری و به یکی از فروشندگان رادیو گفته است یک رادیو بدهید که قاهره را بگیرد. فرصتی بود برای من. زن و بچه را در آکسفورد گذاشتم. بلیت گرفتم و سه هفته در قاهره و اسکندریه و آنجاها بودم. هرکی را در خیابان میدیدم، جوان بیکار. ... بعد از شکست مفتضحانه [در جنگ اعراب با اسرائیل]... من شدیداً تا صبح گریه کردم و رادیوهای عربی را یکی یکی گوش میکردم همهشان هم ادعا میکردند ... صبح که شد معلوم شد تماماً فضیحت است. جوانان ساده مصری میآمدند پیش من که آقا ما بیاییم ایران برای ما کار هست؟ آن وقت در ایران تقریباً بیکار نداشتیم. واقعا نداشتیم. ما از کشورهایی مثل هند و پاکستان پزشک و حتی کلفت و نوکر میآوردیم. میگفتم من سالها در مملکت خودم نبودم ... میپرسیدم تو چه درسی خواندهای؟ میگفت من فوق لیسانس ادبیات فارسی دارم. 400 مرکز در مصر فوق لیسانس ادبیات فارسی میدادند! دانشجویانی که از ادبیات فارسی فقط یک جمله با لهجه عربی یاد گرفته بودند که من «دانشگوی» زبان فارسی هستم!
منبع: پویش ملی دوباره دانشگاه
@intelectuals
@Dama_Iranabad
@DrRahimiBoroujerdi
🆔 @Sayehsokhan
#استاد_دکتر_شفیعی_کدکنی
دانشگاه تهران
نوشتهاند که در صورت امکان نحوه تبدیل رساله به کتاب را توضیح دهید. شاید مهمترین سوال برای دانشجویان دکتری و فوقلیسانس باشد. واقعیت این است که ما مشکلات خیلی خیلی زیادی در آموزش عالی داریم. این سوال نیز از عوارض ذاتی همان مسائل است.
این تولید انبوه دانشگاهها، و این تلقی بعد از سقوط سلطنت از دانشگاهها، شاید پیش از ان هم بود، اما حقا به این وسعت نبود. الان پشیمان شدهاند. الان اثار طبیعی گسترش دانشگاهها [مشخص می شود]. نیست که دولت مبهوت بازار است، نگاهش به علم عین نگاهش به سالن مرغداری است! یک جایی یک زمینی پیدا کند و چند اتاق... همانطور که میتوان در اینجا یک سالن مرغداری زد که جوجه و مرغ تولید کند، خوب میتواند دانشگاه بزند. یک روز احوال دختری از شاگردانم را که پدرشان از دوستان مشترک من و شادروان ایرج افشار بود از یکی از همکلاسیهایش پرسیدم. گفتم که همکلاسی شما کجاست؟ گفت رفته شهرشان دانشگاه زده است! (خنده استاد و حضار) عینا مثل اینکه سالن مرغداری زده است. آموزش عالی ما تقریبا مثل مرغداری است. دقیقا سالن مرغداری! تصور برنامهریزان دانشگاهی و وزارت علوم، این است که پولی میگیریم و ثبت نام میکنیم و کاغذی دست بچهها میدهیم ... ولی اینکه این تلقی از آموزشعالی چقدر در اینده این مملکت و اینده این جوانها میتواند سودمند باشد، جای حرف دارد؛ ولی زیانش مسلم و صد درصد است.
کاش دولت، برنامهریزان آموزشعالی را بهعنوان توریست میبرد به کمبریج و آکسفورد انگلستان یا ام ای تی یا پرینستون امریکا تا بفهمند آموزش عالی یعنی چه! فقط در و دیوار این دانشگاهها را میدیدند، کافی بود که بدانند با تلقی مرغداری فرق میکند. اکسفورد مال پانصد سال پیش است. انها اگر کوچکترین توسعهای بخواهند انجام دهند، انقدر مشکلات دارد، شورا دارد، برآورد دارد و ... خوب اینجا نه. اینجا یک بخشنامه اقای وزیر اعلام میکنند که مثلا در کدکن ما، دوره دکتری فلسفه غرب [دایر کنند]. فکر نمیکنند که دکترای فلسفه غرب در کدکن که یک دبیرستان بیشتر ندارد چه جوری [ممکن] میشود! با کدام کتابخانه؟ با کدام استاد؟ .... متاسفانه هیچ کاریاش نمیتوان کرد. هیچ کاری! تبعاً این نوع آموزش عالی آثار سوئی دارد. هنوز آثار سوء آن شروع نشده است. آثار سوءاش بعداً مشخص میشود.
همین حال و روز را من به چشم خودم در مصر دیدم. در قاهره. من بعد از چند سال که در آکسفورد و پرینستون بودم برگشتم. خیلی از بچگی عاشق مصر بودم. نمی دانم گفتهام به شما یا نه که اخوان [ثالث] یک شوخی برای من درست کرده بود که شفیعی رفته توی خیابان نادری و به یکی از فروشندگان رادیو گفته است یک رادیو بدهید که قاهره را بگیرد. فرصتی بود برای من. زن و بچه را در آکسفورد گذاشتم. بلیت گرفتم و سه هفته در قاهره و اسکندریه و آنجاها بودم. هرکی را در خیابان میدیدم، جوان بیکار. ... بعد از شکست مفتضحانه [در جنگ اعراب با اسرائیل]... من شدیداً تا صبح گریه کردم و رادیوهای عربی را یکی یکی گوش میکردم همهشان هم ادعا میکردند ... صبح که شد معلوم شد تماماً فضیحت است. جوانان ساده مصری میآمدند پیش من که آقا ما بیاییم ایران برای ما کار هست؟ آن وقت در ایران تقریباً بیکار نداشتیم. واقعا نداشتیم. ما از کشورهایی مثل هند و پاکستان پزشک و حتی کلفت و نوکر میآوردیم. میگفتم من سالها در مملکت خودم نبودم ... میپرسیدم تو چه درسی خواندهای؟ میگفت من فوق لیسانس ادبیات فارسی دارم. 400 مرکز در مصر فوق لیسانس ادبیات فارسی میدادند! دانشجویانی که از ادبیات فارسی فقط یک جمله با لهجه عربی یاد گرفته بودند که من «دانشگوی» زبان فارسی هستم!
منبع: پویش ملی دوباره دانشگاه
@intelectuals
@Dama_Iranabad
@DrRahimiBoroujerdi
🆔 @Sayehsokhan
چنان که ابر
گره خورده با گریستنش
چنان که گل
همه عمرش مسخّرِ شادی است
چنان که هستیِ آتش
اسیر سوختن است
تمام پویهٔ انسان
به سوی آزادی است...
✍️ محمدرضا شفیعی کدکنی
دیروز ۱۹ مهرماه زادروز #استاد_دکتر_شفیعی__کدکنی بود.
سایه پر مهر استاد مستدام باد!
🆔 @Sayehsokhan
گره خورده با گریستنش
چنان که گل
همه عمرش مسخّرِ شادی است
چنان که هستیِ آتش
اسیر سوختن است
تمام پویهٔ انسان
به سوی آزادی است...
✍️ محمدرضا شفیعی کدکنی
دیروز ۱۹ مهرماه زادروز #استاد_دکتر_شفیعی__کدکنی بود.
سایه پر مهر استاد مستدام باد!
🆔 @Sayehsokhan