نشر سایه سخن
9.78K subscribers
13.1K photos
4.76K videos
270 files
3.8K links


📚📚کتابخانه ای همراه؛
همراه با شما تا هنر زندگی🌹🌹

خرید کتاب:
⬇️⬇️⬇️⬇️
www.sayehsokhan.com

📚ثبت سفارش مستقیم کتاب در دایرکت اینستاگرام:
👇👇👇👇
https://b2n.ir/s05391

آدرس: خ 12فروردین، کوچه بهشت آیین، پ 19 همکف
تلفن:66496410
Download Telegram
#از_شما📩

نمی دانم چرا نامزدهای ریاست جمهوری ما همه به وقت انتخابات، درویش مسلک می‌شوند و قلندر مآب . تا صحبت از وضعیت معاش خود و خانواده‌اشان می شود، پاسخ می‌شنوی که متاع چندانی از مال دنیا ندارند. بابا!
شما همگی که در این مملکت وزیر و وکیل بودید، حُکمتان نافذ و رایتان مطاع بود و هست، صفحه اول شناسنامه‌تان هم که نشان می‌دهد بیش از شصت بهار را در زیر این گنبد مینا دیده‌اید، پس چطور مال متعارفی ندارید؟
وقتی این حرف‌ها را می‌شنوم، دلم گُر می‌گیرد از ناخن پا تا چار تا موی باقیمانده سرم می‌سوزد و نزدیک است که اشکم روان شود، اما هرکاری می‌کنم، دریغ از یک قطره. آخر مرد که گریه نمی‌کند، چه کار کنم، کاری از ما بر نمی‌آید.

گاهی فکر می‌کنم خوب است یک کمپین راه بیاندازیم برای کمک به اقایان؛ یک وقت تو خرج زندگی نمانند؛ والله!

حالا بازکمی بهتر شده؛ دوره اول ریاست جمهوری، یکی از نامزدها که اتفاقا نزدیک به بیست سال را در خارج از کشور زندگی کرده بود، می‌گفت که کت و شلوارش را از برادرش عاریه گرفته آست.
عزیزم! زهد و ساده زیستی ارزش است؛ درست، ولی به رخ کشیدن آن، نه!
آقا ما چکار داریم که تو، درون خانه و سفره‌ات چگونه است. ما از تو کفایت در کار و سلامت نفس و خدمت به مردم را می‌خواهیم. می‌خواهی درد محرومان را بدانی، کم بخور، اصلا روزه بگیر تا یک ثوابی هم گیرت بیاد، اما جوری رفتار کن که انگار از پای سفره شاهانه بلند شده ای؛ بلند طبع و منیع مقام. خودتان باشید، همانی که هستید. مردم می فهمند، خوب هم می فهمند. تو را خدا اگر بد می‌گم، بگید. والله!

#دکتر_علی_رادان
#حقوقدان_و #استاد_دانشگاه_اصفهان

🆔 @Sayehsokhan
#از_شما📩

بوعلی و انتخابات ریاست‌جمهوری!

شاید بگویید آخر این چه عنوانی است که برای مطلب خود انتخاب کرده‌ای؟ جناب بوعلی قرن‌ها پیش سر بر پشته‌ای از خاک همدان گذاشت و رفت به جهان عُلوی. زمان او که حکمرانی خلیفه عباسی و امیران ریز و درشت محلی بود، حق با صاحب زور بود وشمشیر، تدبیر می‌آورد. مردم رعیت بودند و دعاگو و رای آن‌ها محل اعتنا و اعتبار نبود. بله این‌ها درست است. اما مگر همین پورسینا، نابغه عصر و وحید دهر در کتاب شفا نظر نداده که "گاه باشد که عقل مرد از علم او افزونتر است". آن طور که شارحین و دقاقین آثار جناب بوعلی گفته‌اند، آن مرد فلسفه و طب و نجوم و...... و آن جامع منقول و معقول نظر به ترجیح عاقل بر عالم داشته است. خوب؛ اگر الان آن یگانه زمان و آن عصاره دوران حیات داشت و میکروفون را به دست او می‌دادیم و از او می‌خواستیم که از این اصحاب سبعه که بر سر و مغز هم می‌کوبند و راه خیابان پاستور می‌جویند، یکی را انتخاب کند، چه می‌شنیدیم؟ حتما جنابش انگشت اشارت بر پیشانی فراخ خود می‌کشید و می‌گفت :"آن که رای او از علم افزونتر، بهتر".
حالا اقایان هی سر و صدا کنید و فریاد براورید و مدرک تحصیلی مأخوذ از دانشگاه‌های داخل و خارج را به رخ کشیده و عیان سازید، حالا هی مدرک تحصیلی هم را تمسخر کنید و سواد داشته و نداشته را بر سر مناره‌ها فریاد کنید، حالا مدام آن پته دانشگاهی را در دست گرفته و یقه بدرانید و حلقوم آزرده سازید، حالا هی..... من که معتقدم حق با جناب شمس‌العلم والتعقل یا همان ابوعلی خودمان است.
آخر تو را به خدا، مردم چه بهره ای از سواد جمع شده شما در آن کاغذ رنگی دارند که آن را ملاک رجحان خود قرار می‌دهید؟
باید میان این سبعه متنافره، عاقل پیدا کرد. هست ‌نیست، نمی دانم.
آن را هم باید از جناب بوعلی پرسید!

#دکتر_علی_رادان
#حقوقدان_و #استاد_دانشگاه_اصفهان

🆔 @Sayehsokhan
#از_شما📩

ریای معکوس !

هرچه از ریا و ریاکاری شنیده یا دیده بودیم، باید کنار بگذاریم. چاره‌ای نداریم جز آن که اوراق دفتر را شسته و تعاریف جدید در آن وارد کنیم. اصلا باید انقلابی در واژگان و مفاهیم راه انداخته و با بی‌رحمی تمام سر از بدن بعضی کلمات جدا کنیم. چرا؟
در گذشته ریاکار به فردی گفته می‌شد که آن چه را در خود نداشت، به نمایش می‌گذاشت یا با بزرگنمایی، خوبی‌های خود را در چشم دیگران بزرگ می‌نمود. مصداق بارز ریاکاران کلاسیک افراد متظاهر به مذهب و آئین دینی بودند با تسبیحی در دست، صورتی که رنگ تیغ بر خود نمی‌دید، لبان متحرک و مترنم به اوراد و اذکار و در آخر نقشی بر پیشانی. این آخری هرچه بزرگتر و برجسته‌تر می شد، هیبت و سطوت آن که در جستجوی ریا بود، افزون می‌گشت. حالا که بعضی افراد آن مُهر در جبین را به مهر جلب آرایی بیشتر در انتخابات پیش‌روی ریاست جمهوری بر‌داشته و پیشانی به دست صافکار ماهر داده و در جلا کاری آن جهد بلیغ می‌کنند، ناظران در می‌مانند که این نشانی دال بر تدین و تنسک چرا زدوده می‌شود؟ مگر قرار نیست که مردم دل و رای به فردی دهند که دیانت بارز داشته باشد؟ پس چرا شاهد آن هستیم که بعضی این اثر موثر را با دست خود پاک می‌کنند؟ نکند این زدودن به قصد ربودن صورت گرفته است؟ حاشا که این زوال به جهت همسو شدن با روال انجام شده باشد؟ کلا که محو نقش قدیم برای اثبات نقش نو روی داده باشد؟
خدا کند که چند رای بیشتر ادمی را از خود واقعی‌اش دور نسازد، در غیر این صورت، ظهور ریای معکوس در جامعه بحران‌زده از بی‌اخلاقی، روغنی است بر آتش بی‌رسمی‌های بیشتر.

#دکتر_علی_رادان
#حقوقدان_و #استاد_دانشگاه_اصفهان

🆔 @Sayehsokhan
#از_شما📩

هرچه فکر می‌کنم می‌بینم که بسیاری از فشارهای روحی و روانی جامعه ما از "قیاس" است. اگر قیاس نبود، آسوده بودیم، اگر قیاس نبود، خوش می‌زیستیم؛ رها و آزاد، فارغ از غم و اندوه. پس هرچه نفرین و ناسزا دارید، نثار قیاس کنید.
شاید بی جهت نبوده که ابلیس رو سیاه را اولین قیاسی نامیده اند و حقوق ایران، هم با این مقوله منطقی بر سر مهر و آشتی نیست.لعن نفرین کنندگان و شتم ناسزا گویان نثارت ای قیاس که خاطرهای جمع را پراکنده و فکرهای آسوده را نگران می.کنی .شاید تعجب کنید که چرا باید این همه درشت گویی را به پای قیاس ریخت. مگر او چه کرده که چنین مستحق زبان تند و تیز این قلم شده است.
والله! روزگاری مردم ایران از جهان پیرامون خود چندان خبری نداشتند. آسوده می‌زیستند و با کم و زیاد زندگی می‌ساختند و به شغل دعاگویی قبله عالم مشغول بودند. طوطی قند و شکر بودند، اما وقتی از پیشرفت های ملل یوروپ و ژاپن که مطلع شدند، مرغ مرگ اندیش گشتند و شروع به قیاس کردند. کَک افتاد به جانشان و هی جست و خیز کردند:
چرا آن‌ها چنین و چنان دارند و ما نداریم؟
چرا حاکمان زرد پوست یا چشم آبی کفایت دارند و اربابان ما بیگانه از آن هستند؟
این چرا و چرا و چرا اخرش شد مشروطه و آن کَک در تن و تنبان ایرانی ماند تا امروز.
امروز ما میراث داران اجداد سلف، مدام به مقایسه خود با کشورهای نزدیک و دور مشغول هستیم :چرا آن‌ها واکسن دارند و ما نداریم؟
چرا سرعت اینترنت آن‌ها بیشتر است؟
چرا دستگاه‌های اداری آنان کارآمدتر است؟
چرا فساد مالی و اداری آن‌ها کمتر و مهار شده است؟
و چرا و چرا.....
این قیاس یکصد و بیست سال است که چون خوره به جان ایرانی افتاده و دست از سر او برنداشته است. اگر قیاس می‌توانست موتور محرکه تلاش بیشتر باشد امری مطلوب بود، اما چه کنیم که فقط غم و حسرت برایمان به ارمغان آورده است.
تا قیاس می‌کنیم و راه به جایی نمی‌بریم، جرعه جرعه حسرت به حلق خود ریخته‌ایم. پس اگر صبح و شام در مذمت و نکوهش قیاس بگوییم و بنویسیم، راه به خطا نبرده‌ایم.

#دکتر_علی_رادان
#حقوقدان_و #استاد_دانشگاه_اصفهان

🆔 @Sayehsokhan
#از_شما📩

تخصص ممنوعه!

‌ تلفن دفتر زنگ زد. آن طرف خط یک دوست قدیمی بود. بعد از تعارفات معمول رفت سر اصل مطلب :

یکی از اشنایان ما، خاک بر سرش البته، خاکی به سر کرده و گرفتار شکایت و بگیر و ببند عدلیه شده است.

منظورش را فهمیدم ولی از باب تجاهل‌العارف از کیفیت آن چه کرده پرسیدم . با جان‌کندن و گویی سیلی بر صورت کلمات می‌زند، گفت که نفس شریره دو جنس نامتجانس جنبیده و نَفَس آن‌ها به هم درآمیخته و حالا در پس آن شیرینی الحاق، شوری فراق در کام هردو نشسته است. پدر دختر شکایت آورده که دخترم فریب خورده و پسر، به جرم اغوا و عمل خلاف عفت دچار بند بازداشت در محبس شده است.

گفتم که کمتر چنین پرونده‌هایی داشته‌ام و شانه‌های من ضعیف‌تر از آن است که چنین بار سنگینی را بر‌دارد. محترمانه عذر خواستم. مجال نداد:
می‌دانم. گفتم از شما کمک بگیرم تا یک وکیل متخصص در اعمال منافی عفت را به من معرفی کنید.
متوجه نبود که چه می‌گوید. شاید بر او حرجی نبود ولی فرصت خوبی بود تا او را آداب سخن گفتن بباموزم تا ناخواسته تخفیف و تحقیری متوجه وکلای شریف و پاکدامن نسازد.
-__والله... وکیلی که تخصص این چنینی داشته باشد نمی‌شناسم. در طبله وکلا هرچه باشد، این یکی نیست. آن جوان محبوس که خود متخصص این گونه اعمال است و به فنون و آداب آن آشنا و عامل؛ وکیل می‌خواهد چه کند؟

__شرمنده!! قصد جسارت نداشتم. چون امور تخصصی شده گفتم تا وکیل آشنا به روابط نامشروع عهده‌دار دفاع شود.
..... دیدم آمد ابرو درست کند، زد و چشم را کور کرد. گفتم :"نه آقا... وکیل حاذق در ارتباطات فراقانونی با جنس مخالف نمی‌شناسم. بگردد تا بیابد. کور کور را می‌یابد و آب جوی را. اگر یافت به او بگوید که چنین تخصصی نیاز به تحصیل علم حقوق و کارآموزی نداشت، مقداری شیطنت می خواهد و قدری شیشه خورده و....
بوق تلفن بلند شد. قطع کرده بود. حتماً حوصله موعظه یا لیچار گفتن من را نداشت. رفت تا خبره فن در امور مربوط به جنبش در آمدن اسافل اعضا را بیابد..... یافت یا نه، نمی دانم. تخصص این یکی را هم ندارم.

#دکتر_علی_رادان
#حقوقدان_و #استاد_دانشگاه_اصفهان

🆔 @Sayehsokhan
#از_شما📩

دفاع از نادیده موکل

(قسمت اول)
سال‌ها پیش به عنوان وکیل تسخیری یک متهم به قتل انتخاب شدم. دفاع از آن متهم به قتل یک تکلیف بود؛ نه اجرتی داشت و نه جاذبه‌ای. ناچار بودم که بپذیریم. نا گفته نماند که با ظرایف این گونه پرونده‌ها نیز آشنایی زیادی نداشتم.
متهم به قتل، در یک شب سرد زمستانی قربانی را با چاقو مجروح کرده و گریخته بود. هر دو از اهالی قسمت محروم حاشیه شهر بودند؛ فقر مالی فتیله بمب خشونت و ناهنجاری را در آن‌ها مشتعل ساخته و در شب حادثه آن بمب منفجر شده بود. یکی روی تخت بیمارستان در حالی که سینه‌اش دریده شده بود، دنیا را ترک کرده و آن دیگری به مناطق روستایی در غرب کشور گریخته بود.
پرونده را خواندم و یادداشت برداشتم. یک سال از حادثه گذشته بود و هنوز متهم فراری دستگیر نشده بود. همسر مقتول که نان‌آور خود را از دست داده بود، پس از طی شدن عده وفات، دو کودک یتیم خود را به جد پدری سپرده و بار وبنه در منزل شوهر جدید انداخته بود.
آیا می شد آن زن را بی‌رحم و عاری از مهر گرانبهای مادری دانست نامید؟ به عقیده من نه!

انسان ها تابع شرایط اجتماعی عمل می‌کنند. وقتی قرار است با آمدن فقر، ایمان از قلب انسان‌ها بگریزد، دیگر چه جایی برای بقای عواطف دیگر می‌ماند؟
نکات موجود در پرونده چهره زشت فقر و آثار آن را به نمایش گذاشته بود. متهم به قتل اعتیاد به مواد مخدر داشت. علاوه بر آن برای گذران زندگی خرید و فروش آن مواد را هم پیشه خود ساخته بود. از مقتول هم به ساقی یاد می‌کردند. آن چه در اظهارات شهود جالب جلوه می‌کرد، دوستی و رابطه عاطفی آن دو بود. گواهان گفته بودند که متهم و قربانی از نوجوانی با هم بزرگ شده بودند و اهل یک محل بودند. میان رشته دوستی نزدیک آن‌ها خندقی که نداری و بیچارگی بود، فاصله انداخت. مجید که معتاد شده بود خرج زندگی را از خرده فروشی مواد تامین می‌کرد. بچه محل هم به همان راه رفت. اسیر افسون دود نشد، اما چون خرج زندگی بر او فشار آورد، فروش مواد را کار خود ساخت. معلوم نشد که در آن شب چرا مجید دست به قتل بهترین دوست خود زد، اما قرائن حکایت از اختلاف مالی آن‌ها در معاملات ماده ممنوعه داشت. دو شاهد که از اهالی محل بودند به روشنی آخرین سخنان مقتول را که در حال جان دادن بود بیان کردند : مجید.... مجید نامرد منو زد.... نامرد....".مقتول برای همیشه خاموش شد و فردای آن روز جسم سرد و خونین او در خاک تیره از دیدگان همه پنهان گشت. مجید را هیچ جا نیافتند و ردی از او پیدا نبود. حالا من باید از آن متهم به قتل که قرائن زیادی بر جرم او دلالت داشت، دفاع می‌کردم.
روز دادگاه از خانواده مجید کسی نیامده بود، اما مرد و زنی میانسال که والدین مقتول بودند، در صف اول بر روی صندلی‌ها نشسته بودند. آن دو گاهی به من نگاه می‌کردند؛ شاید احساس می‌کردند که من در صف مخالف آنان هستم . دادگاه به رسم معمول از اولیاء دم خواست تا طرح شکایت کنند. مرد میانسال به سخن درآمد :"ما آمده آیم که داد ما را بگیرید... آن ملعون که هنوز دستگیر نشده، پسر ما که کشته شده و دو فرزند او روی دست ما مانده". زن سخنی نگفت. شوهرش که به حرف افتاده بود، او آرام آرام گریه می‌کرد. قاضی از دو فرزند مقتول و سن آن‌ها پرسید. مرد در حالی که تسبیح قرمز رنگی در دست داشت دستی به صورت نتراشیده خود کشید و گفت :"والله بچه ها پنج سال و سه سال هستند. من یک بازنشسته هستم. مستمری من به زور خرج ما را می دهد، حالا خرج این دو تا بچه هم اضافه شده است. با این سن و سال رفته ام در یک بنگاه معاملات ملکی، خانه نشان می دهم، چایی برای مشتریان می ریزم، به هر بدبختی هست بار زندگی را می‌کشم.... بچه‌ها پدر می‌خواهند، مادر می‌خواهند.... این زن من هزار درد دارد، الان وقت بچه داریش نیست. خلاصه که بیچاره شدیم رفت ".
زن چادری بود. گریه می‌کرد، بی شیون و زاری. صحنه تاثر آوری بود. ازصبح محاکمه مانده بودم که چگونه دفاع کنم. موکل کنارم نبود و هیچ کس از خانواده او هم حاضر به حضور نشده بودند . حرف‌های مرد جوان از دست داده و گریه‌های زن، کار مرا دشوارتر کرده بود. با خودم در جدال بودم :"دفاع من بی اجرت می‌ماند، هیچ ناظری هم نیست تا آن را ارزیابی کند. خودت را خلاص کن! بزن به تشریفات! تف به آن مردک مفنگی. چرا باید داغ والدین مقتول را بیشتر کنم. چرا ناله و نفرین آن ها را به جان بخرم؟
(ادامه دارد)

#دکتر_علی_رادان
#حقوقدان_و #استاد_دانشگاه_اصفهان

🆔 @Sayehsokhan
#از_شما📩

دفاع از نادیده موکل

(قسمت دوم و پایانی)

پرونده روشن است و قاضی، داور؛ گور بابای حق دفاع و ضوابط قانونی برخورداری متهم از یک دادرس عادلانه! وقتی چراغ عدالت اجتماعی سوسو می‌زند کدام دادرسی منصفانه؟ که جواب این خانواده مفلوک را می‌دهد؟ "

رئیس دادگاه از من خواست که دفاع کنم. جنگ با خود سخترین نبردهاست. دو طرف خوب هم را می‌شناسند و برای هر حمله دفاعی تدارک می‌بینند.
در آخرین لحظه تصمیم خود را گرفتم. ابتدا به والدین مقتول تسلیت گفته و آمرزش روح فرزندشان را خواستار شدم. سپس قرائن را به چالش کشیدم. برای آن که اولیاء دم زیاد به اظهارات من واقف نشوند، عمدا پای اصطلاحات حقوقی را وسط کشیده و حتی در بیان عناوین و مفاهیم به قبل از سال 1314 و تاسیس فرهنگستان ایران رجعت کردم. شاید اگر کسی از بیرون دادگاه آن اظهارات را می‌شنید گمان می‌کرد که وکیلی است که از اواخر دوره قاجاریه به صحن دادگاه پرتاب شده است. تمام زحمات مرحوم ذکاء الملک فروغی را به باد دادم.

والدین مقتول فقط نگاه می‌کردند. معلوم بود چیزی دستگیرشان نشده است. رئیس دادگاه به فطانت دریافت که پیچیدن آن دفاع در لفافه و لفاظی به چه منظوری صورت گرفته است. وقت امضا صورت جلسه لبخندی روی لبان قاضی نقش بسته بود : بگویم خدا شما وکلا را چه کار کند؟ گاهی می‌خواهید شتر را از سر سوزنی رد کنید. کار خودت را کردی، یک جراحی تمیز بدون خونریزی..... ". تشکری کرده و بیرون زدم. والدین مقتول همچنان به من نگاه می کردند.

رای بر محکومیت مجید به قصاص صادر شد. در رای هیچیک از دفاعیات من مورد پذیرش قرار نگرفته بود. باید فرجام می‌خواستم و این کار را کردم. این بار عریانتر دفاع کردم چون می‌دانستم که آن لایحه را هیچگاه والدین مقتول نمی‌بینند. دیوان عالی رای را ابرام نمود.

نمی دانم چه بر سر موکل آمد، علاقه‌ای هم نداشتم که بدانم. موضوعی که بیشتر مایل به دانستن آن بودم، سرنوشت آن دو کودک بود. می‌دانم که فقط معجزه‌ای می‌تواند آن‌ها را از در غلطیدن به دامان تباهی نجات دهد. آیا این اعجاز صورت گرفته یا عجز بشری مهر سیاه بر کارنامه زندگی آن ها خواهد زد؟

#دکتر_علی_رادان
#حقوقدان_و #استاد_دانشگاه_اصفهان

🆔 @Sayehsokhan