﷽یاد خاطرات عاشقان خدا ﷽
نگوییم آنها رفتند که ما امنیت داشته باشیم .
آنها رفتند تا دین خداوند در زمین
حاکم شود ..
اگر ما به تحقق دین خدا در زمین
کمک نکنیم ..
میشویم مصداق شهدا شرمنده ایم
شهدا را یاد کنید با ذکر صلوات
اللهُمَّ صلِّ عَلی مُحَمَّدٍ و آلِ مُحَمَّد و عجِّل فَرَجَهُم
شبتون شهدایی و مملو از دلتنگی برای شهدا 🥀🥀
@sardare_dellha
نگوییم آنها رفتند که ما امنیت داشته باشیم .
آنها رفتند تا دین خداوند در زمین
حاکم شود ..
اگر ما به تحقق دین خدا در زمین
کمک نکنیم ..
میشویم مصداق شهدا شرمنده ایم
شهدا را یاد کنید با ذکر صلوات
اللهُمَّ صلِّ عَلی مُحَمَّدٍ و آلِ مُحَمَّد و عجِّل فَرَجَهُم
شبتون شهدایی و مملو از دلتنگی برای شهدا 🥀🥀
@sardare_dellha
#شهیدبسیجیی_علے_ببیات🌺 📢 لگوبرداری_از_شهید
پای درد دلش که مینشینی ، حرف دلش #احیاء #امربه #معروف و نهی از #منکر و جذب حداکثری بود، یعنی همان حرف های رهبرش همان که بعد از نماز های اول وقتش او را دعا میکرد و غصه تنهایی اش را میخورد. علیرضا در هرزمان دنبال شناخت #تکلیفش بود و انجام آن به نحو احسن ، به قول خودش مثل سلمان فارسی!
یک روز #کار_فرهنگی ، یک روز روشنگری و مبارزه برعلیه غبار #فتنه۸۸ یک روز امداد رسانی به بیماران در اورژانس و امروز هم دفاع از حریم آل الله و فریاد رسی از مظلوم.
در سپاه محمد (ص) آموزش میبیند، اما حضرت زهرا (سلام الله) او را برای سپاه خویش تربیت کرده است ❤️سپاه فاطمیون ❤️
و مزاری فاطمی که نشانی از مزارش نیست....
کساني که گفتند:
«پروردگار ما الله است»، سپس استقامت کردند، نه ترسي براي آنان است و نه اندوهگين ميشوند.(احقاف /13)
#متولد_بهمن_۱۳۶۵
#شهادت۲۳فروردین۹۵
#جنوب_حلب
#_شهدا_شرمنده_ایم_
#_شهدا_رهبرم_را_دعا_کنید_
@sardare_dellha
پای درد دلش که مینشینی ، حرف دلش #احیاء #امربه #معروف و نهی از #منکر و جذب حداکثری بود، یعنی همان حرف های رهبرش همان که بعد از نماز های اول وقتش او را دعا میکرد و غصه تنهایی اش را میخورد. علیرضا در هرزمان دنبال شناخت #تکلیفش بود و انجام آن به نحو احسن ، به قول خودش مثل سلمان فارسی!
یک روز #کار_فرهنگی ، یک روز روشنگری و مبارزه برعلیه غبار #فتنه۸۸ یک روز امداد رسانی به بیماران در اورژانس و امروز هم دفاع از حریم آل الله و فریاد رسی از مظلوم.
در سپاه محمد (ص) آموزش میبیند، اما حضرت زهرا (سلام الله) او را برای سپاه خویش تربیت کرده است ❤️سپاه فاطمیون ❤️
و مزاری فاطمی که نشانی از مزارش نیست....
کساني که گفتند:
«پروردگار ما الله است»، سپس استقامت کردند، نه ترسي براي آنان است و نه اندوهگين ميشوند.(احقاف /13)
#متولد_بهمن_۱۳۶۵
#شهادت۲۳فروردین۹۵
#جنوب_حلب
#_شهدا_شرمنده_ایم_
#_شهدا_رهبرم_را_دعا_کنید_
@sardare_dellha
#شهیدبسیجیی_علے_ببیات🌺 📢 لگوبرداری_از_شهید
پای درد دلش که مینشینی ، حرف دلش #احیاء #امربه #معروف و نهی از #منکر و جذب حداکثری بود، یعنی همان حرف های رهبرش همان که بعد از نماز های اول وقتش او را دعا میکرد و غصه تنهایی اش را میخورد. علیرضا در هرزمان دنبال شناخت #تکلیفش بود و انجام آن به نحو احسن ، به قول خودش مثل سلمان فارسی!
یک روز #کار_فرهنگی ، یک روز روشنگری و مبارزه برعلیه غبار #فتنه۸۸ یک روز امداد رسانی به بیماران در اورژانس و امروز هم دفاع از حریم آل الله و فریاد رسی از مظلوم.
در سپاه محمد (ص) آموزش میبیند، اما حضرت زهرا (سلام الله) او را برای سپاه خویش تربیت کرده است ❤️سپاه فاطمیون ❤️
و مزاری فاطمی که نشانی از مزارش نیست....
کساني که گفتند:
«پروردگار ما الله است»، سپس استقامت کردند، نه ترسي براي آنان است و نه اندوهگين ميشوند.(احقاف /13)
#متولد_بهمن_۱۳۶۵
#شهادت۲۳فروردین۹۵
#جنوب_حلب
#_شهدا_شرمنده_ایم_
#_شهدا_رهبرم_را_دعا_کنید_
@sardare_dellha
پای درد دلش که مینشینی ، حرف دلش #احیاء #امربه #معروف و نهی از #منکر و جذب حداکثری بود، یعنی همان حرف های رهبرش همان که بعد از نماز های اول وقتش او را دعا میکرد و غصه تنهایی اش را میخورد. علیرضا در هرزمان دنبال شناخت #تکلیفش بود و انجام آن به نحو احسن ، به قول خودش مثل سلمان فارسی!
یک روز #کار_فرهنگی ، یک روز روشنگری و مبارزه برعلیه غبار #فتنه۸۸ یک روز امداد رسانی به بیماران در اورژانس و امروز هم دفاع از حریم آل الله و فریاد رسی از مظلوم.
در سپاه محمد (ص) آموزش میبیند، اما حضرت زهرا (سلام الله) او را برای سپاه خویش تربیت کرده است ❤️سپاه فاطمیون ❤️
و مزاری فاطمی که نشانی از مزارش نیست....
کساني که گفتند:
«پروردگار ما الله است»، سپس استقامت کردند، نه ترسي براي آنان است و نه اندوهگين ميشوند.(احقاف /13)
#متولد_بهمن_۱۳۶۵
#شهادت۲۳فروردین۹۵
#جنوب_حلب
#_شهدا_شرمنده_ایم_
#_شهدا_رهبرم_را_دعا_کنید_
@sardare_dellha
🕊شهیدی که تروریستهای کومله گوشت بدنش را خوردند!
همان لباس با آرم سپاهی که پوشیده بود، کفایت میکرد تا خونخواران کومله تا لحظه شهادت بلاهائی برسر او بیاورند که باور این رفتارها از یک انسان بسیار سخت است
شهید وکیلی ساکن شهر قم بود و در اردیبهشت سال ۵۹ و درجریان عملیات آزادسازی شهر سنندج بعد از نبردی دلاورانه ، مجروح شد و توسط کومله به گروگان گرفته شد.
شهیداحمد وکیلی همان لباس با آرم سپاهی که پوشیده بود، کفایت میکرد تا خونخواران کومله تا لحظه شهادت بلاهائی برسر او بیاورند که باور این رفتارها از یک انسان بسیار سخت است
بعد از مجروحیت دیگر هیچ خبری از او نبود و نیست و برای همیشه مفقود الاثر شد و تنها سند و حکایت بعد از به گروگان گرفته شدن ایشان خاطرات یک برادر ارتشی است که از آن دوران دارد:
حدود یک سال و چندی که دردست کومله اسیر بودم همان اول پاشنههای هر دو پایم را با مته و دلر سوراخ کردند و برادران دیگر را هم نعل کوبیدند و با اراجیف و فحاشی براین عملشان شادمانی میکردند.
بعد از ۱۸ روز قرارشد ما را به سبک دموکراتیک و آزادانه!! محاکمه و دادگاهی کنند.
روزدادگاه رسید، عدهای به اعدام فوری و بقیه هم به اعدام قسطی (یعنی به تدریج) محکوم شدیم. حکم ما که اعداممان قسطی بود بصورت کشیدن ناخنها، بریدن گوشتهای بازو و پاها، زدن توسط کابل، نوشتن شمارهای انقلابی! توسط هویه برقی و آتش سیگار به سینه و پشت و تمامی اینها بی چون و چرا اجراء میشد. که آثارش بخوبی به بدنم مشخص است.
عروسی دختر یکی از سرکردگان بود، دستور داده شد ۱۶ نفر ازمقاوم ترین بچههای سپاه وبسیج وارتش و دو روحانی راکه همه جوان بودند، آوردند و تک تک ازپشت سر بریده شدند، این برادران عزیز مانند مرغ سربریده پرپر میزدند وآنها شادی و هلهله میکردند.
شهید احمد وکیلی (سعید) ۷۵ روز زیر شکنجه بود، ابتدا به هر دوپایش نعل کوبیده وبه همین ترتیب برای آوردن چوب و سنگ به بیگاری میبردند. پس ازدادگاهی شدن محکوم به شکنجه مرگ شد بلکه اعتراف کند.
اولین کاری که کردند هر دودستش را ازبازو بریدند وچون وضع جسمانی خوبی نداشت برای معالجه و درمان به بهداری برده شد و این بهداری بردن و معالجه کردن هایشان بخاطراین بود که مدت بیشتری بتوانند شکنجه کنند والا حیوانات وحشی را با ترحم هیچ سنخیتی نیست.
پس از آن معالجه سطحی، با دستگاه های برقی تمام صورتش راسوزاندند، سوزاندن پوست تنها مقدمه شکنجه بود به این معنی که مدتی میگذرد تا پوستهای نو جانشین سوخته شده و آن وقت همان پوستهای تازه را میکندند که درد و سوزندگیاش بسیار بیش ازقبل است و خونریزی شروع میشود و تازه آن وقت نوبت آب نمک است که باهمان جراحات داخل دیگ آب نمک میاندازند.
تمام این مراحل را احمد(سعید) وکیلی را بااستقامتی وصفناپذیر تحمل کرد ولب به سخن نگشود.
او از ایمانی بسیار بالا برخوردار بود و مرتب قرآن را زمزمه میکرد. استقامت این جوان آن بیرحمها را بیشتر جری میکرد.
او که دیگر نه دستی، نه پایی، نه چشمی و نه جوارحی سالم داشت با قلبی سوخته به درگاه خدا نالید: خدایا مپسند اینچنین در حضور شیاطین افتاده و نالان باشم دوست دارم افتادگیام تنها برای تو باشد و بس خداوند دعایش را اجابت نمود. سعید را به دادگاه دیگری بردند و محکوم به اعدام گردید.
زخمهایش را باز کردند و پس از آنکه با نمک مرهم گذاشتند داخل دیگ آب جوش که زیرش آتش بود انداختند و همان جا شهید شد و با لبی ذاکر به دیدار معشوق شتافت.
اما آنها که حتی از جسد بیجانش نیز وحشت داشتند دیگر اعضایش را مثله نمودند و جگرش را به خورد ما که هم سلولیش بودیم دادند و مقداری را هم خودشان خوردند و البته ناگفته نماند مقداری را هم برای امام جمعه ارومیه فرستادند.
امروز همه ما در دفاع از خون پاک این شهدای مسئول و باید پاسخگوی خون پاک این عزیزان باشیم.
🌹شهدا شرمنده ایم.
که می دانیم کدام یک از اعمال مان مارا شرمنده شما می کند و خود را اصلاح نمی کنیم...
شهدا شرمنده ایم که همیشه شرمنده ایم...
شما را به سرورتان اباعبدالله قسم،کمک کنید تا شرمنده تان نباشیم
افکارما نیازمند یاری دستان شماست
ٱللَّٰهُمَّ صَلِّ عَلَىٰ مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ🌹
@sardare_dellha
همان لباس با آرم سپاهی که پوشیده بود، کفایت میکرد تا خونخواران کومله تا لحظه شهادت بلاهائی برسر او بیاورند که باور این رفتارها از یک انسان بسیار سخت است
شهید وکیلی ساکن شهر قم بود و در اردیبهشت سال ۵۹ و درجریان عملیات آزادسازی شهر سنندج بعد از نبردی دلاورانه ، مجروح شد و توسط کومله به گروگان گرفته شد.
شهیداحمد وکیلی همان لباس با آرم سپاهی که پوشیده بود، کفایت میکرد تا خونخواران کومله تا لحظه شهادت بلاهائی برسر او بیاورند که باور این رفتارها از یک انسان بسیار سخت است
بعد از مجروحیت دیگر هیچ خبری از او نبود و نیست و برای همیشه مفقود الاثر شد و تنها سند و حکایت بعد از به گروگان گرفته شدن ایشان خاطرات یک برادر ارتشی است که از آن دوران دارد:
حدود یک سال و چندی که دردست کومله اسیر بودم همان اول پاشنههای هر دو پایم را با مته و دلر سوراخ کردند و برادران دیگر را هم نعل کوبیدند و با اراجیف و فحاشی براین عملشان شادمانی میکردند.
بعد از ۱۸ روز قرارشد ما را به سبک دموکراتیک و آزادانه!! محاکمه و دادگاهی کنند.
روزدادگاه رسید، عدهای به اعدام فوری و بقیه هم به اعدام قسطی (یعنی به تدریج) محکوم شدیم. حکم ما که اعداممان قسطی بود بصورت کشیدن ناخنها، بریدن گوشتهای بازو و پاها، زدن توسط کابل، نوشتن شمارهای انقلابی! توسط هویه برقی و آتش سیگار به سینه و پشت و تمامی اینها بی چون و چرا اجراء میشد. که آثارش بخوبی به بدنم مشخص است.
عروسی دختر یکی از سرکردگان بود، دستور داده شد ۱۶ نفر ازمقاوم ترین بچههای سپاه وبسیج وارتش و دو روحانی راکه همه جوان بودند، آوردند و تک تک ازپشت سر بریده شدند، این برادران عزیز مانند مرغ سربریده پرپر میزدند وآنها شادی و هلهله میکردند.
شهید احمد وکیلی (سعید) ۷۵ روز زیر شکنجه بود، ابتدا به هر دوپایش نعل کوبیده وبه همین ترتیب برای آوردن چوب و سنگ به بیگاری میبردند. پس ازدادگاهی شدن محکوم به شکنجه مرگ شد بلکه اعتراف کند.
اولین کاری که کردند هر دودستش را ازبازو بریدند وچون وضع جسمانی خوبی نداشت برای معالجه و درمان به بهداری برده شد و این بهداری بردن و معالجه کردن هایشان بخاطراین بود که مدت بیشتری بتوانند شکنجه کنند والا حیوانات وحشی را با ترحم هیچ سنخیتی نیست.
پس از آن معالجه سطحی، با دستگاه های برقی تمام صورتش راسوزاندند، سوزاندن پوست تنها مقدمه شکنجه بود به این معنی که مدتی میگذرد تا پوستهای نو جانشین سوخته شده و آن وقت همان پوستهای تازه را میکندند که درد و سوزندگیاش بسیار بیش ازقبل است و خونریزی شروع میشود و تازه آن وقت نوبت آب نمک است که باهمان جراحات داخل دیگ آب نمک میاندازند.
تمام این مراحل را احمد(سعید) وکیلی را بااستقامتی وصفناپذیر تحمل کرد ولب به سخن نگشود.
او از ایمانی بسیار بالا برخوردار بود و مرتب قرآن را زمزمه میکرد. استقامت این جوان آن بیرحمها را بیشتر جری میکرد.
او که دیگر نه دستی، نه پایی، نه چشمی و نه جوارحی سالم داشت با قلبی سوخته به درگاه خدا نالید: خدایا مپسند اینچنین در حضور شیاطین افتاده و نالان باشم دوست دارم افتادگیام تنها برای تو باشد و بس خداوند دعایش را اجابت نمود. سعید را به دادگاه دیگری بردند و محکوم به اعدام گردید.
زخمهایش را باز کردند و پس از آنکه با نمک مرهم گذاشتند داخل دیگ آب جوش که زیرش آتش بود انداختند و همان جا شهید شد و با لبی ذاکر به دیدار معشوق شتافت.
اما آنها که حتی از جسد بیجانش نیز وحشت داشتند دیگر اعضایش را مثله نمودند و جگرش را به خورد ما که هم سلولیش بودیم دادند و مقداری را هم خودشان خوردند و البته ناگفته نماند مقداری را هم برای امام جمعه ارومیه فرستادند.
امروز همه ما در دفاع از خون پاک این شهدای مسئول و باید پاسخگوی خون پاک این عزیزان باشیم.
🌹شهدا شرمنده ایم.
که می دانیم کدام یک از اعمال مان مارا شرمنده شما می کند و خود را اصلاح نمی کنیم...
شهدا شرمنده ایم که همیشه شرمنده ایم...
شما را به سرورتان اباعبدالله قسم،کمک کنید تا شرمنده تان نباشیم
افکارما نیازمند یاری دستان شماست
ٱللَّٰهُمَّ صَلِّ عَلَىٰ مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ🌹
@sardare_dellha
احساس میکنم که گم شده ام.....
شهدا میشود مرا تفحصم کنید
گم شده ام.....درکجا نمیدانم.....
بیش از همه در خودم..
شما را ب آن سربندهایتان تفحصم کنید..
آخر که چه؟
مگر نه این است که از خاک آمدم و به خاک میروم؟
پس چه بهتر که خاکی بروم
دیگر تحمل ندارم
قلبم پر از حب دنیاست
چشمانم که هنوز گریان است
دستانم هنوز به سوی شماست
پاهایم هنوز در راهتان است
گوشهایم هنوز نوایتان را میشنود
پس تا دیر نشده به داد این تن برسید::::
شهدا تفحصم کنید
شما را به سر بندهایتان قسم تفحصم کنید ؛؛؛؛؛؛؛؛
شهدا_شرمنده_ایم
@sardare_dellha
شهدا میشود مرا تفحصم کنید
گم شده ام.....درکجا نمیدانم.....
بیش از همه در خودم..
شما را ب آن سربندهایتان تفحصم کنید..
آخر که چه؟
مگر نه این است که از خاک آمدم و به خاک میروم؟
پس چه بهتر که خاکی بروم
دیگر تحمل ندارم
قلبم پر از حب دنیاست
چشمانم که هنوز گریان است
دستانم هنوز به سوی شماست
پاهایم هنوز در راهتان است
گوشهایم هنوز نوایتان را میشنود
پس تا دیر نشده به داد این تن برسید::::
شهدا تفحصم کنید
شما را به سر بندهایتان قسم تفحصم کنید ؛؛؛؛؛؛؛؛
شهدا_شرمنده_ایم
@sardare_dellha
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
همه گفتند : شهدا شرمنده ایم
خیلی ها شنیدند : شهدا شرمنده ایم
خیلی ها نوشتند : شهدا شرمنده ایم
خیلی ها دیدند : شهدا شرمنده ایم
همه !
همه شرمنده ایم !
اما نمی دونم چند نفر سعی دارن از این شرمندگی شهدا خارج بشن !!
از هر جا که عبور می کنیم؛
نام شهیدی می درخشد
پس یادمان باشد،قدم به قدم را بدهکاریم به آنهایی که،
پل عبور ما شدند در این دنیا......
🌺همه با هم با زنده و جاوید نگه داشتن راه نورانی شهدا را ادامه دهیم 🌺
#شهید_حاج_قاسم_سلیمانی
#شهید_شهروز_مظفری_نیا
#شهید_حسین_پورجعفری
🇮🇷 @sardare_dellha
خیلی ها شنیدند : شهدا شرمنده ایم
خیلی ها نوشتند : شهدا شرمنده ایم
خیلی ها دیدند : شهدا شرمنده ایم
همه !
همه شرمنده ایم !
اما نمی دونم چند نفر سعی دارن از این شرمندگی شهدا خارج بشن !!
از هر جا که عبور می کنیم؛
نام شهیدی می درخشد
پس یادمان باشد،قدم به قدم را بدهکاریم به آنهایی که،
پل عبور ما شدند در این دنیا......
🌺همه با هم با زنده و جاوید نگه داشتن راه نورانی شهدا را ادامه دهیم 🌺
#شهید_حاج_قاسم_سلیمانی
#شهید_شهروز_مظفری_نیا
#شهید_حسین_پورجعفری
🇮🇷 @sardare_dellha
فرازی از وصیتنامہ
#شهیدمدافعحرممجیدسلمانیان
اگر مےخواهید نذری ڪنید
فقط گناه نڪنید
مثلا نذر ڪنید یڪ روز گناه نمےڪنم...
هدیہ بہ آقا صاحب الزمان (عج) از طرف خودم ؛
یعنے از طرف خودتان عملے را برای سلامتے و تعجیل در فرج آقا امام زمان(عج) انجام مےدهید ڪہ یڪے از مجربترین ڪارها برای آقا است .
یا اگر مےخواهید برای اموات ڪاری انجام دهید ، بہ نیابت از آنها برای تعجیل در فرج آقا امام زمان(عج) نذر ڪنید.
در کربلای خانطومان از آخرین نفراتی بود که از خط خارج شد و تا آخرین ساعات مقاومت کرد.
موقع عقب نشینی داشت از خاکریز رد میشد که روی خاکریز یه تیر از پشت خورد و گفت یا زهرا و با صورت از بالای خاکریز زمین افتاد... تیر خورده بود توی ریه اش سینه اش خیلی خس خس میکرد و یا حسین و یا زهرا میگفت...
بهم گفت آب داری؟
گفتم نه
گفت پس جیب خشاب رو باز کن داره رو سینه ام سنگینی میکنه
جیب خشاب رو که باز کردم شروع کرد شهادتین گفتن
گفتم شیخ مجید من میرم کمک بیارم ببرمت گفت نمیخواد
و لحظاتی بعد شهید شد
پیکر مطهرش هم همونجا موند...
شهدا شرمنده ایم
#شهیدمدافعحرممجیدسلمانیان
اگر مےخواهید نذری ڪنید
فقط گناه نڪنید
مثلا نذر ڪنید یڪ روز گناه نمےڪنم...
هدیہ بہ آقا صاحب الزمان (عج) از طرف خودم ؛
یعنے از طرف خودتان عملے را برای سلامتے و تعجیل در فرج آقا امام زمان(عج) انجام مےدهید ڪہ یڪے از مجربترین ڪارها برای آقا است .
یا اگر مےخواهید برای اموات ڪاری انجام دهید ، بہ نیابت از آنها برای تعجیل در فرج آقا امام زمان(عج) نذر ڪنید.
در کربلای خانطومان از آخرین نفراتی بود که از خط خارج شد و تا آخرین ساعات مقاومت کرد.
موقع عقب نشینی داشت از خاکریز رد میشد که روی خاکریز یه تیر از پشت خورد و گفت یا زهرا و با صورت از بالای خاکریز زمین افتاد... تیر خورده بود توی ریه اش سینه اش خیلی خس خس میکرد و یا حسین و یا زهرا میگفت...
بهم گفت آب داری؟
گفتم نه
گفت پس جیب خشاب رو باز کن داره رو سینه ام سنگینی میکنه
جیب خشاب رو که باز کردم شروع کرد شهادتین گفتن
گفتم شیخ مجید من میرم کمک بیارم ببرمت گفت نمیخواد
و لحظاتی بعد شهید شد
پیکر مطهرش هم همونجا موند...
شهدا شرمنده ایم
فرازی از وصیتنامہ
#شهیدمدافعحرممجیدسلمانیان
اگر مےخواهید نذری ڪنید
فقط گناه نڪنید
مثلا نذر ڪنید یڪ روز گناه نمےڪنم...
هدیہ بہ آقا صاحب الزمان (عج) از طرف خودم ؛
یعنے از طرف خودتان عملے را برای سلامتے و تعجیل در فرج آقا امام زمان(عج) انجام مےدهید ڪہ یڪے از مجربترین ڪارها برای آقا است .
یا اگر مےخواهید برای اموات ڪاری انجام دهید ، بہ نیابت از آنها برای تعجیل در فرج آقا امام زمان(عج) نذر ڪنید.
در کربلای خانطومان از آخرین نفراتی بود که از خط خارج شد و تا آخرین ساعات مقاومت کرد.
موقع عقب نشینی داشت از خاکریز رد میشد که روی خاکریز یه تیر از پشت خورد و گفت یا زهرا و با صورت از بالای خاکریز زمین افتاد... تیر خورده بود توی ریه اش سینه اش خیلی خس خس میکرد و یا حسین و یا زهرا میگفت...
بهم گفت آب داری؟
گفتم نه
گفت پس جیب خشاب رو باز کن داره رو سینه ام سنگینی میکنه
جیب خشاب رو که باز کردم شروع کرد شهادتین گفتن
گفتم شیخ مجید من میرم کمک بیارم ببرمت گفت نمیخواد
و لحظاتی بعد شهید شد
پیکر مطهرش هم همونجا موند...
شهدا شرمنده ایم
🇮🇷 @sardare_dellha
#شهیدمدافعحرممجیدسلمانیان
اگر مےخواهید نذری ڪنید
فقط گناه نڪنید
مثلا نذر ڪنید یڪ روز گناه نمےڪنم...
هدیہ بہ آقا صاحب الزمان (عج) از طرف خودم ؛
یعنے از طرف خودتان عملے را برای سلامتے و تعجیل در فرج آقا امام زمان(عج) انجام مےدهید ڪہ یڪے از مجربترین ڪارها برای آقا است .
یا اگر مےخواهید برای اموات ڪاری انجام دهید ، بہ نیابت از آنها برای تعجیل در فرج آقا امام زمان(عج) نذر ڪنید.
در کربلای خانطومان از آخرین نفراتی بود که از خط خارج شد و تا آخرین ساعات مقاومت کرد.
موقع عقب نشینی داشت از خاکریز رد میشد که روی خاکریز یه تیر از پشت خورد و گفت یا زهرا و با صورت از بالای خاکریز زمین افتاد... تیر خورده بود توی ریه اش سینه اش خیلی خس خس میکرد و یا حسین و یا زهرا میگفت...
بهم گفت آب داری؟
گفتم نه
گفت پس جیب خشاب رو باز کن داره رو سینه ام سنگینی میکنه
جیب خشاب رو که باز کردم شروع کرد شهادتین گفتن
گفتم شیخ مجید من میرم کمک بیارم ببرمت گفت نمیخواد
و لحظاتی بعد شهید شد
پیکر مطهرش هم همونجا موند...
شهدا شرمنده ایم
🇮🇷 @sardare_dellha