نشر سایه سخن
9.78K subscribers
13.1K photos
4.76K videos
270 files
3.8K links


📚📚کتابخانه ای همراه؛
همراه با شما تا هنر زندگی🌹🌹

خرید کتاب:
⬇️⬇️⬇️⬇️
www.sayehsokhan.com

📚ثبت سفارش مستقیم کتاب در دایرکت اینستاگرام:
👇👇👇👇
https://b2n.ir/s05391

آدرس: خ 12فروردین، کوچه بهشت آیین، پ 19 همکف
تلفن:66496410
Download Telegram
🔅چند سطری گذرا برای تسلیبخشیهای فلسفه

مسعو قربانی

#آلن_دوباتن در #تسلی_بخشی‌های_فلسفه از دل شش نگاهِ فلسفی، پیِ راهی است به دنبال زیستی بهتر برای آدمی؛ نگرشی که وجه تمایز اوست با بیشتر هم‌قطارانش.او فلسفه را برای زندگی می‌خواهد و این‌گونه بدان می‌نگرد.

این کتاب در مواجهه با "عدم محبوبیت"، "کم پولی"، "ناکامی"، "ناتوانی و نابسندگی"، "قلب شکسته" و در مقابله‌ی با "سختی‌ها" از فلسفه و فیلسوفانش راهکار می‌طلبد. سقراط، اپیکور، سنکا، مونتنی، شوپنهاور و نیچه فیلسوفانی‌اند که دوباتن اندیشه‌ها و زندگی آن‌ها را سرمشقی برای هدفش قرار داده است.
او می‌خواهد نشان دهد که فلسفه راهگشای زندگی است و دیدفیلسوفان اگر در زندگی‌مان راهی یابد، می‌تواند گشایش‌گر مشکلاتمان باشد.

او از سقراط مدد می‌گیرد تا اثبات کند، تایید دیگران و لزوما عرف و مشیِ عمومی‌یی که سالیان دراز در جامعه‌یی باب بوده است، نشان از درستی آن نمی‌دهد و می‌شود محبوبیت عمومی نداشت و در عین حال حقیقت را گفت! آلن دوباتن بر این اساس عدم کنترلِ احوال خویش در مواجهه‌ی با نقد و نفی، از سوی دیگران را ریشه در این وضع می‌بیند که ما خویش را از پنجره و تایید دیگری می‌بینیم و به محض نفی از سوی ایشان تمامی داشته‌های وجودیمان به یک باره فرو می‌ریزد و گاه به گریه می‌افتیم!

دوباتن لذت به آن معنایی که اپیکور مروجش بود را درمانی می‌بیند برای حسرت‌های نداشته‌های مادّیِ آدمی. او بعد از آن‌که ساده و قابل فهم به زندگی و دید اپیکور می‌پردازد و با مثال‌های امروزین اشتیاق‌های ناکام انسان را در این روزگار بر می‌شمرد، به لذت به معنای اپیکوری آن می‌رسد: "دوستی"، "آزادی" و "تفکر" سه عنصری‌اند که برآمده از آن اندیشه، کمک حال انسان امروز می‌شوند.

«پیش از آن‌که چیزی بخوری یا بیآشامی، خوب ببین با چه کسی می‌خوری یا می‌آشامی، نه این‌که چه می‌خوری یا می‌آشامی! زیرا غذا خوردن بدون دوست چیزی نیست غیر از زندگی شیر یا گرگ.»(ص68)

او بر همین سبیل معتقد است، این پول نیست که ما پی آنیم، بلکه "آزادی"، "تفکر" و "دوستی" است، که دنبالش هستیم! او می‌گوید خوشی و لذت، همین دمِ دستی‌هایی هستند که هیچ‌وقت به چشمانمان نیآمدند: "بازی با کودک"، "صحبت کردن با دوست"، "دراز کشیدن زیر آفتاب بعدازظهر" به سر بردن در خانه‌یی تمیز"، "خوردن پنیری که روی نان تازه مالیده شده"(ص81) و...
آن‌چه آرام بخش است همین‌هایند، والا نمودار خوش‌آیندهای مادی بالاخره در نقطه‌یی ابتدا از شدت صعودش کاسته می‌شود و بعد رو به نزول میل می‌کند...

با اندیشه‌های رواقیون و در راس آن "سنکا" باورهای غلط و خوش‌بینانه‌امان به عالم را تصحیح می‌کنیم و دایره‌ی محدود اختیار خویش را می‌شناسیم. می‌فهمیم از دنیا چه انتظاری باید داشت و خود را با نقایص آن سازگار می‌کنیم. رواقیون، چونان همه از مواهب هستی به بهترین شکل ممکن استفاده می‌برند و هیچ‌گاه در نفی زندگی گامی بر نمی‌دارند، تنها در فلسفه‌ی زیست خویش به این باور رسیده‌اند که آنی ممکن است همه‌چیز از دست رود، مرگ همه و ما را نشانه گرفته است، پس خود را در مواقع ناکامی و فقر نباز! «چه لزومی دارد بر اجزای زندگی گریه کنیم؟ [وقتی] کل زندگی گریه‌دار است!»(ص131)

آلن دوباتن با مونتنی، انسان را به انسان می‌رساند! و درک این اصل که هرچه انسانی است باید آن را پذیرفت. « هیچ‌چیزی که ممکن باشد برای انسان اتفاق بیافتد غیر انسانی نیست و هر انسانی صورت کامل شرایط انسانی را در خود دارد»(ص149) از این رو در حوزه‌ی خصوصی، آدم‌ها را چیز عجیب و غریب و نگفتنی فرض نمی‌کند و متاثر از طنز مونتنی که «بر بلندترین تخت جهان هنوز هم برماتحت خویش نشسته‌ایم»(ص149) خویش را هرگونه که هست می‌پذیرید: «تک تک اعضای بدنم، هریک به اندازه‌ی دیگر، مرا همانی می‌کنند که هستم و هیچ یک بیش از دیگری بر انسانیت من نقشی ندارد. من باید تصویر کاملی از خودم به همگان ارایه کنم»(ص153) او چنین نگاهی را به جامعه‌ی انسانی تعمیم می‌دهد و می‌پندارد باید تمامی آدمیان را به هر شکل و مرام و زیستی که هستند، پذیرفت و هیچ کس را بر دیگر برتری نداد. او عالم را موطن همه می‌دانست.

با شوپنهاور و "ارده‌ی معطوف به حیاتش"، نویسنده تسلایی برای تمامی ناکامی‌ها و در راس آن شکست‌هایی که در دایره‌ی عشق، قلب آدمی را نشانه گرفته است، می‌یابد. او می‌نویسد: «وقتی عشق ما را در هم شکسته، تسلی‌بخش است که بشنویم خوشبختی هرگز جزئی از برنامه نبوده است»(ص236) و این گونه از دلِ نگاه بدبین‌ترین فیلسوفی چون شوپنهار تسلایی این چنینی را می‌یابد!

نیچه از نگاه نویسنده، برایمان راه آرامش را از جاده‌ی سختی ترسیم می‌کند. او با زندگی‌اش نشان می‌دهد که فتح قله، تنها با تحمل مصایبِ صعود امکان دارد و بس! و در این مسیر او مسکن‌هایی چون الکل و مسیحیت را سدِّ حرکت آدمی به سوی صعود و آرامش می‌بیند.
🔅چند سطری گذرا برای تسلیبخشیهای فلسفه

مسعو قربانی

#آلن_دوباتن در #تسلی_بخشی‌های_فلسفه از دل شش نگاهِ فلسفی، پیِ راهی است به دنبال زیستی بهتر برای آدمی؛ نگرشی که وجه تمایز اوست با بیشتر هم‌قطارانش.او فلسفه را برای زندگی می‌خواهد و این‌گونه بدان می‌نگرد.

این کتاب در مواجهه با "عدم محبوبیت"، "کم پولی"، "ناکامی"، "ناتوانی و نابسندگی"، "قلب شکسته" و در مقابله‌ی با "سختی‌ها" از فلسفه و فیلسوفانش راهکار می‌طلبد. سقراط، اپیکور، سنکا، مونتنی، شوپنهاور و نیچه فیلسوفانی‌اند که دوباتن اندیشه‌ها و زندگی آن‌ها را سرمشقی برای هدفش قرار داده است.
او می‌خواهد نشان دهد که فلسفه راهگشای زندگی است و دیدفیلسوفان اگر در زندگی‌مان راهی یابد، می‌تواند گشایش‌گر مشکلاتمان باشد.

او از سقراط مدد می‌گیرد تا اثبات کند، تایید دیگران و لزوما عرف و مشیِ عمومی‌یی که سالیان دراز در جامعه‌یی باب بوده است، نشان از درستی آن نمی‌دهد و می‌شود محبوبیت عمومی نداشت و در عین حال حقیقت را گفت! آلن دوباتن بر این اساس عدم کنترلِ احوال خویش در مواجهه‌ی با نقد و نفی، از سوی دیگران را ریشه در این وضع می‌بیند که ما خویش را از پنجره و تایید دیگری می‌بینیم و به محض نفی از سوی ایشان تمامی داشته‌های وجودیمان به یک باره فرو می‌ریزد و گاه به گریه می‌افتیم!

دوباتن لذت به آن معنایی که اپیکور مروجش بود را درمانی می‌بیند برای حسرت‌های نداشته‌های مادّیِ آدمی. او بعد از آن‌که ساده و قابل فهم به زندگی و دید اپیکور می‌پردازد و با مثال‌های امروزین اشتیاق‌های ناکام انسان را در این روزگار بر می‌شمرد، به لذت به معنای اپیکوری آن می‌رسد: "دوستی"، "آزادی" و "تفکر" سه عنصری‌اند که برآمده از آن اندیشه، کمک حال انسان امروز می‌شوند.

«پیش از آن‌که چیزی بخوری یا بیآشامی، خوب ببین با چه کسی می‌خوری یا می‌آشامی، نه این‌که چه می‌خوری یا می‌آشامی! زیرا غذا خوردن بدون دوست چیزی نیست غیر از زندگی شیر یا گرگ.»(ص68)

او بر همین سبیل معتقد است، این پول نیست که ما پی آنیم، بلکه "آزادی"، "تفکر" و "دوستی" است، که دنبالش هستیم! او می‌گوید خوشی و لذت، همین دمِ دستی‌هایی هستند که هیچ‌وقت به چشمانمان نیآمدند: "بازی با کودک"، "صحبت کردن با دوست"، "دراز کشیدن زیر آفتاب بعدازظهر" به سر بردن در خانه‌یی تمیز"، "خوردن پنیری که روی نان تازه مالیده شده"(ص81) و...
آن‌چه آرام بخش است همین‌هایند، والا نمودار خوش‌آیندهای مادی بالاخره در نقطه‌یی ابتدا از شدت صعودش کاسته می‌شود و بعد رو به نزول میل می‌کند...

با اندیشه‌های رواقیون و در راس آن "سنکا" باورهای غلط و خوش‌بینانه‌امان به عالم را تصحیح می‌کنیم و دایره‌ی محدود اختیار خویش را می‌شناسیم. می‌فهمیم از دنیا چه انتظاری باید داشت و خود را با نقایص آن سازگار می‌کنیم. رواقیون، چونان همه از مواهب هستی به بهترین شکل ممکن استفاده می‌برند و هیچ‌گاه در نفی زندگی گامی بر نمی‌دارند، تنها در فلسفه‌ی زیست خویش به این باور رسیده‌اند که آنی ممکن است همه‌چیز از دست رود، مرگ همه و ما را نشانه گرفته است، پس خود را در مواقع ناکامی و فقر نباز! «چه لزومی دارد بر اجزای زندگی گریه کنیم؟ [وقتی] کل زندگی گریه‌دار است!»(ص131)

آلن دوباتن با مونتنی، انسان را به انسان می‌رساند! و درک این اصل که هرچه انسانی است باید آن را پذیرفت. « هیچ‌چیزی که ممکن باشد برای انسان اتفاق بیافتد غیر انسانی نیست و هر انسانی صورت کامل شرایط انسانی را در خود دارد»(ص149) از این رو در حوزه‌ی خصوصی، آدم‌ها را چیز عجیب و غریب و نگفتنی فرض نمی‌کند و متاثر از طنز مونتنی که «بر بلندترین تخت جهان هنوز هم برماتحت خویش نشسته‌ایم»(ص149) خویش را هرگونه که هست می‌پذیرید: «تک تک اعضای بدنم، هریک به اندازه‌ی دیگر، مرا همانی می‌کنند که هستم و هیچ یک بیش از دیگری بر انسانیت من نقشی ندارد. من باید تصویر کاملی از خودم به همگان ارایه کنم»(ص153) او چنین نگاهی را به جامعه‌ی انسانی تعمیم می‌دهد و می‌پندارد باید تمامی آدمیان را به هر شکل و مرام و زیستی که هستند، پذیرفت و هیچ کس را بر دیگر برتری نداد. او عالم را موطن همه می‌دانست.

با شوپنهاور و "ارده‌ی معطوف به حیاتش"، نویسنده تسلایی برای تمامی ناکامی‌ها و در راس آن شکست‌هایی که در دایره‌ی عشق، قلب آدمی را نشانه گرفته است، می‌یابد. او می‌نویسد: «وقتی عشق ما را در هم شکسته، تسلی‌بخش است که بشنویم خوشبختی هرگز جزئی از برنامه نبوده است»(ص236) و این گونه از دلِ نگاه بدبین‌ترین فیلسوفی چون شوپنهار تسلایی این چنینی را می‌یابد!

نیچه از نگاه نویسنده، برایمان راه آرامش را از جاده‌ی سختی ترسیم می‌کند. او با زندگی‌اش نشان می‌دهد که فتح قله، تنها با تحمل مصایبِ صعود امکان دارد و بس! و در این مسیر او مسکن‌هایی چون الکل و مسیحیت را سدِّ حرکت آدمی به سوی صعود و آرامش می‌بیند.
#صرفا_جهت_اندیشیدن

هر زمان که درد خیلی کشنده و شدید باشد، مطالعه، چاقوی درد را کند می‌کند.
برای منحرف کردن ذهنم از افکار مأیوس کننده، صرفاً نیاز دارم به کتاب‌ها پناه ببرم.

#تسلی_بخشی‌‌های_فلسفه
#آلن_دوباتن

🆔@Sayehsokhan