📝 این نوشتۀ عمیق #فهیم_عطار به نظرم ارزش چند بار خوندن رو داره.
💬 موضوع: #احساس_ارزشمندی #پذیرش #دوست_داشته_شدن
یک بیلبورد بزرگ برِ اتوبان 75 هست که سالهاست در قُرُق یک موسسهی کاشت مو است.
دو روز پیش هم یک عکس جدید گذاشتند. عکس یک مرد بیمو، غمگین و تنها را گذاشته سمت چپ. سمت راست هم همان مرد است که مو کاشته و سرش مثل لانهی لکلک، نصف بیلبورد را اشغال کرده. خیلی خوشحال و خندان، زن بلوندی را هم کشیده بود به آغوش. زیرش هم شعار نوشته که فقط با پرداخت سه دلار در ازای هر گرافت مو، دوست داشته شوید.
لابد مخاطب اصلی این بیلبورد من هستم که خیلی زودتر از برنامهی زمانبندی خلقت، موهایم را از دست دادهام و یک جایی دور از سلیقهی رایج جامعه، سمت چپ بیلبورد نشستهام.
باید اعتراف کنم که چند سال پیش که آمده بودم ایران، یواشکی رفتم سراغ یکی از این موسسهها بابت مشاوره. یک جایی سمت شهرک غرب. یک مطب لوکس با منشیهای لوکستر. ده دقیقه که نشستم نوبتم شد. یک مرد جوان آمد توی اتاق و تند تند از سرم عکس گرفت و ریخت روی کامپیوتر و با مداد روی مانیتور، خط و دایره و فلش کشید و خیلی مفصل برایم روند کار را توضیح داد. درست انگار که داشت استراتژیاش را برای تبدیل کویر لوت به جنگل گلستان ترسیم میکرد. آخرش هم چند تا عکس قبل و بعد از عمل نشان داد و با اعتماد به نفس بهم گفت ببین این آدمها چقدر با مو خوشتیپتر شدهاند؟ همه عاشقت میشوند. در واقع همان که بیلبورد میگوید: دوست داشته شوید.
من را تا لبهی تصمیمگیری برد جلو. متقاعدم کرد که محدودهی مورد پذیرش و رضایت جامعه، بهترین جا برای زندگیکردن است. خیلی نباید از نُرم سلیقهی جامعه دور شد. و این راز دوستداشته شدن است. همان چیزی که بیلبورد میگفت.
تنها چیزی که مانع کاشت مو شد، بلیط پروازم بود که تاریخ فردا را نشان میداد. بابت همین به خودم و دکتر قول دادم که سفر بعد، یک سر از فرودگاه بیایم مطب تا به محدودهی متعادل جامعه برسم و از خودم خوشحالتر باشد. که خب، این اتفاق نیفتاد.
یک آدم منطقی سر راهم سبز شد و متقاعدم کرد که راه دوست داشته شدن از مسیر پذیرش و رضایت جامعه نمیگذرد.
🔆 در واقع خیلی مستقیم بهم گفت که پذیرش باید از درون صورت بگیرد و نه از بیرون. حرف حسابش این بود که کاری به این نداشته باش که جامعه تو را چطور بیشتر دوست دارد. جامعه طبعا یک برآیند سلیقه دارد که متاسفانه ثابت نیست و جهت عوض میکند. در نتیجه چنین استانداردی، به هیچ وجه قابل اعتماد و اعتنا نیست.
‼️در واقع مو کاشتن را بد نمیدانست. فقط میگفت مطمئن باش که بابت رضایت خودت داری این کار را انجام میدهی. که خب، من با درون خودم به صلح رسیده و وضعیت موجود را با رضایت پذیرفته بودم. پذیرش از درون. من چقدر این آدم منطقی را دوست دارم.
امروز که بیلبورد را دیدم، به نظرم مرد توی عکس چقدر رقتبار بود. در واقع آن موسسه کاشت مو چقدر رقتبار فکر کرده است. توی نُرم جامعه زندگی کردن، ممکن است امن باشد اما لزوما اصالت ندارد.
آدم که افسار خودش را نباید به دست یک پدیده با روند فکری متغیر بدهد. حالا تعمیم بدهیم به تکتک سلولهای بدنمان.
✍️#فهیم_عطار
@fahimattar
🆔 @SayehSokhan
💬 موضوع: #احساس_ارزشمندی #پذیرش #دوست_داشته_شدن
یک بیلبورد بزرگ برِ اتوبان 75 هست که سالهاست در قُرُق یک موسسهی کاشت مو است.
دو روز پیش هم یک عکس جدید گذاشتند. عکس یک مرد بیمو، غمگین و تنها را گذاشته سمت چپ. سمت راست هم همان مرد است که مو کاشته و سرش مثل لانهی لکلک، نصف بیلبورد را اشغال کرده. خیلی خوشحال و خندان، زن بلوندی را هم کشیده بود به آغوش. زیرش هم شعار نوشته که فقط با پرداخت سه دلار در ازای هر گرافت مو، دوست داشته شوید.
لابد مخاطب اصلی این بیلبورد من هستم که خیلی زودتر از برنامهی زمانبندی خلقت، موهایم را از دست دادهام و یک جایی دور از سلیقهی رایج جامعه، سمت چپ بیلبورد نشستهام.
باید اعتراف کنم که چند سال پیش که آمده بودم ایران، یواشکی رفتم سراغ یکی از این موسسهها بابت مشاوره. یک جایی سمت شهرک غرب. یک مطب لوکس با منشیهای لوکستر. ده دقیقه که نشستم نوبتم شد. یک مرد جوان آمد توی اتاق و تند تند از سرم عکس گرفت و ریخت روی کامپیوتر و با مداد روی مانیتور، خط و دایره و فلش کشید و خیلی مفصل برایم روند کار را توضیح داد. درست انگار که داشت استراتژیاش را برای تبدیل کویر لوت به جنگل گلستان ترسیم میکرد. آخرش هم چند تا عکس قبل و بعد از عمل نشان داد و با اعتماد به نفس بهم گفت ببین این آدمها چقدر با مو خوشتیپتر شدهاند؟ همه عاشقت میشوند. در واقع همان که بیلبورد میگوید: دوست داشته شوید.
من را تا لبهی تصمیمگیری برد جلو. متقاعدم کرد که محدودهی مورد پذیرش و رضایت جامعه، بهترین جا برای زندگیکردن است. خیلی نباید از نُرم سلیقهی جامعه دور شد. و این راز دوستداشته شدن است. همان چیزی که بیلبورد میگفت.
تنها چیزی که مانع کاشت مو شد، بلیط پروازم بود که تاریخ فردا را نشان میداد. بابت همین به خودم و دکتر قول دادم که سفر بعد، یک سر از فرودگاه بیایم مطب تا به محدودهی متعادل جامعه برسم و از خودم خوشحالتر باشد. که خب، این اتفاق نیفتاد.
یک آدم منطقی سر راهم سبز شد و متقاعدم کرد که راه دوست داشته شدن از مسیر پذیرش و رضایت جامعه نمیگذرد.
🔆 در واقع خیلی مستقیم بهم گفت که پذیرش باید از درون صورت بگیرد و نه از بیرون. حرف حسابش این بود که کاری به این نداشته باش که جامعه تو را چطور بیشتر دوست دارد. جامعه طبعا یک برآیند سلیقه دارد که متاسفانه ثابت نیست و جهت عوض میکند. در نتیجه چنین استانداردی، به هیچ وجه قابل اعتماد و اعتنا نیست.
‼️در واقع مو کاشتن را بد نمیدانست. فقط میگفت مطمئن باش که بابت رضایت خودت داری این کار را انجام میدهی. که خب، من با درون خودم به صلح رسیده و وضعیت موجود را با رضایت پذیرفته بودم. پذیرش از درون. من چقدر این آدم منطقی را دوست دارم.
امروز که بیلبورد را دیدم، به نظرم مرد توی عکس چقدر رقتبار بود. در واقع آن موسسه کاشت مو چقدر رقتبار فکر کرده است. توی نُرم جامعه زندگی کردن، ممکن است امن باشد اما لزوما اصالت ندارد.
آدم که افسار خودش را نباید به دست یک پدیده با روند فکری متغیر بدهد. حالا تعمیم بدهیم به تکتک سلولهای بدنمان.
✍️#فهیم_عطار
@fahimattar
🆔 @SayehSokhan
Telegram
attach 📎