#داماد_پهلوی_در_حسرت_سلیمانی
🔻 داماد پهلوی در بخشی از مصاحبه خود عنوان کرد: من به قاسم سلیمانی افتخار می کردم ، افتخار می کنم و افتخار خواهم کرد، نه کسانی که خودشان را به پول فروخته اند، تروریست کسانی هستند که بر خلاف قوانین ترور می کنند و می گویند افتخار می کنیم که ترور کردیم .
و در جای دیگری از مصاحبه خود گفت بگذارید هر کسی هر چیزی دلش می خواهد بگوید این سربازان و افسران و فرماندهان به قرآن و مملکتشان قسم خوردند و برای مملکتشان مقابل اسرائیل جنگیدند و از مملکتشان دفاع کردند.
✔️ آنها که یک عمر #نان_انقلاب را خوردند اما به #حاج_قاسم و #سربازانش « #مدافعان_بشار » گفتند معنای #شرافت را بفهمند، هرچند برایشان شرافت معنایی ندارد
#حاج_قاسم_سلیمانی
#محبوب_دلها
@sardare_dellha
🔻 داماد پهلوی در بخشی از مصاحبه خود عنوان کرد: من به قاسم سلیمانی افتخار می کردم ، افتخار می کنم و افتخار خواهم کرد، نه کسانی که خودشان را به پول فروخته اند، تروریست کسانی هستند که بر خلاف قوانین ترور می کنند و می گویند افتخار می کنیم که ترور کردیم .
و در جای دیگری از مصاحبه خود گفت بگذارید هر کسی هر چیزی دلش می خواهد بگوید این سربازان و افسران و فرماندهان به قرآن و مملکتشان قسم خوردند و برای مملکتشان مقابل اسرائیل جنگیدند و از مملکتشان دفاع کردند.
✔️ آنها که یک عمر #نان_انقلاب را خوردند اما به #حاج_قاسم و #سربازانش « #مدافعان_بشار » گفتند معنای #شرافت را بفهمند، هرچند برایشان شرافت معنایی ندارد
#حاج_قاسم_سلیمانی
#محبوب_دلها
@sardare_dellha
🌷 #هر_روز_با_شهدا
#داماد_خدا
🌷آوازه اش در مخ کار گرفتن صفر کیلومترها به گوش ما رسیده بود. بنده خدایی تازه به جبهه آمده بود و فکر میکرد هر کدام از ما برای خودمان یک پا عارف و زاهد و دست از جان کشیده ایم. راستش همه ما برای دفاع از میهن مان دل از خانواده کنده بودیم، اما هیچکدام از ما اهل ظاهر سازی و جانماز آب کشیدن نبودیم. میدانستیم که این امر برای او که خبرنگار یکی از روزنامههای کشور است، باور نكردنى است.
🌷شنیده بودیم که خیلیها حاضر به مصاحبه نشدهاند و دارد به سراغ ما میآید. نشستیم و فکرهایمان رایک کاسه کردیم و بعد مثل نو عروسان بدقلق «بله» را گفتیم. طفلک کلی ذوق کرد که لابد ماها مثل بچه آدم دو زانو مینشینیم و به سوالات او پاسخ میدهیم.
🌷از سمت راست شروع کرد که از شانس بد او «یعقوب بحثی» بود که استاد وراجی و بحث کردن بود. پرسید: «برادر هدف شما از آمدن به جبهه چیست؟» گفت: «والله شما که غریبه نیستید، از بی خرجی مونده بودیم. این زمستونی هم که کار پیدا نمیشه. گفتیم کی به کیه، میرویم جبهه و میگیم به خاطر خدا و پیغمبر آمدیم بجنگیم. شاید هم شکم مان سیر شد هم دو زار واسه خانواده بردیم!»
🌷نفر دوم «احمد کاتیوشا» بود که با قیافه معصومانه و شرمگین گفت: «عالم و آدم میدونن که مرا به زور آوردن جبهه. چون من غیر از این که کف پام صافه و کفیل مادر و یک مشت بچه یتیم هم هستم، دریچه قلبم گشاده، خیلی از دعوا و مرافه میترسم! تو محله مان هر وقت بچههای محل با هم یکی به دو میکردند من فشارم پایین میآمد و غش میکردم. حالا از شما عاجزانه میخواهم که حرف هایم را تو روزنامه تان چاپ کنید. شاید مسئولین دلشان سوخت و مرا به شهرمان منتقل کنند!»
🌷خبرنگار که تند تند مینوشت متوجه خندههای بی صدای بچهها نشد. مش علی که سن و سالی داشت، گفت: «روم نمیشود بگم، اما حقیقتش اینه که مرا زنم از خونه بیرون کرد. گفت، گردن کلفت که نگه نمیدارم. اگر نری جبهه یا زود برگردی خودم چادرم را میبندم دور گردنم و اول یک فصل کتکت میزنم و بعد میرم جبهه و آبرو برات نمیگذارم. منم از ترس جان و آبرو از اینجا سر درآوردم.»
🌷خبرنگار کم کم داشت بو میبرد. چون مثل اول دیگر تند تند نمینوشت. نوبت من شد. گفتم: «از شما چه پنهون من میخواستم زن بگیرم اما هیچ کس حاضر نشد دخترش را بدبخت کند و به من بدهد. آمدم این جا تا ان شاءالله تقی به توقی بخورد و من شهید بشوم و داماد خدا بشوم. خدا کریمه نمیگذارد من آرزو به دل و ناکام بمانم!»
🌷خبرنگار دست از نوشتن برداشت. بغل دستی ام گفت: «راستش من کمبود شخصیت داشتم. هیچ کس به حرفم نمیخندید. تو خونه هم آدم حسابم نمیکردند چه رسد به محله. آمدم اینجا شهید بشم شاید همه تحویلم بگیرند و برام دلتنگی کنند.»
🌷دیگر کسی نتوانست خودش را نگه دارد و خنده مثل نارنجک تو چادرمان ترکید. ترکش این نارنجک خبرنگار را هم بی نصیب نگذاشت.
#شهدا_را_ياد_كنيم_با_ذكر_صلوات
@sardare_dellha
#داماد_خدا
🌷آوازه اش در مخ کار گرفتن صفر کیلومترها به گوش ما رسیده بود. بنده خدایی تازه به جبهه آمده بود و فکر میکرد هر کدام از ما برای خودمان یک پا عارف و زاهد و دست از جان کشیده ایم. راستش همه ما برای دفاع از میهن مان دل از خانواده کنده بودیم، اما هیچکدام از ما اهل ظاهر سازی و جانماز آب کشیدن نبودیم. میدانستیم که این امر برای او که خبرنگار یکی از روزنامههای کشور است، باور نكردنى است.
🌷شنیده بودیم که خیلیها حاضر به مصاحبه نشدهاند و دارد به سراغ ما میآید. نشستیم و فکرهایمان رایک کاسه کردیم و بعد مثل نو عروسان بدقلق «بله» را گفتیم. طفلک کلی ذوق کرد که لابد ماها مثل بچه آدم دو زانو مینشینیم و به سوالات او پاسخ میدهیم.
🌷از سمت راست شروع کرد که از شانس بد او «یعقوب بحثی» بود که استاد وراجی و بحث کردن بود. پرسید: «برادر هدف شما از آمدن به جبهه چیست؟» گفت: «والله شما که غریبه نیستید، از بی خرجی مونده بودیم. این زمستونی هم که کار پیدا نمیشه. گفتیم کی به کیه، میرویم جبهه و میگیم به خاطر خدا و پیغمبر آمدیم بجنگیم. شاید هم شکم مان سیر شد هم دو زار واسه خانواده بردیم!»
🌷نفر دوم «احمد کاتیوشا» بود که با قیافه معصومانه و شرمگین گفت: «عالم و آدم میدونن که مرا به زور آوردن جبهه. چون من غیر از این که کف پام صافه و کفیل مادر و یک مشت بچه یتیم هم هستم، دریچه قلبم گشاده، خیلی از دعوا و مرافه میترسم! تو محله مان هر وقت بچههای محل با هم یکی به دو میکردند من فشارم پایین میآمد و غش میکردم. حالا از شما عاجزانه میخواهم که حرف هایم را تو روزنامه تان چاپ کنید. شاید مسئولین دلشان سوخت و مرا به شهرمان منتقل کنند!»
🌷خبرنگار که تند تند مینوشت متوجه خندههای بی صدای بچهها نشد. مش علی که سن و سالی داشت، گفت: «روم نمیشود بگم، اما حقیقتش اینه که مرا زنم از خونه بیرون کرد. گفت، گردن کلفت که نگه نمیدارم. اگر نری جبهه یا زود برگردی خودم چادرم را میبندم دور گردنم و اول یک فصل کتکت میزنم و بعد میرم جبهه و آبرو برات نمیگذارم. منم از ترس جان و آبرو از اینجا سر درآوردم.»
🌷خبرنگار کم کم داشت بو میبرد. چون مثل اول دیگر تند تند نمینوشت. نوبت من شد. گفتم: «از شما چه پنهون من میخواستم زن بگیرم اما هیچ کس حاضر نشد دخترش را بدبخت کند و به من بدهد. آمدم این جا تا ان شاءالله تقی به توقی بخورد و من شهید بشوم و داماد خدا بشوم. خدا کریمه نمیگذارد من آرزو به دل و ناکام بمانم!»
🌷خبرنگار دست از نوشتن برداشت. بغل دستی ام گفت: «راستش من کمبود شخصیت داشتم. هیچ کس به حرفم نمیخندید. تو خونه هم آدم حسابم نمیکردند چه رسد به محله. آمدم اینجا شهید بشم شاید همه تحویلم بگیرند و برام دلتنگی کنند.»
🌷دیگر کسی نتوانست خودش را نگه دارد و خنده مثل نارنجک تو چادرمان ترکید. ترکش این نارنجک خبرنگار را هم بی نصیب نگذاشت.
#شهدا_را_ياد_كنيم_با_ذكر_صلوات
@sardare_dellha
💌بسمـ رب الشـهدا..
#مهمـانکانال
###############
"شهید عمران پستی"
🍃شهید #عمران سال۱۳۳۸ در روستای هشتچین خلخال دنیا آمد. دانش آموز ممتاز روستای هشتچین، #دانشجوی مبارز رشته جامعه شناسی#دانشگاه_تهران شد و تا فتح لانه جاسوسی پیش رفت و دانشجوی پیرو #خط_امام نام گرفت✊
###############
🍃هم دانشجو بود و هم س.پ.ا.ه.ی. در جنگ از خود رشادتهایی به جا گذاشت که زبانزد خاص و عام است. فرماندهی که در عملیات #والفجر_مقدماتی، با دیدن نیروهای زمینگیر شده، یک تنه به جنگ تانکهای دشمن رفت. پس از پیروزی، تن مجروحش را نیروها به عقب منتقل کردند.
###############
🍃با شنیدن خبر عملیات جدید، با اندک #بهبودی به پا می خواست و خود را به خط می رساند.
###############
🍃در عملیات خیبر، #داماد نه روزه بود. اسفند ۶۲ در پل#طلاییه برای نیروهایش احساس خطر کرد. خود را به دل دشمن زد. آنقدر پیش رفت که رزمندگان در میان آتش و خون، جز انهدام ادوات دشمن، اثری از او ندیدند🕊
###############
✍نویسنده: #نادره_عزیزی_نیک
♡به مناسبت سالروز #تولد
#شهید_عمران_پستی♡
################
📅تاریخ تولد : ۱۹ آذر ۱۳۳۸
🎊🎊🎊🎂🎂🎂🎂🎂🎂🎂
📅تاریخ شهادت : اسفند ۱٣۶٢
################
🥀مزار شهید : مفقود الاثر
@sardare_dellha
#مهمـانکانال
###############
"شهید عمران پستی"
🍃شهید #عمران سال۱۳۳۸ در روستای هشتچین خلخال دنیا آمد. دانش آموز ممتاز روستای هشتچین، #دانشجوی مبارز رشته جامعه شناسی#دانشگاه_تهران شد و تا فتح لانه جاسوسی پیش رفت و دانشجوی پیرو #خط_امام نام گرفت✊
###############
🍃هم دانشجو بود و هم س.پ.ا.ه.ی. در جنگ از خود رشادتهایی به جا گذاشت که زبانزد خاص و عام است. فرماندهی که در عملیات #والفجر_مقدماتی، با دیدن نیروهای زمینگیر شده، یک تنه به جنگ تانکهای دشمن رفت. پس از پیروزی، تن مجروحش را نیروها به عقب منتقل کردند.
###############
🍃با شنیدن خبر عملیات جدید، با اندک #بهبودی به پا می خواست و خود را به خط می رساند.
###############
🍃در عملیات خیبر، #داماد نه روزه بود. اسفند ۶۲ در پل#طلاییه برای نیروهایش احساس خطر کرد. خود را به دل دشمن زد. آنقدر پیش رفت که رزمندگان در میان آتش و خون، جز انهدام ادوات دشمن، اثری از او ندیدند🕊
###############
✍نویسنده: #نادره_عزیزی_نیک
♡به مناسبت سالروز #تولد
#شهید_عمران_پستی♡
################
📅تاریخ تولد : ۱۹ آذر ۱۳۳۸
🎊🎊🎊🎂🎂🎂🎂🎂🎂🎂
📅تاریخ شهادت : اسفند ۱٣۶٢
################
🥀مزار شهید : مفقود الاثر
@sardare_dellha