کانال سردار دلها
967 subscribers
49.4K photos
26.9K videos
257 files
2.32K links
💠بِسمِـ رَبَّ الحٌسٖــیِݩ﴿؏﴾💠
اگه خیمه ی اسلامی آسیب ببیند
بیت الله الحرام و قرآن آسیب خواهد دید
بخشی ازوصیت نامه ی
#حاج_قاسم_سلیمانی
خدایاداغ سردارهرگزتاظهورمهدی فاطمه
از دلها نمیره

آیدی مدیر کانال

@sardaredelha59



https://t.me/sardare_dellha
Download Telegram


۱۶ سال بیشتر نداشت که #مادر شد💞

و حالا این پسرک، نه تنها فرزند بلکه هم بازی و همه وجودش شده بود...💚

احمد قد کشید و بزرگ شد
و حالا از مادر اجازه #رزم مےخواست♦️

این #شیرزن_لبنانی با جنگ بیگانه نبود
#لبنان ، سرزمینی نیست که به چشم استعمارگران نیاید...

اما سلام بدرالدین به پسر اجازه رفتن داد...
پسر رفت و #مادر به چشم خود مےدید که
پسرش
دوستش
هم بازی اش
پاره تنش
دارد مےرود💔
اما سر بلند کرد و گفت
#جوان_رشیدم_فدای_عمه_سادات
#پسرم_فدای_مهدی_عج

عجب #صبری دارند این #مادران_شهدا...
عجب دل بزرگی دارند ...
😭😭😭😭😭😭😭

هیچ تیری،بر پیکر #شهید اصابت نمی کند
مگر آنکه اول... از  قلب مادرش گذشته باشد
همیشه "قلب #مادر_شهید" ، زودتر شهید می شود !

#سلام_بدر_الدین
#مادر_شهید #احمد_محمد_مشلب


#شهدادستهایم‌رابگیرید.

🍃🌸الّلهُمَّ صَلِّ عَلے مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم🌸

🍃شبتون شهدایی و مملو از دلتنگی برای شهدا 💔
@sardare_dellha
۱۶ سال بیشتر نداشت که #مادر شد💞

و حالا این پسرک، نه تنها فرزند بلکه هم بازی و همه وجودش شده بود...💚

احمد قد کشید و بزرگ شد
و حالا از مادر اجازه #رزم مےخواست♦️

این #شیرزن_لبنانی با جنگ بیگانه نبود
#لبنان ، سرزمینی نیست که به چشم استعمارگران نیاید...

اما سلام بدرالدین به پسر اجازه رفتن داد...
پسر رفت و #مادر به چشم خود مےدید که
پسرش
دوستش
هم بازی اش
پاره تنش
دارد مےرود💔
اما سر بلند کرد و گفت
#جوان_رشیدم_فدای_عمه_سادات
#پسرم_فدای_مهدی_عج

عجب #صبری دارند این #مادران_شهدا...
عجب دل بزرگی دارند ...
😭😭😭😭😭😭😭

هیچ تیری،بر پیکر #شهید اصابت نمی کند
مگر آنکه اول... از  قلب مادرش گذشته باشد
همیشه "قلب #مادر_شهید" ، زودتر شهید می شود !

#سلام_بدر_الدین
#مادر_شهید #احمد_محمد_مشلب


#شهدادستهایم‌رابگیرید.

🍃🌸الّلهُمَّ صَلِّ عَلے مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم🌸

🍃شبتون شهدایی و مملو از دلتنگی برای شهدا 💔
🦋🦋🦋



@sardare_dellha
#مادر
چند روزي از شهادت شاهرخ🥀گذشت. جلوي درمقرايستاده بودم. يك
يك پيرزن پياده شد. راننده كه ازبچه هاي خودرونظامي جلو اومد ايســتادو
قبلا هم ســاکن آبادان بوده. ميگه ً
سپاه بود گفت: اين مــادرازتهران اومده ببين ميتوني کمکش کني.

جلورفتم سلام کردم گفتم: من همه بچه هاراميشناسم اسم پسرت چيه؟پیرزن خوشحال شدگفت: ميتوني شاهرخ ضرغام🥀روصداکني؟
َسرم يکدفعه داغ شدنميدانســتم چه بگويم😔آوردمش داخل و
بنشينيد اينجا
رفته جلو، هنوز برنگشته.😔



که دربياباني نشسته مو
گفت: مادر چرا نشستي پاشو بريم. گفتم: پسرم🥀 کجائي،
دستم را گرفت و گفتم
نميگي اين مادرپيردلش برا پسرش تنگ ميشه؟😔مرا بردکناريک رودخانه زيبا
گفت: همين جا بنشين و خاکريزرفت ازپشت خاکريزدو سيد نوراني به استقبالش امدندشاهرخ🥀 باخوشحالي به سمت آنهارفت میخندید
بعدهم درحالي كه دستش دردستان آن انهابودگفت: مادرمن رفتم. منتظرمن نباش!
#حاج حسین آنجا از #مادر شهید کاظمی میخواهد برای عاقبت بخیر شدنش دعا کند و #مادر شهید کاظمی در حالی که دست هایش را رو به آسمان می گیرد از خدا عاقبت بخیری حاج حسین را می خواهد و دعا می کند.
و اینگونه اثر می کند دعای شهید کاظمی از زبان مادرش در حق شهید بادپا و ماجرای شیرینی که آغازش از اول رجب، ماه رحمت و عافیت آغاز شد.
ابراهیم ادامه داد: حاج حسین برخی اوقات با من شوخی می کرد و می گفت ابراهیم اگر شهید شدی من و حاج قاسم می آییم خونه شما و به خانواده ات دلداری می دهیم تو نگران نباش، راحت برو جلو.وی ادامه داد: من همیشه احترام حاج حسین را نگه می داشتم و کمتر با او شوخی می کردم اما آن شب شاید خدا این حرف را روی زبانم گذاشت که در جواب حاج حسین وقتی که گفت امشب احساسم فرق می کند من هم به شوخی روی پایش زدم و گفتم حاجی این حس، حس شهادته، شک نکن!
حاج حسین در جواب من گفت نه سید، من شهید نمی شم، گفتم حاجی؛ شب اول ماه رجبه در رحمت خدا بازه، بپر که شهادت رو گرفتی.
حاج حسین با این جمله من به فکر فرو رفت و بعد از چند لحظه گفت، آره؛ اگه شهید بشم خیلی خوبه ولی یه مشکلی هست. گفتم چی؟ گفت اگر من شهید بشم حاج قاسم خیلی ناراحت میشه.
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
#چادری شدن دختر ایرانی مقیم انگلیس در #مقتل شهید علی وردی (خیابان ورزش) در
#هیات #دختران_انقلاب

💢این دختر خانوم وقتی فیلم نحوه شهادت آرمان در صفحه دختران انقلاب را می بیند خانواده اش را از انگلیس رها می‌کند و میاد ایران و سراغ دختران انقلاب....به اتفاق دختران انقلاب و با بی تابی تمام و اشک چشم به ملاقات مادر آرمان میرود..... وقتی #مادر_آرمان برایش از ناراحتی آرمان به خاطر شنیدن خبر چادر کشیدن میگوید،تصمیم می گیرد #موهایش را کامل بپوشاند و به حمدالله در #هیات #دختران_انقلاب در #مقتل شهید به دست خانواده شهید آرمان علی وردی #چادری میشود...

و در آخر پیام این بانو به دنیا را به زبان انگلیسی ببینید...

#روز_دختر_مباااااارک🌷❤️
#مادر
چند روزي از شهادت شاهرخ🥀گذشت. جلوي درمقرايستاده بودم. يك
يك پيرزن پياده شد. راننده كه ازبچه هاي خودرونظامي جلو اومد ايســتادو
قبلا هم ســاکن آبادان بوده. ميگه ً
سپاه بود گفت: اين مــادرازتهران اومده ببين ميتوني کمکش کني.

جلورفتم سلام کردم گفتم: من همه بچه هاراميشناسم اسم پسرت چيه؟پیرزن خوشحال شدگفت: ميتوني شاهرخ ضرغام🥀روصداکني؟
َسرم يکدفعه داغ شدنميدانســتم چه بگويم😔آوردمش داخل و
بنشينيد اينجا
رفته جلو، هنوز برنگشته.😔



که دربياباني نشسته مو
گفت: مادر چرا نشستي پاشو بريم. گفتم: پسرم🥀 کجائي،
دستم را گرفت و گفتم
نميگي اين مادرپيردلش برا پسرش تنگ ميشه؟😔مرا بردکناريک رودخانه زيبا
گفت: همين جا بنشين و خاکريزرفت ازپشت خاکريزدو سيد نوراني به استقبالش امدندشاهرخ🥀 باخوشحالي به سمت آنهارفت میخندید
بعدهم درحالي كه دستش دردستان آن انهابودگفت: مادرمن رفتم. منتظرمن نباش!
🍃در #خرداد متولد شد، تا زودتر از تابستان به قلبِ خانواده گرما ببخشد... پسری متولدِ #هشتمین روزِ خردادماه⚘

🍃پدر عاشق
#چمران بود و جنگ های نامنظمش و دل سپرده به طنینِ روح نواز دعای کمیل در جبهه ها...پس نامش را در شناسنامه #مصطفی گذاشتند و بر زبان خواندند کمیل❤️

همه تلاشش رفتن به یگانِ ویژه
#صابرین بود. میخواست در بالاترین قله خدمت بایستد و جان فشانی کند. عضو صابرین شد و #عاشقانه خدمت می‌کرد.

🍃آرزوی شهادت به دل داشت...در زیباترین لحظات زندگی اش هم
#شهادت را طلب می‌کرد🕊

🍃خبر رسید گروهِ
#پژاک پا درون کشور گذاشته...یگانِ صابرین برای کوتاه کردن دستِ متجاوزان راهی #غرب شدند. و در این میان کمیل و چندین تن از همرزمان آماده #پرواز بودند...🕊

🍃به تاسی از
#مادرِ_بی_نشان(س) تیر به پهلویش نشست و روح از تنش پر کشید. کمیل، #مدافع_وطن شد🇮🇷

🍃امروز هم برای این وطن، مدافعانی
#سفید_پوش قد علم کرده اند تا حافظِ جانِ مردم سرزمینشان باشد👨‍⚕

#میلادت_مبارک ، مدافع وطن⚘


به مناسبت سالروز
#تولد #شهید_کمیل_صفری_تبار

📅تاریخ تولد : ۹ خرداد ۱۳۶۷🎊🎊🎊❤️❤️❤️🎊

📅تاریخ شهادت : ۱۶ شهریور ۱۳۹۰

🥀مزار شهید : بابل

@sardare_dellha
#نبودن هایش واقعاً سخت است. #دلتنگی #مادر #تمامی #ندارد. 😭

از اینکه #فرزندم در #راه #خدا♡ رفت #خوشحالم اما #مادرم #دلم #هوایش را می کند، خوابش را می بینم که می گوید مادر من #زنده ام #بیقراری نکنید می گوید من کنار #قبر #بی بی زینبم⚘.
🍃🍃
# پسرم همیشه از #خدا می خواست به #شهادت برسد و می گفت #جان #زهرا(س)⚘ روز #تاسوعا خاکم کنید. همین طور هم شد و #تاسوعا #دفنش کردیم.
🍃🍃
از اینکه مادر #شهید هستم افتخار می کنم. به خودم می بالم طوری #پسرم را تربیت کردم که #فدایی #خانم زینب(س)⚘ شد.😭
🍃🍃
سرانجام #شهید هادی شجاع در تاریخ ۱۳۹۴/۷/۲۸به آرزویش که همانا#شهادت در راه #خدا♡بود رسید.
🍃🍃
شادی ارواح طیبه ی شهدا،امام شهدا،شهدای انقلاب، شهدای دفاع مقدس،شهدای مدافع حرم، شهدای مدافع امنیت، شهدای مدافع سلامت،شهدای هسته ای
و علی الخصوص شهید سرفراز

💠 شهید هادی شجاع💠


🌷 صلوات 🌷

التماس دعای فرج وشهادت
از #زنان #شهیدی می‌گفت که به طرز وحشتناکی به #شهادت رسیده بودند. #پیکر شهیده‌‎ای که سر نداشت، #مظلومیت #شهیده دیگری که پس از یک روز از #خاکسپاری وقتی برای دفن پیکر دیگری به #قبرستان رفتند،#قبرش را خالی از #پیکر دیدند؛
🍃🌷🍃
چرا که در اثر #آتش باران دشمن #قبر شکافته شده و #تکه‌های جسد توسط #سگ های وحشی خورده شده بود.» او بعضی از شب‌ها در جنت آباد می خوابید تا به #وضعیت #شهدا رسیدگی کند.😔
🍃🌷🍃
#آشنایی با #ننه مریم به واسطه #همراهی ما با نیروهای #فداییان اسلام بود. از آنجا که #ننه مریم #نیروی مردمی محسوب می‌شد و در محل اقامت #فداییان اسلام در هتل کاروانسرا اقامت داشت با #رزمندگان اخت پیدا کرد.
🍃🌷🍃
به نوعی با #ننه مریم #همکار شدیم، چندباری خودم ن#نه مریم را به #بیمارستان بردم و دیدم که بالای سر #مجروحین می رفت و آن ها را #پرستاری می کرد. ما هم ایشان را به عنوان #مادر خودمان می شناختیم.
🍃🌷🍃
#مرتضی و #محمد 2#پسر #ننه مریم که عضو سپاه خرمشهر بودند و حضورشان در هتل باعث شد مراودات ما با این خانواده بیشتر شود. اگر کسی از نیروها #شهید می شد ننه مریم به عنوان مادر و یا خواهر او بالای پیکرش حاضر می شد و عزاداری می کرد.
🍃🌷🍃
#ننه مریم از جمله #زنان فعال #خرمشهر بود که پیش از #دوران انقلاب و بعد از آن #کلاس‌های #قرآن دایر کرده و #فرد شناخته شده‌ای در #شهر محسوب می‌شد.
🍃🌷🍃
در آن روزهای آتش و خون #ننه مریم، #خانم‌ها و #دخترهایی که به #شهادت می‌رسیدند و #پیکرشان را به #جنت آباد می‌بردند را کفن و دفن می‌کرد.
🍃🌷🍃
بابا مراد #شوهر #ننه مریم را دشمن در #روزهای اول #جنگ در خانه به #اسارت برد. خدا رحمت کند #بابا مراد را، تعریف می‌کرد که «آمدم در خانه را قفل کنم که به سمت آبادان برویم، چون فکر می‌کردم این درگیری‌ها یک #جنگ قبیله‌ای کوچک باشد.

هیچ وقت فکر نمی‌کردم این همه سال طول بکشد، می‌خواستیم دوباره برگردیم به #خرمشهر که دشمن من را از جلوی در خانه #اسیر کرد.»
🍃🌷🍃
#ننه مریم تمام مدت در راه بیمارستان و قبرستان بود. تعریف می‌کرد «گاهی که #کفن نداشتیم #چادر سرم را #کفن می‌کردم، آب که برای غسل نبود #دبه دبه #آب برای شستن #شهدا پیدا می‌کردیم.😔
🍃🌷🍃
#دختری #مادر #شهیدش را برای #کفن کرده آورده بود، #پسری #مادرش را آورده بود و چه #صحنه‌های دردناکی خلق شد. بعضی از #پیکرهای #زن‌ها در اثر #شدت انفجارها #لباسی بر بدن نداشتند.😔
🍃🌷🍃