کانال سردار دلها
966 subscribers
49.4K photos
26.9K videos
257 files
2.32K links
💠بِسمِـ رَبَّ الحٌسٖــیِݩ﴿؏﴾💠
اگه خیمه ی اسلامی آسیب ببیند
بیت الله الحرام و قرآن آسیب خواهد دید
بخشی ازوصیت نامه ی
#حاج_قاسم_سلیمانی
خدایاداغ سردارهرگزتاظهورمهدی فاطمه
از دلها نمیره

آیدی مدیر کانال

@sardaredelha59



https://t.me/sardare_dellha
Download Telegram
~🕊
#عاشقانه_شهدا🙃🍃

یڪی از تفریح های ما حضور در گلزار
شهدا بود؛ بین قطعہ ها قدم می زدیم و سن شهدا رو نگاه می ڪردیم ...
یڪ بار بهش گفتم: محمد ما ڪه بمیریم چون من دختر شهید هستم من رو قطعہ خانواده
شهدا دفن می ڪنند اما داماد شهید رو ڪه نمی آورند! بعد هم خندیدم ...
با جدیت گفت: قبل اینڪه تو بخواهی بروی آن دنیا من بین این
شهدا خوابیدم ...!

#شهید_محمدحسین_مرادی♥️🕊
.
@sardare_dellha
🌹سردار شهید عباس کریمی🌹

🌹🌹🌹
#عاشقانه_شهدا

تواضع و فروتنی عباس باور نکردنی بود. همیشه عادت داشت، وقتی من وارد اتاق می شدم، بلند می‏شد و به قامت می‏ ایستاد.
یک روز وقتی وارد شدم روی زانوانش ایستاد. ترسیدم، گفتم: عباس چیزی شده، پاهایت چطورند؟ خندید و گفت: «نه شما بد عادت شده‏ اید؟ من همیشه جلوی تو بلند می‏شوم. امروز خسته‏ ام. به زانو ایستادم». می‏دانستم اگر سالم بود بلند می‏شد و می ‏ایستاد. اصرار کردم که بگوید چه ناراحتی دارد. بعد از اصرار زیاد من گفت: چند روزی بود که پاهایم را از پوتین در نیاورده بودم. انگشتان پاهایم پوسیده است. نمی‏توانم روی پاهایم بایستم. عباس با همان حال، صبح روز بعد به منطقه جنگی رفت. این اتفاق به من نشان داد که حاج عباس کریمی از بندگان خاص خداوند است.

🌹همسر سردار شهید عباس کریمی🌹

----------------------------------


@sardare_dellha
~🕊
#عاشقانه_شهدا🙃🍃

چندماہ بعد عقدمون من وآقامحمد
رفتیم بازار واسه خرید..🛍
من دوتا شال خریدم...
یکیش #شال_سبز بود که چند بار هم
پوشیدمش اما یه روز محمد به من گفت:
خانومی،
اون شال سبزت رو میدیش به من؟😌🙄
حس خوبے به من میده😊
شما #سیدی و وقتے این شال سبز شما
هـمراهـمه قوت قلب مے گیرم💚
گفتم:آره که میشه...😊

گرفتش و خودش هم دوردوزش کرد
وشد شال گردنش
تو هـر ماموریتےکه میرفت یا به سرش مے بست
یا دور گردنش مینداخت ...
تو ماموریت آخرش هم
هـمون شال دور گردنش بود که
بعد #شهادت برام آوردن...💔


#شهید_محمد_تقی_سالخورده♥️🕊

🕊🕊🕊🕊


@sardare_dellha
#عاشقانه_شهدا 💕
.
▫️یهو وسط حرفـش میگفت:
"خانوم...♥️
▫️اگـه مݧ شہید شدم بہم افتخار کن..."
▫️مـیگـفـتـم:"وا بـه چـی افتخار کنم…؟!
▫️بـه ایݧ کـه شوهـر نـدارم…؟!"
▫️میـگفـت:
▫️بـه این افتخار کـن کـه من همه رو دوست دارم و...
▫️بـه خاطر همـه مردم میرم..
اگـہ نرم دشمن میاد داخل خاکموݧ...
▫️پیـش از ما هـم اگه شـہدا نمیرفتݧ...
حالا ما هـم نمیتونستـیم تو امنـیت و آرامـش زندگـی کنیم..."
▫️روز آخری کـه میخواست بره گفت:
"بیایـیـد وایسید عکس بگیریم…📸
کولـه شو کـه برداشت...
رفتم آب و قرآݧ بیارم...
فضا یـه جوری بود...
▫️فکر میـکردم ایݧ حالات فقط مخصوص فیلمـا و تو کتاباست...
احـسـاس میکردم...
▫️مهدی بال درآورده داره میـره...
از بـس کـه خوشحال بود...
ساکـشو خودم جمع کردم...
قرار بـود ۴۵ روزه بره و برگرده ولـی..
۲۱ روزِ بعد شهید 💔شد...

#شهید_مهدی_قاضی_خانی ..🌷🍃
#منم_باید_برم #یافاطمه🍃

@sardare_dellha
🕊#عاشقانه_شهدا🌷

✍🏻 قهـر بودیم
درحال نمازخواندن بود.
نمازش که تموم شد نشسته بودم و توجهی به همسـرم نداشتم .

📕کتاب شعرش را برداشت وبا یک لحن‌دلنشین شروع کرد به خواندن...

🔹ولی من باز باهاش قهـر بودم!
کتاب را گذاشت کنار...به من نگاه کرد و گفت:
"غـزل تمـام"...نمـازش تمـام...دنیـامات،سکوت بین من و واژه ها سکونت کرد.

🔹بازهم بهش نگاه نکردم..
اینبار پرسید: عاشقمی؟؟
سکوت کردم..
گفت: عاشقـم گـرنیستی لطفی بکن نفـرت بورز..
بی تفـاوت بودنت هـرلحظه آبـم می کند.
🔹دوباره با لبخند پرسید: عاشقمــــــی مگه نه؟؟؟
گفتم: نـــــــه
گفت: "تو نه می گویی و پیداست می گوید دلــت آری
"که این سان دشمنی یعنی که خیلـی_دوستــم_داری ."
زدم زیرخنده....و روبـروش نشستم....

🔹دیگر نتوانستم به ایشان نگویم که وجودش چقدر آرامـش بخشه.
بهش نگاه کردم و ازته دل گفتم.
خـداروشکـر که هستی .

 ✍🏻راوی:همسر شهید🌷
#خلبان_شهید_عباس_بابایی🕊


@sardare_dellha
"#شــهدای‌آســمانی"

#عاشقانه_شهدا🌷

همسرم از همان اول ازدواج پیشنهاد داد
که هر وقت دلخوری از من داری و نمیتوانی ابراز کنی، برایم بنویس! .

خودش هم همین کار را میکرد.
عادت داشت قبل از خواب همهء مسائل روز را حل کند. خیلی وقتها شبها برایم مینوشت که امروز بخاطر فلان مسئله از من دلخور شدی، منو ببخش😔. من منظوری نداشتم😔
آخرش هم یه جمله
عاشقانه مینوشت

گاهی من کاغذ را که میخواندم، میگفتم: کدام مسئله را میگی؟ من اصلا یادم نمیاد ، یعنی آن مسئله اصلا من را درگیر نکرده بود، ولی پویا مراقب بود که نکند من دلخور شده باشم...☺️ .

به نقل ازهمسرشهید مدافع حرم

#شهید_پویاایزدے🕊
#شادےارواح_طیبه_شهدا_صلوات💐

‍ شبتون شهدایی🌺🌹🌹


@sardare_dellha
🌹🌹🌹
#عاشقانه_شهدا

زُل زدم توی چشماشــــــ
گفتم: آقا معلم!🤔
برا همسرتون درسے ، پیشنهادے ، بحثے نداری؟🙅🏻
گفتــ: حالا دیگه خونه هم شده مدرسه!😣

گفتم : استاد استاده ،
چه توی خانه و چه توی مدرسه!😉
گفتــ: هر وقت خواستی
توے زندگیتــ نذر کنے ،
نذر کن ده شب نماز شبـــ بخونی!😇
یکی دیگه هم اینڪه سحرخیز باش...

بچه ها رو هم از همین الان عادت بده به سحرخیزی و نماز شبـــ... .
#شهید_مجتبی_کلاهدوزان


#شهدا شرمندہ ایم

🍃🌸الّلهُمَّ صَلِّ عَلے مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم🌸

🍃شبتون شهدایی و مملو از دلتنگی برای شهدا 💔



@sardare_dellha
_🥀‍﷽یاد خاطرات عاشقان خدا﷽

#عاشقانه_شهدا

اگہ ‌یہ وقت ‌مهمون داشتیم‌👨‍👩‍👧‍👦
ونزدیڪ ترین مغازه بہ ‌خونہ
بستہ بود
جاے دیگہ نمےرفت براے‌ خرید
مےگفت این بنده‌ خدا
بہ ‌گردنِ‌ما حق‌ داره
حق همسایہ‌ رو باید بجا ‌بیاریم
و از ایشون وسیلہ بخریم‌..
چون ‌نزدیڪ‌ منزل‌ ما هستن
بعد از شهادتش ‌هروقت ‌بخوام
‌براے نذرے چیزے بخرم
‌نگاه ‌میکنم‌ و نزدیک‌ترین
مغازه ‌رو بہ مزارِ شُهدا انتخاب ‌میکنم
‌کہ حقِ ‌همسایگـیِ
همسرمو بہ‌ جا بیارم..🥰🥀

#روایتے_از_همسرِ↓
#شهید_سیاهکالی_مرادی♥️🕊


شــانــ_بــاصــلــوات

الّلهُمَّ_صَلِّ_عَلَی_مُحَمَّدٍ_وَآلِ_مُحَمَّدٍ
#سلام_صبحتون_بخیر
#روزتون_متبرک_ب_نگاه_شهدا

@sardare_dellha
.
#عاشقانه_شهدا
قـهر بودیم،در حال نماز خوندن بود...

نمازش که تموم شد هنوز پشت به اون ور نشسته بودم...

کتاب شعرش و برداشت و با یه  لحن دلنشین شروع کرد به خوندن ولی من باز باهاش قهر بودم...!!!

کتاب و گذاشت کنار،بهم نگاه کرد و گفت:
"غزل تـمام ، نـمازش تمام ، دنـیا مات ،
سکوت بین من و واژه ها سکونت کرد"

باز هم بهش نـگاه نکردم...
اینبار پرسید:عاشقمی؟سکوت کردم...

گفت:
"عاشقم  گر نیستی
لطفی بکن نفرت بورز...
بی تـفاوت بـودنت هـر لحـظه آبم میکند"

دوباره با لبخند پرسید:عاشقمی مگه نه؟☺️
گفتم:نـه!

گفت:
"لبت نه گوید و پیداست میگوید دلت آری
که این سان دشمنی یعنی که خیلی دوستم داری "

زدم زیر خنده...
و رو بروش نشستم...
دیگه نتوستم بهش نگم 
وجودش چـــــقدر آرامش بخشه‌..

بهش نگاه کردم و از ته دل گفتم:
خدا رو شکر که هستی...❤️

(برگی از زندگی شهید عباس بابایی)

@sardare_dellha
💔

#عاشقانه_شهدا

‍ به همسرش گفت:
ﺍﮔﺮ ﺷﻬﯿﺪ ﺷﺪﻡ ﺁﻥ ﺩﻧﯿﺎ ﺑﺎ ﻫﻢ
ﺧﻮﺍﻫﯿﻢ ﺑﻮﺩ ﻭ ﺗﻮ ﺭﺍ ﺷﻔﺎﻋﺖ ﻣﯽﮐﻨﻢ

#عشق_آسمونی 💍
#شهید_مدافع_حرم
#شهید_محسن_قاجاریان
شهادت: 94/11/14
تدمر سوریه
🌷#شادی_روح_پرفتوح_شهید_صلوات

@sardare_dellha



#عاشقانه_شهدا

محمد در آخرین پیامک ،
برایم نوشته بود :
« هرجا باشم عاشقتـم
ایران باشم یا خارج ،
هرجا باشم عاشقتـم...»

می‌گفت همسرِ سادات داشتن
هم خوب است و هم سخت ...!
فکر اینکه همسرت دختر حضرت‌ زهرا (س)
است ، اجازه بدرفتاری را به آدم نمی‌ دهد
و از طرفی قدم‌هایش برڪت زندگی است.»

محمد خیلی خوش اخلاق بود ، واقعا
اگر بگویم اخم او را ندیدم گزافه نیست ،
حتی وقتی در معراج شهدا برای آخرین‌ بار
او را دیدم همان لبخندِ زیبا و همیشگی را
روی لب داشت ...

خدا را شڪر می‌ڪنم
که محمد من هم "شهید" شد
چون او شهادت را دوست داشت
خیلی شهادت را دوست داشت ...

به نقل از همسر شهید

#پاسدار_مدافع_حرم
#شهید_محمد_کامران

#سالروز_ولادت......🎈🎂🎈


@sardare_dellha
~🕊
#عاشقانه_شهدا🙃🍃

این انگشتر رو می بینی خانوم؟!
دُرّ نجفه،
همیشه همراهمه،
شنیدم اون هایی که انگشتر دُرّ نجف میندازن
روز قیامت حسرت نمی خورن،
باید برم نگین این انگشتر رو نصف کنم،
یه رکاب بخرم که تو هم انگشتر دُرّ نجف داشته باشی،
دلم نمیاد روز قیامت حسرت بخوری!🙂

📚یادت باشد
#شهید‌_حمید‌_سیاهکالی‌_مرادی♥️🕊
.
.
♡ایـنْجابِیْــت‌ُالشُّهَــداســت...

@sardare_dellha
🥀🕊🌹🌴🌹🕊🥀

#عاشقانه_شهدا

#شهیدی که
#مقام_معظم_رهبری
شالش را برای تبرک گرفت

#شهید_والامقام
#سید_جمال_قریشی

بچه‌های گردان علی‌اکبر(ع) میرن پیش رییس جمهور وقت (مقام معظم رهبری) تا دیداری داشته باشند و روحیه‌ بگیرن
تو مراسم ، سیدجمال که مسئول تبلیغات گردان بوده و مداح اهل بیت(ع)، برنامه اجرا می‌کنه و جلوی حضرت آقا مرثیه سرایی می‌کنه
موقع نماز وقتی حضرت آقا میان نماز رو شروع کنن #سید_جمال که قرار بود مکبر باشه شال سبزش و میندازه رو دوش آقا و میگه اینو می‌ذارم تا تبرک بشه و ان شاء الله در جبهه #شهید بشم
نماز که تموم میشه و میره شال رو بگیره آقا می‌فرمایند که شما ساداتی و اگه مشکلی نداره این به عنوان تبرک پیش من بمونه که #سید_جمال قبول می‌کنه.
بعداً حضرت آقا به برخی از دوستان لشگر می‌سپرن بیشتر هوای #سید_جمال رو داشته باشن و نذارن بره خط که حضورش برا بقیه رزمنده‌ها باعث دلگرمی و قوت قلبه
اتفاقاً تو عملیات همه مواظب بودن که خط نره و عقبه بمونه ، ولی تو شلوغی درگیری‌ها #سید_جمال هم جلو میره و به آرزوی دیرینه‌اش میرسه و #شهید میشه

شادی روح #امام_راحل و #شهدا
#صلوات

#اللهم_صل_علی_محمد_و_آل_محمد
#و_عجل_فرجهم
بِهم می‌گفت: ملیحه... !
ما یِه دیدن داریم، یِه نگاه کردن !
من تو خیابون شایَد ببینم
ولی نگاه نمی‌کنم


#عاشقانه_شهدا
#شهید_عباس_بابایی

🇮🇷@sardare_dellha
~🕊
#عاشقانه_شهدا🙃🍃

💞جعبه شیرینی رو جلوش گرفتم، یکی برداشت و گفت: «می‌تونم یکی دیگه بردارم؟» گفتم: «البته سید جون، این چه حرفیه؟» برداشت ولی هیچ کدوم رو نخورد. کار همیشگیش بود.

💞می‌گفت: «می‌برم با #خانم و بچه هام می‌خورم». می‌گفت: اینکه آدم شیرینی‌های زندگیشو با زن و بچه‌اش تقسیم کنه خیلی توی زندگی خانوادگی تأثیر می‌ذاره!

#شهید_سیدمرتضی_آوینی♥️🕊

📕سید‌مرتضی‌آوینی،‌ کتاب دانشجویی،ص۱۹


🇮🇷@sardare_dellha
~🕊
#عاشقانه_شهدا🙃🍃

عروسی‌مون توی تالاری بیرون از شهر بود. علیرضا به اقوامش سپرد که وقتی دنبال ماشین عروس اومدین، فقط بیرون شهر بوق بزنید و نمیخواهم صدای بوق ماشین، مردم رو اذیت کند. شاید یکی به سختی بچه‌اش رو خوابونده باشه یا اینکه آدمِ سالخورده یا بیماری تو خونه‌ای باشه.
خونه‌ی خودمون مجتمع آپارتمانی سپاه بود. علیرضا گفت بریم منزل پدرم و همونجا مهمون‌ها رو ببینیم. چون نمیخواهم کسی تا مجتمع دنبالمون‌ بیاد. آخه سَروصدای مهمون‌ها همسایه‌ها رو بیدار میکنه! بعد از اینکه با مهمونا خداحافظی کردیم، فقط دوتا از خواهرام همراه‌مون آمدند؛ خیلی بی‌سروصدا وارد منزل شدند و چندتا عکس گرفتند و رفتند.
از اون شبی که زندگی مشترک ما در اون ساختمان شروع شد، خیلی حواسمون جمع بود که صدای تلویزیون زیاد نباشه! توی راه‌پله‌ها به آرومی قدم برداریم و ...! به این شکل علیرضا سعی می‌کرد که حق‌ّالنّاسی بر گردنش نماند.

✍🏻به روایت همسر
#شهید‌_علیرضا_نوری♥️🕊

🇮🇷@sardare_dellha
~🕊
#عاشقانه_شهدا🙃🍃

⚘تواضع و فروتنی عباس باور نکردنی بود. همیشه عادت داشت، وقتی من وارد اتاق می شدم، بلند می‏شد و به قامت می‏ ایستاد.
یک روز وقتی وارد شدم روی زانوانش ایستاد. ترسیدم، گفتم: عباس چیزی شده، پاهایت چطورند؟ خندید و گفت: «نه شما بد عادت شده‏ اید؟ من همیشه جلوی تو بلند می‏شوم. امروز خسته‏ ام. به زانو ایستادم».

⚘می‏دانستم اگر سالم بود بلند می‏شد و می ‏ایستاد. اصرار کردم که بگوید چه ناراحتی دارد. بعد از اصرار زیاد من گفت: چند روزی بود که پاهایم را از پوتین در نیاورده بودم. انگشتان پاهایم پوسیده است. نمی‏توانم روی پاهایم بایستم. عباس با همان حال، صبح روز بعد به منطقه جنگی رفت. این اتفاق به من نشان داد که حاج عباس کریمی از بندگان خاص خداوند است.

#شهید_عباس_کریمی♥️🕊


🇮🇷@sardare_dellha