یکی دو ساعت بعد حاج آقایی با من تماس گرفت و خیلی خونسرد خبر #شهادتش را داد. دنیا روی سرم خراب شد نمیدانستم چکار باید بکنم .... یک ساعت بعد از شنیدن خبر ، به در و دیوار میخوردم.😔
به روایت از پدرشهید جواد کوهساری⚘ :
می گفتند #مدافعان حرم برای پول می روند. 😔#پسرم هیچ احتیاجی به پول نداشت. #ماشین نو برایش خریده بودم. #یک طبقه ی خانه را هم به نامش زده بودم و #هزینه ی نامزدی اش را هم کنار گذاشته بودم. پسرم هیچ نیازی نداشت و رفت.😔
پسرم #آقا جواد یک سال و نیم پیش از #شهادتش در فاز دوم متروی مشهد و در قرارگاه کار میکرد.#بیمه شده بود و حقوق میگرفت. ماشین مدل پایین هم داشت ولی براش ماشین صفر خریده بودم.😔
وقتی #جوادم را در لباس جنگ دیدم ، سر و صورتش را بوسیدم و
گفتم : من راضی ام ، برو ....😔🍃⚘🍃
#جوادم فوق العاده #پاک و #با حیا بود. ابداً ذره ای لغزش از او ندیدم. یکی از همرزمان او در عراق میگفت :#جواد در حالی که تیرها مثل #رگبار از روی سرش رد میشدند در حال جمعآوری #مینها بود تا راه را باز کنه.
به روایت از پدرشهید جواد کوهساری⚘ :
می گفتند #مدافعان حرم برای پول می روند. 😔#پسرم هیچ احتیاجی به پول نداشت. #ماشین نو برایش خریده بودم. #یک طبقه ی خانه را هم به نامش زده بودم و #هزینه ی نامزدی اش را هم کنار گذاشته بودم. پسرم هیچ نیازی نداشت و رفت.😔
پسرم #آقا جواد یک سال و نیم پیش از #شهادتش در فاز دوم متروی مشهد و در قرارگاه کار میکرد.#بیمه شده بود و حقوق میگرفت. ماشین مدل پایین هم داشت ولی براش ماشین صفر خریده بودم.😔
وقتی #جوادم را در لباس جنگ دیدم ، سر و صورتش را بوسیدم و
گفتم : من راضی ام ، برو ....😔🍃⚘🍃
#جوادم فوق العاده #پاک و #با حیا بود. ابداً ذره ای لغزش از او ندیدم. یکی از همرزمان او در عراق میگفت :#جواد در حالی که تیرها مثل #رگبار از روی سرش رد میشدند در حال جمعآوری #مینها بود تا راه را باز کنه.
به روایت از همسرشهید:
شهریور ماه سال ١٣٩٣ به مسجد جامع شهرمان برای اقامه ی نماز جماعت رفته بودم و آن شب به طور اتفاقی مصادف با ولادت حضرت معصومه (س) بود. مادر و خواهر شهید ، بنده را دیدند و اجازه ی خواستگاری گرفتند.
هنگام خواستگاری ، #یدالله از خودش تعریف نمیکرد و فقط به من می گفت که اگر مشکل و سختی در هنگام ازدواج پیش آمد بعد از ازدواج همه را جبران میکنم. الحمدالله هم قبل ازدواج و هم بعد آن برای من کم نگذاشت و کاملاً حواسش به من بود.😔
در زندگی خیلی به من #لطف و مهربانی داشت و بسیار #خوش اخلاق و #خوش خنده بود. قلبی #رئوف و #پاک داشت و هر کاری که از دستش بر می آمد برای خانواده و دیگران مضایقه نمیکرد.😔
در طول زندگی از مشکلات و خستگی های بیرون ، چیزی را به من منتقل نمیکرد و حتی با خستگی در کارهای خانه من را کمک میکرد. برای این کمک کردن هم هیچ منتی نداشت و با عشق و علاقه کار میکرد.
بنا به گفته ی همکارانش در محیط کار نیز #پرتلاش بود. در ماموریت ها هر جا که ما فوقش دستور می داد حاضر
می شد و پر تلاش بود. #شجاعت از ویژگی های بارز #شهید بود و من همواره به #نترس بودنش افتخارمی کردم. 🍃⚘🍃
شهریور ماه سال ١٣٩٣ به مسجد جامع شهرمان برای اقامه ی نماز جماعت رفته بودم و آن شب به طور اتفاقی مصادف با ولادت حضرت معصومه (س) بود. مادر و خواهر شهید ، بنده را دیدند و اجازه ی خواستگاری گرفتند.
هنگام خواستگاری ، #یدالله از خودش تعریف نمیکرد و فقط به من می گفت که اگر مشکل و سختی در هنگام ازدواج پیش آمد بعد از ازدواج همه را جبران میکنم. الحمدالله هم قبل ازدواج و هم بعد آن برای من کم نگذاشت و کاملاً حواسش به من بود.😔
در زندگی خیلی به من #لطف و مهربانی داشت و بسیار #خوش اخلاق و #خوش خنده بود. قلبی #رئوف و #پاک داشت و هر کاری که از دستش بر می آمد برای خانواده و دیگران مضایقه نمیکرد.😔
در طول زندگی از مشکلات و خستگی های بیرون ، چیزی را به من منتقل نمیکرد و حتی با خستگی در کارهای خانه من را کمک میکرد. برای این کمک کردن هم هیچ منتی نداشت و با عشق و علاقه کار میکرد.
بنا به گفته ی همکارانش در محیط کار نیز #پرتلاش بود. در ماموریت ها هر جا که ما فوقش دستور می داد حاضر
می شد و پر تلاش بود. #شجاعت از ویژگی های بارز #شهید بود و من همواره به #نترس بودنش افتخارمی کردم. 🍃⚘🍃
یکی دو ساعت بعد حاج آقایی با من تماس گرفت و خیلی خونسرد خبر #شهادتش را داد. دنیا روی سرم خراب شد نمیدانستم چکار باید بکنم .... یک ساعت بعد از شنیدن خبر ، به در و دیوار میخوردم.😔
به روایت از پدرشهید جواد کوهساری⚘ :
می گفتند #مدافعان حرم برای پول می روند. 😔#پسرم هیچ احتیاجی به پول نداشت. #ماشین نو برایش خریده بودم. #یک طبقه ی خانه را هم به نامش زده بودم و #هزینه ی نامزدی اش را هم کنار گذاشته بودم. پسرم هیچ نیازی نداشت و رفت.😔
پسرم #آقا جواد یک سال و نیم پیش از #شهادتش در فاز دوم متروی مشهد و در قرارگاه کار میکرد.#بیمه شده بود و حقوق میگرفت. ماشین مدل پایین هم داشت ولی براش ماشین صفر خریده بودم.😔
وقتی #جوادم را در لباس جنگ دیدم ، سر و صورتش را بوسیدم و
گفتم : من راضی ام ، برو ....😔🍃⚘🍃
#جوادم فوق العاده #پاک و #با حیا بود. ابداً ذره ای لغزش از او ندیدم. یکی از همرزمان او در عراق میگفت :#جواد در حالی که تیرها مثل #رگبار از روی سرش رد میشدند در حال جمعآوری #مینها بود تا راه را باز کنه.
به روایت از پدرشهید جواد کوهساری⚘ :
می گفتند #مدافعان حرم برای پول می روند. 😔#پسرم هیچ احتیاجی به پول نداشت. #ماشین نو برایش خریده بودم. #یک طبقه ی خانه را هم به نامش زده بودم و #هزینه ی نامزدی اش را هم کنار گذاشته بودم. پسرم هیچ نیازی نداشت و رفت.😔
پسرم #آقا جواد یک سال و نیم پیش از #شهادتش در فاز دوم متروی مشهد و در قرارگاه کار میکرد.#بیمه شده بود و حقوق میگرفت. ماشین مدل پایین هم داشت ولی براش ماشین صفر خریده بودم.😔
وقتی #جوادم را در لباس جنگ دیدم ، سر و صورتش را بوسیدم و
گفتم : من راضی ام ، برو ....😔🍃⚘🍃
#جوادم فوق العاده #پاک و #با حیا بود. ابداً ذره ای لغزش از او ندیدم. یکی از همرزمان او در عراق میگفت :#جواد در حالی که تیرها مثل #رگبار از روی سرش رد میشدند در حال جمعآوری #مینها بود تا راه را باز کنه.
به روایت از همسرشهید:
شهریور ماه سال ١٣٩٣ به مسجد جامع شهرمان برای اقامه ی نماز جماعت رفته بودم و آن شب به طور اتفاقی مصادف با ولادت حضرت معصومه (س) بود. مادر و خواهر شهید ، بنده را دیدند و اجازه ی خواستگاری گرفتند.
هنگام خواستگاری ، #یدالله از خودش تعریف نمیکرد و فقط به من می گفت که اگر مشکل و سختی در هنگام ازدواج پیش آمد بعد از ازدواج همه را جبران میکنم. الحمدالله هم قبل ازدواج و هم بعد آن برای من کم نگذاشت و کاملاً حواسش به من بود.😔
در زندگی خیلی به من #لطف و مهربانی داشت و بسیار #خوش اخلاق و #خوش خنده بود. قلبی #رئوف و #پاک داشت و هر کاری که از دستش بر می آمد برای خانواده و دیگران مضایقه نمیکرد.😔
در طول زندگی از مشکلات و خستگی های بیرون ، چیزی را به من منتقل نمیکرد و حتی با خستگی در کارهای خانه من را کمک میکرد. برای این کمک کردن هم هیچ منتی نداشت و با عشق و علاقه کار میکرد.
بنا به گفته ی همکارانش در محیط کار نیز #پرتلاش بود. در ماموریت ها هر جا که ما فوقش دستور می داد حاضر
می شد و پر تلاش بود. #شجاعت از ویژگی های بارز #شهید بود و من همواره به #نترس بودنش افتخارمی کردم. 🍃⚘🍃
شهریور ماه سال ١٣٩٣ به مسجد جامع شهرمان برای اقامه ی نماز جماعت رفته بودم و آن شب به طور اتفاقی مصادف با ولادت حضرت معصومه (س) بود. مادر و خواهر شهید ، بنده را دیدند و اجازه ی خواستگاری گرفتند.
هنگام خواستگاری ، #یدالله از خودش تعریف نمیکرد و فقط به من می گفت که اگر مشکل و سختی در هنگام ازدواج پیش آمد بعد از ازدواج همه را جبران میکنم. الحمدالله هم قبل ازدواج و هم بعد آن برای من کم نگذاشت و کاملاً حواسش به من بود.😔
در زندگی خیلی به من #لطف و مهربانی داشت و بسیار #خوش اخلاق و #خوش خنده بود. قلبی #رئوف و #پاک داشت و هر کاری که از دستش بر می آمد برای خانواده و دیگران مضایقه نمیکرد.😔
در طول زندگی از مشکلات و خستگی های بیرون ، چیزی را به من منتقل نمیکرد و حتی با خستگی در کارهای خانه من را کمک میکرد. برای این کمک کردن هم هیچ منتی نداشت و با عشق و علاقه کار میکرد.
بنا به گفته ی همکارانش در محیط کار نیز #پرتلاش بود. در ماموریت ها هر جا که ما فوقش دستور می داد حاضر
می شد و پر تلاش بود. #شجاعت از ویژگی های بارز #شهید بود و من همواره به #نترس بودنش افتخارمی کردم. 🍃⚘🍃
🔻شهیدی که مزارش بوی عطر میدهد👇
#شهید_سیداحمد_پلارک🌷
بعداز خواندن هر دو رکعت #نمازشب،
می خوابید و #بیدار می شد
تا دو رکعت دیگر بخواند!
از او سوال شد چرا؟!
در جواب گفت :
«نفس را باید #رنج داد تا #پاک شود » 🌷
# شادی روح شهدا #صلوات
#سـلام_بر_شـــهدا
#سلام_بر_مردان_بی_ادعا
پنج شنبه ها یادی کنیم از شهدا
🌹💫🌹💫🌹💫🌹💫 اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وآلِ مُحَمَّدٍ وعَجِّلْ فَرَجَهُم
@sardare_dellha
#شهید_سیداحمد_پلارک🌷
بعداز خواندن هر دو رکعت #نمازشب،
می خوابید و #بیدار می شد
تا دو رکعت دیگر بخواند!
از او سوال شد چرا؟!
در جواب گفت :
«نفس را باید #رنج داد تا #پاک شود » 🌷
# شادی روح شهدا #صلوات
#سـلام_بر_شـــهدا
#سلام_بر_مردان_بی_ادعا
پنج شنبه ها یادی کنیم از شهدا
🌹💫🌹💫🌹💫🌹💫 اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وآلِ مُحَمَّدٍ وعَجِّلْ فَرَجَهُم
@sardare_dellha