کون دادن به خواهر ناتنی
1399/12/03
فانتزی خواهر ناتنی
سلام
متنی که خدمتتون ارائه میدم در قالب داستان هست و واقعیت نداره…
اسمم نیما در حال حاضر ۲۴ سالمه ساکن تهران علاقه بسیار زیادی به روابط فتیش،ارباب و برده و سکس با شیمیل ها دارم که دوست دارم مفعول باشم…
پدرم بعد از اینکه مادرم و طلاق داد با زنی به اسم مینا ازدواج کرد تازه از شهرستان اومده بود و همسایمون بودن من تنها فرزند پدرم بودم و مینا هم یه دختر به اسم کتایون داشت،کتایون ۳ سال بزرگتر از من بود یکم دختر شیطونی بود با هم رابطه خوبی داشتیم من بعضی وقتا کتی صداش میکردم بعضی وقتا هم بهش آبجی میگفتم زیاد درسش خوب نبود و مثل من علاقه ای به درس خوندن نداشت.
من بعد از اینکه به زور دیپلم گرفتم دانشگاه قبول نشدم و بعد از یه مدت علافی رفتم سربازی آموزشی تهران بودم ولی بعدش از شانس بد افتادم بیرجند و حدود دوسال سربازیم طول کشید تو این مدت وقتی مرخصی میومدم خونه میدیدم کتی رفته رفته تیپ و قیافه ش عوض میشد زیاد به خودش میرسید به بهانه های مختلف از خونه میزد بیرون من میدونستم دوست پسر داره چون آمارشو در آورده بودم ولی به روش نمی آوردم.
سربازیم که تموم شد کتی خیلی عوض شده بود و دیگه اون دختر شهرستانی چشم و گوش بسته نبود لحن حرف زدنش نوع لباس پوشیدن و رفتارش کاملا تغییر کرده بود هر موقع دلش میخواست میرفت بیرون شب دیر میومد خونه به حرف هیچکی ام گوش نمیداد .
خونه ما بزرگ بود و سه خوابه یه اتاق بابام و مینا داشتن من و کتی هم هر کدوم یه اتاق جدا داشتیم تو خونه ظاهرا حجابشو پیش من رعایت میکرد و همیشه رو سرش شال یا روسری مینداخت.
من همیشه اون و به چشم خواهر میدیدم و تو این چند سال هیچ فکر بدی درباره ش نکرده بودم ولی این رفتاراش و نوع لباس پوشیدنش تو خونه و بیرون خونه نگاه منم نسبت بهش عوض کرده بود و همیشه اینجوری خودم و توجیه میکردم که تا وقتی من هستم چرا با غریبه ها باشه …یه مدت زیر نظر گرفته بودمش تا این که یه بار که دنبالش افتادم و تعقیبش کردم دیدم با یه پسره رفتن داخل یه خونه دیگه مطمئن بودم که کتی با اون پسره یا شاید با پسرای دیگه هم سکس داره…
اولین بار که خیلی توجهم و به خودش جلب کرد تو خونه تنها بودیم وقتی داشتم از کنار اتاقش رد میشدم دیدم در اتاق نیمه بازه و رو تخت خوابیده وسوسه شدم برم و نگاش کنم با احتیاط رفتم تو دراز کشیده بود رو تخت و خوابش برده بود کتی قیافه معمولی داشت ولی اندام خیلی قشنگ و سکسی داشت و حالا با ۲۵ سال سن قشنگ بدنش جا افتاده شده بود مثل همیشه تیشرت و دامن کوتاه تنش بود و موهاش مشکیش ریخته بود رو صورتش کمی تحریک شده بودم خیلی دوست داشتم تا کسی نیومده برم سمتش ولی جراتشو نداشتم دوست داشتم برم و پاهای نازشو ببوسم آخه خیلی به این کار علاقه داشتم تو عالم خیال دوست داشتم برده ش بشم و هر کاری خواست باهام بکنه حواسم پرت کتی شده بود که پام خورد به لیوانی که رو زمین بود لیوانم خورد به تخت کتی بیدار شد تا اومدم به خودم بجنبم من و دید که دارم نگاش میکنم سرم و انداختم پایین و مردم از خجالت سریع از اتاق اومدم بیرون…
دیگه رفته بودم تو نخش و مدام به یادش خودم و خالی میکردم به بهانه های مختلف خودم و میمالیدم بهش اونم چیزی نمیگفت میدونست که من رفتارم باهاش عوض شده ولی بهم رو نمیداد تا پررو نشم.
من از موقعی که یادم میاد همیشه حس مفعول بودن و دوست داشتم ولی گی نبودم و به کون دادن به همجنس علاقه ای نداشتم تو سربازی از اونجایی که قیافه خوشگل بدن نرم و بی مویی داشتم خیلیا تو کفم بودن ولی هیچ موقع دم لای تله ندادم برعکس عاشق روابط میسترس و اسلیو ، سکس با دوجنسه ها بودم همیشه تو اینترنت این نوع سکس هارو دنبال میکردم تا حالا به کسی کون نداده بودم ولی با خودم زیاد ور میرفتم وسایل مختلفی مثل خودکار …خیار نازک …تو سوراخم کرده بودم همزمان با این کار جلق میزدم و اینجوری لذتش برام چند برابر میشد توی تخیلم خیلی دوست داشتم این نوع رابطه رو با کتی تجربه کنم ولی به نظرم غیرممکن میومد …
یه روز زمستون که تو خونه تنها بودم تو سایتای سکسی چرخ میزدم حسابی آمپرم رفته بود بالا یه فیلم پورن نگاه میکردم که یه زن میانسال با کیرمصنوعی یه پسر نوجوون و داشت میکرد خیلی خوشم اومد تو اون لحظه با خودم همزاد پنداری میکردم و به جای اون زنه مینا زن بابام و تصور میکردم که با کیرمصنوعی داره من و میکنه همینطور که خودم و انگشت میکردم همزمان جلق میزدم من به خیال اینکه کسی خونه نیست در اتاق و نبسته بودم خیلی تحریک شده بودم چشمام و بسته بودم تو حال خودم نبودم آبم اومد ریختم تو دستمال کاغذی بیحال رو تخت افتادم یکی دو دقیقه بعد بلند شدم رفتم دستشویی خودم و تمیز کردم وقتی برگشتم دیدم کتی نشسته رو تخت من و گوشیم تو دستشه جفت کرده بودم آخه فکر میکردم خونه نیست با تعجب رفتم سمتش و گفتم آبجی کی اومدی من فکر کردم خونه نیستی
1399/12/03
فانتزی خواهر ناتنی
سلام
متنی که خدمتتون ارائه میدم در قالب داستان هست و واقعیت نداره…
اسمم نیما در حال حاضر ۲۴ سالمه ساکن تهران علاقه بسیار زیادی به روابط فتیش،ارباب و برده و سکس با شیمیل ها دارم که دوست دارم مفعول باشم…
پدرم بعد از اینکه مادرم و طلاق داد با زنی به اسم مینا ازدواج کرد تازه از شهرستان اومده بود و همسایمون بودن من تنها فرزند پدرم بودم و مینا هم یه دختر به اسم کتایون داشت،کتایون ۳ سال بزرگتر از من بود یکم دختر شیطونی بود با هم رابطه خوبی داشتیم من بعضی وقتا کتی صداش میکردم بعضی وقتا هم بهش آبجی میگفتم زیاد درسش خوب نبود و مثل من علاقه ای به درس خوندن نداشت.
من بعد از اینکه به زور دیپلم گرفتم دانشگاه قبول نشدم و بعد از یه مدت علافی رفتم سربازی آموزشی تهران بودم ولی بعدش از شانس بد افتادم بیرجند و حدود دوسال سربازیم طول کشید تو این مدت وقتی مرخصی میومدم خونه میدیدم کتی رفته رفته تیپ و قیافه ش عوض میشد زیاد به خودش میرسید به بهانه های مختلف از خونه میزد بیرون من میدونستم دوست پسر داره چون آمارشو در آورده بودم ولی به روش نمی آوردم.
سربازیم که تموم شد کتی خیلی عوض شده بود و دیگه اون دختر شهرستانی چشم و گوش بسته نبود لحن حرف زدنش نوع لباس پوشیدن و رفتارش کاملا تغییر کرده بود هر موقع دلش میخواست میرفت بیرون شب دیر میومد خونه به حرف هیچکی ام گوش نمیداد .
خونه ما بزرگ بود و سه خوابه یه اتاق بابام و مینا داشتن من و کتی هم هر کدوم یه اتاق جدا داشتیم تو خونه ظاهرا حجابشو پیش من رعایت میکرد و همیشه رو سرش شال یا روسری مینداخت.
من همیشه اون و به چشم خواهر میدیدم و تو این چند سال هیچ فکر بدی درباره ش نکرده بودم ولی این رفتاراش و نوع لباس پوشیدنش تو خونه و بیرون خونه نگاه منم نسبت بهش عوض کرده بود و همیشه اینجوری خودم و توجیه میکردم که تا وقتی من هستم چرا با غریبه ها باشه …یه مدت زیر نظر گرفته بودمش تا این که یه بار که دنبالش افتادم و تعقیبش کردم دیدم با یه پسره رفتن داخل یه خونه دیگه مطمئن بودم که کتی با اون پسره یا شاید با پسرای دیگه هم سکس داره…
اولین بار که خیلی توجهم و به خودش جلب کرد تو خونه تنها بودیم وقتی داشتم از کنار اتاقش رد میشدم دیدم در اتاق نیمه بازه و رو تخت خوابیده وسوسه شدم برم و نگاش کنم با احتیاط رفتم تو دراز کشیده بود رو تخت و خوابش برده بود کتی قیافه معمولی داشت ولی اندام خیلی قشنگ و سکسی داشت و حالا با ۲۵ سال سن قشنگ بدنش جا افتاده شده بود مثل همیشه تیشرت و دامن کوتاه تنش بود و موهاش مشکیش ریخته بود رو صورتش کمی تحریک شده بودم خیلی دوست داشتم تا کسی نیومده برم سمتش ولی جراتشو نداشتم دوست داشتم برم و پاهای نازشو ببوسم آخه خیلی به این کار علاقه داشتم تو عالم خیال دوست داشتم برده ش بشم و هر کاری خواست باهام بکنه حواسم پرت کتی شده بود که پام خورد به لیوانی که رو زمین بود لیوانم خورد به تخت کتی بیدار شد تا اومدم به خودم بجنبم من و دید که دارم نگاش میکنم سرم و انداختم پایین و مردم از خجالت سریع از اتاق اومدم بیرون…
دیگه رفته بودم تو نخش و مدام به یادش خودم و خالی میکردم به بهانه های مختلف خودم و میمالیدم بهش اونم چیزی نمیگفت میدونست که من رفتارم باهاش عوض شده ولی بهم رو نمیداد تا پررو نشم.
من از موقعی که یادم میاد همیشه حس مفعول بودن و دوست داشتم ولی گی نبودم و به کون دادن به همجنس علاقه ای نداشتم تو سربازی از اونجایی که قیافه خوشگل بدن نرم و بی مویی داشتم خیلیا تو کفم بودن ولی هیچ موقع دم لای تله ندادم برعکس عاشق روابط میسترس و اسلیو ، سکس با دوجنسه ها بودم همیشه تو اینترنت این نوع سکس هارو دنبال میکردم تا حالا به کسی کون نداده بودم ولی با خودم زیاد ور میرفتم وسایل مختلفی مثل خودکار …خیار نازک …تو سوراخم کرده بودم همزمان با این کار جلق میزدم و اینجوری لذتش برام چند برابر میشد توی تخیلم خیلی دوست داشتم این نوع رابطه رو با کتی تجربه کنم ولی به نظرم غیرممکن میومد …
یه روز زمستون که تو خونه تنها بودم تو سایتای سکسی چرخ میزدم حسابی آمپرم رفته بود بالا یه فیلم پورن نگاه میکردم که یه زن میانسال با کیرمصنوعی یه پسر نوجوون و داشت میکرد خیلی خوشم اومد تو اون لحظه با خودم همزاد پنداری میکردم و به جای اون زنه مینا زن بابام و تصور میکردم که با کیرمصنوعی داره من و میکنه همینطور که خودم و انگشت میکردم همزمان جلق میزدم من به خیال اینکه کسی خونه نیست در اتاق و نبسته بودم خیلی تحریک شده بودم چشمام و بسته بودم تو حال خودم نبودم آبم اومد ریختم تو دستمال کاغذی بیحال رو تخت افتادم یکی دو دقیقه بعد بلند شدم رفتم دستشویی خودم و تمیز کردم وقتی برگشتم دیدم کتی نشسته رو تخت من و گوشیم تو دستشه جفت کرده بودم آخه فکر میکردم خونه نیست با تعجب رفتم سمتش و گفتم آبجی کی اومدی من فکر کردم خونه نیستی
اونم که داشت با گوشی من ور میرفت با یه لبخند تمسخرآمیزی بهم نگاه کرد اولش میخواستم واسه اینکه بی اجازه اومده تو اتاق و گوشیم و برداشته دعواش کنم بعد تازه یادم افتاد که از تو فایل فیلمای پورن خارج نشده بودم بدجوری گند زده بودم ولی این همه ماجرا نبود کتی گوشی و گرفت سمتم همون فیلم و نشونم داد بدون رودربایستی و با خنده گفت با این داشتی جلق میزدی؟ از این فیلما خوشت میاد؟ این جور سکس و دوست داری؟منم هاج و واج داشتم نگاش میکردم و متعجب از اینکه از کجا میدونست داشتم جلق میزدم به تته پته افتاده بودم اولش اومدم انکار کنم که گفت داشتم یواشکی نگات میکردم تازه این اولین بار نیست که چند بار دیگه دیده بودم وقتی تنهایی چیکار میکنی داداش جون…
هیچ حرفی واسه گفتن نداشتم سرم و انداخته بودم پایین گوشی و داد دستم و از اتاق رفت بیرون …چند روزی روم نمیشد تو چشاش نگاه کنم آبروم پیشش رفته بود کتی هم هی سر به سرم میذاشت سر غذا خوردن پیش بابامینا میگفت بخور داداش یکم ضعیف شدی بخور جون بگیر آخه تو فعالیتت زیاده بعدش آروم پوزخند میزد و از اینکه آتو دستش داده بودم خیلی راضی بود حسابی داشت تحقیرم میکرد بهم میگفت چاقال انگشتی یه بار که باهاش تنها شدم اومدم حالشو بگیرم گفتم من میدونم که با چند تا پسر دوستی و خونشون میری اگه بخوای اذیتم کنی به مامان بابا میگم خودم دیدم مطئنم که تا حالا صد بار بهشون…این و که گفتم داد زد سرم و گفت صد بار چی ؟ دادم بهشون آره خوشم میاد به تو چه چاقال دوست دارم برو به هر کی میخوای بگو هیچ جوره کم نمی آورد خیلی لاشی شده بود هر حرفی میزد خجالتم نمیکشید …
یکی دو روز گذشت مثلا با هم قهر بودیم ولی من پاپیش گذاشتم و رفتم عذرخواهی کردم یکم باهاش شوخی کردم تا خندید از این ور اون ور حرف زدیم قرار شد اتفاقاتی که بینمون افتاده رو هیچکی نفهمه و قول دادیم نه من چیزایی که در موردش میدونم و به کسی بگم نه اون …تا اینکه برگشت گفت نیما همیشه از اون فیلما میبینی ؟ منم که دیگه باهاش راحت بودم گفتم آره خیلی دوست دارم گفت تا حالا سکس کردی؟ گفتم نه گفت گی چی؟ گفتم نه تا حالا با هیچ کس نبودم گفت این چیزا که میگم بین خودمون باشه ها ولی من سکس داشتم …بهش گفتم با کی؟ گفت با دوست پسرم البته همدیگه رو دوست داریم میخوایم با هم ازدواج کنیم. گفتم اوهوم چند لحظه سکوت بینمون بود گفت چرا هیچی نمیگی منم که دیدم از علایقم خبر داره گفتم من دوست ندارم کسی و بکنم لذتی واسم نداره همش دوست داشتم بدم بعد گفتم کتی تا حالا کون دادی؟ گفت آره چطور؟ گفتم هیچی همینجوری…گفت تو چی؟ گفتم نه من که با هیچکی تا حالا نبودم ولی دوست دارم تجربه کنم …ولی از همجنس بدم میاد دوست دارم با جنس مخالف باشه…کتی که میدونست من دقیقا ازش چی میخوام بازم خودش و زده بود به اون راه هی میگفت یعنی چی بیشتر توضیح بده منم دیگه نمیدونستم چجوری بهش بگم گفتم اون فیلم که تو گوشیم دیدی یادته ؟ اونجوری… کتی که دیگه نمیتونست خودش و به کوچه علی چپ بزنه گفت آهان سکس با استراپون…جالبه چطور شد به این سکس علاقه پیدا کردی گفتم خوب دوست دارم دیگه خیلی برام جذابه با من و من گفتم دوست دارم به یه زن یا دختر کون بدم تو خونه دیلدو هم دارم ولی هیچکس نیست که بتونم این کار و باهام بکنه…کتی هیچی نمیگفت احساس کردم ناراحت شد گفتم ببخشید نباید این حرفارو بهت میزدم کلا فراموشش کن اونم بدون اینکه چیزی بگه بلند شد رفت …
چند روز بعد بابام اومد گفت یکی از اقوام مینا زن بابام تو شهرستان فوت کرده باید برن اونجا من که مسلما نمیخواستم برم کتی هم گفت دوست نداره بره آخه فامیل دورشون بود ساعت ۷ یا ۸ غروب بود که حرکت کردن رفتن گفتن شاید اومدنشون دو سه روز طول بکشه …از این که با کتی تو خونه تنها بودم حس خوبی داشتم بارها و بارها پیش اومده بود که با هم تو خونه تنها باشیم ولی این بار قضیه فرق میکرد شام و خوردیم کلی ظرف نشسته تو ظرفشویی بود کتی گفت من میرم ظرفا رو بشورم دیدم بی انصافیه کمکش نکنم گفتم کمکت میکنم تو بشور من آب میکشم شروع کردیم شونه هامون چسبیده بود بهم کتی چند سانت قدش از من بلندتر بود عطر خوش بویی به خودش زده بود خیلی احساس خوبی داشتم از اینکه این قدر بهش نزدیک شدم چند بار عمدا وقتی میخواستم ظرفارو بذارم تو آب چکون دستم و میزدم به سینه هاش اونم هیچی نمیگفت همه چیز داشت خوب پیش میرفت دوست داشتم بغلش کنم و ببوسمش ولی روم نمیشد…
ظرفا رو که شستیم ساعت حدود ۱۱ شب بود کتی گفت من خوابم میاد میرم بخوابم رفت تو اتاقش منم کمی حالم گرفته شد کمی با گوشی مشعول شدم کمی تلویزیون نگاه کردم ولی همش تو فکر کتی بودم رفتم رو تخت دراز کشیدم خوابم نبرد یادش افتادم داغ داغ بودم یه دل سیر جلق زدم و خودم و خالی کردم کمی گذشت اصلا خواب به چشام نمیومد همش تو فکرش بودم بلند شدم از اتاق اومدم بیرون خونه تقریبا تاریک بود رفتم سمت اتاقش نور لامپ تیر برق از
هیچ حرفی واسه گفتن نداشتم سرم و انداخته بودم پایین گوشی و داد دستم و از اتاق رفت بیرون …چند روزی روم نمیشد تو چشاش نگاه کنم آبروم پیشش رفته بود کتی هم هی سر به سرم میذاشت سر غذا خوردن پیش بابامینا میگفت بخور داداش یکم ضعیف شدی بخور جون بگیر آخه تو فعالیتت زیاده بعدش آروم پوزخند میزد و از اینکه آتو دستش داده بودم خیلی راضی بود حسابی داشت تحقیرم میکرد بهم میگفت چاقال انگشتی یه بار که باهاش تنها شدم اومدم حالشو بگیرم گفتم من میدونم که با چند تا پسر دوستی و خونشون میری اگه بخوای اذیتم کنی به مامان بابا میگم خودم دیدم مطئنم که تا حالا صد بار بهشون…این و که گفتم داد زد سرم و گفت صد بار چی ؟ دادم بهشون آره خوشم میاد به تو چه چاقال دوست دارم برو به هر کی میخوای بگو هیچ جوره کم نمی آورد خیلی لاشی شده بود هر حرفی میزد خجالتم نمیکشید …
یکی دو روز گذشت مثلا با هم قهر بودیم ولی من پاپیش گذاشتم و رفتم عذرخواهی کردم یکم باهاش شوخی کردم تا خندید از این ور اون ور حرف زدیم قرار شد اتفاقاتی که بینمون افتاده رو هیچکی نفهمه و قول دادیم نه من چیزایی که در موردش میدونم و به کسی بگم نه اون …تا اینکه برگشت گفت نیما همیشه از اون فیلما میبینی ؟ منم که دیگه باهاش راحت بودم گفتم آره خیلی دوست دارم گفت تا حالا سکس کردی؟ گفتم نه گفت گی چی؟ گفتم نه تا حالا با هیچ کس نبودم گفت این چیزا که میگم بین خودمون باشه ها ولی من سکس داشتم …بهش گفتم با کی؟ گفت با دوست پسرم البته همدیگه رو دوست داریم میخوایم با هم ازدواج کنیم. گفتم اوهوم چند لحظه سکوت بینمون بود گفت چرا هیچی نمیگی منم که دیدم از علایقم خبر داره گفتم من دوست ندارم کسی و بکنم لذتی واسم نداره همش دوست داشتم بدم بعد گفتم کتی تا حالا کون دادی؟ گفت آره چطور؟ گفتم هیچی همینجوری…گفت تو چی؟ گفتم نه من که با هیچکی تا حالا نبودم ولی دوست دارم تجربه کنم …ولی از همجنس بدم میاد دوست دارم با جنس مخالف باشه…کتی که میدونست من دقیقا ازش چی میخوام بازم خودش و زده بود به اون راه هی میگفت یعنی چی بیشتر توضیح بده منم دیگه نمیدونستم چجوری بهش بگم گفتم اون فیلم که تو گوشیم دیدی یادته ؟ اونجوری… کتی که دیگه نمیتونست خودش و به کوچه علی چپ بزنه گفت آهان سکس با استراپون…جالبه چطور شد به این سکس علاقه پیدا کردی گفتم خوب دوست دارم دیگه خیلی برام جذابه با من و من گفتم دوست دارم به یه زن یا دختر کون بدم تو خونه دیلدو هم دارم ولی هیچکس نیست که بتونم این کار و باهام بکنه…کتی هیچی نمیگفت احساس کردم ناراحت شد گفتم ببخشید نباید این حرفارو بهت میزدم کلا فراموشش کن اونم بدون اینکه چیزی بگه بلند شد رفت …
چند روز بعد بابام اومد گفت یکی از اقوام مینا زن بابام تو شهرستان فوت کرده باید برن اونجا من که مسلما نمیخواستم برم کتی هم گفت دوست نداره بره آخه فامیل دورشون بود ساعت ۷ یا ۸ غروب بود که حرکت کردن رفتن گفتن شاید اومدنشون دو سه روز طول بکشه …از این که با کتی تو خونه تنها بودم حس خوبی داشتم بارها و بارها پیش اومده بود که با هم تو خونه تنها باشیم ولی این بار قضیه فرق میکرد شام و خوردیم کلی ظرف نشسته تو ظرفشویی بود کتی گفت من میرم ظرفا رو بشورم دیدم بی انصافیه کمکش نکنم گفتم کمکت میکنم تو بشور من آب میکشم شروع کردیم شونه هامون چسبیده بود بهم کتی چند سانت قدش از من بلندتر بود عطر خوش بویی به خودش زده بود خیلی احساس خوبی داشتم از اینکه این قدر بهش نزدیک شدم چند بار عمدا وقتی میخواستم ظرفارو بذارم تو آب چکون دستم و میزدم به سینه هاش اونم هیچی نمیگفت همه چیز داشت خوب پیش میرفت دوست داشتم بغلش کنم و ببوسمش ولی روم نمیشد…
ظرفا رو که شستیم ساعت حدود ۱۱ شب بود کتی گفت من خوابم میاد میرم بخوابم رفت تو اتاقش منم کمی حالم گرفته شد کمی با گوشی مشعول شدم کمی تلویزیون نگاه کردم ولی همش تو فکر کتی بودم رفتم رو تخت دراز کشیدم خوابم نبرد یادش افتادم داغ داغ بودم یه دل سیر جلق زدم و خودم و خالی کردم کمی گذشت اصلا خواب به چشام نمیومد همش تو فکرش بودم بلند شدم از اتاق اومدم بیرون خونه تقریبا تاریک بود رفتم سمت اتاقش نور لامپ تیر برق از
پنجره یکم اتاق و روشن کرده بود کتی دمر خوابیده بود یه دامن کوتاه با یه تیشرت نیم تنه پوشیده بود طوری که کمرش و پاهاش لخت بودن کیرم نیم خیز شده بود رفتم طرفش بی اختیار صورتم و بردم سمت کف پاش پاهاش و بو کردم بعد لبم و گذاشتم رو کف پاش و بوسیدم به این کار ادامه دادم تا اینکه زبونم و کامل میکشیدم کف پاش و لیس میزدم از خودم بیخود شده بودم نمیدونستم چیکار دارم میکنم انگشتای پاش و کردم تو دهنم داشتم میک میزدم خیلی حال میداد کیرم دوباره سیخ شد البته زیادم بزرگ نبود و تو حالت راست ۱۲ یا ۱۳ سانت بیشتر نیست دیگه واسم مهم نبود که کتی متوجه بشه یا نه دلم و زده بودم به دریا بعد رفتم سراغ رون پاهاش و شروع کردم به لیس زدن احساس کردم کتی بیداره و خودش هیچی نمیگه چون آروم صدای ناله هاش و میشنیدم و همین من و پرروتر میکرد داشتم وحشیانه پاهاش و لیس میزدم که کتی بلند شد از جاش گفت چته نیما چیکار میکنی چرا نمیذاری بخوابم گفتم ببخشید دست خودم نبود شرمنده بعد بی اراده دستاش و گرفتم تو دستم و بوسیدم دوست داشتم بازم این کار و بکنم تند تند دستاش و میبوسیدم بعد خم شدم روی پاش و بوسیدم و گفتم معذرت میخوام که بیدارت کردم نمیدونستم چیکار دارم میکنم خیلی حشری شده بودم نمیتونستم ازش دل بکنم ولی وقتی اون راضی نبود لذتی برام نداشت خواستم برم که دستم و گرفت من و کشید سمت خودش دستم و گرفت تو دستش لبش و گذاشت رو لبم و یه بوسه داغ از لبم گرفت یه دونه آروم زد تو گوشم و با خنده گفت تو که نذاشتی بخوابم عوضی حالا میخوای بری؟راستی گفتی دوست داری به دخترا کون بدی آره گفتی استراپون داری؟ منم که اصلا باور نمیکردم این حرف و بزنه با خوشحالی گفتم آره بیارم؟ گفت برو بیار کارت دارم…قبل از اینکه برگردم پیشش رفتم دستشویی و حسابی باسنم و تخلیه کردم و با فشار آب کاملا سوراخم و تمیز شستم باورم نمیشد داشتم به آرزوم میرسیدم…
اومدم تو اتاق لامپ و روشن کرده بود رفتم سمتش دیلدو رو نشونش دادم زیاد بزرگ نبود در حدود ۱۵ سانت قطرشم معمولی بود گذاشت رو میز اومد و پشتم قرار گرفت با دستاش دو طرف شونه هام و گرفته بود از پشت چشبید بهم دستاشو آورد روی شکمم و سینه هام و باهاشون بازی میکرد خیلی بوی خوبی میداد تیشرتم و از تنم در آورد حالا فقط یه شلوار ورزشی تنم بود دوباره از پشت بغلم کرد دو دستی باسنم و گرفت و فشار میداد تو همون حالت هولم داد سمت دیوار رون پاش و میکشید لای پاهام و سینه هاشو فشار میداد به پشتم یه لحظه لختی شکمش و پشتم حس کردم آخه تیشرتش جوری بود که نیم تنه بود و شکمش بیرون بود تو اون لحظه بی اختیار آه گفتم و دراز کشیدم رو تخت اومد روم دراز کشید پشت گردنم و بوسید گرمای لبهاش و خیلی دوست داشتم تو اون لحظه احساس دختر بودن داشتم از اینکه کتی من و کامل در اختیار گرفته بود احساس لذت داشتم.
بلند شد شلوارم و شرتم و از پام در آورد نشست روم کونم و تو دستاش گرفت و از هم باز کرد بلند شد یه کرم آورد دور سوراخم میمالید و همزمان داشت سوراخم و باز میکرد اول با یه انگشت و بعدش دو انگشتی داشت سوراخم و باز میکرد خیلی لذتبخش بود کمی تو اون حالت تو سوراخم عقب جلو کرد کاملا خودم و سپرده بودم به دستاش و تسلیمش بودم احساس کردم سوراخم داره باز میشه چون زیاد اذیت نمیشدم…
دوباره بلند شد لباساش و در نیاورد موهاش و با کش بست تا مزاحم کارش نشه دیلدو رو از روی دامن بست دور کمرش کمی از کرم به دیلدو زد و چربش کرد از دوباره سوراخم و با کرم چرب کرد قبل از اینکه برگردم و کونم و طرفش کنم یه نگاهی بهش انداختم تصور اینکه میخوام به خواهر ناتنیم کون بدم داشت دیوونم میکرد با التماس بهش گفتم تورو خدا من و بکن دیگه طاقت ندارم قمبل کردم اومد پشتم قرار گرفت دیلدو رو از پشت گذاشت لای پام همینطور که داشت دیلدورو بین پاهام عقب و جلو میکرد آروم اومد در گوشم گفت آماده ای بکنم؟ با اشاره سر گفتم شروع کنه سر دیلدو رو تنظیم کرد رو سوراخم یه فشار داد یه لحظه تمام وجودم پر از درد شد حس کردم دارم از وسط جر میخورم در گوشم گفت طاقت بیار این درد و همه وقتی اولین بار کون میدن میکشن الان خوب میشه یکم دیلدورو بی حرکت تو کونم نگه داشت دوباره خم شد روم با لباش تنم و میبوسید و با دستاش نوازشم میکرد دوباره دیلدو رو کرد توم آروم فشار داد گفت هر موقع درد داشتی بگو گفتم باشه فقط قول بده آروم بکنی با لبخندی گفت خیالت راحت باشه بیشتر از همون قد که باز شده بودم فرو نمیکرد و تا همونجا آروم عقب جلو میکرد و با هر بار عقب و جلو کردن خیلی آروم آخ میگفتم اونم در جواب من و بعد از هر آخی که میگفتم جون میگفت بعد شروع کرد باهام حرف زدن ببین چقدر خوب شد داره راحت میره تو کونت و در میاد راست میگفت حرکتشو تو کونم قشنگ حس میکردم شروع کرد تعریف کردن ازم از کون تر و تمیز و بدون مو و کردنی بودنم و اینکه تو باید دختر میشدی و اشتباهی پسر شدی حرفاش خیلی تحریکم میکرد
اومدم تو اتاق لامپ و روشن کرده بود رفتم سمتش دیلدو رو نشونش دادم زیاد بزرگ نبود در حدود ۱۵ سانت قطرشم معمولی بود گذاشت رو میز اومد و پشتم قرار گرفت با دستاش دو طرف شونه هام و گرفته بود از پشت چشبید بهم دستاشو آورد روی شکمم و سینه هام و باهاشون بازی میکرد خیلی بوی خوبی میداد تیشرتم و از تنم در آورد حالا فقط یه شلوار ورزشی تنم بود دوباره از پشت بغلم کرد دو دستی باسنم و گرفت و فشار میداد تو همون حالت هولم داد سمت دیوار رون پاش و میکشید لای پاهام و سینه هاشو فشار میداد به پشتم یه لحظه لختی شکمش و پشتم حس کردم آخه تیشرتش جوری بود که نیم تنه بود و شکمش بیرون بود تو اون لحظه بی اختیار آه گفتم و دراز کشیدم رو تخت اومد روم دراز کشید پشت گردنم و بوسید گرمای لبهاش و خیلی دوست داشتم تو اون لحظه احساس دختر بودن داشتم از اینکه کتی من و کامل در اختیار گرفته بود احساس لذت داشتم.
بلند شد شلوارم و شرتم و از پام در آورد نشست روم کونم و تو دستاش گرفت و از هم باز کرد بلند شد یه کرم آورد دور سوراخم میمالید و همزمان داشت سوراخم و باز میکرد اول با یه انگشت و بعدش دو انگشتی داشت سوراخم و باز میکرد خیلی لذتبخش بود کمی تو اون حالت تو سوراخم عقب جلو کرد کاملا خودم و سپرده بودم به دستاش و تسلیمش بودم احساس کردم سوراخم داره باز میشه چون زیاد اذیت نمیشدم…
دوباره بلند شد لباساش و در نیاورد موهاش و با کش بست تا مزاحم کارش نشه دیلدو رو از روی دامن بست دور کمرش کمی از کرم به دیلدو زد و چربش کرد از دوباره سوراخم و با کرم چرب کرد قبل از اینکه برگردم و کونم و طرفش کنم یه نگاهی بهش انداختم تصور اینکه میخوام به خواهر ناتنیم کون بدم داشت دیوونم میکرد با التماس بهش گفتم تورو خدا من و بکن دیگه طاقت ندارم قمبل کردم اومد پشتم قرار گرفت دیلدو رو از پشت گذاشت لای پام همینطور که داشت دیلدورو بین پاهام عقب و جلو میکرد آروم اومد در گوشم گفت آماده ای بکنم؟ با اشاره سر گفتم شروع کنه سر دیلدو رو تنظیم کرد رو سوراخم یه فشار داد یه لحظه تمام وجودم پر از درد شد حس کردم دارم از وسط جر میخورم در گوشم گفت طاقت بیار این درد و همه وقتی اولین بار کون میدن میکشن الان خوب میشه یکم دیلدورو بی حرکت تو کونم نگه داشت دوباره خم شد روم با لباش تنم و میبوسید و با دستاش نوازشم میکرد دوباره دیلدو رو کرد توم آروم فشار داد گفت هر موقع درد داشتی بگو گفتم باشه فقط قول بده آروم بکنی با لبخندی گفت خیالت راحت باشه بیشتر از همون قد که باز شده بودم فرو نمیکرد و تا همونجا آروم عقب جلو میکرد و با هر بار عقب و جلو کردن خیلی آروم آخ میگفتم اونم در جواب من و بعد از هر آخی که میگفتم جون میگفت بعد شروع کرد باهام حرف زدن ببین چقدر خوب شد داره راحت میره تو کونت و در میاد راست میگفت حرکتشو تو کونم قشنگ حس میکردم شروع کرد تعریف کردن ازم از کون تر و تمیز و بدون مو و کردنی بودنم و اینکه تو باید دختر میشدی و اشتباهی پسر شدی حرفاش خیلی تحریکم میکرد
همزمان داشت کمرم و با دستاش نوازش میکرد شروع کرد با هربار کمر زدن بیشتر فرو کردن دردم میومد ولی یه لذت بی نظیر و وصف نشدنی تمام وجودم و گرفته بود این درد و خیلی دوست داشتم تو همین حس و حال بودم که متوجه شدم کتی تمام دیلدورو کرده توم و تا ته میرفت تو کونم و برمیگشت گفت جون داداش چاقال من دیدی بازت کردم الان کل کیرم توی کونته من از اینکه کل دیلدورو کرده بود توم و حرفایی که میزد خیلی حشری شده بودم بهش گفتم محکم منو بکن آبجی خیلی حال میده گفت جون دوست داری؟ الان پارت میکنم تو دیگه مال منی فدات بشم من پای راستش جلوی من رو زمین قرار گرفته بود سرم و خم کرده بودم داشتم انگشتاشو لیس میزدم…
چند دقیقه ای تو اون پوزیشن بهش کون دادم بهد از روم بلند شد گفت برو سمت میز آرایش دیلدو رو دوباره با فشار کرد تو واز پشت چسبید بهم اولش بازم یکم درد داشت ولی بعدش خوب شد دوباره همون درد لذتبخش و دیلدویی که تو کونم عقب جلو میشد درست حس زنی رو داشتم که داره به شوهرش میده خودم مفعول بودم و کتایون که روم تسلط کامل داشت و در اختیارش بودم تا هر کاری که دوست داشت باهام میکرد روم و برگردوندم سمتش نگاهش میکردم در حالی که یه دستشو انداخته بود رو شونم لباش و داشت گاز میگرفت تو چشام زل زده بود و با حالت تحریک کننده ای داشت نگام میکرد مشغول کردن من بود معلوم بود اونم حسابی خوشش اومده بود و داشت لذت میبرد هر بار که تو کونم تلمبه میزد خیسی شکمش که حالا عرق کرده بود پشتم حس میکردم و سینه های گردش که مدام به کمرم میخورد وسط تلمبه زدناش یه اوف ناز میگفت مدام قربون صدقه م میرفت دیگه اندازه دیلدو واسم عادی شده بود و از شدت لذت داشتم بلند آخ و اوخ میکردم .
کتی تلمبه هاش و محکم تر و سریع تر میزد بهم گفت جوری میکنمت که معتاد کون دادن به من بشی خیلی دوست داشتی بکنمت مگه نه؟ دوست داشتی برده من بشی مگه نه؟ داری به خواهرت کون میدی؟ حال میده دوست داری خوب دارم میکنمت یا نه ؟ جوووووون چه کونی دارم میکنم تو فقط باید بدی …حرفاش داشت روانیم میکرد کیرم داشت منفجر میشد شروع کردم به داد زدن که سریع دستشو گذاشت جلو دهنم مکث کرد شروع کرد به بوسیدن من هر دو عرق کرده بودیم واقعا حس فوق العاده ای داشتم دوست داشتم ادامه بده بهم گفت برو رو تخت داداش جنده من به پهلو دراز کشیده بودم اومد یه دستشو از زیر گردنم رد کرد دیلدورو گذاشت رو سوراخم شروع کرد با قدرت تمام تو کونم تلمبه زدن انگشتشو کرده بود تو دهنم داشتم براش ساک میزدم حسابی منو تو مشتش گرفته بود هیچ اراده ای پیشش نداشتم تو عمرم همچین لذتی رو تجربه نکرده بودم لباش و گذاشت رو لبم شروع کرد به خوردن اونم بدجوری حشری شده بود داشتم با دندوناش لبامو پاره میکرد با دستش شروع کرد واسم جلق زدن دو سه بار که عقب و جلو کرد آبم با فشار تو دستش خالی شد تنم داشت میلرزید جون نداشتم هنوز دیلدو رو از کونم بیرون نیاورده بود احساس میکردم کل بدنم داره تیر میکشه کتی دیلدو رو از کونم درآورد بیرون احساس درد زیادی تو سوراخم میکردم خیلی ضعف کرده بودم کتی رفت از یخچال واسم آب میوه آورد خوردم اصلا جون نداشتم بهش گفتم بغلم کن از پشت چسبید بهم منو داشت نوازش میکرد و میبوسید که تو بغلش خوابم برده بود تا صبح تو بغلش خوابیدم …
امیدوارم از داستان خوشتون اومده باشه اگه مورد پسند بود بهم بگید تا ادامه شو براتون بنویسم…
نوشته: نیما
چند دقیقه ای تو اون پوزیشن بهش کون دادم بهد از روم بلند شد گفت برو سمت میز آرایش دیلدو رو دوباره با فشار کرد تو واز پشت چسبید بهم اولش بازم یکم درد داشت ولی بعدش خوب شد دوباره همون درد لذتبخش و دیلدویی که تو کونم عقب جلو میشد درست حس زنی رو داشتم که داره به شوهرش میده خودم مفعول بودم و کتایون که روم تسلط کامل داشت و در اختیارش بودم تا هر کاری که دوست داشت باهام میکرد روم و برگردوندم سمتش نگاهش میکردم در حالی که یه دستشو انداخته بود رو شونم لباش و داشت گاز میگرفت تو چشام زل زده بود و با حالت تحریک کننده ای داشت نگام میکرد مشغول کردن من بود معلوم بود اونم حسابی خوشش اومده بود و داشت لذت میبرد هر بار که تو کونم تلمبه میزد خیسی شکمش که حالا عرق کرده بود پشتم حس میکردم و سینه های گردش که مدام به کمرم میخورد وسط تلمبه زدناش یه اوف ناز میگفت مدام قربون صدقه م میرفت دیگه اندازه دیلدو واسم عادی شده بود و از شدت لذت داشتم بلند آخ و اوخ میکردم .
کتی تلمبه هاش و محکم تر و سریع تر میزد بهم گفت جوری میکنمت که معتاد کون دادن به من بشی خیلی دوست داشتی بکنمت مگه نه؟ دوست داشتی برده من بشی مگه نه؟ داری به خواهرت کون میدی؟ حال میده دوست داری خوب دارم میکنمت یا نه ؟ جوووووون چه کونی دارم میکنم تو فقط باید بدی …حرفاش داشت روانیم میکرد کیرم داشت منفجر میشد شروع کردم به داد زدن که سریع دستشو گذاشت جلو دهنم مکث کرد شروع کرد به بوسیدن من هر دو عرق کرده بودیم واقعا حس فوق العاده ای داشتم دوست داشتم ادامه بده بهم گفت برو رو تخت داداش جنده من به پهلو دراز کشیده بودم اومد یه دستشو از زیر گردنم رد کرد دیلدورو گذاشت رو سوراخم شروع کرد با قدرت تمام تو کونم تلمبه زدن انگشتشو کرده بود تو دهنم داشتم براش ساک میزدم حسابی منو تو مشتش گرفته بود هیچ اراده ای پیشش نداشتم تو عمرم همچین لذتی رو تجربه نکرده بودم لباش و گذاشت رو لبم شروع کرد به خوردن اونم بدجوری حشری شده بود داشتم با دندوناش لبامو پاره میکرد با دستش شروع کرد واسم جلق زدن دو سه بار که عقب و جلو کرد آبم با فشار تو دستش خالی شد تنم داشت میلرزید جون نداشتم هنوز دیلدو رو از کونم بیرون نیاورده بود احساس میکردم کل بدنم داره تیر میکشه کتی دیلدو رو از کونم درآورد بیرون احساس درد زیادی تو سوراخم میکردم خیلی ضعف کرده بودم کتی رفت از یخچال واسم آب میوه آورد خوردم اصلا جون نداشتم بهش گفتم بغلم کن از پشت چسبید بهم منو داشت نوازش میکرد و میبوسید که تو بغلش خوابم برده بود تا صبح تو بغلش خوابیدم …
امیدوارم از داستان خوشتون اومده باشه اگه مورد پسند بود بهم بگید تا ادامه شو براتون بنویسم…
نوشته: نیما
احسان و دختر عمه
دختر_عمه
سلام،
من احسان هستم ۲۴ ساله از اراک.
یه دختر عمه ۲۲ ساله دارم به نام زهرا که دختر باحجاب و شیک پوشی هست از اندامش بگم قد ۱۷۰ سینه ۷۵ کون گنده اصلا استیلش حشری میکنه آدمو چهره قشنگی هم داره.
من چند سالی میشد که تو کف دخترعمم بودم یا به نوعی روش کراش داشتم ولی احساس میکردم خیلی دختر سفت و سخته باشه و جرأت نمیکردم در مورد مسائل جنسی و سکسی باهاش صحبت کنم تا اینکه یه روز بعلت یه کار ضروری بهش یه پیام دادم و پاسخ بسیار گرمی شنیدم، جوری که متوجه شدم انگار اونم نسبت به من تمایل داره. خلاصه بعد از چندماه پی ام بازی و به دست آوردن دل خانوم یه روز که تنها بود رفتم خونشون
بعد از حال و احوال گفت بیا بریم تو اتاقم. رفتیم تو اتاق نشستیم رو تخت شروع کردیم به لب گرفتن و بوسیدن و لباس و شلوار همو درآوردیم که گفت احسان اگه میخوای سکس کنیم یه شرطی داره، گفتم جانم؟ گفت باید بذاری منم تو رو بکنم، خندم گرفت عاخه دختر شوخی بود و فکر میکردم شوخی میکنه، تو ذهنم گفتم یاخدا نکنه زهرا دوجنسه هست ولی خب شورت پاش بود و مشخص بود جلوش صافه، با خنده گفتم میخوای بکنی سالارت کو؟ که رفت سر کمد و یه دیلدو مشکی ۱۵-۱۶ سانتی درآورد، از تعجب داشتم شاخ در می آوردم، دختر چادری که من باور نمیکردم پا بده برا سکس، تو کمدش دیلدو داشت😑
بعد شروع کرد به توضیح دادن که تو اولین نفر نیستی، میگفت با دختر عموش چندبار سکس داشتن و وارده، خلاصه من که اون دخترو به سختی بدست آورده بودم و حسابی با دیدن اندامش تحریک شده بودم نمیتونستم قیدشو بزنم، با شک و تردید پذیرفتم، گفت نترس قول میدم بت خوش بگذره، منو انداخت رو تخت شورتمو درآورد و شروع کرد به ساک زدن بعد که احساس کرد یکم آروم تر شدم و از استرسم کم شده گفت خب شروع کنیم؟!
دیلدو رو بست و از من خواست قمبل کنم بعد یکم ژل زد به سوراخ من و دست خودش و شروع کرد به انگشت کردن، خیلی درد داشت چون برای اولین بار بود داشت این اتفاق برام میفتاد، حسابی از ناحیه کون درد و سوزش حس میکردم بعد از چند دقیقه بازی کردن گفت آماده ای؟
چیزی نگفتم چون واقعا حرفی برا گفتن نداشتم، اومده بودم چیکار کنم و چه اتفاقی داشت میفتاد؟!
سر دیلدو رو گذاشت رو سوراخم و یهو فشار داد، از درد خودمو انداختم رو تخت که دیلدو در بیاد ولی دیوص واردتر از این حرفا بود و خودشو انداخت رو من. من که از شدت درد و سوزش اشکم در اومده بود ازش خواستم پاشه ولی قشنگ خودشو انداخته بود روی من و مسلط شده بود بهم گفت یکم طاقت بیار خوب میشه، شروع کرد به نوازش کردن و حرفای سکسی زدن. بعد از گذشت چند دقیقه دیگه کم کم حس میکردم سوراخم بی حس شده و حس کردم از فشار وزنش رو بدنم کم شده، آروم آروم داشت تلمبه میزد، درست میگفت بعد از بی حس شدن کم کم داشت حس خوبی بهم دست میداد اونم شروع کرد به صحبت کردن
چیشد؟
خوشت اومد؟
دوست داشتی کونت گذاشتم؟
میخوام حسابی بت حال بدم امروزا...
کم کم بدن منو کشید بالا و به حالت قمبل برگشتیم و اونم مسلط تر شده بود و داشت سرعت تلمبه زدنشو بیشتر میکرد و منم صدای آخ و اوخم دراومده بود و اونو بیشتر تحریک میکرد، همینطور که داشت تلمبه میزد یکم بدنشو کج کرد و از پشت پاشو گذاشت رو صورتم، پاهای سفید و یکم گوشتی با جوراب رنگ پایی که پوشیده بود، حسابی داشت منو به وجد میاورد یه لذت همراه با تحقیر شدن، معرکه بود. عاخه اون رشته تحصیلیش روانشناسی بود و خوب این چیزا رو بلد شده بود. پاشو رو صورتم فشار میداد و محکم تلمبه میزد تا این که کم کم خسته شد و از پشت دوباره کامل خوابید روی من و شروع کرد به نوازش کردن و بوسیدن و صحبت کردن باهام که مرسی عزیزم، حال کردی؟ خوشت اومد؟ و بعد کشید بیرون و افتاد رو تخت.
بعد از گذشت یه دقیقه همینطور که دراز کشیده بودیم ازم خواست دیلدو رو باز کنم و حالا دیگه نوبت من شده بود، شروع کردم به لب گرفتن و بوسیدن گردنش، رفتم سراغ سینه هاش که خیلی خوش فرم بود و حسابی سفت شده بود، سینه هاشو میخوردم که اونم صدای آخ و اوخش بلندشد یکم نوک سینه هاشو گاز گرفتم حسابی تحریک شده بود دستم رو کسش بود خیسه خیس شده بود. اومدم پایین تر شکمشو بوسیدم و نافشو لیس میزدم که ازم خواست سریعتر کسشو بخورم، طاقتش تموم شده بود، کسش خیلی خیس شده بود یه حالت چندشی بهم دست داده بود ولی نمیشد از این کس خوشگل گذشت، سفید و تپل، شروع کردم به خوردن و زبون بازی کردن با چوچولش تا این که با دست سرمو محکم گرفت و فشار میداد سمت کسش و بعد منو ول کرد بدنش شل شد، ارضا شده بود.
از قبل گفته بود که فقط کون میده چون بکارت داشت. بعد از این که ارضا شد گفت کونم در اختیارته.
دوباره درازکش یکم ساک زد برام پشتشو کرد به من و قمبل کرد. مشخص بود با دخترعموش سکس داشتن چون سوراخش به تنگی ای که انتظار داشتم نبود. شروع کردم به لیس زدن بعد ژلو باز کرد یکم ژل زد به سوراخش و داشت خودش
دختر_عمه
سلام،
من احسان هستم ۲۴ ساله از اراک.
یه دختر عمه ۲۲ ساله دارم به نام زهرا که دختر باحجاب و شیک پوشی هست از اندامش بگم قد ۱۷۰ سینه ۷۵ کون گنده اصلا استیلش حشری میکنه آدمو چهره قشنگی هم داره.
من چند سالی میشد که تو کف دخترعمم بودم یا به نوعی روش کراش داشتم ولی احساس میکردم خیلی دختر سفت و سخته باشه و جرأت نمیکردم در مورد مسائل جنسی و سکسی باهاش صحبت کنم تا اینکه یه روز بعلت یه کار ضروری بهش یه پیام دادم و پاسخ بسیار گرمی شنیدم، جوری که متوجه شدم انگار اونم نسبت به من تمایل داره. خلاصه بعد از چندماه پی ام بازی و به دست آوردن دل خانوم یه روز که تنها بود رفتم خونشون
بعد از حال و احوال گفت بیا بریم تو اتاقم. رفتیم تو اتاق نشستیم رو تخت شروع کردیم به لب گرفتن و بوسیدن و لباس و شلوار همو درآوردیم که گفت احسان اگه میخوای سکس کنیم یه شرطی داره، گفتم جانم؟ گفت باید بذاری منم تو رو بکنم، خندم گرفت عاخه دختر شوخی بود و فکر میکردم شوخی میکنه، تو ذهنم گفتم یاخدا نکنه زهرا دوجنسه هست ولی خب شورت پاش بود و مشخص بود جلوش صافه، با خنده گفتم میخوای بکنی سالارت کو؟ که رفت سر کمد و یه دیلدو مشکی ۱۵-۱۶ سانتی درآورد، از تعجب داشتم شاخ در می آوردم، دختر چادری که من باور نمیکردم پا بده برا سکس، تو کمدش دیلدو داشت😑
بعد شروع کرد به توضیح دادن که تو اولین نفر نیستی، میگفت با دختر عموش چندبار سکس داشتن و وارده، خلاصه من که اون دخترو به سختی بدست آورده بودم و حسابی با دیدن اندامش تحریک شده بودم نمیتونستم قیدشو بزنم، با شک و تردید پذیرفتم، گفت نترس قول میدم بت خوش بگذره، منو انداخت رو تخت شورتمو درآورد و شروع کرد به ساک زدن بعد که احساس کرد یکم آروم تر شدم و از استرسم کم شده گفت خب شروع کنیم؟!
دیلدو رو بست و از من خواست قمبل کنم بعد یکم ژل زد به سوراخ من و دست خودش و شروع کرد به انگشت کردن، خیلی درد داشت چون برای اولین بار بود داشت این اتفاق برام میفتاد، حسابی از ناحیه کون درد و سوزش حس میکردم بعد از چند دقیقه بازی کردن گفت آماده ای؟
چیزی نگفتم چون واقعا حرفی برا گفتن نداشتم، اومده بودم چیکار کنم و چه اتفاقی داشت میفتاد؟!
سر دیلدو رو گذاشت رو سوراخم و یهو فشار داد، از درد خودمو انداختم رو تخت که دیلدو در بیاد ولی دیوص واردتر از این حرفا بود و خودشو انداخت رو من. من که از شدت درد و سوزش اشکم در اومده بود ازش خواستم پاشه ولی قشنگ خودشو انداخته بود روی من و مسلط شده بود بهم گفت یکم طاقت بیار خوب میشه، شروع کرد به نوازش کردن و حرفای سکسی زدن. بعد از گذشت چند دقیقه دیگه کم کم حس میکردم سوراخم بی حس شده و حس کردم از فشار وزنش رو بدنم کم شده، آروم آروم داشت تلمبه میزد، درست میگفت بعد از بی حس شدن کم کم داشت حس خوبی بهم دست میداد اونم شروع کرد به صحبت کردن
چیشد؟
خوشت اومد؟
دوست داشتی کونت گذاشتم؟
میخوام حسابی بت حال بدم امروزا...
کم کم بدن منو کشید بالا و به حالت قمبل برگشتیم و اونم مسلط تر شده بود و داشت سرعت تلمبه زدنشو بیشتر میکرد و منم صدای آخ و اوخم دراومده بود و اونو بیشتر تحریک میکرد، همینطور که داشت تلمبه میزد یکم بدنشو کج کرد و از پشت پاشو گذاشت رو صورتم، پاهای سفید و یکم گوشتی با جوراب رنگ پایی که پوشیده بود، حسابی داشت منو به وجد میاورد یه لذت همراه با تحقیر شدن، معرکه بود. عاخه اون رشته تحصیلیش روانشناسی بود و خوب این چیزا رو بلد شده بود. پاشو رو صورتم فشار میداد و محکم تلمبه میزد تا این که کم کم خسته شد و از پشت دوباره کامل خوابید روی من و شروع کرد به نوازش کردن و بوسیدن و صحبت کردن باهام که مرسی عزیزم، حال کردی؟ خوشت اومد؟ و بعد کشید بیرون و افتاد رو تخت.
بعد از گذشت یه دقیقه همینطور که دراز کشیده بودیم ازم خواست دیلدو رو باز کنم و حالا دیگه نوبت من شده بود، شروع کردم به لب گرفتن و بوسیدن گردنش، رفتم سراغ سینه هاش که خیلی خوش فرم بود و حسابی سفت شده بود، سینه هاشو میخوردم که اونم صدای آخ و اوخش بلندشد یکم نوک سینه هاشو گاز گرفتم حسابی تحریک شده بود دستم رو کسش بود خیسه خیس شده بود. اومدم پایین تر شکمشو بوسیدم و نافشو لیس میزدم که ازم خواست سریعتر کسشو بخورم، طاقتش تموم شده بود، کسش خیلی خیس شده بود یه حالت چندشی بهم دست داده بود ولی نمیشد از این کس خوشگل گذشت، سفید و تپل، شروع کردم به خوردن و زبون بازی کردن با چوچولش تا این که با دست سرمو محکم گرفت و فشار میداد سمت کسش و بعد منو ول کرد بدنش شل شد، ارضا شده بود.
از قبل گفته بود که فقط کون میده چون بکارت داشت. بعد از این که ارضا شد گفت کونم در اختیارته.
دوباره درازکش یکم ساک زد برام پشتشو کرد به من و قمبل کرد. مشخص بود با دخترعموش سکس داشتن چون سوراخش به تنگی ای که انتظار داشتم نبود. شروع کردم به لیس زدن بعد ژلو باز کرد یکم ژل زد به سوراخش و داشت خودش
و انگشت میکرد منم ژل زدم به کیرم، حالا وقت انتقام شده بود، هرچی مدارا کرده بودم باهاش و هرچی انتظار کشیده بودم برا این کون الان باید تلافی میکردم. من کیرم ۱۷ سانته ولی کلفته. سرشو گذاشتم دم سوراخش فکر میکردم با سوابق درخشانی که با دخترعموش داره با یه فشار آروم راحت بره تو ولی اینجوری نبود منم با یه فشار محکم تا ته فرو کردم داخلش. یهو داد زد آآآآخخخ ناااشی آروم و اشکش در اومد، اشکشو دیدم حشری تر شدم سرمو بردم نزدیک سرش، بوسیدمش، معذرت خواهی کردم و آروم آروم شروع کردم تلمبه زدن، هرچی صدای آخ و اوخش بیشتر میشد منم بیشتر خوشحال میشدم و فک میکردم دارم خوب تلافی میکنم و محکم تر تلمبه میزدم ۷_۸ دقیقه گذشته بود حس کردم داره آب میاد ولی نمیخواستم الان ارضا بشم کشیدم بیرون یکم سوراخشو لیس زدم یه دوتا تف انداختم داخل کونش، یکم انگشتش کردم و ازش خواستم دوباره برام ساک بزنه، دیوص کارشو خوب بلد بود، اینبار ازش خواستم طاق باز بخوابه آوردمش لب تخت پاهاشو آوردم بالا و زانوهاشو به سمت صورتش نزدیک کردم تا به سوراخ کونش مسلط بشم. یکم کیرمو مالیدم به کسش که حسابی خیس شده بود و محکم تا ته کردم تو کونش، شوکه شده بود که چرا دوباره این کارو تکرار کردم و یهو تا ته فرو کردم، الان دیگه به صورتش مسلط بودم با یه خشمی که به صورتش اومده بود گفت حیوووون؟ ناااااشی؟ مگه نگفتم آرووووم؟ منم با دیدن خشم و اشکش بیشتر تحریک شدم و یه لبخندی زدم و در حاله تلمبه زدن و برا دلجویی شروع کردم پاهاشو بوسیدن و لیس زدن اونم داشت کسشو میمالید و با این حرکت انگار وارد دنیایی دیگه شده بود تا این که بعد چند دقیقه جفتمون ارضا شدیم و آبمو ریختم تو کونش.
همو بغل گرفتیم بوسیدیم از هم تشکر کردیم ناهارو باهم خوردیم و خداحافظی.
امیدوارم خوشتون اومده باشه.
بدرود
نوشته: احسان
همو بغل گرفتیم بوسیدیم از هم تشکر کردیم ناهارو باهم خوردیم و خداحافظی.
امیدوارم خوشتون اومده باشه.
بدرود
نوشته: احسان
هدیه زنِ فاعل
1401/02/17
برده گی دوست دختر
با سامان توی یه گروه تلگرامی آشنا شدم.بعد از یکی دو ماه شوخی های توی گروه اومد توی چت خصوصی و شرو کردیم به چت کردن.چت همانا و شرو یه رابطه ی سه ساله همانا.
من خودم همیشه توی سکسهامون و وقت تنهایی و صحبتامون از گرایشم به همجنس میگفتم و اینکه چقدر دوس دارم زنها رو لمس کنم.
هروقت پشت سامان به من بود به شوخی و گاهی حالت جدی یه جووووون میگفتم.سامان هم لبخند میزد.
رابطمون خیلی عمیق و عاطفی شده بود و بدون هم هیچ کاری نمیکردیم.
خیلی صمیمانه و هر روز راحت تر از قبل حرف دلمون رو به هم میزدیم.
از رابطمون یه سالی گذشته بود و هرشب چت میکردیم.یه شب توی چت سامان بهم گفت واقعا دوس داری یه زن رو بکنی؟؟؟منم گفتم آره خیلی دوس دارم.
بعد به شوخی گفت منو چی؟؟؟منم گفتم تو که از هر دختری واسم جذابتری و به شوخی گفتم چرا که نه؟؟؟؟
گفت جدی صحبت میکنم.خداییش میکنی؟؟؟منم گفتم آره،یعنی میشه؟؟؟
به من گفت دوس دارم لذت ببری و چیزی توی دلت نمونه و این حرفا.
گفت فردا همو دیدیم راجبش حرف بزنیم.
فردا خونه رو جور کرد و باهم تنها شدیم.
اینو بگم واقعا دوس داشتم با دخترای قشنگ حال کنم.با دوستای دخترم وقتی تنها میشدم به شوخی میمالوندمشون و وقتی کنار هم دراز میکشیدیم پامو میزاشتم روی کصشون.
اونا هم جیغ میزدن و فاصله میگرفتن.اونا گرایش به همجنس نداشتن و یه جورایی از حرکاتم میترسیدن.
توی اینستا هم زیاد ازین پیجهای ارباب و برده میدیدم و چند باری هم چند تا پسر واسم درخواست میفرستادن.
یکیشون عکس تراولهای زیادی واسم فرستاد توی دایرکت و میگفت بردت میشم فقط قبول کن و این پولا واسه تو.اما خب اعتماد سخت بود و مسافت دور.
تا روزی که با سامان تنها شدم.
به شکم دراز کشید و گفت این کون مال تو،شرو کن ببینم چه میکنی.
واقعا حس خوشحالی و لذت و شهوت اومده بود سراغم.
واقعا باسن و اندام قشنگی داشت.
بار اول خیلی بی تجربه بودم.از بالا آب دهنمو ریختم وسط کونش و شرو کردم با دستم روی سوراخش بازی کردن.
بهم گفت انگشتتو بکن تو.تعجب کردم گفتم دردت نگیره.گفت بکن آروم و انگشتم به زور یه بندش رفت داخل.واقعا لذت میبردم و سامان هم سکوت کرده بود.
چند دقیقه ادامه دادم و بعدش سکس کردیم و سامان شرو کرد کردن و ارضا شدن ، اما این بار حشری تر از قبل.
شب توی چت خیلی راجبش حرف زدیم و دوباره سامان شق کرده بود و سکس چت کردیم و عکس فرستادیم تا هردومون ارضا شدیم.
دیگه کار همیشمون شد این که قبل سکس من اونو انگشت کنم و بعدش اون منو بکنه.
این روند تا یه سال ادامه داشت که سامان بیشتر و بیشتر اعتماد میکرد و حرف دلش رو به من میزد.
شاید توی اون مدت خجالت میکشید راحت تر از من درخواست کنه.
خداییش دو نفرمون خیلی وابسته بودیمو همو درک میکردیم و یه رابطه ی خوب داشتیم و سعی میکردیم بپذیریم گرایشای همدیگه رو.
اونم هرچی من ازش میخواستم و هر مدلی ازش میخواستم واسه من موقع سکس انجام میداد.
یه روز گفت اینجوری راحت انگشتت تو نمیره و پاهاشو داد بالا و گفت حالا بده خودم بکنمش داخل و انگشتمو تا ته کرد داخل و چشماشو بست.گفتم درد نداره میگفت نه.
چند باری به همین شکل گذشت.یه شب توی چت گفت دوس داری دو تایی بکنی داخل؟؟؟منم گفتم آره ولی دردت میاد و گفت حال امتحان میکنیم.
باز پاهاشو داد بالا من یه دونه ای کردم گفت حال دو تایی.
بعد چند بار دیگه خودش نمیکردش داخل و خودم انجام میدادم.
دو تایی کردم داخل و راحت رفت داخل و سامان بازم رفت توی لذت.
هم اون هم من ازین کار لذت میبردیم.
آب کصم راه میگرفت ازین کار و بعدش هم طبق معمول سکس و ارضا شدنامون.
بار بعد توی چت گفت حال سه تایی و منم گفتم نمیتونی دردت میگیره و گفت حالا بیا.
بار بعد با تعجب سه تایی زدم و راحت سه تا جا گرفت.
سامان این بار چشماشو بسته بود و این بار میگفت ادامه بده و ناله میکرد و منم آروم عقب و جلو میکردم تا آبش اومد خالی شد روی شکمش.
خیلی واسم جالب بود.
دیگه توی چت هامون کارمون شد این.من اونو میکردم و اون با جلق آبش میومد.
یه روز میگفت دیلدو میخوام و کلی لذت بردیم و تا آبش باز اومد.
متاسفانه دیلدو رو نتونستیم پیدا کنیم.
این اواخرِ دوستیمون،سامان خیلی راحت شده بود باهام و حرف دلشو بهم زد.
گفت که من توی نوجوانی با یه پسر دوستم همجنسبازی میکردیم و هم رو میکردیم.
گفت سالها بود تجربشو نداشتم و دوس داشتم باز یه نفر لمسم کنه و اما فرد مورد اعتمادی نداشتم.
و از اینکه تو اومدی توی زندگیم و دوباره این لذت رو بهم دادی ممنونم.
.
این داستان رو نوشتم برای اینکه توی سکساتون و رابطتتون هم رو درک کنید.
و هیچوقت خُرده نگیرید به کسی که چرا اینجور هست و اونجور.
سعی کنید کامل توی روابطت طرف مقابلتون رو درک کنید و حرف دل هم رو به همدیگه بزنید.
.
پایان
نوشته: هدیه
1401/02/17
برده گی دوست دختر
با سامان توی یه گروه تلگرامی آشنا شدم.بعد از یکی دو ماه شوخی های توی گروه اومد توی چت خصوصی و شرو کردیم به چت کردن.چت همانا و شرو یه رابطه ی سه ساله همانا.
من خودم همیشه توی سکسهامون و وقت تنهایی و صحبتامون از گرایشم به همجنس میگفتم و اینکه چقدر دوس دارم زنها رو لمس کنم.
هروقت پشت سامان به من بود به شوخی و گاهی حالت جدی یه جووووون میگفتم.سامان هم لبخند میزد.
رابطمون خیلی عمیق و عاطفی شده بود و بدون هم هیچ کاری نمیکردیم.
خیلی صمیمانه و هر روز راحت تر از قبل حرف دلمون رو به هم میزدیم.
از رابطمون یه سالی گذشته بود و هرشب چت میکردیم.یه شب توی چت سامان بهم گفت واقعا دوس داری یه زن رو بکنی؟؟؟منم گفتم آره خیلی دوس دارم.
بعد به شوخی گفت منو چی؟؟؟منم گفتم تو که از هر دختری واسم جذابتری و به شوخی گفتم چرا که نه؟؟؟؟
گفت جدی صحبت میکنم.خداییش میکنی؟؟؟منم گفتم آره،یعنی میشه؟؟؟
به من گفت دوس دارم لذت ببری و چیزی توی دلت نمونه و این حرفا.
گفت فردا همو دیدیم راجبش حرف بزنیم.
فردا خونه رو جور کرد و باهم تنها شدیم.
اینو بگم واقعا دوس داشتم با دخترای قشنگ حال کنم.با دوستای دخترم وقتی تنها میشدم به شوخی میمالوندمشون و وقتی کنار هم دراز میکشیدیم پامو میزاشتم روی کصشون.
اونا هم جیغ میزدن و فاصله میگرفتن.اونا گرایش به همجنس نداشتن و یه جورایی از حرکاتم میترسیدن.
توی اینستا هم زیاد ازین پیجهای ارباب و برده میدیدم و چند باری هم چند تا پسر واسم درخواست میفرستادن.
یکیشون عکس تراولهای زیادی واسم فرستاد توی دایرکت و میگفت بردت میشم فقط قبول کن و این پولا واسه تو.اما خب اعتماد سخت بود و مسافت دور.
تا روزی که با سامان تنها شدم.
به شکم دراز کشید و گفت این کون مال تو،شرو کن ببینم چه میکنی.
واقعا حس خوشحالی و لذت و شهوت اومده بود سراغم.
واقعا باسن و اندام قشنگی داشت.
بار اول خیلی بی تجربه بودم.از بالا آب دهنمو ریختم وسط کونش و شرو کردم با دستم روی سوراخش بازی کردن.
بهم گفت انگشتتو بکن تو.تعجب کردم گفتم دردت نگیره.گفت بکن آروم و انگشتم به زور یه بندش رفت داخل.واقعا لذت میبردم و سامان هم سکوت کرده بود.
چند دقیقه ادامه دادم و بعدش سکس کردیم و سامان شرو کرد کردن و ارضا شدن ، اما این بار حشری تر از قبل.
شب توی چت خیلی راجبش حرف زدیم و دوباره سامان شق کرده بود و سکس چت کردیم و عکس فرستادیم تا هردومون ارضا شدیم.
دیگه کار همیشمون شد این که قبل سکس من اونو انگشت کنم و بعدش اون منو بکنه.
این روند تا یه سال ادامه داشت که سامان بیشتر و بیشتر اعتماد میکرد و حرف دلش رو به من میزد.
شاید توی اون مدت خجالت میکشید راحت تر از من درخواست کنه.
خداییش دو نفرمون خیلی وابسته بودیمو همو درک میکردیم و یه رابطه ی خوب داشتیم و سعی میکردیم بپذیریم گرایشای همدیگه رو.
اونم هرچی من ازش میخواستم و هر مدلی ازش میخواستم واسه من موقع سکس انجام میداد.
یه روز گفت اینجوری راحت انگشتت تو نمیره و پاهاشو داد بالا و گفت حالا بده خودم بکنمش داخل و انگشتمو تا ته کرد داخل و چشماشو بست.گفتم درد نداره میگفت نه.
چند باری به همین شکل گذشت.یه شب توی چت گفت دوس داری دو تایی بکنی داخل؟؟؟منم گفتم آره ولی دردت میاد و گفت حال امتحان میکنیم.
باز پاهاشو داد بالا من یه دونه ای کردم گفت حال دو تایی.
بعد چند بار دیگه خودش نمیکردش داخل و خودم انجام میدادم.
دو تایی کردم داخل و راحت رفت داخل و سامان بازم رفت توی لذت.
هم اون هم من ازین کار لذت میبردیم.
آب کصم راه میگرفت ازین کار و بعدش هم طبق معمول سکس و ارضا شدنامون.
بار بعد توی چت گفت حال سه تایی و منم گفتم نمیتونی دردت میگیره و گفت حالا بیا.
بار بعد با تعجب سه تایی زدم و راحت سه تا جا گرفت.
سامان این بار چشماشو بسته بود و این بار میگفت ادامه بده و ناله میکرد و منم آروم عقب و جلو میکردم تا آبش اومد خالی شد روی شکمش.
خیلی واسم جالب بود.
دیگه توی چت هامون کارمون شد این.من اونو میکردم و اون با جلق آبش میومد.
یه روز میگفت دیلدو میخوام و کلی لذت بردیم و تا آبش باز اومد.
متاسفانه دیلدو رو نتونستیم پیدا کنیم.
این اواخرِ دوستیمون،سامان خیلی راحت شده بود باهام و حرف دلشو بهم زد.
گفت که من توی نوجوانی با یه پسر دوستم همجنسبازی میکردیم و هم رو میکردیم.
گفت سالها بود تجربشو نداشتم و دوس داشتم باز یه نفر لمسم کنه و اما فرد مورد اعتمادی نداشتم.
و از اینکه تو اومدی توی زندگیم و دوباره این لذت رو بهم دادی ممنونم.
.
این داستان رو نوشتم برای اینکه توی سکساتون و رابطتتون هم رو درک کنید.
و هیچوقت خُرده نگیرید به کسی که چرا اینجور هست و اونجور.
سعی کنید کامل توی روابطت طرف مقابلتون رو درک کنید و حرف دل هم رو به همدیگه بزنید.
.
پایان
نوشته: هدیه
زیر پاهای مینا
1400/06/17
ارباب و برده همکلاسی دانشجویی
سلام من امیدم ومیخوام داستان بردگی برای همکلاسی زیبا و ملکه ام مینای عزیزم رو براتون تعریف کنم.داستان از این قرار بود که من تو یکی از دانشگاهای شمال دانشجو بودم واونجا خونه گرفتم.اسم دانشگاه وشهرو نمیارم چون اگه بگم درجا منو میشناسن چون از بس پسر خوشتیپ وتودل برویی بودم مرکز توجه تمام دختران دانشگاه بودم.اما من مغرور تر از این حرفا بودم که دم به تله بدم .اما در مقابل یکی از دخترای همکلاسیم اوضاع فرق میکرد.من شیفته اون شده بودم.اسمش مینا بود.یه دختر معمولی از نظر زیبایی ولی فوق العاده با نمک ودوست داشتنی.از اون دخترایی که معصومیت از چهره ورفتارشون میباره و ادم حتی باورش نمیشه که این ملکه ها هم میرینن.
من هر رور بیشتر عاشق ودلباخته مینا میشدم.همیشه کفشای اسپورت میپوشید و پابند میزد ومنو دیونه تر میکرد.دلمو زدم به دریا وهرجوری که میشد میخواستم حرف دلمو بهش بزنم و واسه یه روز هم که شد برده مینای زیبایم میشدم.من که سکس ورابطه نمیخواستم.فقط چند ساعت زیر پاش باشم واینکه به جای توالت زحمت بکشه ومنت بزاره تو دهن این برده حقیر خودشو تخلیه کنه.گذشت وگذشت تا اینکه واسه یکی از درسا قرار شد دونفری واسه استادمون تحقیق کنیم.استاد هم گفت بر اساس ترتیب لیست کلاس گروه بندی میکنم.و اینو گفت تو کون من عروسی شد چون فامیل منو ارباب مینا هردو با یه کلمه شروع میشد واین یعنی همگروهی من و الهه ی مقدسم.همین شد و ما همگرویی شدیم.شبش تو تلگرام واسم پیام فرستاد که هماهنگ کنیم چکارا کنیم.یه دوسه بار باهم رفتیم بیرون وتو پارک ودانشکده وکتابخونه باهم حرف زدیم قرار شد واسه کامل کردن نهاییش بریم خونه یکیمون.وخب چون اون دختر بود ونمیتونست بهم اعتماد کنه بیاد خونمون قرار شد من برم خونشون.ادرس داد ومن روزبعدش رفتم اونجا.ملکه من مینا خانم زیبا هم دقیقا وقتی رسیدم جلوی در از بیرون میومد .گفت یه کار کوچکی داشته رفته تا بانک.یه مانتو جلوباز با شلوار جین تنگ تنش بود.کفشاشم اسپورت وساق پاهای مقدسش هم طبق معمول سفید ودیوونه کننده.به پاهاش واق شده بودم که با صدای مینای مقدسم به خودم اومدم.نگاش کردم ولبخند زد گفت حواست کجاست.یه بهونه ای اوردم واون خندید.فکر کنم دوزاریش افتاده بود.خلاصه دعوتم کرد رفتیم بالا .اولش روم نمیشد .ولی گفتش که باباش خونه نیست ومامانشم داره میره بیرون.همین که وارد خونه شدیم مادر اربابم رو دیدم که داشت میرفت بیرون.واااای مادرشم مثل خودش زیبا وبینظیر بود.اصلا بهش نمیخورد که ملکه مقدس من دخترش باشه.دستشو اورد جلو سلام کرد بهم منم جواب دادم وبهش دست دادم.گفت بچه ها شما راحت باشین من دارم میرم وتا شب هم برنمیگردم پس باخیال راحت پروژتونو پیش ببرید.خداحافظی کردیم ورفتیم داخل.البته کفشامونو جلود در دراوردیم.وای ارباب مینا جوراب سیاه کالج پاش بود .کفشای اسپورت خوشکلش رو گذاشت تو جاکفشی.رفتیم داخل ومن به بهونه دست وصورت شستن اجازه خواستم برم دستشویی .دستشویی جلو راهرو کنار جاکفشی بود.ایشونم راهنمایی کردن ورفتن که لبتاپ ولوازم لازم رو بیارن هال.رفتم کنار دستشویی و به احترام کفشای مقدس اربابم زانو زدم و با برداشتن یکیشون شروع کردم به لیس زدن وبوسیدن .یه دفعه ای در باز شد وارباب اومد .وایی خدای من .هاج واج نگاش کردم.از تعجب خشکش زده بود.گفت چکار داری میکنی؟یه دفعه ای دلو زدم به دریا وافتادم به پاش.حالا نبوس کی ببوس.یعنی فقط بوسه لبهای من بود که بر پاهای مقدس اربابم فرود میومد.گفتم توروخدا بزار سگت بشم .فقط واسه یه روزم که سده.اولش هاج و واج نگا میکرد بعد زد زیر خنده.گفت :وای این همون پسر مغرور دانشکدمونه که جواب کسی رو نمیداد الان داره التماس میکنه که سگ من باشه؟منم تمام ماجرارو بهش گفتم.گفت بیا داخل شاید یه فکری کردیم.رفتم داخل نشستن رو مبل.میخواستم بشینم که مینا بهم گفت حیوون کی بهت اجازه داد بشینی ؟واای به ارزوم رسیدم.مینا بلند شد وبا سیلی ومشت ولگد منو جلوی خودش به زانو دراورد ودستور دادن که با لیس زدن پاها و جورابشون بردگی حودمو ثابت کنم.منم نزدیک نیم ساعت فقط لیس میزدم ومیبوسیدم پاهای مقدس ارباب مینارو.وسطاش اربابم میومد تف میکرد تو دهنم.سیلی بهم میزد.فوش ناموسی بهم میداد .چند بار با پاهای مقدس که جوراب زیباش توشون بود اومد رو صورتم ونزدیک بود لهم کنه.بهم دستورداد با دهن نجسم جورابشونو دربیارم وبعد از جویدنش خوب پاهاشونو بوسه بارون کنم.بعد نیم ساعت اربابم بهم دستور دادن که لخت بشم.لخت شدم وایشون چندتا عکس با موبایلشون گرفتن.بعدش گفت به یه شرطی میتونی به صورت دائم سگ وبرده من بشی؟گفتم هرچی باشه قبوله ارباب .ایشونم گفتن باید توالتم بشی ومن بشاشم تو دهنت.برینم تو دهنت.تو باید گه وشاش منو بخوری .فهمیدی توله؟وااای به ارزوم رسیدم.باورتون نمیشه .اگه ارباب مینارو از نزدیک میدیدین شماهم ارزوتون این
1400/06/17
ارباب و برده همکلاسی دانشجویی
سلام من امیدم ومیخوام داستان بردگی برای همکلاسی زیبا و ملکه ام مینای عزیزم رو براتون تعریف کنم.داستان از این قرار بود که من تو یکی از دانشگاهای شمال دانشجو بودم واونجا خونه گرفتم.اسم دانشگاه وشهرو نمیارم چون اگه بگم درجا منو میشناسن چون از بس پسر خوشتیپ وتودل برویی بودم مرکز توجه تمام دختران دانشگاه بودم.اما من مغرور تر از این حرفا بودم که دم به تله بدم .اما در مقابل یکی از دخترای همکلاسیم اوضاع فرق میکرد.من شیفته اون شده بودم.اسمش مینا بود.یه دختر معمولی از نظر زیبایی ولی فوق العاده با نمک ودوست داشتنی.از اون دخترایی که معصومیت از چهره ورفتارشون میباره و ادم حتی باورش نمیشه که این ملکه ها هم میرینن.
من هر رور بیشتر عاشق ودلباخته مینا میشدم.همیشه کفشای اسپورت میپوشید و پابند میزد ومنو دیونه تر میکرد.دلمو زدم به دریا وهرجوری که میشد میخواستم حرف دلمو بهش بزنم و واسه یه روز هم که شد برده مینای زیبایم میشدم.من که سکس ورابطه نمیخواستم.فقط چند ساعت زیر پاش باشم واینکه به جای توالت زحمت بکشه ومنت بزاره تو دهن این برده حقیر خودشو تخلیه کنه.گذشت وگذشت تا اینکه واسه یکی از درسا قرار شد دونفری واسه استادمون تحقیق کنیم.استاد هم گفت بر اساس ترتیب لیست کلاس گروه بندی میکنم.و اینو گفت تو کون من عروسی شد چون فامیل منو ارباب مینا هردو با یه کلمه شروع میشد واین یعنی همگروهی من و الهه ی مقدسم.همین شد و ما همگرویی شدیم.شبش تو تلگرام واسم پیام فرستاد که هماهنگ کنیم چکارا کنیم.یه دوسه بار باهم رفتیم بیرون وتو پارک ودانشکده وکتابخونه باهم حرف زدیم قرار شد واسه کامل کردن نهاییش بریم خونه یکیمون.وخب چون اون دختر بود ونمیتونست بهم اعتماد کنه بیاد خونمون قرار شد من برم خونشون.ادرس داد ومن روزبعدش رفتم اونجا.ملکه من مینا خانم زیبا هم دقیقا وقتی رسیدم جلوی در از بیرون میومد .گفت یه کار کوچکی داشته رفته تا بانک.یه مانتو جلوباز با شلوار جین تنگ تنش بود.کفشاشم اسپورت وساق پاهای مقدسش هم طبق معمول سفید ودیوونه کننده.به پاهاش واق شده بودم که با صدای مینای مقدسم به خودم اومدم.نگاش کردم ولبخند زد گفت حواست کجاست.یه بهونه ای اوردم واون خندید.فکر کنم دوزاریش افتاده بود.خلاصه دعوتم کرد رفتیم بالا .اولش روم نمیشد .ولی گفتش که باباش خونه نیست ومامانشم داره میره بیرون.همین که وارد خونه شدیم مادر اربابم رو دیدم که داشت میرفت بیرون.واااای مادرشم مثل خودش زیبا وبینظیر بود.اصلا بهش نمیخورد که ملکه مقدس من دخترش باشه.دستشو اورد جلو سلام کرد بهم منم جواب دادم وبهش دست دادم.گفت بچه ها شما راحت باشین من دارم میرم وتا شب هم برنمیگردم پس باخیال راحت پروژتونو پیش ببرید.خداحافظی کردیم ورفتیم داخل.البته کفشامونو جلود در دراوردیم.وای ارباب مینا جوراب سیاه کالج پاش بود .کفشای اسپورت خوشکلش رو گذاشت تو جاکفشی.رفتیم داخل ومن به بهونه دست وصورت شستن اجازه خواستم برم دستشویی .دستشویی جلو راهرو کنار جاکفشی بود.ایشونم راهنمایی کردن ورفتن که لبتاپ ولوازم لازم رو بیارن هال.رفتم کنار دستشویی و به احترام کفشای مقدس اربابم زانو زدم و با برداشتن یکیشون شروع کردم به لیس زدن وبوسیدن .یه دفعه ای در باز شد وارباب اومد .وایی خدای من .هاج واج نگاش کردم.از تعجب خشکش زده بود.گفت چکار داری میکنی؟یه دفعه ای دلو زدم به دریا وافتادم به پاش.حالا نبوس کی ببوس.یعنی فقط بوسه لبهای من بود که بر پاهای مقدس اربابم فرود میومد.گفتم توروخدا بزار سگت بشم .فقط واسه یه روزم که سده.اولش هاج و واج نگا میکرد بعد زد زیر خنده.گفت :وای این همون پسر مغرور دانشکدمونه که جواب کسی رو نمیداد الان داره التماس میکنه که سگ من باشه؟منم تمام ماجرارو بهش گفتم.گفت بیا داخل شاید یه فکری کردیم.رفتم داخل نشستن رو مبل.میخواستم بشینم که مینا بهم گفت حیوون کی بهت اجازه داد بشینی ؟واای به ارزوم رسیدم.مینا بلند شد وبا سیلی ومشت ولگد منو جلوی خودش به زانو دراورد ودستور دادن که با لیس زدن پاها و جورابشون بردگی حودمو ثابت کنم.منم نزدیک نیم ساعت فقط لیس میزدم ومیبوسیدم پاهای مقدس ارباب مینارو.وسطاش اربابم میومد تف میکرد تو دهنم.سیلی بهم میزد.فوش ناموسی بهم میداد .چند بار با پاهای مقدس که جوراب زیباش توشون بود اومد رو صورتم ونزدیک بود لهم کنه.بهم دستورداد با دهن نجسم جورابشونو دربیارم وبعد از جویدنش خوب پاهاشونو بوسه بارون کنم.بعد نیم ساعت اربابم بهم دستور دادن که لخت بشم.لخت شدم وایشون چندتا عکس با موبایلشون گرفتن.بعدش گفت به یه شرطی میتونی به صورت دائم سگ وبرده من بشی؟گفتم هرچی باشه قبوله ارباب .ایشونم گفتن باید توالتم بشی ومن بشاشم تو دهنت.برینم تو دهنت.تو باید گه وشاش منو بخوری .فهمیدی توله؟وااای به ارزوم رسیدم.باورتون نمیشه .اگه ارباب مینارو از نزدیک میدیدین شماهم ارزوتون این
بود که توالتش بشین.با بوسیدن پاهاش ازش تشکر کردم.اربابم لخت شدن ودستور دادن مثل اسب ایشونو سوار کنم وببرم حموم.اونجا گفتن کوصمو دیس بزن تا شاشم بیاد.بعد لیس زدن کوصش اربابم اومد کامل کوصشو جلو دهنم گرفتم وگفت حتی اگه یه قطرش هم حروم بشه میکشمت.بعد شروع کردن به شاشیدن .وای چه اب زلالی .چه شراب نابی.چه نوشیدنی بینظیری.من دهنمو پر میکردم وبعد قورتش میدادم.با تمام وجودم شاش ارباب مینای عزیزم رو میخوردم.بعد دو سه دقیقه شاشیدن شاش اربابم بند اومد.پا شد خشکش زد.حتی یه قطرش هم روم نریخته بود.همشو خورده بودم.اربابم لبخندی از رضایت زد گفت افرین توله.حالا ببینم با گهم چه کار میکنی.اومدن روم.سوراخ کون مقدسشونو دقیق رو دهن من تنظیم کردن .منم کامل دهنمو باز کردم.سوراخ کونشون متورم شد و لحضه موعود رسید .وای چه گه خوشمزه ای .مینا کامل گهشو میرید تو دهن من ومن میخوردم .خیلی خوشمزه بود.بعد از خوردن گهش خودمونو شستیم وتمیز کردیم رفتیم بیرون.گفت چون بچه خوبی بودی الان میخوام لطفم ودر حقت تموم کنم.ومنو برد به اتاقش .از تو کمدش یه چیزی دراورد.وای باورم نمیشد دیلدو یا همون کیر مصنوعی بود.گفت دوس داری جنده مینا بشی؟دوس داری کونی ارباب مینات بشی؟منم گفتم ارباب منوسگ شمام .سگ ارزوش لطف اربابه .حتی اگه بریدن سرش باشه.گفت خوبه توله حالا به حالت سگی بخواب روتخت.اقا جاتون خالی مینا حسابی با انواع روشها اون روز منو گایید.از داگ استایل گرفته تا ایستاده.مطمئنم مینا تو زندگی قبلیش یه پورن استار مرد بوده.چون امکان نداره یه دختر به این نازی بتونه پسر خوشتیپ وخوشهیکلی مثل من رو اینجوری بگاد.وسط گاییدن من فوشم میداد ومنو وادار به حرف زدن میکرد.مثل اینکه بگو جنده کی هستی؟منم داد میزدم جنده مینا.کونی ارباب مینا.سگ کونی مینای عزیزم.بعد حسابی گاییدنم کارمون تموم شد ورو تحقیق متمرکز شدیم.بعد اون روز من سگ ارباب مینا شدم وچند بار دیگه ایشون هم ریدن تو دهنم .هم کونم گذاشتن هم شاشیدن رو هیکلم هم اینکه چندتا از دخترای دیگه همکلاسیمو اورد وپنج نفری کونم گذاشتن وریدن تو دهنم وشاشیدن رو هیکلم.اگه این داستانمو دوست داشتین اون داستان بردگی برای این پنج همکلاسیمو میگم براتون .اخ نمیدنین خوردن گه وشاش و کون دادن به دخترای همکلاسی چه لذتی داره.تو کلاس همش میگی ووای این دختر ناز همونی نیست که دیروز رید تو دهن من؟
امیدوارم شماها هم به ارزوهاتون برسید.
نوشته: امید
امیدوارم شماها هم به ارزوهاتون برسید.
نوشته: امید
سلام عزیزم 😍 ارباب سحر هستم 25 ساله
یه پسر خوشگل میخوام از اونا که خوش صورت او زیبا هستند از اونا که مثل ما دخترا آرایش میکند زیرابرو خط چشم ....از اونا میخوام یه برده ناز او حرف گوش کن میخوام از اونا که کون خوشفرم او گردی دارن از اونا که بوی سوراخ شون بوی خوبی دارد از اوناااااا ... میخوام برا لیس زدن 😋 یه بع بعی خوشگل بین 18 تا 23 ساله میخوام دیلدو کوچکش با من از اونا میخوام 😍😍
اینجا پیام بزار تا بیام پیویت
یه پسر خوشگل میخوام از اونا که خوش صورت او زیبا هستند از اونا که مثل ما دخترا آرایش میکند زیرابرو خط چشم ....از اونا میخوام یه برده ناز او حرف گوش کن میخوام از اونا که کون خوشفرم او گردی دارن از اونا که بوی سوراخ شون بوی خوبی دارد از اوناااااا ... میخوام برا لیس زدن 😋 یه بع بعی خوشگل بین 18 تا 23 ساله میخوام دیلدو کوچکش با من از اونا میخوام 😍😍
اینجا پیام بزار تا بیام پیویت
https://t.me/Arbab_sexbot
ربات پیامرسان ناشناس ارباب سحر
هی داخل نظر سنجی شرکت کنید هویت رای دهنده مشخص نیست
ربات پیامرسان ناشناس ارباب سحر
هی داخل نظر سنجی شرکت کنید هویت رای دهنده مشخص نیست
لذت کون دادن من به یک خانم
سلام به همگی
دوست داشتم تجربه ای که تو این زمینه داشتم رو با شما درمیون بذارم . امیدوارم بتونم به دوستانی که به این موضوع علاقه دارن حسم رو رسونده باشم . من نویسنده نیستم پس ببخشید اگه جمله هام و نگارشم اشکال دارن . و ممنون از وقتی که میذارید و میخونید یکی از فانتزیهایی که تو سکس خیلی دوست داشتم این بود که زیر سلطه خانم ها باشم . مثل همه ی کسانی که این ادعا و حس رو دارن من هم از بچگی این علاقه رو تو وجودم میدیدم . بزرگتر که شدم و کم کم به اینترنت دسترسی پیدا کردم تونستم بیشتر بگردم دنبال این موضوع . همونجورم که میدونید رابطه mistress-salve خیلی گستردست و تو هر بخش هم علاقه مندای خودش رو داره . من تو ذهن و خیالم همیشه به strap-on یا pegging علاقه داشتم . با خیال پردازی خیلی هم حال میکردم .
فکر کنم از حدود 19-20 سالگی تو اینترنت دنبال یه پارتنر میگشتم . اولین کسی هم که یادمه پریسا نامی بود که تو یاهو 360 دیدم ، بالای صفحه ش نوشته بود اگه دختر لز یا پسر کونی هست حاضره که باهاشون رابطه داشته باشه . انقد خجالتی بودم که به زور باهاش یکم چت کردم ، به نتیجه هم که نرسید قاعدتا . خلاصه کنم . تا الان که بنده 28 سالمه تو اینترنت به دنبال پارتنر میگشتم . به دوست دختر آخریم گقتم گرایشمو تو این موضوع ، انصافا خیلی با فکر باز برخورد کرد و قبول کرد . ولی یک ذره لذت نداشت برام ، خیلی مصنوعی این کار رو میکرد . در حد انگشت کردن هم بود جلو تر نرفتیم . نه خودش لذت میبرد نه من . من همچنان این فانتزی رو تو ذهنم داشتم و دنبال کسی بودم که اونم دوست داشته باشه اینکارو . از صدها آدم کلاش و بیکار و حال بهم زنی که اون وسط اومدن و به هرطریق سر کار گذاشتن و مسخره بازی دراوردن نمیخوام حرفی بزنم . برسیم به اصل داستان
قبل از عید تو فیسبوک با یه خانمی که ازخودم 5 سال بزرگتر بود آشنا شدم که دوست داشت پسر بکنه ، بر خلاف همیشه اصلا هم سر کاری نبود . یکم چت کردیم بیشتر آشنا شدیم تلفن دادیم . تا این مرحله زیاد برام اتفاق افتاده بود ولی در کمال تعحب من باهاش قرار گذاشتم و رفتیم بیرون . ( تو پرانتز یه حرفی بزنم : تو رویا آدم خیلی ایده آل فکر میکنه و همه چیز رو در لذت بخش ترین حالتش تصور میکنه ، رویای من این بود که خانمی که اینکار رو با من میکنه خیلی قد بلند و زیباست و همه ی این صفت های عالی رو داره ، ولی خانمی که من رفته بودم ببینمش اصلن اینجوری نبود . بهتر بگم کاملا برعکس بود . همون موقع هم که چت میکردیم خودش بهم گفت ولی واقعا تصمیم گرفته بودم که یک بار هم که شده این تجربه رو داشته باشم ) . با ماشین رفتم دنبالش . اولش خیلی رسمی و بداخلاق بود . من هم هنوز یخم باز نشده بود . کم کم باهم صحبت کردیم و گرم گرفتیم . یکمم شیطونی میکرد هی کیرمو میمالید ، از تجربه های قبلیش میگفت . چیزی که خیلی خوشم میومد در موردش این بود که عین مردا راجع به کردن صحبت میکرد . خوی خشن مردونه داشت . به هدف این اومده بودیم بیرون که فقط همدیگه رو ببینیم ولی هر دو یه جورایی داغ کرده بودیم . بدون برنامه قبلی من گفتم اگه پایه ای بریم دفتر من یه حرکتی بکنیم . با کلی سوال جواب قبول کرد بیاد . حقم داشت دفعه اول یکی رو ببینی بعد باهاش نمیشه بری مکان که . واسه اینکه کمتر بترسه گفتم بیا بالا من در دفترو باز میذارم ،خودش بره تورو نگاه کنه که کسی نباشه .دیگه راضی شد و رفتیم . اومد بغلم کرد . قدش تا سینه م بود . پیرهنمو داد بالا شروع کرد سینه م رو خود . خیلی از سینه تحریک میشم . قشنگ جوری داشتیم سکس میکردیم که انگار اون مرده و من زن . و من کاملا راضی بودم از این وضع .کم کم رسید به شلوارم ، کشیدش پایین رفت سراغ کیرم . کیرم 16-17 سانته با قطر 5 بزرگ که نیست ، ولی نسبت به اون بزرگ بود خوشش اومده بود از کیرم . خیلی خوب ساک میزد . دندوناشو یه بار هم حس نکردم . اون وسط خیلی هم دوست داشت لب بگیره ازم ، دقیقا من هم اصلا دوست نداشتم ببوسمش . هیچ حس و میلی نداشتم واسه بوسیدنش . ولی خب دوست هم نداشتم اون ناراحت باشه و سکسمون یک طرفه باشه . برم گردوند شروع کرد به مالوندن کونم . کونمم بزرگه نسبتا ، خیلی حال میکرد . تا قبل از رسیدن به کون من همه ی حرکاتش خیلی آروم و ملایم بود . ولی وقتی نوبت کونم شد قشنگ وحشی شد . واقعا حس میکردم دوست داره جرم بده . من رو صندلی پشت به اون خم شده بودم . سریع باز کرد کونم یه تف انداخت وسطش . خیلی دوست داشتم برام میخورد ولی خودش دوست نداشت . تف انداخت و سریع شروع کرد انگشت کردن . انگشتاش تپل و کوتاه بودن :D . ولی من داشتم اذیت میشدم . من تا قبل این به کسی که نداده بودم ، در کل چند باری با خیار خودمو کرده بودم . حالا اون یهویی افتاده بود رو کون منو با خشونت انگشت میکرد . خونریزی هم داشتم . سعی کردم تحمل کنم و انتظار داشتم جا باز کنه زودتر . یکم
سلام به همگی
دوست داشتم تجربه ای که تو این زمینه داشتم رو با شما درمیون بذارم . امیدوارم بتونم به دوستانی که به این موضوع علاقه دارن حسم رو رسونده باشم . من نویسنده نیستم پس ببخشید اگه جمله هام و نگارشم اشکال دارن . و ممنون از وقتی که میذارید و میخونید یکی از فانتزیهایی که تو سکس خیلی دوست داشتم این بود که زیر سلطه خانم ها باشم . مثل همه ی کسانی که این ادعا و حس رو دارن من هم از بچگی این علاقه رو تو وجودم میدیدم . بزرگتر که شدم و کم کم به اینترنت دسترسی پیدا کردم تونستم بیشتر بگردم دنبال این موضوع . همونجورم که میدونید رابطه mistress-salve خیلی گستردست و تو هر بخش هم علاقه مندای خودش رو داره . من تو ذهن و خیالم همیشه به strap-on یا pegging علاقه داشتم . با خیال پردازی خیلی هم حال میکردم .
فکر کنم از حدود 19-20 سالگی تو اینترنت دنبال یه پارتنر میگشتم . اولین کسی هم که یادمه پریسا نامی بود که تو یاهو 360 دیدم ، بالای صفحه ش نوشته بود اگه دختر لز یا پسر کونی هست حاضره که باهاشون رابطه داشته باشه . انقد خجالتی بودم که به زور باهاش یکم چت کردم ، به نتیجه هم که نرسید قاعدتا . خلاصه کنم . تا الان که بنده 28 سالمه تو اینترنت به دنبال پارتنر میگشتم . به دوست دختر آخریم گقتم گرایشمو تو این موضوع ، انصافا خیلی با فکر باز برخورد کرد و قبول کرد . ولی یک ذره لذت نداشت برام ، خیلی مصنوعی این کار رو میکرد . در حد انگشت کردن هم بود جلو تر نرفتیم . نه خودش لذت میبرد نه من . من همچنان این فانتزی رو تو ذهنم داشتم و دنبال کسی بودم که اونم دوست داشته باشه اینکارو . از صدها آدم کلاش و بیکار و حال بهم زنی که اون وسط اومدن و به هرطریق سر کار گذاشتن و مسخره بازی دراوردن نمیخوام حرفی بزنم . برسیم به اصل داستان
قبل از عید تو فیسبوک با یه خانمی که ازخودم 5 سال بزرگتر بود آشنا شدم که دوست داشت پسر بکنه ، بر خلاف همیشه اصلا هم سر کاری نبود . یکم چت کردیم بیشتر آشنا شدیم تلفن دادیم . تا این مرحله زیاد برام اتفاق افتاده بود ولی در کمال تعحب من باهاش قرار گذاشتم و رفتیم بیرون . ( تو پرانتز یه حرفی بزنم : تو رویا آدم خیلی ایده آل فکر میکنه و همه چیز رو در لذت بخش ترین حالتش تصور میکنه ، رویای من این بود که خانمی که اینکار رو با من میکنه خیلی قد بلند و زیباست و همه ی این صفت های عالی رو داره ، ولی خانمی که من رفته بودم ببینمش اصلن اینجوری نبود . بهتر بگم کاملا برعکس بود . همون موقع هم که چت میکردیم خودش بهم گفت ولی واقعا تصمیم گرفته بودم که یک بار هم که شده این تجربه رو داشته باشم ) . با ماشین رفتم دنبالش . اولش خیلی رسمی و بداخلاق بود . من هم هنوز یخم باز نشده بود . کم کم باهم صحبت کردیم و گرم گرفتیم . یکمم شیطونی میکرد هی کیرمو میمالید ، از تجربه های قبلیش میگفت . چیزی که خیلی خوشم میومد در موردش این بود که عین مردا راجع به کردن صحبت میکرد . خوی خشن مردونه داشت . به هدف این اومده بودیم بیرون که فقط همدیگه رو ببینیم ولی هر دو یه جورایی داغ کرده بودیم . بدون برنامه قبلی من گفتم اگه پایه ای بریم دفتر من یه حرکتی بکنیم . با کلی سوال جواب قبول کرد بیاد . حقم داشت دفعه اول یکی رو ببینی بعد باهاش نمیشه بری مکان که . واسه اینکه کمتر بترسه گفتم بیا بالا من در دفترو باز میذارم ،خودش بره تورو نگاه کنه که کسی نباشه .دیگه راضی شد و رفتیم . اومد بغلم کرد . قدش تا سینه م بود . پیرهنمو داد بالا شروع کرد سینه م رو خود . خیلی از سینه تحریک میشم . قشنگ جوری داشتیم سکس میکردیم که انگار اون مرده و من زن . و من کاملا راضی بودم از این وضع .کم کم رسید به شلوارم ، کشیدش پایین رفت سراغ کیرم . کیرم 16-17 سانته با قطر 5 بزرگ که نیست ، ولی نسبت به اون بزرگ بود خوشش اومده بود از کیرم . خیلی خوب ساک میزد . دندوناشو یه بار هم حس نکردم . اون وسط خیلی هم دوست داشت لب بگیره ازم ، دقیقا من هم اصلا دوست نداشتم ببوسمش . هیچ حس و میلی نداشتم واسه بوسیدنش . ولی خب دوست هم نداشتم اون ناراحت باشه و سکسمون یک طرفه باشه . برم گردوند شروع کرد به مالوندن کونم . کونمم بزرگه نسبتا ، خیلی حال میکرد . تا قبل از رسیدن به کون من همه ی حرکاتش خیلی آروم و ملایم بود . ولی وقتی نوبت کونم شد قشنگ وحشی شد . واقعا حس میکردم دوست داره جرم بده . من رو صندلی پشت به اون خم شده بودم . سریع باز کرد کونم یه تف انداخت وسطش . خیلی دوست داشتم برام میخورد ولی خودش دوست نداشت . تف انداخت و سریع شروع کرد انگشت کردن . انگشتاش تپل و کوتاه بودن :D . ولی من داشتم اذیت میشدم . من تا قبل این به کسی که نداده بودم ، در کل چند باری با خیار خودمو کرده بودم . حالا اون یهویی افتاده بود رو کون منو با خشونت انگشت میکرد . خونریزی هم داشتم . سعی کردم تحمل کنم و انتظار داشتم جا باز کنه زودتر . یکم
که خشونتش کم شد خودشم فهمید دردم اومده آرومش کرد . خودش میگفت : هم دوست دارم درد بکشی هم دلم نمیاد اذیتت کنم . تو همون حالت که پشت بهش بودم برگشتم ببینم صحنه پشت رو که یهو کمرم گرفت . :D . درد وحشتناکی داشت . یکم که آروم شدم به حالت معمولی رو صندلی نشتیم یکم کونم آوردم جلوتر که بتونه بازم از زیر انگشت کنه . هم زمان داشتم خود ارضایی میکردم . یه Dirty Talking هم داشتیم که خیلی چسبید . هی فحش میداد و راجع به کردن من حرف میزد . به شدت تحریک کننده بود برام . خیلی زود و شدید ارضا شدم . کلی هم به گند کشیدیم خودمون و اونجارو . بنده خدا کلی لباساش خاکی شد . به سیگاری کشیدم و آبمیوه خوردیم ، یکم آروم تر که شدیم اومیدیم بیرون . اون روز کل داستان ما این بود.
بعد یکی دو روز مسیج داد گفت میخواد از یکی دیلدو (کیرمصنوعی) بخره روش نمیشه تنها بره گفت منم برم باهاش . با یکی تو فیسبوک آشنا شده بود ، اون آقا میگفت از ترکیه میره جنس میاره . یه دیلدو 18 سانتی مشکی با کمربند 65 هزارتومن . یه جا تو خیابون باهاش قرار گذاشته بود . قبل عید بود و همه جا شلوغ .اولش یکم شوخی گرفتم ولی جدی جدی رفتیم دیلدو بخریم. دقیقا شبیه فیلمای مافیایی که یکی از کنار یکی دیگه رد میشه بهش یه کیف میده . پول که آماده بود ، اونم جنسشو گذاشته بود تو یه پلاستیک مشکی . وقتی رسیدیم بهم من رفتم جلو چک کردم . همه چی درست بود پولو دادیم جنس و گرفتیم . کلا 20-30 ثانیه نشد . چون تاحالا برام پیش نیومده بود و ندیده بودم ، کل ماجرا برام خیلی عجیب و پرخطر میومد ولی وقتی رفیتم گرفتیم وبدون دردسر برگشتیم دیدم همه چیز چقدر میتونه عادی باشه . حیف تو ایران آزادی نداریم . شاید اگر بخوام منصقانه بگم ارزش اون دیلدو دست بالا 15-20 هزار تومن بیشتر نباید باشه . در کل قضیه برام خیلی جالب پیش رفت , بعد این همه مدت که من داشتم میگشتم هم آدمشو پیدا کردم هم بلافاصله ابزارشو هفته دوم عید خانواده م مسافرت بودن. دعوتش کردم خونمون ، باز با کلی سوال جواب آخرش مطمئن شد و اومد . قبل اینکه بیاد خونه خیلی سعی کردم با خیار و همون دیلدو خودمو آماده کنم . خب کونم نسبت به ابعاد دیلدو تنگ بود ولی جالبیش این بود که با دیلدو که از خیار بزرگتر بود کمتر اذیت میشدم چون بافتش نرم بود . دوست داشتم تمام کمال استفاده کنیم از این موقعیت . رفتم خیلی خوب شیو کردم . ترو تمیز کزدم . از صبح داشتم واسه عصر آماده میشدم . هی با خیار میفتادم به جون خودم که یکم باز شه سوراخم . دیگه عصر که میخواستم برم دنبالش خیا رو گذاشتم تو کونم (خونه هامون نزدیک بود تقریبا) که سوراخم بیشتر باز بمونه . تا رفتم دنبالش و برگشتم داشت اشکم درمیومد . خیلی وضعیت اذیت کننده بی بود . فقط دوست داشتم برسم خونه . ناشیانه عمل کردم . خلاصه باز با عملیات مافیایی وارد خونه شدیم که کسی ایشونو نبینه . (گویا یه مدت محل کارش منطقه ما بوده ) . هرچی خواستم پذیرایی کنم گفت چیزی نمیخواد . قشنگ عین یه مرد اومده بود منو بکنه بره :D . کم کم مشغول شدیم . همون مراحل داشت تکرار میشد . لب . سینه . ساک . دیگه کامل منو لخت کرده بود .داگ استایل رفتم روتخت . از قبل تو خونه لوبریکانت هم داشتم .ژل زد و آروم شروع کرد انگشت کردن . این دفعه هم من از قبل خودم با خودم ور رفته بودم هم اینکه از ژل استفاده میکردیم ولی باز انگشتش اذیت میکرد .دیگه خودم گفتم همون دیلدو رو آروم بکن . به دیلدو ژل زد و خیلی آروم شروع کرد . سرش که میرفت تو بقیه ش راحت میرفت . ولی واسه سوراخ من یکم انگار بیگانه بود این حالت ، سوراخم میخواست به حالت اولش برگرده یعنی بسته بشه ولی چون دیلدو توش بود نمیشد . یه حالت بلاتکلیفی داشت. یکم که گذشت داشت برام عادی میشد. نمیدونم چرا دوست نداشت به کمرش ببنده . گرفته بود تو دستش میکرد . الان که دارم مینویسم به ذهنم رسید ، دوست داشته ببینه که داره میره تو کونم . ولی من دوست داشتم ببنده به کمرش ، خودم براش بستم .دوباره مدل داگی رفتم رو تخت . اومد پشتم و سر دیلدو رو گذاشت رو سوراخمو آروم داد تو . هنوز یکم درد ناخوشایند داشت . باز میگم خوبی این خانم این بود که واقعا حس مردونه داشت و دوست داشت از طرف مقابلش استفاده کنه . قشنک مثل یه دختر داشت منو میکرد . وقتی تا آخر میرفت تو احساس میکردم میخوره به ته روده م یا هرچیز دیگه که اونجا بود و درد شدیدی داشت. یکی دوبار تا آخر کرد ، که باعث شد خودم بکشم جلو . براش توضیح که دادم به اندازه میکرد تو . یکم سرعت گرفت تلمبه زدنش . وقتی که درد دهانه مقعدم ساکت شد به شدت داشتم لذت میبردم . تو همین حالت که تلمبه میزد انگار اعضا درون بدنم جابجا شدن یا براشون برخورد یه جسم خارجی عادی شده بود ، چون دیگه تا ته کرده بود تو کونم . شکمش رو حس میکردم دیگه چسبیده به کونم . ولی دیگه درون بدنم هم درد نداشتم .خیلی خوب و قشنگ داشت تلمبه میزد . برای اولین بار د
بعد یکی دو روز مسیج داد گفت میخواد از یکی دیلدو (کیرمصنوعی) بخره روش نمیشه تنها بره گفت منم برم باهاش . با یکی تو فیسبوک آشنا شده بود ، اون آقا میگفت از ترکیه میره جنس میاره . یه دیلدو 18 سانتی مشکی با کمربند 65 هزارتومن . یه جا تو خیابون باهاش قرار گذاشته بود . قبل عید بود و همه جا شلوغ .اولش یکم شوخی گرفتم ولی جدی جدی رفتیم دیلدو بخریم. دقیقا شبیه فیلمای مافیایی که یکی از کنار یکی دیگه رد میشه بهش یه کیف میده . پول که آماده بود ، اونم جنسشو گذاشته بود تو یه پلاستیک مشکی . وقتی رسیدیم بهم من رفتم جلو چک کردم . همه چی درست بود پولو دادیم جنس و گرفتیم . کلا 20-30 ثانیه نشد . چون تاحالا برام پیش نیومده بود و ندیده بودم ، کل ماجرا برام خیلی عجیب و پرخطر میومد ولی وقتی رفیتم گرفتیم وبدون دردسر برگشتیم دیدم همه چیز چقدر میتونه عادی باشه . حیف تو ایران آزادی نداریم . شاید اگر بخوام منصقانه بگم ارزش اون دیلدو دست بالا 15-20 هزار تومن بیشتر نباید باشه . در کل قضیه برام خیلی جالب پیش رفت , بعد این همه مدت که من داشتم میگشتم هم آدمشو پیدا کردم هم بلافاصله ابزارشو هفته دوم عید خانواده م مسافرت بودن. دعوتش کردم خونمون ، باز با کلی سوال جواب آخرش مطمئن شد و اومد . قبل اینکه بیاد خونه خیلی سعی کردم با خیار و همون دیلدو خودمو آماده کنم . خب کونم نسبت به ابعاد دیلدو تنگ بود ولی جالبیش این بود که با دیلدو که از خیار بزرگتر بود کمتر اذیت میشدم چون بافتش نرم بود . دوست داشتم تمام کمال استفاده کنیم از این موقعیت . رفتم خیلی خوب شیو کردم . ترو تمیز کزدم . از صبح داشتم واسه عصر آماده میشدم . هی با خیار میفتادم به جون خودم که یکم باز شه سوراخم . دیگه عصر که میخواستم برم دنبالش خیا رو گذاشتم تو کونم (خونه هامون نزدیک بود تقریبا) که سوراخم بیشتر باز بمونه . تا رفتم دنبالش و برگشتم داشت اشکم درمیومد . خیلی وضعیت اذیت کننده بی بود . فقط دوست داشتم برسم خونه . ناشیانه عمل کردم . خلاصه باز با عملیات مافیایی وارد خونه شدیم که کسی ایشونو نبینه . (گویا یه مدت محل کارش منطقه ما بوده ) . هرچی خواستم پذیرایی کنم گفت چیزی نمیخواد . قشنگ عین یه مرد اومده بود منو بکنه بره :D . کم کم مشغول شدیم . همون مراحل داشت تکرار میشد . لب . سینه . ساک . دیگه کامل منو لخت کرده بود .داگ استایل رفتم روتخت . از قبل تو خونه لوبریکانت هم داشتم .ژل زد و آروم شروع کرد انگشت کردن . این دفعه هم من از قبل خودم با خودم ور رفته بودم هم اینکه از ژل استفاده میکردیم ولی باز انگشتش اذیت میکرد .دیگه خودم گفتم همون دیلدو رو آروم بکن . به دیلدو ژل زد و خیلی آروم شروع کرد . سرش که میرفت تو بقیه ش راحت میرفت . ولی واسه سوراخ من یکم انگار بیگانه بود این حالت ، سوراخم میخواست به حالت اولش برگرده یعنی بسته بشه ولی چون دیلدو توش بود نمیشد . یه حالت بلاتکلیفی داشت. یکم که گذشت داشت برام عادی میشد. نمیدونم چرا دوست نداشت به کمرش ببنده . گرفته بود تو دستش میکرد . الان که دارم مینویسم به ذهنم رسید ، دوست داشته ببینه که داره میره تو کونم . ولی من دوست داشتم ببنده به کمرش ، خودم براش بستم .دوباره مدل داگی رفتم رو تخت . اومد پشتم و سر دیلدو رو گذاشت رو سوراخمو آروم داد تو . هنوز یکم درد ناخوشایند داشت . باز میگم خوبی این خانم این بود که واقعا حس مردونه داشت و دوست داشت از طرف مقابلش استفاده کنه . قشنک مثل یه دختر داشت منو میکرد . وقتی تا آخر میرفت تو احساس میکردم میخوره به ته روده م یا هرچیز دیگه که اونجا بود و درد شدیدی داشت. یکی دوبار تا آخر کرد ، که باعث شد خودم بکشم جلو . براش توضیح که دادم به اندازه میکرد تو . یکم سرعت گرفت تلمبه زدنش . وقتی که درد دهانه مقعدم ساکت شد به شدت داشتم لذت میبردم . تو همین حالت که تلمبه میزد انگار اعضا درون بدنم جابجا شدن یا براشون برخورد یه جسم خارجی عادی شده بود ، چون دیگه تا ته کرده بود تو کونم . شکمش رو حس میکردم دیگه چسبیده به کونم . ولی دیگه درون بدنم هم درد نداشتم .خیلی خوب و قشنگ داشت تلمبه میزد . برای اولین بار د
اشتم لذتش رو تجربه میکردم . خیلی معرکعه بود . این بار هم موقع کردن برگشتم ببینم چجوری میکنه باز کمرم گرفت :D . از داگی که خسته شدیم من خوابیدم رو شکمم و اونم خوابید روم . همزمان که میکرد گوشمم میخورد . این هم خیلی حس خوبی بود . نمیدونم دقیقا چجوری باید بگم ، حس پایین تر بودن ، تحت سلطه بودن ، اینکه ازم داره استفاده میشه باعث میشد از نظر ذهنی هم خیلی لذت ببرم . بعد از چند دقیقه دوباره پوزیشن رو عوض کردیم ، اون وسطا هی کیرمم میگرفت ساک میزد .این دفعه با کمر خوابیدم پاهامو دادم بالا زیر کمرم بالش گذاشتم و اون از روبرو اومد . این پوزیشن هم خیلی خوب بود . چشم تو چشم بودیم . رویایی بود . هر پوزیشنی که دوست داشتم رو امتحان میکردیم. دوست داشتم موقعی که میکنتم یکی خوب فیلم میگرفت همزمان میدیدم . آخر سر تو مدل داگی بودیم . من رو ی تخت و اون پایین تخت ایستاده منو میکرد . تو همون حال خودارضایی کردم که باز با شدت خیلی زیاد ارضا شدم آبمم با کلی کثیف کاری ریخت رو تخت . من که خیلی حال کرده بودم .بهش گفتم اگه ارضا نشده کمکش کنم با دستم براش کولیتوریسشو بمالم و ارضا شه که خودش قبول نکرد . میگفت تا همین حد هم براش خیلی خوب بوده . شورتش خیس خیس بود . میخواستیم کم کم جمع و جور کنیم بریم بیرون که حالش بد شد .خیلی شدید ضعف کرده بود . خیلی لجباز بود . راهی نمیذاشت بتونم کمکش کنم . معلوم بود داره از حال میره ، هیچی قبول نمیکرد بخوره . آخر سر یکم نمک دادم بهش فشارش بیاد بالا . یکم حالش جا اومد بردم رسوندمش . خلاصه این بود خاطره من . کم و کاستی هارو ببخشید . دمتونم گرم تا آخر خوندین . عشق و حالتون به راه باشه همیشه
مخلص همگی
مخلص همگی
🙋♂ لطفا داخل نظر سنجی کانال شرکت کنید ❤️ 🤌اقا پسرای خوشگل ایا دوسدارید به یه خانم خوشگل کون بدید 👍
anonymous poll
. 2_نخیر من دوست ندارم به خانم ها کون بدم😢 – 577
👍👍👍👍👍👍👍 65%
1_بله من دوسدارم به خانم ها کون بدم ❤️ – 307
👍👍👍👍 35%
👥 884 people voted so far.
anonymous poll
. 2_نخیر من دوست ندارم به خانم ها کون بدم😢 – 577
👍👍👍👍👍👍👍 65%
1_بله من دوسدارم به خانم ها کون بدم ❤️ – 307
👍👍👍👍 35%
👥 884 people voted so far.
ارباب سحر
یه برده پسر خوشگل میخوام زیر 23 سال مثل یه توله سگ حرف گوش کن باشد دوسداشته باشد لذت ببرد حال کند وقتی با دیلدو جرش میدم ❤️کسی هست 👍
خوشگل میخوام او زیر 23 باشد اگه زشت هستی پیام نده 😡
یه برده پسر خوشگل میخوام زیر 23 سال مثل یه توله سگ حرف گوش کن باشد دوسداشته باشد لذت ببرد حال کند وقتی با دیلدو جرش میدم ❤️کسی هست 👍
خوشگل میخوام او زیر 23 باشد اگه زشت هستی پیام نده 😡