Forwarded from ربات حذف ✂️
در استوره های ایرانی پادشاهی که نمونه کاملی از ستم شناخته می شود آژی دهاک(ضحاک) ماردوش است. پادشاهی که از بوسه اهریمن بر شانه هایش دو مار رویید و روزانه مغز جوانان ایرانی را می خورد.
نام وی در اوستا به گونه «اژیدَهاکه» آمدهاست و چمار(معنای) آن «مار اهریمنی» است. فردوسی در شاهنامه او را پسر مرداس و فرمانروای دشت نیزهوران نام می برد. آژی دهاک پس از کشتن پدرش بر تخت نشست. اهریمن، که روزگاری در نخشِ آشپزی زبردست برای او کار میکرد به پاس خدماتش به آژی دهاک از او پروانه(اجازه) خواست تا بر شانههایش بوسه زند. از جای بوسه او دو مار بیرون جست. پس از این رخداد، اهریمن باز در نخش پزشکی چیره دست، بر آژی دهاک نمایان شد و نسخهای روا داشت؛ شاه برای در پناه ماندن از یورش مارها باید هر روز مغز دو جوان را خوراکشان سازد.
هر روز جوانان ایرانی کشتار خودخواهی های شاه می شدند تا اینکه روزی آژی دهاک ماردوش، با درباریان خود نشسته بود که فریادهای مردی، کاخ را به لرزه در آورد.
کاوه آهنگر از اسپهان(اصفهان) که دو پسرش
«کارِن و کواد» به مانجی سربازان شاه در دام افتاده و آژی دهاک فرمان به کشتن آنها داده بود، خشمگین فریاد می کشید و آزادی فرزندانش را می خواست.
آژی دهاک فرمان داد تا پسران کاوه را آزاد کنند. کاوه از کاخ بیرون آمد و پیشبند چرمین آهنگری خود را بر تیرکی کرد و در میدان شهر با آوای بلند مردمان را به خیزش بر شاه ستمگر و همراهی با فریدون پادشاه دادگر و دادگرانه ایران زمین فراخواند. ایرانیان با او همراه شدند و شورش آغاز شد.
این نخستین خیزش ستم ستیز، سرانجام با پیروزی «فریدون» و زندانی شدن «آژی دهاک» در «البرز کوه» پایان یافت و فریدون به پادشاهی رسید. کاوه آهنگر را بنیانگزار خاندان بزرگ «کارِن» می دانند که یکی از هفت خاندان نیرومند دوران «پارتیان و ساسانیان» بودند.
#آرمان_ما_ایرانشهر_ماست
نام وی در اوستا به گونه «اژیدَهاکه» آمدهاست و چمار(معنای) آن «مار اهریمنی» است. فردوسی در شاهنامه او را پسر مرداس و فرمانروای دشت نیزهوران نام می برد. آژی دهاک پس از کشتن پدرش بر تخت نشست. اهریمن، که روزگاری در نخشِ آشپزی زبردست برای او کار میکرد به پاس خدماتش به آژی دهاک از او پروانه(اجازه) خواست تا بر شانههایش بوسه زند. از جای بوسه او دو مار بیرون جست. پس از این رخداد، اهریمن باز در نخش پزشکی چیره دست، بر آژی دهاک نمایان شد و نسخهای روا داشت؛ شاه برای در پناه ماندن از یورش مارها باید هر روز مغز دو جوان را خوراکشان سازد.
هر روز جوانان ایرانی کشتار خودخواهی های شاه می شدند تا اینکه روزی آژی دهاک ماردوش، با درباریان خود نشسته بود که فریادهای مردی، کاخ را به لرزه در آورد.
کاوه آهنگر از اسپهان(اصفهان) که دو پسرش
«کارِن و کواد» به مانجی سربازان شاه در دام افتاده و آژی دهاک فرمان به کشتن آنها داده بود، خشمگین فریاد می کشید و آزادی فرزندانش را می خواست.
آژی دهاک فرمان داد تا پسران کاوه را آزاد کنند. کاوه از کاخ بیرون آمد و پیشبند چرمین آهنگری خود را بر تیرکی کرد و در میدان شهر با آوای بلند مردمان را به خیزش بر شاه ستمگر و همراهی با فریدون پادشاه دادگر و دادگرانه ایران زمین فراخواند. ایرانیان با او همراه شدند و شورش آغاز شد.
این نخستین خیزش ستم ستیز، سرانجام با پیروزی «فریدون» و زندانی شدن «آژی دهاک» در «البرز کوه» پایان یافت و فریدون به پادشاهی رسید. کاوه آهنگر را بنیانگزار خاندان بزرگ «کارِن» می دانند که یکی از هفت خاندان نیرومند دوران «پارتیان و ساسانیان» بودند.
#آرمان_ما_ایرانشهر_ماست
Forwarded from ربات حذف ✂️
در استوره های ایرانی پادشاهی که نمونه کاملی از ستم شناخته می شود آژی دهاک(ضحاک) ماردوش است. پادشاهی که از بوسه اهریمن بر شانه هایش دو مار رویید و روزانه مغز جوانان ایرانی را می خورد.
نام وی در اوستا به گونه «اژیدَهاکه» آمدهاست و چمار(معنای) آن «مار اهریمنی» است. فردوسی در شاهنامه او را پسر مرداس و فرمانروای دشت نیزهوران نام می برد. آژی دهاک پس از کشتن پدرش بر تخت نشست. اهریمن، که روزگاری در نخشِ آشپزی زبردست برای او کار میکرد به پاس خدماتش به آژی دهاک از او پروانه(اجازه) خواست تا بر شانههایش بوسه زند. از جای بوسه او دو مار بیرون جست. پس از این رخداد، اهریمن باز در نخش پزشکی چیره دست، بر آژی دهاک نمایان شد و نسخهای روا داشت؛ شاه برای در پناه ماندن از یورش مارها باید هر روز مغز دو جوان را خوراکشان سازد.
هر روز جوانان ایرانی کشتار خودخواهی های شاه می شدند تا اینکه روزی آژی دهاک ماردوش، با درباریان خود نشسته بود که فریادهای مردی، کاخ را به لرزه در آورد.
کاوه آهنگر از اسپهان(اصفهان) که دو پسرش
«کارِن و کواد» به مانجی سربازان شاه در دام افتاده و آژی دهاک فرمان به کشتن آنها داده بود، خشمگین فریاد می کشید و آزادی فرزندانش را می خواست.
آژی دهاک فرمان داد تا پسران کاوه را آزاد کنند. کاوه از کاخ بیرون آمد و پیشبند چرمین آهنگری خود را بر تیرکی کرد و در میدان شهر با آوای بلند مردمان را به خیزش بر شاه ستمگر و همراهی با فریدون پادشاه دادگر و دادگرانه ایران زمین فراخواند. ایرانیان با او همراه شدند و شورش آغاز شد.
این نخستین خیزش ستم ستیز، سرانجام با پیروزی «فریدون» و زندانی شدن «آژی دهاک» در «البرز کوه» پایان یافت و فریدون به پادشاهی رسید. کاوه آهنگر را بنیانگزار خاندان بزرگ «کارِن» می دانند که یکی از هفت خاندان نیرومند دوران «پارتیان و ساسانیان» بودند.
#آرمان_ما_ایرانشهر_ماست
نام وی در اوستا به گونه «اژیدَهاکه» آمدهاست و چمار(معنای) آن «مار اهریمنی» است. فردوسی در شاهنامه او را پسر مرداس و فرمانروای دشت نیزهوران نام می برد. آژی دهاک پس از کشتن پدرش بر تخت نشست. اهریمن، که روزگاری در نخشِ آشپزی زبردست برای او کار میکرد به پاس خدماتش به آژی دهاک از او پروانه(اجازه) خواست تا بر شانههایش بوسه زند. از جای بوسه او دو مار بیرون جست. پس از این رخداد، اهریمن باز در نخش پزشکی چیره دست، بر آژی دهاک نمایان شد و نسخهای روا داشت؛ شاه برای در پناه ماندن از یورش مارها باید هر روز مغز دو جوان را خوراکشان سازد.
هر روز جوانان ایرانی کشتار خودخواهی های شاه می شدند تا اینکه روزی آژی دهاک ماردوش، با درباریان خود نشسته بود که فریادهای مردی، کاخ را به لرزه در آورد.
کاوه آهنگر از اسپهان(اصفهان) که دو پسرش
«کارِن و کواد» به مانجی سربازان شاه در دام افتاده و آژی دهاک فرمان به کشتن آنها داده بود، خشمگین فریاد می کشید و آزادی فرزندانش را می خواست.
آژی دهاک فرمان داد تا پسران کاوه را آزاد کنند. کاوه از کاخ بیرون آمد و پیشبند چرمین آهنگری خود را بر تیرکی کرد و در میدان شهر با آوای بلند مردمان را به خیزش بر شاه ستمگر و همراهی با فریدون پادشاه دادگر و دادگرانه ایران زمین فراخواند. ایرانیان با او همراه شدند و شورش آغاز شد.
این نخستین خیزش ستم ستیز، سرانجام با پیروزی «فریدون» و زندانی شدن «آژی دهاک» در «البرز کوه» پایان یافت و فریدون به پادشاهی رسید. کاوه آهنگر را بنیانگزار خاندان بزرگ «کارِن» می دانند که یکی از هفت خاندان نیرومند دوران «پارتیان و ساسانیان» بودند.
#آرمان_ما_ایرانشهر_ماست
Forwarded from ربات حذف ✂️
در استوره های ایرانی پادشاهی که نمونه کاملی از ستم شناخته می شود آژی دهاک(ضحاک) ماردوش است. پادشاهی که از بوسه اهریمن بر شانه هایش دو مار رویید و روزانه مغز جوانان ایرانی را می خورد.
نام وی در اوستا به گونه «اژیدَهاکه» آمدهاست و چمار(معنای) آن «مار اهریمنی» است. فردوسی در شاهنامه او را پسر مرداس و فرمانروای دشت نیزهوران نام می برد. آژی دهاک پس از کشتن پدرش بر تخت نشست. اهریمن، که روزگاری در نخشِ آشپزی زبردست برای او کار میکرد به پاس خدماتش به آژی دهاک از او پروانه(اجازه) خواست تا بر شانههایش بوسه زند. از جای بوسه او دو مار بیرون جست. پس از این رخداد، اهریمن باز در نخش پزشکی چیره دست، بر آژی دهاک نمایان شد و نسخهای روا داشت؛ شاه برای در پناه ماندن از یورش مارها باید هر روز مغز دو جوان را خوراکشان سازد.
هر روز جوانان ایرانی کشتار خودخواهی های شاه می شدند تا اینکه روزی آژی دهاک ماردوش، با درباریان خود نشسته بود که فریادهای مردی، کاخ را به لرزه در آورد.
کاوه آهنگر از اسپهان(اصفهان) که دو پسرش
«کارِن و کواد» به مانجی سربازان شاه در دام افتاده و آژی دهاک فرمان به کشتن آنها داده بود، خشمگین فریاد می کشید و آزادی فرزندانش را می خواست.
آژی دهاک فرمان داد تا پسران کاوه را آزاد کنند. کاوه از کاخ بیرون آمد و پیشبند چرمین آهنگری خود را بر تیرکی کرد و در میدان شهر با آوای بلند مردمان را به خیزش بر شاه ستمگر و همراهی با فریدون پادشاه دادگر و دادگرانه ایران زمین فراخواند. ایرانیان با او همراه شدند و شورش آغاز شد.
این نخستین خیزش ستم ستیز، سرانجام با پیروزی «فریدون» و زندانی شدن «آژی دهاک» در «البرز کوه» پایان یافت و فریدون به پادشاهی رسید. کاوه آهنگر را بنیانگزار خاندان بزرگ «کارِن» می دانند که یکی از هفت خاندان نیرومند دوران «پارتیان و ساسانیان» بودند.
#آرمان_ما_ایرانشهر_ماست
نام وی در اوستا به گونه «اژیدَهاکه» آمدهاست و چمار(معنای) آن «مار اهریمنی» است. فردوسی در شاهنامه او را پسر مرداس و فرمانروای دشت نیزهوران نام می برد. آژی دهاک پس از کشتن پدرش بر تخت نشست. اهریمن، که روزگاری در نخشِ آشپزی زبردست برای او کار میکرد به پاس خدماتش به آژی دهاک از او پروانه(اجازه) خواست تا بر شانههایش بوسه زند. از جای بوسه او دو مار بیرون جست. پس از این رخداد، اهریمن باز در نخش پزشکی چیره دست، بر آژی دهاک نمایان شد و نسخهای روا داشت؛ شاه برای در پناه ماندن از یورش مارها باید هر روز مغز دو جوان را خوراکشان سازد.
هر روز جوانان ایرانی کشتار خودخواهی های شاه می شدند تا اینکه روزی آژی دهاک ماردوش، با درباریان خود نشسته بود که فریادهای مردی، کاخ را به لرزه در آورد.
کاوه آهنگر از اسپهان(اصفهان) که دو پسرش
«کارِن و کواد» به مانجی سربازان شاه در دام افتاده و آژی دهاک فرمان به کشتن آنها داده بود، خشمگین فریاد می کشید و آزادی فرزندانش را می خواست.
آژی دهاک فرمان داد تا پسران کاوه را آزاد کنند. کاوه از کاخ بیرون آمد و پیشبند چرمین آهنگری خود را بر تیرکی کرد و در میدان شهر با آوای بلند مردمان را به خیزش بر شاه ستمگر و همراهی با فریدون پادشاه دادگر و دادگرانه ایران زمین فراخواند. ایرانیان با او همراه شدند و شورش آغاز شد.
این نخستین خیزش ستم ستیز، سرانجام با پیروزی «فریدون» و زندانی شدن «آژی دهاک» در «البرز کوه» پایان یافت و فریدون به پادشاهی رسید. کاوه آهنگر را بنیانگزار خاندان بزرگ «کارِن» می دانند که یکی از هفت خاندان نیرومند دوران «پارتیان و ساسانیان» بودند.
#آرمان_ما_ایرانشهر_ماست
Forwarded from 🔥ایران ققنوس🔥
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
Forwarded from 🔥ایران ققنوس🔥
یعقوب پسر شمشیر - بخش نخست
سراینده #هما_ارژنگی
شب پرده میکشد به سرِ کلبه با درنگ بر بوریا نشسته یَلی، چهره آذرنگ
از تنگنای فتنهی بیگانگان به تنگ
اندیشهاش رهایی از آن یوغ و بند و ننگ
مام وطن به گوش دلش میزند نهیب:
تا کی از این شکیب! تا چند از این درنگ؟
اندوهگین، به دفتر میهن کند نگاه
خواند به برگ برگ وطن سوگنامهای
نقشی نه از امیدی و رنگی نه از نشاط
نِی چنگ و رود و بانگ سرود و چکامهای
کشور نزار فقر و اسیر غم خراج
مردم دچار نیستی و رنج و احتیاج
ای بس غرور خم شده در جستوجوی نان
دیگر نه از سخنور و از پارسی نشان
در کشور غریب، به بازار تازیان
چوب حراج خورده به بالای گل رُخان
وان دلبران که گلبن این خانه بودهاند
از دیده سیل اشک دمادم گشودهاند
یعقوب بر سیاهی شب خیره میشود
بر بارگاه ایزد جان سجده میبرد
نالد که ای خدای کهن ملک سروران
این خاک را ز رستم دستان بُود نشان
هرگز مباد خانهی بیدادِ دشمنان
من بر مدار دادم و بر دادگستری
بیزارم از دروغ و بَری از ستمگری
سوگند من به نار و به نور و به مهر و جان
دادارِ کردگار و فرازندهی جهان
اینک، به نام و یادِ تو پیمان کنم درست
حاشا که رای من شود اندر میانه سست
با نقد جان ز ریشه من این فتنه بر کنم
سوزان شرر، به خرمن بیگانه افکنم
بازو گشاده، آن گزیده یَلِ ملک سیستان
آن رویگر تبار جوانمرد و پهلوان
پُتکِ گران گرفت به بازوی پر توان
تا آورد دوباره به جو آب رفته را
وان آبروی خاک به خونابه خفته را
مردانه بود و نانِجوین در نگاه او
گویی بهین خوراک و نکوتر نواله بود
یاد شکوه و دولت دیرین سرزمین
در جان او چو جوشش مِی در پیاله بود
گُردِ نژاده(۱) با خرد و رای آهنین
سودای باژگونی بیگانگان گرفت
تاریخ دیرپای و سخن گفتن دَری(۲)
با کوشش دوبارهی او باز جان گرفت
وین سرزمین غمزده، توش و توان گرفت
لیک این همه بسنده نبودش به روزگار
از بیم بد نهادی آن تیره گوهران
پیوسته دیدهاش سوی بغداد خیره بود
وانگه که خسته جان به شب تار میغنود
اندیشهاش ز دشمنِ مکار تیره بود
گویی روان مامِ وطن در سکوت شب
در گوش او به نالهی غمبار میسرود:
«تا دستگاه ظلم خلافت بود به پا
هرگز نمیشود دلم از چنگ غم رها»
با آن که معتمد همه از بیم خشم او
وز آتشین گُدازهی پیدا به چشم او
فرمان نوشت(۳) و پنجرهی آشتی گشود
فرمان او به سختهی سِندان اثر نکرد
وان کهنه کینه را که غمی جاودانه بود
دستان او ز سینهی سوزان بدر نکرد
آنک سپاه جان به کف میر سیستان
چون تیرِ تیزِ در شده از چلهی کمان
یا تندری که سینه شکافد از آسمان
غُران به سوی دشمن ایران روانه گشت
جنگی گران بپا شد و جنگاور سترگ
با تیغ جان شکار پی تازیان گرفت
با رایتی تنیده در آن مهر آب و خاک
رای شکار گرگ بلند آستان گرفت
غافل ز حیلهسازی و از دام گستری!
چون تیغ بیامان دلیران جمنژاد
در تار و پود دشمن دون رخنه مینمود
ناگه به امر معتمد، آن خصم بد نهاد
دستی به روی لشکریان دجله را گشود(۴)
دستی دگر شراره به دام و ستور زد
یکسو لهیب آتش و یکسو شتاب آب
بانگ و خروش و ناله و فریاد و پیچ و تاب
چون دشنهای به پیکر گُرد غیور زد
آشفته میگذشت و به زندان سینهاش
کوهی گران ز جوششِ خشم و نهیب داشت
در پشت دیدگان نمآلوده از غمش
خورشید خون گرفته، لهیبی غریب داشت
گویی لبان بیسخنش میکشد غریو:
«من ناگزیر میروم اکنون ولی بدان
تا هستم ای پلید، مرا با تو کارهاست
گر مرگ ناگزیر گذارد مرا به خویش
در سر مرا هماره هوای شکار هاست»
سِندان آهنین، پی درمان و چاره شد
رایَش به درشکستن آن سنگ خاره شد
با لشکری گزیده ز مردان کینهخواه
آمادهی نبرد و ستیزی دوباره شد
آه و فغان ز دشمنی چرخ کژ مدار
آیین کینهتوزی این کهنه روزگار
کاو ناگهان به پیکر آن پیل استوار
دردی گران نشاند و ربودش ز کف قرار
روز از غلاف تیرهی شب وارهیده بود
خورشید زرنگار ز نو بردمیده بود
بر خیمهگاه سادهی یعقوب قهرمان
نقاش باد سایه و روشن کشیده بود
با چهرهای ز جوشش اندیشه پر ملال
گرد گران به بستر خود آرمیده بود
نَـک قاصدی ز جانب بغداد میرسید
فرمانی از خلیفهی شیاد میرسید(۵)
یک نامه هم به شیوهی دلداری و کرم
از آن نماد فتنه و بیداد میرسید!
#رادمان_پورماهک
#آرمان_ما_ایرانشهر_ماست
یعقوب پسر شمشیر - بخش نخست
سراینده #هما_ارژنگی
شب پرده میکشد به سرِ کلبه با درنگ بر بوریا نشسته یَلی، چهره آذرنگ
از تنگنای فتنهی بیگانگان به تنگ
اندیشهاش رهایی از آن یوغ و بند و ننگ
مام وطن به گوش دلش میزند نهیب:
تا کی از این شکیب! تا چند از این درنگ؟
اندوهگین، به دفتر میهن کند نگاه
خواند به برگ برگ وطن سوگنامهای
نقشی نه از امیدی و رنگی نه از نشاط
نِی چنگ و رود و بانگ سرود و چکامهای
کشور نزار فقر و اسیر غم خراج
مردم دچار نیستی و رنج و احتیاج
ای بس غرور خم شده در جستوجوی نان
دیگر نه از سخنور و از پارسی نشان
در کشور غریب، به بازار تازیان
چوب حراج خورده به بالای گل رُخان
وان دلبران که گلبن این خانه بودهاند
از دیده سیل اشک دمادم گشودهاند
یعقوب بر سیاهی شب خیره میشود
بر بارگاه ایزد جان سجده میبرد
نالد که ای خدای کهن ملک سروران
این خاک را ز رستم دستان بُود نشان
هرگز مباد خانهی بیدادِ دشمنان
من بر مدار دادم و بر دادگستری
بیزارم از دروغ و بَری از ستمگری
سوگند من به نار و به نور و به مهر و جان
دادارِ کردگار و فرازندهی جهان
اینک، به نام و یادِ تو پیمان کنم درست
حاشا که رای من شود اندر میانه سست
با نقد جان ز ریشه من این فتنه بر کنم
سوزان شرر، به خرمن بیگانه افکنم
بازو گشاده، آن گزیده یَلِ ملک سیستان
آن رویگر تبار جوانمرد و پهلوان
پُتکِ گران گرفت به بازوی پر توان
تا آورد دوباره به جو آب رفته را
وان آبروی خاک به خونابه خفته را
مردانه بود و نانِجوین در نگاه او
گویی بهین خوراک و نکوتر نواله بود
یاد شکوه و دولت دیرین سرزمین
در جان او چو جوشش مِی در پیاله بود
گُردِ نژاده(۱) با خرد و رای آهنین
سودای باژگونی بیگانگان گرفت
تاریخ دیرپای و سخن گفتن دَری(۲)
با کوشش دوبارهی او باز جان گرفت
وین سرزمین غمزده، توش و توان گرفت
لیک این همه بسنده نبودش به روزگار
از بیم بد نهادی آن تیره گوهران
پیوسته دیدهاش سوی بغداد خیره بود
وانگه که خسته جان به شب تار میغنود
اندیشهاش ز دشمنِ مکار تیره بود
گویی روان مامِ وطن در سکوت شب
در گوش او به نالهی غمبار میسرود:
«تا دستگاه ظلم خلافت بود به پا
هرگز نمیشود دلم از چنگ غم رها»
با آن که معتمد همه از بیم خشم او
وز آتشین گُدازهی پیدا به چشم او
فرمان نوشت(۳) و پنجرهی آشتی گشود
فرمان او به سختهی سِندان اثر نکرد
وان کهنه کینه را که غمی جاودانه بود
دستان او ز سینهی سوزان بدر نکرد
آنک سپاه جان به کف میر سیستان
چون تیرِ تیزِ در شده از چلهی کمان
یا تندری که سینه شکافد از آسمان
غُران به سوی دشمن ایران روانه گشت
جنگی گران بپا شد و جنگاور سترگ
با تیغ جان شکار پی تازیان گرفت
با رایتی تنیده در آن مهر آب و خاک
رای شکار گرگ بلند آستان گرفت
غافل ز حیلهسازی و از دام گستری!
چون تیغ بیامان دلیران جمنژاد
در تار و پود دشمن دون رخنه مینمود
ناگه به امر معتمد، آن خصم بد نهاد
دستی به روی لشکریان دجله را گشود(۴)
دستی دگر شراره به دام و ستور زد
یکسو لهیب آتش و یکسو شتاب آب
بانگ و خروش و ناله و فریاد و پیچ و تاب
چون دشنهای به پیکر گُرد غیور زد
آشفته میگذشت و به زندان سینهاش
کوهی گران ز جوششِ خشم و نهیب داشت
در پشت دیدگان نمآلوده از غمش
خورشید خون گرفته، لهیبی غریب داشت
گویی لبان بیسخنش میکشد غریو:
«من ناگزیر میروم اکنون ولی بدان
تا هستم ای پلید، مرا با تو کارهاست
گر مرگ ناگزیر گذارد مرا به خویش
در سر مرا هماره هوای شکار هاست»
سِندان آهنین، پی درمان و چاره شد
رایَش به درشکستن آن سنگ خاره شد
با لشکری گزیده ز مردان کینهخواه
آمادهی نبرد و ستیزی دوباره شد
آه و فغان ز دشمنی چرخ کژ مدار
آیین کینهتوزی این کهنه روزگار
کاو ناگهان به پیکر آن پیل استوار
دردی گران نشاند و ربودش ز کف قرار
روز از غلاف تیرهی شب وارهیده بود
خورشید زرنگار ز نو بردمیده بود
بر خیمهگاه سادهی یعقوب قهرمان
نقاش باد سایه و روشن کشیده بود
با چهرهای ز جوشش اندیشه پر ملال
گرد گران به بستر خود آرمیده بود
نَـک قاصدی ز جانب بغداد میرسید
فرمانی از خلیفهی شیاد میرسید(۵)
یک نامه هم به شیوهی دلداری و کرم
از آن نماد فتنه و بیداد میرسید!
#رادمان_پورماهک
#آرمان_ما_ایرانشهر_ماست
Forwarded from 🔥ایران ققنوس🔥
یعقوب پسر شمشیر - بخش دوم
سراینده #هما_ارژنگی
چون پیک معتمد به ادب بر در ایستاد
وان نامه و نبشتهی او در میان نهاد
یعقوب برگزیده هم او را به مهر خواند
قرصی ز نان و تیغهی شمشیر در میان
بر پیشگاه سفرهی پر مایهاش نشاند
وانگه چُنین به شیوهی مردان زبان گشود:
«مردی سپاهیام من و ایران سرای من
خاکِ رَهش به دیده بُود توتیای من
با دشمن وطن نبود آشتی مرا
بر گو تو با خلیفهی خود ماجرای من
گر مرگ ناگزیر بود سرنوشت من
گردد رها ستیزهگرِ بَدکنشتِ من
ور زانکه روزگار دگر باشدم به جا
این تیغ تیز و مرگ هماورد زشت من
ور بخت من سیه شود و روز او سپید
نان جوین بهینه و شیرین خورشت من»
از آن زمان گذشته خزان و بهارها
ویرانه گشته پیکر این خانه بارها
از روزهای روشن و از شامهای تار
دارد وطن به سینه بسی یادگارها
یعقوب رفت و کشور ایران نمیرود
این سرزمین، زبون انیران نمیشود
گویی روان مام وطن تا جهان بپاست
چون خون تازهای به رگ کهنه میدود
ما پیروان راه هزاران ستارهایم
بینام و بینشانه ولی بیشمارهایم
آیینهدار آن همه گُردان رفتهایم
گُردآفرید و رستم این گاهوارهایم
«یعقوب اگر نماند نمویم به ماتمش
پاینده باد کشور ایران و پرچمش
در گوشم این چکامهی زیبا چه خوش نواست
ایران بجاست تا که بلند آسمان بجاست»(۶)
✍🏻✍🏻 پینوشت سراینده:
۱- گُردِ نژاده: یعقوب خود را از فرزندان انوشیروان پادشاه ساسانی میدانست و آرزو داشت که بتواند نَسب خود را زنده کند.
در داستانها آمده که پس از تازشِ ارب(عرب)ها، کیخسرو و ماهان، دو پسر از فرزندان انوشیروان، به دزفول آمدند و در کنا بزرگ مردی پناه جُستند و پس از بیش از دو سده، فرزندان کیخسرو، از بیم تازیان، به دژ هفتواد کرمان رفتند و ماهک پدر رادمان(لیث پدر یعقوب) به سیستان جا گرفت.
۲- سخن گفتن دَری: رادمان پس از شنیدن قصیدهای که در ستایش وی به زبان اربی سروده شده بود، با آوای بلند گفت: چیزی که من اندر نیابم چرا باید گفت؟
این سخن او مایهی آن شد که منشیان و سرایندگان به پارسی روی آوردند و نامههای دیوانی را به پارسی نوشتند. از کارهایی که به دستور رادمان انجام شد، برگردان تاریخ ملوک عجم، گردآوری و ساماندهی تاریخ فرهنگ و تمدن ایران از گاه کهن تا پایان کار ساسانیان است. بدینسان وی بنیادی نهاد که برپایهی آن شاهنامه پدید آمد و زبان دَری جان گرفت.
۳- فرمان نوشت: هنگامی که یعقوب به خوزستان رسید و آهنگ بغداد کرد، معتمد خلیفهی عباسی، از بیم او نامهای نوشت و در آن فرمانروایی سرزمین هایی که رادمان بر آنها چیره بود، به او بخشید. پاسخ تاریخی رادمان به خلیفه خواندنی است.
۴- دستی به روی لشکریان...: در رویارویی سپاه رادمان با خلیفه، در دیر عاقول، نزدیک دجله، هنگامی که رادمان و سوارانش از نهر آب میگذشتند، گماشتگان خلیفه به فرمان او بند را گشودند و آب همهی صحرا را فراگرفت. آنها همچنین از پشت اردوگاه و دام و بنه او را به آتش کشیدند. پنج هزار شتر همگی سوختند و مردان و اسبان بسیار از ضربه گروهه کور شدند. رادمان نیز زخمی شد.
۵- فرمانی از خلیفه شیاد میرسید: هنگامی که رادمان در بستر بیماری افتاده بود، فرستادهای از سوی خلیفه رسید. خلیفه در نامهای او را به فرمانبرداری خواند و فرمانروایی عراق و خراسان را به وی پیشنهاد کرده بود.
۶- یعقوب اگر نماند: دو بیت پایانی سروده، برگرفته از چکامهی زیبای "پاسخ یعقوب"، از سرایندهی توانمند،زنده یاد "پژمان بختیاری" است که روانش به سپنتا مینو باد.
#رادمان_پورماهک
#آرمان_ما_ایرانشهر_ماست
سراینده #هما_ارژنگی
چون پیک معتمد به ادب بر در ایستاد
وان نامه و نبشتهی او در میان نهاد
یعقوب برگزیده هم او را به مهر خواند
قرصی ز نان و تیغهی شمشیر در میان
بر پیشگاه سفرهی پر مایهاش نشاند
وانگه چُنین به شیوهی مردان زبان گشود:
«مردی سپاهیام من و ایران سرای من
خاکِ رَهش به دیده بُود توتیای من
با دشمن وطن نبود آشتی مرا
بر گو تو با خلیفهی خود ماجرای من
گر مرگ ناگزیر بود سرنوشت من
گردد رها ستیزهگرِ بَدکنشتِ من
ور زانکه روزگار دگر باشدم به جا
این تیغ تیز و مرگ هماورد زشت من
ور بخت من سیه شود و روز او سپید
نان جوین بهینه و شیرین خورشت من»
از آن زمان گذشته خزان و بهارها
ویرانه گشته پیکر این خانه بارها
از روزهای روشن و از شامهای تار
دارد وطن به سینه بسی یادگارها
یعقوب رفت و کشور ایران نمیرود
این سرزمین، زبون انیران نمیشود
گویی روان مام وطن تا جهان بپاست
چون خون تازهای به رگ کهنه میدود
ما پیروان راه هزاران ستارهایم
بینام و بینشانه ولی بیشمارهایم
آیینهدار آن همه گُردان رفتهایم
گُردآفرید و رستم این گاهوارهایم
«یعقوب اگر نماند نمویم به ماتمش
پاینده باد کشور ایران و پرچمش
در گوشم این چکامهی زیبا چه خوش نواست
ایران بجاست تا که بلند آسمان بجاست»(۶)
✍🏻✍🏻 پینوشت سراینده:
۱- گُردِ نژاده: یعقوب خود را از فرزندان انوشیروان پادشاه ساسانی میدانست و آرزو داشت که بتواند نَسب خود را زنده کند.
در داستانها آمده که پس از تازشِ ارب(عرب)ها، کیخسرو و ماهان، دو پسر از فرزندان انوشیروان، به دزفول آمدند و در کنا بزرگ مردی پناه جُستند و پس از بیش از دو سده، فرزندان کیخسرو، از بیم تازیان، به دژ هفتواد کرمان رفتند و ماهک پدر رادمان(لیث پدر یعقوب) به سیستان جا گرفت.
۲- سخن گفتن دَری: رادمان پس از شنیدن قصیدهای که در ستایش وی به زبان اربی سروده شده بود، با آوای بلند گفت: چیزی که من اندر نیابم چرا باید گفت؟
این سخن او مایهی آن شد که منشیان و سرایندگان به پارسی روی آوردند و نامههای دیوانی را به پارسی نوشتند. از کارهایی که به دستور رادمان انجام شد، برگردان تاریخ ملوک عجم، گردآوری و ساماندهی تاریخ فرهنگ و تمدن ایران از گاه کهن تا پایان کار ساسانیان است. بدینسان وی بنیادی نهاد که برپایهی آن شاهنامه پدید آمد و زبان دَری جان گرفت.
۳- فرمان نوشت: هنگامی که یعقوب به خوزستان رسید و آهنگ بغداد کرد، معتمد خلیفهی عباسی، از بیم او نامهای نوشت و در آن فرمانروایی سرزمین هایی که رادمان بر آنها چیره بود، به او بخشید. پاسخ تاریخی رادمان به خلیفه خواندنی است.
۴- دستی به روی لشکریان...: در رویارویی سپاه رادمان با خلیفه، در دیر عاقول، نزدیک دجله، هنگامی که رادمان و سوارانش از نهر آب میگذشتند، گماشتگان خلیفه به فرمان او بند را گشودند و آب همهی صحرا را فراگرفت. آنها همچنین از پشت اردوگاه و دام و بنه او را به آتش کشیدند. پنج هزار شتر همگی سوختند و مردان و اسبان بسیار از ضربه گروهه کور شدند. رادمان نیز زخمی شد.
۵- فرمانی از خلیفه شیاد میرسید: هنگامی که رادمان در بستر بیماری افتاده بود، فرستادهای از سوی خلیفه رسید. خلیفه در نامهای او را به فرمانبرداری خواند و فرمانروایی عراق و خراسان را به وی پیشنهاد کرده بود.
۶- یعقوب اگر نماند: دو بیت پایانی سروده، برگرفته از چکامهی زیبای "پاسخ یعقوب"، از سرایندهی توانمند،زنده یاد "پژمان بختیاری" است که روانش به سپنتا مینو باد.
#رادمان_پورماهک
#آرمان_ما_ایرانشهر_ماست
Forwarded from ربات حذف ✂️
⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️
#سکوت_یعنی_نابودي
🔺هم میهن ایران و ایرانی در خطر است
این دست اهریمنی که بر ایران حاکم شده هر روز بیش از پیش به اهداف اربابان خود نزدیک میشود
امروز ایران و ایرانی با مشکلات زیادی
دست و پنجه نرم میکند
🔺حاکمیت دست نشانده از روزهای نخست
با تحمیل کردن جنگ هشت ساله میان ایران و عراق تعداد بیشماری از جوانان
این مرز و بوم را به کشته شدن داد و زیر ساختهای زیادی را نابود کرد.
🔺در مرحله بعد با دست بردن در مواد غذایی و خوراکیها و اضافه کردن ترکیبات شيميايي به نسل کشی خود قوت بیشتری بخشيد تا جایی که امروزه شاهد آن هستیم در هر خانواده ایرانی دست کم دو تن از بیماریهای مزمن رنج میبرند
🔺از دیگر جنایات جمهوری اشغالگر فاجعه
بزرگ زیست محیطی است که شاهد آثار مخرب آن هستیم...
🔺فقر شدید خانواده های ایرانی امروزه باعث تن فروشی بین بانوان ایرانی هر روز بیش از پیش گسترش پیدا کرده تا جایی که حتی شاهد آن هستیم که ناموس میهن را فرقه تبهکار به کشورهای عرب همسایه صادر میکنند و شاهد حضور اتباع عراقی ، پاکستانی ،افغانی . در غالب گروه های تروریستی
❌حشدالشعبي.،فاطميون ،زينبيون
و عیش و نوش آنها در ایران هستیم...
دیگر بر همگان ثابت شده که حکومت اسلامی فقط و فقط از اعتقادات مذهبی
برای پیشبرد اهداف شوم خود استفاده میکند و ایران و ایرانی اهمیتی به اندازه
کلمه #هیچ ندارند.
🔺این یک #فراخوان نیست یک بیانیه از سمت حزب و گروه و دسته و هیچ اپوزوسيوني نیست
🔺 بلکه هم میهن دردبندمان ما را فرا میخواند
🔺هم میهن تا کمر فرو رفته در زباله دانها ما را فرا ميخواند
🔺ان مادر و خواهری که در فقر فرو رفته
و برای لقمه نانی مجبور به تن فروشی میشود ما را فرا میخواند
🔺جانباختگاني که در طی این چهل سال جانشان را در راه آزادی میهن از دست دادند فرا ميخوانند
👈امروز سکوت ما به معنای کامل نابوديست
👈امروز سکوت برابر با عملیات تروریستی گسترده تر علیه هم میهنان توسط سپاه پاسداران
👈امروز بی تفاوتی برابر باخیانتي بزرگ است
که بر طبل نابودی میهن اهورائي مان ميزند
آری هم میهن امروز به دور از هر قومیت یا هر نژاد دست اندر دست هم باید نهاد
فارق از هر مرده باد و زنده باد مام میهن
عاشق صلح صفاست
مام میهن عاشق صلح و صفاست ...
#آرمان_ما_ایرانشهر_ماست
#چو_ایران_نباشد_تن_من_مباد
#نور_بر_تاریکی_پیروز_است
#زندانیان_سیاسی_را_آزاد_کنید
#ثروت_غارت_شده_را_پس_دهید.
#جانباختگان_آبان_98
#جانباختگان_کولبري
#جانباختگان_هواپیما_اکراين
#انتقام_سخت_جانباختگان_میهن
#جمهوری_اشغالگر_اسلامی_باید_برود
#سکوت_یعنی_نابودي
🔺هم میهن ایران و ایرانی در خطر است
این دست اهریمنی که بر ایران حاکم شده هر روز بیش از پیش به اهداف اربابان خود نزدیک میشود
امروز ایران و ایرانی با مشکلات زیادی
دست و پنجه نرم میکند
🔺حاکمیت دست نشانده از روزهای نخست
با تحمیل کردن جنگ هشت ساله میان ایران و عراق تعداد بیشماری از جوانان
این مرز و بوم را به کشته شدن داد و زیر ساختهای زیادی را نابود کرد.
🔺در مرحله بعد با دست بردن در مواد غذایی و خوراکیها و اضافه کردن ترکیبات شيميايي به نسل کشی خود قوت بیشتری بخشيد تا جایی که امروزه شاهد آن هستیم در هر خانواده ایرانی دست کم دو تن از بیماریهای مزمن رنج میبرند
🔺از دیگر جنایات جمهوری اشغالگر فاجعه
بزرگ زیست محیطی است که شاهد آثار مخرب آن هستیم...
🔺فقر شدید خانواده های ایرانی امروزه باعث تن فروشی بین بانوان ایرانی هر روز بیش از پیش گسترش پیدا کرده تا جایی که حتی شاهد آن هستیم که ناموس میهن را فرقه تبهکار به کشورهای عرب همسایه صادر میکنند و شاهد حضور اتباع عراقی ، پاکستانی ،افغانی . در غالب گروه های تروریستی
❌حشدالشعبي.،فاطميون ،زينبيون
و عیش و نوش آنها در ایران هستیم...
دیگر بر همگان ثابت شده که حکومت اسلامی فقط و فقط از اعتقادات مذهبی
برای پیشبرد اهداف شوم خود استفاده میکند و ایران و ایرانی اهمیتی به اندازه
کلمه #هیچ ندارند.
🔺این یک #فراخوان نیست یک بیانیه از سمت حزب و گروه و دسته و هیچ اپوزوسيوني نیست
🔺 بلکه هم میهن دردبندمان ما را فرا میخواند
🔺هم میهن تا کمر فرو رفته در زباله دانها ما را فرا ميخواند
🔺ان مادر و خواهری که در فقر فرو رفته
و برای لقمه نانی مجبور به تن فروشی میشود ما را فرا میخواند
🔺جانباختگاني که در طی این چهل سال جانشان را در راه آزادی میهن از دست دادند فرا ميخوانند
👈امروز سکوت ما به معنای کامل نابوديست
👈امروز سکوت برابر با عملیات تروریستی گسترده تر علیه هم میهنان توسط سپاه پاسداران
👈امروز بی تفاوتی برابر باخیانتي بزرگ است
که بر طبل نابودی میهن اهورائي مان ميزند
آری هم میهن امروز به دور از هر قومیت یا هر نژاد دست اندر دست هم باید نهاد
فارق از هر مرده باد و زنده باد مام میهن
عاشق صلح صفاست
مام میهن عاشق صلح و صفاست ...
#آرمان_ما_ایرانشهر_ماست
#چو_ایران_نباشد_تن_من_مباد
#نور_بر_تاریکی_پیروز_است
#زندانیان_سیاسی_را_آزاد_کنید
#ثروت_غارت_شده_را_پس_دهید.
#جانباختگان_آبان_98
#جانباختگان_کولبري
#جانباختگان_هواپیما_اکراين
#انتقام_سخت_جانباختگان_میهن
#جمهوری_اشغالگر_اسلامی_باید_برود
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🎥 فیلمی دیده نشده از نوروز ۵۳ سال پیش در ایران
#آرمان_ما_ایرانشهر_ماست
#چو_ایران_نباشد_تن_من_مباد
#نوروز_آغاز_پیروزی_نور_بر_تاریکيست
ایران را پس میگیریم💪💪💪💪شاهین زند
پاینده #ایران جاوید شاه
#آرمان_ما_ایرانشهر_ماست
#چو_ایران_نباشد_تن_من_مباد
#نوروز_آغاز_پیروزی_نور_بر_تاریکيست
ایران را پس میگیریم💪💪💪💪شاهین زند
پاینده #ایران جاوید شاه
Forwarded from 🔥ایران ققنوس🔥
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
🔶اگر کسی ازتون راجع به رضا شاه پرسید، این ویدیو سند خوبی است
به این فیلم کوتاه نگاه کنید تا بیشتر رضا شاه بزرگ را بشناسید و چگونه ایرانی با شکوه نوین ساخت اکنون به ایرانی بودن خود افتخار میکنید, ننگ بر کسانی که قدر این مرد بزرگ را نمی دانند.
#آرمان_ما_ایرانشهر_ماست
#رضا_شاه_روحت_شاد
#چو_ایران_نباشد_تن_من_مباد
#نور_بر_تاریکی_پیروز_است
#ققنوس_ایران_از_خاکستر_خویش_بر_خواهد_خاست
@iranghoghnoos🔥🔥
به این فیلم کوتاه نگاه کنید تا بیشتر رضا شاه بزرگ را بشناسید و چگونه ایرانی با شکوه نوین ساخت اکنون به ایرانی بودن خود افتخار میکنید, ننگ بر کسانی که قدر این مرد بزرگ را نمی دانند.
#آرمان_ما_ایرانشهر_ماست
#رضا_شاه_روحت_شاد
#چو_ایران_نباشد_تن_من_مباد
#نور_بر_تاریکی_پیروز_است
#ققنوس_ایران_از_خاکستر_خویش_بر_خواهد_خاست
@iranghoghnoos🔥🔥
Forwarded from 🔥ایران ققنوس🔥
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
🔺مستند رضا شاه بزرگ
در اين مستند بسيار زيبا و ديدنى، چگونگى به قدرت رسيدن #رضاخان در بدترين اوضاع سياسى و اجتماعى ايران و در زمانى كه قاجاريه و در كنارشان #آخوندهاى_زالوصفت ايران را شبيه به يكى از روستاهاى آفريقا كرده بودند، را خواهيد ديد.
در اين مستند زيبا خدمات رضا شاه بزرگ،
منجمله:
ساختن راه آهن شمال به جنوب ايران،
ساختن دانشگاه ملى،
تغيير لباس مردم،
اخراج مستشاران انگليسى از ايران،
كوتاه كردن دست #آخوندهاى_مفتخور از زندگى مردم،
فرستادن دانشجو به خارج از كشور براى ادامه تحصيل و ديگر خدماتى كه باعث تحولات بسيار بزرگى در ايران شد و چهره ايران را از يك كشور عقب افتاده به كشورى در حال مدرن شدن تبديل كرد.
اين مستند زيبا را حتما با اعضاى خانواده تان ببينيد و آنرا با دوستانتان به اشتراك بگذاريد.
#آرمان_ما_ایرانشهر_ماست
#چو_ایران_نباشد_تن_من_مباد
#نور_بر_تاریکی_پیروز_است
#ققنوس_ایران_از_خاکستر_خویش_بر_خواهد_خاست
@iranghoghnoos🔥
در اين مستند بسيار زيبا و ديدنى، چگونگى به قدرت رسيدن #رضاخان در بدترين اوضاع سياسى و اجتماعى ايران و در زمانى كه قاجاريه و در كنارشان #آخوندهاى_زالوصفت ايران را شبيه به يكى از روستاهاى آفريقا كرده بودند، را خواهيد ديد.
در اين مستند زيبا خدمات رضا شاه بزرگ،
منجمله:
ساختن راه آهن شمال به جنوب ايران،
ساختن دانشگاه ملى،
تغيير لباس مردم،
اخراج مستشاران انگليسى از ايران،
كوتاه كردن دست #آخوندهاى_مفتخور از زندگى مردم،
فرستادن دانشجو به خارج از كشور براى ادامه تحصيل و ديگر خدماتى كه باعث تحولات بسيار بزرگى در ايران شد و چهره ايران را از يك كشور عقب افتاده به كشورى در حال مدرن شدن تبديل كرد.
اين مستند زيبا را حتما با اعضاى خانواده تان ببينيد و آنرا با دوستانتان به اشتراك بگذاريد.
#آرمان_ما_ایرانشهر_ماست
#چو_ایران_نباشد_تن_من_مباد
#نور_بر_تاریکی_پیروز_است
#ققنوس_ایران_از_خاکستر_خویش_بر_خواهد_خاست
@iranghoghnoos🔥