بر دوش من از عرب غمی سنگین است
آیین عرب برای ما ننگین است
ما نسل #فریدون و #سیاوش هستیم
استوره ما #بابک_خرمدین است
آیین عرب برای ما ننگین است
ما نسل #فریدون و #سیاوش هستیم
استوره ما #بابک_خرمدین است
👇🌹👇
#بابک_خرمدین
پیشگویان به سردار بزرگ ایرانی #بابک_خرمدین آزادیخواه سرزمینمان گفتند: در پایان این مبارزه کشته خواهی شد.
او گفت؛ سالها پیش از خود گذشتم، همانگونه که ابومسلم خراسانی از خود گذشت برای این که ایران دوباره ادامه زندگی پیدا کند، روح بزرگانی همچون ابومسلم در من فریاد میکشد و به من انگیزه مبارزه برای پاک سازی میهن را میدهد، پس مرا از مرگ نترسانید که سالها پیش در پای این آرزو کشته شده ام.
اینگونه بود که نبرد خود را همراه با خرمدینان بر علیه مهاجمان به این سرزمین اهورایی، یعنی تازیان وحشی به اصطلاح مسلمان عرب آغاز کرد. مبارزه بابک بیست و دو سال بطول انجامید، و تاریخنویسان، تازیانی که به دست خرمدینان به هلاکت رسیدند را از دویست هزار تا یک میلیون نفر برآورد کرده اند، و سرانجام به دست یک سردار خائن ایرانی به نام افشین گرفتار و به بغداد، بارگاه خلیفه مسلمانان فرستاده شد!
بابک خرمدین اندکی بعد در حضور خلیفه تازیان در بغداد اینچنین به خاک و خون کشیده میشود;
خلیفه: عفوت میکنم به شرط ان که توبه کنی!
بابک: توبه را گناهگاران کنند، آنان توبه از گناه کنند...
خلیفه: تو اکنو ن در چنگ ما هستی، تندی نکن.
بابک: آری، تنها جسم من در دست شماست نه روحم، دژ آرمان من، تسخیر ناپذیر است...
خلیفه: جلاد مثله اش کن! ملعون اکنون چراغ زندگیت را خاموش میکنم!!
بابک روی به جلاد کرد و گفت: چشمانم را نبند بگذار با چشم باز بمیرم.
خلیفه: یکباره سرش را از تن جدا مکن! بگذار بیشتر زنده بماند! زجر کشیدنش را ببینیم! نخست دستانش را قطع کن!
جلاد بایک ضربت دست راست بابک را به زمین انداخت. خون فواره زد...
بابک حرکتی کرد، شگفتی بر شگفتی افزود، زانو زده خم شد و با دست چپش تمام صورتش را با خون گرمش گلگون کرد!
شمشیر دژخیم بالا رفت و پایین آمد و دست چپ دلاور ساوالان را نیز از تن جدا کرد.
فرزند آزاده مردم با صورت گلگون به خون خود، به پا بود!! استوار بود!! خون از دو کتفش بیرون میجست.
خلیفه زهر خندی زد و گفت: کافر، این چه بازی بود که در آستانه مرگ در آوردی؟ چرا صورت خود به خون آغشته کردی؟
چه بزرگ بود مرد، چه حقیر بود مرگ، چه حقیرتر بود دشمن تازی! در پیش دشمن حقیر "مردبزرگ" بزرگتر باید...
گفت: در مقابل دشمن نامرد، مردانه باید مرد، اندیشیدم که با بریده شدن دستانم، خون از تنم خواهد رفت. خون که رفت، رنگ چهره ام زرد شود، مبادا دشمن چنان گمان کند از ترس مرگ است، خلق من نمیپسندند که بابک در برابر گله لاشخوران و روبهان ترسی به دل راه دهد...
خلیفه از ته گلو نعره کشید: ببر صدایش را...!!
و شمشیر پایین آمد و سر یکی از دلیر مردان این سرزمین...
سری که هرگز پیش هیچ زورمند ستمگری فرود نیامده بود.
هر بار که این داستان خوانده شود احساس می کنیم بابک هنوز هم زنده است و برای کشورش جان میدهد.
آن گلهای خوشبو و زیبایی که در سرزمین ایران میبینید، بوی خوش فرزندانی را میدهند که عاشقانه برای رهایی و سرفرازی نام ایران فدا شدند.
افشین ناجوانمرد نیز که خود ،شرافت و وطن خود را به بهای حکومت آذربایجان و ارمنستان به خلیفه کثیف فروخته بود، به اتهام خیانت به خلیفه و تازیان زندانی شد و در زندان جان سپرد!
انگار سرنوشت خائنین به مردم و میهن نیز اینگونه رقم میخورد!
نمیخواهم کامتان تلخ تر شود، اما
"خواجه نظام الملک" میگوید:
"معتصم" خلیفه کثیف عباسی به مجلس شراب برخاست، و در حجره ای شد و مدتی آنجا ماند، سپس بیرون آمد شرابی بخورد و در هجره ای دیگر شد، بعد از مدتی بیرون آمد شرابی دیگر خورد و سپس به حجره ای دیگر وارد شد و بعد از مدتی بیرون آمد و به گرمابه شد غسل بکرد و به مصلی رفت و دو رکعت نماز بگذاشت و به مجلس باز امد!
سپس گفت: قاضی یحیی، دانی این چه نماز بود؟
قاضی یحیی گفت: خیر
گفت : نماز شکر عز و جل! امروز مرا نعمتی ارزانی داشت که این ساعت از سه دختر بکارت برداشتم که هر سه ایرانی و دختران دشمنان من بودند،
یکی دختر بابک، دومی دختر افشین و سومی دختر مازیار گبر!!
اوج بیشرمی و وقاحت خلفای کثیف مسلمین!!
تا کنون، اعراب تازی بیشرافت هیچگاه به خاطر جنایات ننگین مرتکب شده در سرزمینمان پوزش نخواسته اند! که همچنان خلق و خو و آثار نحس آنان در گوشه کنار این سرزمین برجسته و متمدن و بافرهنگ و در افکار پوسیده و گندیده برخی مشهود است...
حکیم توس #حضرت_فردوسی میفرماید:
شما را بدیده درون شرم نیست
ز راه خرد مهر و آذرم نیست
🌹🤔🌹
درود خدا بر دلاوران و مبارزان وطن و زندانیان مظلوم و بیگناه سیاسی و شهدای سرافراز راه آزادی ایران،
چند نفر همچون #بابک_خرمدین جانباز و آزاده دلاور وطن داریم؟؟
این گوی این میدان.... 👌🤔
#بابک_خرمدین
پیشگویان به سردار بزرگ ایرانی #بابک_خرمدین آزادیخواه سرزمینمان گفتند: در پایان این مبارزه کشته خواهی شد.
او گفت؛ سالها پیش از خود گذشتم، همانگونه که ابومسلم خراسانی از خود گذشت برای این که ایران دوباره ادامه زندگی پیدا کند، روح بزرگانی همچون ابومسلم در من فریاد میکشد و به من انگیزه مبارزه برای پاک سازی میهن را میدهد، پس مرا از مرگ نترسانید که سالها پیش در پای این آرزو کشته شده ام.
اینگونه بود که نبرد خود را همراه با خرمدینان بر علیه مهاجمان به این سرزمین اهورایی، یعنی تازیان وحشی به اصطلاح مسلمان عرب آغاز کرد. مبارزه بابک بیست و دو سال بطول انجامید، و تاریخنویسان، تازیانی که به دست خرمدینان به هلاکت رسیدند را از دویست هزار تا یک میلیون نفر برآورد کرده اند، و سرانجام به دست یک سردار خائن ایرانی به نام افشین گرفتار و به بغداد، بارگاه خلیفه مسلمانان فرستاده شد!
بابک خرمدین اندکی بعد در حضور خلیفه تازیان در بغداد اینچنین به خاک و خون کشیده میشود;
خلیفه: عفوت میکنم به شرط ان که توبه کنی!
بابک: توبه را گناهگاران کنند، آنان توبه از گناه کنند...
خلیفه: تو اکنو ن در چنگ ما هستی، تندی نکن.
بابک: آری، تنها جسم من در دست شماست نه روحم، دژ آرمان من، تسخیر ناپذیر است...
خلیفه: جلاد مثله اش کن! ملعون اکنون چراغ زندگیت را خاموش میکنم!!
بابک روی به جلاد کرد و گفت: چشمانم را نبند بگذار با چشم باز بمیرم.
خلیفه: یکباره سرش را از تن جدا مکن! بگذار بیشتر زنده بماند! زجر کشیدنش را ببینیم! نخست دستانش را قطع کن!
جلاد بایک ضربت دست راست بابک را به زمین انداخت. خون فواره زد...
بابک حرکتی کرد، شگفتی بر شگفتی افزود، زانو زده خم شد و با دست چپش تمام صورتش را با خون گرمش گلگون کرد!
شمشیر دژخیم بالا رفت و پایین آمد و دست چپ دلاور ساوالان را نیز از تن جدا کرد.
فرزند آزاده مردم با صورت گلگون به خون خود، به پا بود!! استوار بود!! خون از دو کتفش بیرون میجست.
خلیفه زهر خندی زد و گفت: کافر، این چه بازی بود که در آستانه مرگ در آوردی؟ چرا صورت خود به خون آغشته کردی؟
چه بزرگ بود مرد، چه حقیر بود مرگ، چه حقیرتر بود دشمن تازی! در پیش دشمن حقیر "مردبزرگ" بزرگتر باید...
گفت: در مقابل دشمن نامرد، مردانه باید مرد، اندیشیدم که با بریده شدن دستانم، خون از تنم خواهد رفت. خون که رفت، رنگ چهره ام زرد شود، مبادا دشمن چنان گمان کند از ترس مرگ است، خلق من نمیپسندند که بابک در برابر گله لاشخوران و روبهان ترسی به دل راه دهد...
خلیفه از ته گلو نعره کشید: ببر صدایش را...!!
و شمشیر پایین آمد و سر یکی از دلیر مردان این سرزمین...
سری که هرگز پیش هیچ زورمند ستمگری فرود نیامده بود.
هر بار که این داستان خوانده شود احساس می کنیم بابک هنوز هم زنده است و برای کشورش جان میدهد.
آن گلهای خوشبو و زیبایی که در سرزمین ایران میبینید، بوی خوش فرزندانی را میدهند که عاشقانه برای رهایی و سرفرازی نام ایران فدا شدند.
افشین ناجوانمرد نیز که خود ،شرافت و وطن خود را به بهای حکومت آذربایجان و ارمنستان به خلیفه کثیف فروخته بود، به اتهام خیانت به خلیفه و تازیان زندانی شد و در زندان جان سپرد!
انگار سرنوشت خائنین به مردم و میهن نیز اینگونه رقم میخورد!
نمیخواهم کامتان تلخ تر شود، اما
"خواجه نظام الملک" میگوید:
"معتصم" خلیفه کثیف عباسی به مجلس شراب برخاست، و در حجره ای شد و مدتی آنجا ماند، سپس بیرون آمد شرابی بخورد و در هجره ای دیگر شد، بعد از مدتی بیرون آمد شرابی دیگر خورد و سپس به حجره ای دیگر وارد شد و بعد از مدتی بیرون آمد و به گرمابه شد غسل بکرد و به مصلی رفت و دو رکعت نماز بگذاشت و به مجلس باز امد!
سپس گفت: قاضی یحیی، دانی این چه نماز بود؟
قاضی یحیی گفت: خیر
گفت : نماز شکر عز و جل! امروز مرا نعمتی ارزانی داشت که این ساعت از سه دختر بکارت برداشتم که هر سه ایرانی و دختران دشمنان من بودند،
یکی دختر بابک، دومی دختر افشین و سومی دختر مازیار گبر!!
اوج بیشرمی و وقاحت خلفای کثیف مسلمین!!
تا کنون، اعراب تازی بیشرافت هیچگاه به خاطر جنایات ننگین مرتکب شده در سرزمینمان پوزش نخواسته اند! که همچنان خلق و خو و آثار نحس آنان در گوشه کنار این سرزمین برجسته و متمدن و بافرهنگ و در افکار پوسیده و گندیده برخی مشهود است...
حکیم توس #حضرت_فردوسی میفرماید:
شما را بدیده درون شرم نیست
ز راه خرد مهر و آذرم نیست
🌹🤔🌹
درود خدا بر دلاوران و مبارزان وطن و زندانیان مظلوم و بیگناه سیاسی و شهدای سرافراز راه آزادی ایران،
چند نفر همچون #بابک_خرمدین جانباز و آزاده دلاور وطن داریم؟؟
این گوی این میدان.... 👌🤔
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
💬 یک روز پادشاهی بهتر از چهل سال بردگی است. مهم نیست زنده میمانم یا میمیرم، هر جا که من باشم یا از من یاد شود، من آنجا پادشاهم.
👤بابک خرمدین
امروز ۱۷ دی سالروز جانباختن #بابک_خرمدین ، نماد شجاعت ، میهن پرستی ، مقاومت
قلعه بابک خرمدین در منطقهای در "ارسباران قره داغ" و در ارتفاع 2300 متری از سطح زمین که روزگارانی نماد مقاومت در برابر بیگانگان بود، كه ۲۲ سال در آن جلوی لشکریان عرب ایستادگی کرد و چهره خاک ایران به خونش رنگی شد
امروز ۱۷ دی سالروز جانباختن بابک خرمدین ، نماد شجاعت ، میهن پرستی ، مقاومت
راهش پررهرو باد🥀
👤بابک خرمدین
امروز ۱۷ دی سالروز جانباختن #بابک_خرمدین ، نماد شجاعت ، میهن پرستی ، مقاومت
قلعه بابک خرمدین در منطقهای در "ارسباران قره داغ" و در ارتفاع 2300 متری از سطح زمین که روزگارانی نماد مقاومت در برابر بیگانگان بود، كه ۲۲ سال در آن جلوی لشکریان عرب ایستادگی کرد و چهره خاک ایران به خونش رنگی شد
امروز ۱۷ دی سالروز جانباختن بابک خرمدین ، نماد شجاعت ، میهن پرستی ، مقاومت
راهش پررهرو باد🥀
داستان تاریخی اعدام #بابک_خرمدین
روز قبل از اعدام، خلیفه با بزرگانش مشورت کرد که چگونه بابک را در شهر بگرداند و به مردم نشان بدهد تا همه بتوانند وی را ببینند.
بنا بر نظر یکی از درباریان قرار بر آن شد که وی را سوار بر فیلی کرده در شهر بگردانند.
فیل را با حنا رنگ کردند و نقش و نگار بر آن زدند؛ و بابک را در رختی زنانه و بسیار زننده و تحقیرکننده برآن نشاندند و در شهر به گردش درآوردند.
پس از آن مراسم اعدام بابک با سروصدای بسیار زیاد با حضور شخص خلیفه بر فراز سکوی مخصوصی که برای این کار در بیرون شهر تهیه شده بود، برگزار شد.
برای آنکه همهی مردم بشنوند که اکنون دژخیم به بابک نزدیک میشود و دقایقی دیگر بابک اعدام خواهد شد، چندین جارچی در اطراف با صدای بلند بانگ میزدند نَوَد نَوَد، این اسمِ دژخیم بود و همه او را میشناختند .
ابن الجوزی مینویسد که وقتی بابک را برای اعدام بردند خلیفه در کنارش نشست و به او گفت: تو که اینهمه استواری نشان میدادی اکنون خواهیم دید که طاقتت در برابر مرگ چند است!
بابک گفت: خواهید دید.
چون یک دست بابک را به شمشیر زدند، بابک با خونی که از بازویش فوران میکرد صورتش را رنگین کرد. خلیفه از او پرسید: چرا چنین کردی؟ بابک گفت: وقتی دستهایم را قطع کنند خونهای بدنم خارج میشود و چهرهام زرد میشود، و تو خواهی پنداشت که رنگ رویم از ترسِ مرگ زرد شده است، چهرهام را خونین کردم تا زردیش دیده نشود .
به این ترتیب دستها و پاهای بابک را بریدند . چون بابک بر زمین غلتید، خلیفه دستور داد شکمش را بدرند، پس از ساعاتی که این حالت بر بابک گذشت، دستور داد سرش را از تن جدا کنند.
پس از آن چوبهی داری در میدان شهر سامرا افراشتند و لاشهی بابک را بردار زدند، و سرش را خلیفه به خراسان فرستاد.
آخرین گفتار بابک چنین بود :
تو ای معتصم خیال مکن که با کشتن من فریاد استقلال طلبی ایرانیان را خاموش خواهی کرد
من لرزه ای بر ارکان حکومت عرب انداخته ام که دیر یا زود آن را سرنگون خواهد نمود، تو اکنون که مرا تکه تکه میکنی هزاران بابک در شمال و شرق و غرب ایران ظهور خواهد کرد و قدرت پوشالی شما پاسداران جهل و ستم را از میان بر خواهد داشت !
این را بدان که ایرانی هرگز زیر بار زور و ستم نخواهد رفت و سلطه بیگانگان را تحمل نخواهد کرد، من درسی به جوانان ایران داده ام که هرگز آنرا فراموش نخواهند کرد .
من مردانگی و درس مبارزه را به جوانان ایران آموختم و هم اکنون که جلاد تو شمشیرش را برای بریدن دست و پاهای من تیز میکند صدها ایرانی با خون بجوش آمده آماده طغیان هستند
مازیار هنوز مبارزه میکند و صدها بابک و مازیار دیگر آماده اند تا مردانه برخیزند و میهن گرامی را از دست متجاوزان و یوغ اعراب بدوی و مردم فریب برهانند .
اما تو ای افشین ...در انتظار
و بدینسان نخست دست چپ بابک بریده شد و سپس دست راست او و بعد پاهایش و در نهایت دو خنجر در میان دنده هایش فرو رفت و آخرین سخنی که بابک با فریادی بلند بر زبان آورد این بود :
" پاینده ایران "
روز اعدام بابک خرمدین و تکه تکه کردن بدنش در تاریخ 2 صفر سال 223 هجری قمری انجام گرفت که مسعودی در کتاب مشهور مروج الذهب این تاریخ را برای ایرانیان بسیار مهم دانسته است اعدام بابک چنان واقعهی مهمی تلقی شد که محل اعدامش تا چند قرن دیگر بنام خشبهی بابک یعنی چوبهی دار بابک در شهرِ سامرا که در زمان اعدام بابک پایتخت دولت عباسی بود شهرت همگانی داشت و یکی از نقاط مهم و دیدنی شهر تلقی میشد
برادر بابک یعنی آذین را نیز خلیفه به بغداد فرستاد و به نایبش در بغداد دستور نوشت که اورا مثل بابک اعدام کند.
طبری مینویسد که وقتی دژخیمْ دستها و پاهای برادر بابک را میبُرید، او نه واکنشی از خودش بروز میداد و نه فریادی برمیآورد. جسد این مرد را نیز در بغداد بردار کردند.
معتصم خلیفه عباسی، چنانکه نظام الملک در سیاست نامه خود می نویسد به شکرانه آنکه دو سردار مبارز ایرانی، بابک ، مازیار را که هر دو آنها به حیله اسیر شده بودند به دار آویخته بود، مجلس ضیافتی ترتیب داده بود که در طول آن ۲ بار پیاپی مجلس را ترک گفت و هر بار ساعتی بعد برمی گشت.
در بار سوم در پاسخ حاضران که جویای علت این غیبت ها شده بودند فاش کرد که در هر بار به یکی از دختران پدر کشته این دو سردار تجاوز کرده است، و حاضران با او از این بابت به دعا ایستادند و خداوند را شکر گفتند.
📓 تولدی دیگر
✍🏻 #شجاع_الدین_شفا
روز قبل از اعدام، خلیفه با بزرگانش مشورت کرد که چگونه بابک را در شهر بگرداند و به مردم نشان بدهد تا همه بتوانند وی را ببینند.
بنا بر نظر یکی از درباریان قرار بر آن شد که وی را سوار بر فیلی کرده در شهر بگردانند.
فیل را با حنا رنگ کردند و نقش و نگار بر آن زدند؛ و بابک را در رختی زنانه و بسیار زننده و تحقیرکننده برآن نشاندند و در شهر به گردش درآوردند.
پس از آن مراسم اعدام بابک با سروصدای بسیار زیاد با حضور شخص خلیفه بر فراز سکوی مخصوصی که برای این کار در بیرون شهر تهیه شده بود، برگزار شد.
برای آنکه همهی مردم بشنوند که اکنون دژخیم به بابک نزدیک میشود و دقایقی دیگر بابک اعدام خواهد شد، چندین جارچی در اطراف با صدای بلند بانگ میزدند نَوَد نَوَد، این اسمِ دژخیم بود و همه او را میشناختند .
ابن الجوزی مینویسد که وقتی بابک را برای اعدام بردند خلیفه در کنارش نشست و به او گفت: تو که اینهمه استواری نشان میدادی اکنون خواهیم دید که طاقتت در برابر مرگ چند است!
بابک گفت: خواهید دید.
چون یک دست بابک را به شمشیر زدند، بابک با خونی که از بازویش فوران میکرد صورتش را رنگین کرد. خلیفه از او پرسید: چرا چنین کردی؟ بابک گفت: وقتی دستهایم را قطع کنند خونهای بدنم خارج میشود و چهرهام زرد میشود، و تو خواهی پنداشت که رنگ رویم از ترسِ مرگ زرد شده است، چهرهام را خونین کردم تا زردیش دیده نشود .
به این ترتیب دستها و پاهای بابک را بریدند . چون بابک بر زمین غلتید، خلیفه دستور داد شکمش را بدرند، پس از ساعاتی که این حالت بر بابک گذشت، دستور داد سرش را از تن جدا کنند.
پس از آن چوبهی داری در میدان شهر سامرا افراشتند و لاشهی بابک را بردار زدند، و سرش را خلیفه به خراسان فرستاد.
آخرین گفتار بابک چنین بود :
تو ای معتصم خیال مکن که با کشتن من فریاد استقلال طلبی ایرانیان را خاموش خواهی کرد
من لرزه ای بر ارکان حکومت عرب انداخته ام که دیر یا زود آن را سرنگون خواهد نمود، تو اکنون که مرا تکه تکه میکنی هزاران بابک در شمال و شرق و غرب ایران ظهور خواهد کرد و قدرت پوشالی شما پاسداران جهل و ستم را از میان بر خواهد داشت !
این را بدان که ایرانی هرگز زیر بار زور و ستم نخواهد رفت و سلطه بیگانگان را تحمل نخواهد کرد، من درسی به جوانان ایران داده ام که هرگز آنرا فراموش نخواهند کرد .
من مردانگی و درس مبارزه را به جوانان ایران آموختم و هم اکنون که جلاد تو شمشیرش را برای بریدن دست و پاهای من تیز میکند صدها ایرانی با خون بجوش آمده آماده طغیان هستند
مازیار هنوز مبارزه میکند و صدها بابک و مازیار دیگر آماده اند تا مردانه برخیزند و میهن گرامی را از دست متجاوزان و یوغ اعراب بدوی و مردم فریب برهانند .
اما تو ای افشین ...در انتظار
و بدینسان نخست دست چپ بابک بریده شد و سپس دست راست او و بعد پاهایش و در نهایت دو خنجر در میان دنده هایش فرو رفت و آخرین سخنی که بابک با فریادی بلند بر زبان آورد این بود :
" پاینده ایران "
روز اعدام بابک خرمدین و تکه تکه کردن بدنش در تاریخ 2 صفر سال 223 هجری قمری انجام گرفت که مسعودی در کتاب مشهور مروج الذهب این تاریخ را برای ایرانیان بسیار مهم دانسته است اعدام بابک چنان واقعهی مهمی تلقی شد که محل اعدامش تا چند قرن دیگر بنام خشبهی بابک یعنی چوبهی دار بابک در شهرِ سامرا که در زمان اعدام بابک پایتخت دولت عباسی بود شهرت همگانی داشت و یکی از نقاط مهم و دیدنی شهر تلقی میشد
برادر بابک یعنی آذین را نیز خلیفه به بغداد فرستاد و به نایبش در بغداد دستور نوشت که اورا مثل بابک اعدام کند.
طبری مینویسد که وقتی دژخیمْ دستها و پاهای برادر بابک را میبُرید، او نه واکنشی از خودش بروز میداد و نه فریادی برمیآورد. جسد این مرد را نیز در بغداد بردار کردند.
معتصم خلیفه عباسی، چنانکه نظام الملک در سیاست نامه خود می نویسد به شکرانه آنکه دو سردار مبارز ایرانی، بابک ، مازیار را که هر دو آنها به حیله اسیر شده بودند به دار آویخته بود، مجلس ضیافتی ترتیب داده بود که در طول آن ۲ بار پیاپی مجلس را ترک گفت و هر بار ساعتی بعد برمی گشت.
در بار سوم در پاسخ حاضران که جویای علت این غیبت ها شده بودند فاش کرد که در هر بار به یکی از دختران پدر کشته این دو سردار تجاوز کرده است، و حاضران با او از این بابت به دعا ایستادند و خداوند را شکر گفتند.
📓 تولدی دیگر
✍🏻 #شجاع_الدین_شفا
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
براستی نه تنها عرب
بلکه
چین
روس
در کشور ما چه میکنند؟؟
#رای_ما_شاهزاده_رضا_پهلوی
#رای_ما_شاهزاده_رضا_پهلوی
#تا_جون_در_بدن_دارم_برای_بازگشت_شاهزاده_میجنگم
#تا_اخوند_كفن_نشود_وطن_وطن_نشود
#بابک_خرمدین_افتخار_ایران_زمین
#بابک_خرمدین_ابرمرد_تاریخ_ایران_زمین
#امیر_طاهرخانی_تنها_نیست
#امیر_طاهرخانی_مبارز_وکافرکه_ازمسلمانان_بیشتر_دستگیری_میکنند_و_کمک
#امیرطاهرخانی_صدای_ملت_ایران
🤖 دریافت شده توسط @instasave_bot
بلکه
چین
روس
در کشور ما چه میکنند؟؟
#رای_ما_شاهزاده_رضا_پهلوی
#رای_ما_شاهزاده_رضا_پهلوی
#تا_جون_در_بدن_دارم_برای_بازگشت_شاهزاده_میجنگم
#تا_اخوند_كفن_نشود_وطن_وطن_نشود
#بابک_خرمدین_افتخار_ایران_زمین
#بابک_خرمدین_ابرمرد_تاریخ_ایران_زمین
#امیر_طاهرخانی_تنها_نیست
#امیر_طاهرخانی_مبارز_وکافرکه_ازمسلمانان_بیشتر_دستگیری_میکنند_و_کمک
#امیرطاهرخانی_صدای_ملت_ایران
🤖 دریافت شده توسط @instasave_bot
برخی مورخان تاریخ جانباختن آریوبرزن ، سردار ایرانی را سال ۳۳۰ پیش از میلاد و در ماه آگوست دانسته اند دانستهاند.
آریوبَرزَن (به یونانی: Aριoβαρζάνης) نام یکی از شاهزادگان هخامنشی و سردار ایرانی بود که در برابر سپاه اسکندر مقدونی ایستادگی کرد و خود و سربازانش تا واپسین تن کشته شدند.
بر پایهی یادداشتهای به دست آمده از کالیستنس تاریخنگار اسکندر، سال ۳۳۰ پیش از میلاد (حوالی روزهای ۱۲ آگوست کنونی) ، نیروهای اسکندر مقدونی در پیشروی از سوی جنوب به سوی پرسپولیس پایتخت پادشاهی آن زمان ایران (استان فارس کنونی)، در منطقه دربند پارس که منطقهای کوهستانی و سخت گذر و تنها مکان قابل دستیابی از جنوب بسوی پارس بودهاست، باز ایستادند و در این منطقه درگیری میان اسکندر و آریو برزن رخ داد. به گفته همراهان اسکندر پس از ورود به درههای بیمناک دربند پارس، با وجود انبوه درختان و ازدیاد باران، خورشید را به مدت سه شبانه روز بهچشم ندیدند. اسکندر با یک هنگ ارتش ایران (4-5 هزار سرباز) به فرماندهی آریوبرزن روبهرو شد.
این هنگ چندین روز از ادامهی پیشروی ارتش دهها هزار تن اسکندر جلوگیری کرده بود. ارتش چند هزاری اسکندر که پیشتر مصر، بابل و شوش را گرفته بود و در سه جنگ، داریوش سوم را شکست و فراری داده بود اما حالا توانایی شکست آریوبرزن را نداشت!
سرانجام پس از شکست اسکندر در اولین رویارویی با آریوبرزن ، گفته شده است که یک پیرمرد چوپان راه مخفی را از بین کوه ها به اسکندر نشان میدهد و از این طریق اسکندر به آریوبرزن شبیخون میزند و او را شکست میدهد و آریوبرزن نیز کشته می شود و پایتخت شکوهمند هخامنشیان ، پارسه نیز سقوط میکند.
آریوبرزن نماد پایداری ایرانی و یارانش شرافتمندانه به خاک غلتیدند و جان خود را در راه ایران و ایرانی نثار کردند.
«تمامی عقاید دینی به شرط آزار نرساندن به دیگران محترمند ولی چرا از قهرمانان ملی ایران یاد نمی شود ؟ یاد قهرمانان راه میهن گرامی باد🌷»
پ.ن:هر گونه فحاشی و بی احترامی به طور خودکار حذف میشود.
___________________
ما را دنبال کنید 👈 @ARYA_MEHR2500
___________
#پارسه
#تخت_جمشید
#داریوش_بزرگ
#ساسانیان
#کوروش_بزرگ
#آریایی
#آریامهر
#اشکانیان
#هخامنشیان
#ایران_باستان
#تمدن_ایران
#رضاشاه_بزرگ
#ساسانی
#بابک_خرمدین
#تاریخ
#تاریخ_ایران
#اشکانیان
#هخامنشی
#باستان
#باستانی
#ماد
#شاهنشاه
#نقش_رستم
#پاسارگاد
#آریوبرزن
برخی مورخان تاریخ جانباختن آریوبرزن ، سردار ایرانی را سال ۳۳۰ پیش از میلاد و در ماه آگوست دانسته اند دانستهاند.
آریوبَرزَن (به یونانی: Aριoβαρζάνης) نام یکی از شاهزادگان هخامنشی و سردار ایرانی بود که در برابر سپاه اسکندر مقدونی ایستادگی کرد و خود و سربازانش تا واپسین تن کشته شدند.
بر پایهی یادداشتهای به دست آمده از کالیستنس تاریخنگار اسکندر، سال ۳۳۰ پیش از میلاد (حوالی روزهای ۱۲ آگوست کنونی) ، نیروهای اسکندر مقدونی در پیشروی از سوی جنوب به سوی پرسپولیس پایتخت پادشاهی آن زمان ایران (استان فارس کنونی)، در منطقه دربند پارس که منطقهای کوهستانی و سخت گذر و تنها مکان قابل دستیابی از جنوب بسوی پارس بودهاست، باز ایستادند و در این منطقه درگیری میان اسکندر و آریو برزن رخ داد. به گفته همراهان اسکندر پس از ورود به درههای بیمناک دربند پارس، با وجود انبوه درختان و ازدیاد باران، خورشید را به مدت سه شبانه روز بهچشم ندیدند. اسکندر با یک هنگ ارتش ایران (4-5 هزار سرباز) به فرماندهی آریوبرزن روبهرو شد.
این هنگ چندین روز از ادامهی پیشروی ارتش دهها هزار تن اسکندر جلوگیری کرده بود. ارتش چند هزاری اسکندر که پیشتر مصر، بابل و شوش را گرفته بود و در سه جنگ، داریوش سوم را شکست و فراری داده بود اما حالا توانایی شکست آریوبرزن را نداشت!
سرانجام پس از شکست اسکندر در اولین رویارویی با آریوبرزن ، گفته شده است که یک پیرمرد چوپان راه مخفی را از بین کوه ها به اسکندر نشان میدهد و از این طریق اسکندر به آریوبرزن شبیخون میزند و او را شکست میدهد و آریوبرزن نیز کشته می شود و پایتخت شکوهمند هخامنشیان ، پارسه نیز سقوط میکند.
آریوبرزن نماد پایداری ایرانی و یارانش شرافتمندانه به خاک غلتیدند و جان خود را در راه ایران و ایرانی نثار کردند.
«تمامی عقاید دینی به شرط آزار نرساندن به دیگران محترمند ولی چرا از قهرمانان ملی ایران یاد نمی شود ؟ یاد قهرمانان راه میهن گرامی باد🌷»
پ.ن:هر گونه فحاشی و بی احترامی به طور خودکار حذف میشود.
___________________
ما را دنبال کنید 👈 @ARYA_MEHR2500
___________
#پارسه
#تخت_جمشید
#داریوش_بزرگ
#ساسانیان
#کوروش_بزرگ
#آریایی
#آریامهر
#اشکانیان
#هخامنشیان
#ایران_باستان
#تمدن_ایران
#رضاشاه_بزرگ
#ساسانی
#بابک_خرمدین
#تاریخ
#تاریخ_ایران
#اشکانیان
#هخامنشی
#باستان
#باستانی
#ماد
#شاهنشاه
#نقش_رستم
#پاسارگاد
#آریوبرزن
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
اسب بفهمه صاحبش تشنه است اب نمیخوره#صادق_هدایت #تظاهرات_سراسری#براندازم#فرقه_تبهکار#بهرام_مشیری#خرافات#اختلاس#نافرمانی_مدنی#قیام_سراسری#روح_الله_زم#فروغ_فرخزاد#سیاسیون_سیرجان#سیرجانِ_سیاسی#رای_بی_رای#شاهین_نجفی#اعتراضات_سراسری#جمهوری_اسلامی_انتخاب_من_نیست#ققنوس#چهل_سال_شکست#نه_به_اعدام#رضاشاه#پشت_به_دشمن_رو_به_میهن#شاهزاده_رضا_پهلوی#مسیح_علینژاد#مرگ_بر_دیکتاتور#نه_به_جمهوری_اسلامی#میدان_میلیونی#اعتصابات_سراسری#بابک_خرمدین
#صادق_هدایت #تظاهرات_سراسری#براندازم#فرقه_تبهکار#بهرام_مشیری#خرافات#اختلاس#نافرمانی_مدنی#قیام_سراسری#روح_الله_زم#فروغ_فرخزاد#سیاسیون_سیرجان#سیرجانِ_سیاسی#رای_بی_رای#شاهین_نجفی#اعتراضات_سراسری#جمهوری_اسلامی_انتخاب_من_نیست#ققنوس#چهل_سال_شکست#نه_به_اعدام#رضاشاه#پشت_به_دشمن_رو_به_میهن#شاهزاده_رضا_پهلوی#مسیح_علینژاد#مرگ_بر_دیکتاتور#نه_به_جمهوری_اسلامی#میدان_میلیونی#اعتصابات_سراسری#بابک_خرمدین
جهل جمهوری اسلامی در درک سخن خمینی باعث کنده شدن قبر این نظام و سرعت گرفتن اسلام زدایی و دین زدایی در کشور و به چالش کشیده شدن تمام پایه های عقیدتی نظام توسط جوانان و نوجوانان شده است.
واقعیت این است که علم و دانش در تضاد مستقیم با خرافات اسلامی و مخصوصا ولایت فقیه قرار دارد و خمینی به خوبی این مسئله را تشخیص داده بود.
لطفا فرزندان خود را بدون در نظر گرفتن فرصتهای شغلی و آینده به دانشگاه بفرستید تا تفکر منطقی و تحلیل کردن را یاد بگیرند.
#دانشگاهی_که_دانشگاه_نباشد_دانشگاه_نیست
#صادق_هدایت #تظاهرات_سراسری#براندازم#فرقه_تبهکار#بهرام_مشیری#خرافات#اختلاس#نافرمانی_مدنی#قیام_سراسری#روح_الله_زم#فروغ_فرخزاد#سیاسیون_سیرجان#سیرجانِ_سیاسی#رای_بی_رای#شاهین_نجفی#اعتراضات_سراسری#جمهوری_اسلامی_انتخاب_من_نیست#ققنوس#چهل_سال_شکست#نه_به_اعدام#رضاشاه#پشت_به_دشمن_رو_به_میهن#شاهزاده_رضا_پهلوی#مسیح_علینژاد#مرگ_بر_دیکتاتور#نه_به_جمهوری_اسلامی#میدان_میلیونی#اعتصابات_سراسری#بابک_خرمدین
واقعیت این است که علم و دانش در تضاد مستقیم با خرافات اسلامی و مخصوصا ولایت فقیه قرار دارد و خمینی به خوبی این مسئله را تشخیص داده بود.
لطفا فرزندان خود را بدون در نظر گرفتن فرصتهای شغلی و آینده به دانشگاه بفرستید تا تفکر منطقی و تحلیل کردن را یاد بگیرند.
#دانشگاهی_که_دانشگاه_نباشد_دانشگاه_نیست
#صادق_هدایت #تظاهرات_سراسری#براندازم#فرقه_تبهکار#بهرام_مشیری#خرافات#اختلاس#نافرمانی_مدنی#قیام_سراسری#روح_الله_زم#فروغ_فرخزاد#سیاسیون_سیرجان#سیرجانِ_سیاسی#رای_بی_رای#شاهین_نجفی#اعتراضات_سراسری#جمهوری_اسلامی_انتخاب_من_نیست#ققنوس#چهل_سال_شکست#نه_به_اعدام#رضاشاه#پشت_به_دشمن_رو_به_میهن#شاهزاده_رضا_پهلوی#مسیح_علینژاد#مرگ_بر_دیکتاتور#نه_به_جمهوری_اسلامی#میدان_میلیونی#اعتصابات_سراسری#بابک_خرمدین
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
بابک خرمدین
چرا برای تو که برای ایران قطعه قطعه شدی،هیچکس روزی اشکی نریخت؟
آیا تو ایرانی نبودی؟یا ما ایرانی نیستیم!!
#بابک_خرمدین
#قهرمانان_ایران
چرا برای تو که برای ایران قطعه قطعه شدی،هیچکس روزی اشکی نریخت؟
آیا تو ایرانی نبودی؟یا ما ایرانی نیستیم!!
#بابک_خرمدین
#قهرمانان_ایران