#سلام_شهید_تشنه_لب
حسین محمدی مفرد از جمله #غواصان واحد تخریب لشکر ۵ نصر که همرزم #شهید_شفیعی بوده، درباره #شهادت وی میگوید:
#محمدرضا در شب عملیات کربلای ۴ با اصابت تیر به ناحیه شکم #مجروح شد و #اسیر عراقی ها شد.
نیمه های #شب بود که با یک ضربه از خواب بیدار شدم.
#محمدرضا در سمت چپ من روی یک پتو بود و من هم در سمت راست #محمدرضا نزدیک به نرده های درب زندان بودم.
مقداری #پنبه بود که خون آلود و مقداری هم مواد داخل روده بزرگ به من داد و خواست که این را از سلول بیرون بیندازم.
وقتی این را دیدم متوجه وضعیت بد #محمدرضا شدم؛ آنقدر جراحاتش زیاد بود که #دفع از طریق #شکم انجام میشد.
با خودم گفتم در داخل شکم #محمدرضا همه چیز جابجا شده است .
سعی کردم فکر نکنم و بعد از انداختن آن #بسته به خارج دوباره خوابیدم.
ساعت ۱۰ شب بود که #محمدرضا دیگر کاملا بی حال شده بود و دیگر توان ناله کردن هم نداشت به من نگاه کرد و گفت حسین یادت نرود که من بچه #قم بودم و چگونه جان دادم (شهیدشدم) و بعد گفت خواهش میکنم کمی به من آب بده که خیلی #تشنه هستم و من به چشمان #محمد که میگفت آخرین لحظات زندگیم هست نگاه میکردم . صدای #محمد خیلی آهسته شده بود او خیلی صدایش رسا و بلند بود، ولی دیگر خبری از آن صدا نبود دستم را به سمت قابلمه هایی که در آن آب بود بردم و بلند کردم و به سمت #محمد بردم فکرکنم این وضع شاید ۵۰ ثانیه هم طول نکشید که #دست محمد از قابلمه جدا شد و #پیکرش بر زمین افتاد و به #شهادت رسید.
🌹
#اَللّهُمَّارْزُقْناتَوْفِیقَالشَّهادَةِفِیسَبِیلِکَ
@sardare_dellha
حسین محمدی مفرد از جمله #غواصان واحد تخریب لشکر ۵ نصر که همرزم #شهید_شفیعی بوده، درباره #شهادت وی میگوید:
#محمدرضا در شب عملیات کربلای ۴ با اصابت تیر به ناحیه شکم #مجروح شد و #اسیر عراقی ها شد.
نیمه های #شب بود که با یک ضربه از خواب بیدار شدم.
#محمدرضا در سمت چپ من روی یک پتو بود و من هم در سمت راست #محمدرضا نزدیک به نرده های درب زندان بودم.
مقداری #پنبه بود که خون آلود و مقداری هم مواد داخل روده بزرگ به من داد و خواست که این را از سلول بیرون بیندازم.
وقتی این را دیدم متوجه وضعیت بد #محمدرضا شدم؛ آنقدر جراحاتش زیاد بود که #دفع از طریق #شکم انجام میشد.
با خودم گفتم در داخل شکم #محمدرضا همه چیز جابجا شده است .
سعی کردم فکر نکنم و بعد از انداختن آن #بسته به خارج دوباره خوابیدم.
ساعت ۱۰ شب بود که #محمدرضا دیگر کاملا بی حال شده بود و دیگر توان ناله کردن هم نداشت به من نگاه کرد و گفت حسین یادت نرود که من بچه #قم بودم و چگونه جان دادم (شهیدشدم) و بعد گفت خواهش میکنم کمی به من آب بده که خیلی #تشنه هستم و من به چشمان #محمد که میگفت آخرین لحظات زندگیم هست نگاه میکردم . صدای #محمد خیلی آهسته شده بود او خیلی صدایش رسا و بلند بود، ولی دیگر خبری از آن صدا نبود دستم را به سمت قابلمه هایی که در آن آب بود بردم و بلند کردم و به سمت #محمد بردم فکرکنم این وضع شاید ۵۰ ثانیه هم طول نکشید که #دست محمد از قابلمه جدا شد و #پیکرش بر زمین افتاد و به #شهادت رسید.
🌹
#اَللّهُمَّارْزُقْناتَوْفِیقَالشَّهادَةِفِیسَبِیلِکَ
@sardare_dellha
#شهید در اسارت
حسین پیراینده🍃⚘🍃
در تاریخ ۱۳۳۶/۰۹/۰۷ در شهر تهران در خانواده ای متدین و مذهبی متولد شد.
#شهید ۳۳ ساله بودو مجرد
۵# سال ایشان در اردوگاه های عراق ، در اسارت بود.
تا پایان دوره متوسطه در رشته ریاضی درس خواند و دیپلم گرفت. و به عنوان بسیجی به #جبهه رفت.
۱۳۶۵/۱۱/۱۱ باسمت #آر پی جی زن در شلمچه #اسیر شد و ۱۳۶۹/۵/۲۶ در زندان بغداد عراق به #شهادت رسید.🍃⚘🍃
به روایت از یکی از روحانیون آزاده :
روزهای آخر که تبادل اسرا در حال شروع شدن بود ما در اردوگاه 18 بعقوبه بودیم. عراقیها کسانی که میخواستند مبادله نکنند را به این اردوگاه منتقل میکردند
از جمله مرحوم ابوترابی و چند نفر دیگر به این اردوگاه آمدند زمانی که ایشان پیش ما آمدند عراقیها یکی از بچههای ما را #شهید کردند. وضعیت اردوگاه بسیار ملتهب بود.😔
می خواستند عدهای از منافقین را به عنوان آزاده جا بزنند که ما فهمیدیم و درگیر شدیم. عراقیها احساس کردند نقشهشان بر باد رفته و از بیرون به ما تیر اندازی کردند
#حسین پیراینده مورد اصابت قرار گرفت و به #شهادت رسید.😔🍃⚘🍃
حسین پیراینده🍃⚘🍃
در تاریخ ۱۳۳۶/۰۹/۰۷ در شهر تهران در خانواده ای متدین و مذهبی متولد شد.
#شهید ۳۳ ساله بودو مجرد
۵# سال ایشان در اردوگاه های عراق ، در اسارت بود.
تا پایان دوره متوسطه در رشته ریاضی درس خواند و دیپلم گرفت. و به عنوان بسیجی به #جبهه رفت.
۱۳۶۵/۱۱/۱۱ باسمت #آر پی جی زن در شلمچه #اسیر شد و ۱۳۶۹/۵/۲۶ در زندان بغداد عراق به #شهادت رسید.🍃⚘🍃
به روایت از یکی از روحانیون آزاده :
روزهای آخر که تبادل اسرا در حال شروع شدن بود ما در اردوگاه 18 بعقوبه بودیم. عراقیها کسانی که میخواستند مبادله نکنند را به این اردوگاه منتقل میکردند
از جمله مرحوم ابوترابی و چند نفر دیگر به این اردوگاه آمدند زمانی که ایشان پیش ما آمدند عراقیها یکی از بچههای ما را #شهید کردند. وضعیت اردوگاه بسیار ملتهب بود.😔
می خواستند عدهای از منافقین را به عنوان آزاده جا بزنند که ما فهمیدیم و درگیر شدیم. عراقیها احساس کردند نقشهشان بر باد رفته و از بیرون به ما تیر اندازی کردند
#حسین پیراینده مورد اصابت قرار گرفت و به #شهادت رسید.😔🍃⚘🍃
🍃نگاهت هم آنجاست در جست و جوی دوستان #شهیدت .😔
.
🍃چشم هایت #آرزوی رَاضِیَةً مَّرْضِیَّةً را فریاد می زند.😞
.
🍃دیگر #نگران نباش .
.
🍃قَسَم هایت به شهدا ، کار دستِ دنیا داد و تا قیامت #داغدار نداشتنت شد.
اما #خداراشکر تو به #آرزویت رسیدی🥀
.
🍃#پرواز را خوب آموختی چون #وابستگی ها را در سرزمین #دنیا رها کردی و رفتی .🕊
.
🍃 فرمانده بودی اما پایان #وصیت نامه ات ، #سربازی_ات را امضا کردی .😓
.
🍃کاش #آوینی بود.تا از تو بنویسید و #ارباب تا همه ی دنیا خواننده قصه واقعی رشادت ها و دلاوری هایت باشند .من و این #قلم شکسته ام برای از تو نوشتن بسیار کوچک ایم.✍😞
.
🍃راستی حال که به آرزویت رسیدی و به خیلِ #عشاق پیوستی. برای #جامانده_ها دعا کن..😥
🍃آن هاکه آرزوی #شهادت دارند.😰
.
🍃مدتی است راه #بندگی را گم کرده اند.
.
🍃#اسیر دنیا شده اند اما #امید به آزادی نفس دارند.💚
.
🍃دلشان برای یک #توبه خالصانه و #اشک ندامت لک زده است.😭
.
🍃برای آنانکه که #خسته از دنیا و بازی هایش هستند دعا کن.😓
.
🍂به مناسبت شهادت #شهید_سعید_قهاری_سعید
.
🖊به قلم #طاهره_بنائی_منتظر
.
📅تاریخ تولد: ۱۳۳۱/۰۱/۰۵
.
📆تاریخ شهادت: ۱۳۸۵/۱۲/۰۴
.
📇تاریخ انتشار طرح: ۱۳۹۸/۱۲/۰۳
.
❣محل شهادت: جهنم دره خوی.آذربایجان غربی
.
یادبود: تهران.بهشت زهرا
.
@sardare_dellha
.
🍃چشم هایت #آرزوی رَاضِیَةً مَّرْضِیَّةً را فریاد می زند.😞
.
🍃دیگر #نگران نباش .
.
🍃قَسَم هایت به شهدا ، کار دستِ دنیا داد و تا قیامت #داغدار نداشتنت شد.
اما #خداراشکر تو به #آرزویت رسیدی🥀
.
🍃#پرواز را خوب آموختی چون #وابستگی ها را در سرزمین #دنیا رها کردی و رفتی .🕊
.
🍃 فرمانده بودی اما پایان #وصیت نامه ات ، #سربازی_ات را امضا کردی .😓
.
🍃کاش #آوینی بود.تا از تو بنویسید و #ارباب تا همه ی دنیا خواننده قصه واقعی رشادت ها و دلاوری هایت باشند .من و این #قلم شکسته ام برای از تو نوشتن بسیار کوچک ایم.✍😞
.
🍃راستی حال که به آرزویت رسیدی و به خیلِ #عشاق پیوستی. برای #جامانده_ها دعا کن..😥
🍃آن هاکه آرزوی #شهادت دارند.😰
.
🍃مدتی است راه #بندگی را گم کرده اند.
.
🍃#اسیر دنیا شده اند اما #امید به آزادی نفس دارند.💚
.
🍃دلشان برای یک #توبه خالصانه و #اشک ندامت لک زده است.😭
.
🍃برای آنانکه که #خسته از دنیا و بازی هایش هستند دعا کن.😓
.
🍂به مناسبت شهادت #شهید_سعید_قهاری_سعید
.
🖊به قلم #طاهره_بنائی_منتظر
.
📅تاریخ تولد: ۱۳۳۱/۰۱/۰۵
.
📆تاریخ شهادت: ۱۳۸۵/۱۲/۰۴
.
📇تاریخ انتشار طرح: ۱۳۹۸/۱۲/۰۳
.
❣محل شهادت: جهنم دره خوی.آذربایجان غربی
.
یادبود: تهران.بهشت زهرا
.
@sardare_dellha
🍃نگاهت هم آنجاست در جست و جوی دوستان #شهیدت .😔
.
🍃چشم هایت #آرزوی رَاضِیَةً مَّرْضِیَّةً را فریاد می زند.😞
.
🍃دیگر #نگران نباش .
.
🍃قَسَم هایت به شهدا ، کار دستِ دنیا داد و تا قیامت #داغدار نداشتنت شد.
اما #خداراشکر تو به #آرزویت رسیدی🥀
.
🍃#پرواز را خوب آموختی چون #وابستگی ها را در سرزمین #دنیا رها کردی و رفتی .🕊
.
🍃 فرمانده بودی اما پایان #وصیت نامه ات ، #سربازی_ات را امضا کردی .😓
.
🍃کاش #آوینی بود.تا از تو بنویسید و #ارباب تا همه ی دنیا خواننده قصه واقعی رشادت ها و دلاوری هایت باشند .من و این #قلم شکسته ام برای از تو نوشتن بسیار کوچک ایم.✍😞
.
🍃راستی حال که به آرزویت رسیدی و به خیلِ #عشاق پیوستی. برای #جامانده_ها دعا کن..😥
🍃آن هاکه آرزوی #شهادت دارند.😰
.
🍃مدتی است راه #بندگی را گم کرده اند.
.
🍃#اسیر دنیا شده اند اما #امید به آزادی نفس دارند.💚
.
🍃دلشان برای یک #توبه خالصانه و #اشک ندامت لک زده است.😭
.
🍃برای آنانکه که #خسته از دنیا و بازی هایش هستند دعا کن.😓
.
🍂به مناسبت شهادت #شهید_سعید_قهاری_سعید
.
🖊به قلم #طاهره_بنائی_منتظر
.
📅تاریخ تولد: ۱۳۳۱/۰۱/۰۵
.
📆تاریخ شهادت: ۱۳۸۵/۱۲/۰۴
.
📇تاریخ انتشار طرح: ۱۳۹۸/۱۲/۰۳
.
❣محل شهادت: جهنم دره خوی.آذربایجان غربی
.
یادبود: تهران.بهشت زهرا
.
📿هدیه به روح مطهر شهید صلوات
💐اللهُمَّصَلِّعَلَىمُحمَّـدٍوآلمُحَمَّد💐
.
@sardare_dellha
.
🍃چشم هایت #آرزوی رَاضِیَةً مَّرْضِیَّةً را فریاد می زند.😞
.
🍃دیگر #نگران نباش .
.
🍃قَسَم هایت به شهدا ، کار دستِ دنیا داد و تا قیامت #داغدار نداشتنت شد.
اما #خداراشکر تو به #آرزویت رسیدی🥀
.
🍃#پرواز را خوب آموختی چون #وابستگی ها را در سرزمین #دنیا رها کردی و رفتی .🕊
.
🍃 فرمانده بودی اما پایان #وصیت نامه ات ، #سربازی_ات را امضا کردی .😓
.
🍃کاش #آوینی بود.تا از تو بنویسید و #ارباب تا همه ی دنیا خواننده قصه واقعی رشادت ها و دلاوری هایت باشند .من و این #قلم شکسته ام برای از تو نوشتن بسیار کوچک ایم.✍😞
.
🍃راستی حال که به آرزویت رسیدی و به خیلِ #عشاق پیوستی. برای #جامانده_ها دعا کن..😥
🍃آن هاکه آرزوی #شهادت دارند.😰
.
🍃مدتی است راه #بندگی را گم کرده اند.
.
🍃#اسیر دنیا شده اند اما #امید به آزادی نفس دارند.💚
.
🍃دلشان برای یک #توبه خالصانه و #اشک ندامت لک زده است.😭
.
🍃برای آنانکه که #خسته از دنیا و بازی هایش هستند دعا کن.😓
.
🍂به مناسبت شهادت #شهید_سعید_قهاری_سعید
.
🖊به قلم #طاهره_بنائی_منتظر
.
📅تاریخ تولد: ۱۳۳۱/۰۱/۰۵
.
📆تاریخ شهادت: ۱۳۸۵/۱۲/۰۴
.
📇تاریخ انتشار طرح: ۱۳۹۸/۱۲/۰۳
.
❣محل شهادت: جهنم دره خوی.آذربایجان غربی
.
یادبود: تهران.بهشت زهرا
.
📿هدیه به روح مطهر شهید صلوات
💐اللهُمَّصَلِّعَلَىمُحمَّـدٍوآلمُحَمَّد💐
.
@sardare_dellha
#شهید در اسارت
حسین پیراینده🍃⚘🍃
در تاریخ ۱۳۳۶/۰۹/۰۷ در شهر تهران در خانواده ای متدین و مذهبی متولد شد.
#شهید ۳۳ ساله بودو مجرد
۵# سال ایشان در اردوگاه های عراق ، در اسارت بود.
تا پایان دوره متوسطه در رشته ریاضی درس خواند و دیپلم گرفت. و به عنوان بسیجی به #جبهه رفت.
۱۳۶۵/۱۱/۱۱ باسمت #آر پی جی زن در شلمچه #اسیر شد و ۱۳۶۹/۵/۲۶ در زندان بغداد عراق به #شهادت رسید.🍃⚘🍃
به روایت از یکی از روحانیون آزاده :
روزهای آخر که تبادل اسرا در حال شروع شدن بود ما در اردوگاه 18 بعقوبه بودیم. عراقیها کسانی که میخواستند مبادله نکنند را به این اردوگاه منتقل میکردند
از جمله مرحوم ابوترابی و چند نفر دیگر به این اردوگاه آمدند زمانی که ایشان پیش ما آمدند عراقیها یکی از بچههای ما را #شهید کردند. وضعیت اردوگاه بسیار ملتهب بود.😔
می خواستند عدهای از منافقین را به عنوان آزاده جا بزنند که ما فهمیدیم و درگیر شدیم. عراقیها احساس کردند نقشهشان بر باد رفته و از بیرون به ما تیر اندازی کردند
#حسین پیراینده مورد اصابت قرار گرفت و به #شهادت رسید.😔🍃⚘🍃
حسین پیراینده🍃⚘🍃
در تاریخ ۱۳۳۶/۰۹/۰۷ در شهر تهران در خانواده ای متدین و مذهبی متولد شد.
#شهید ۳۳ ساله بودو مجرد
۵# سال ایشان در اردوگاه های عراق ، در اسارت بود.
تا پایان دوره متوسطه در رشته ریاضی درس خواند و دیپلم گرفت. و به عنوان بسیجی به #جبهه رفت.
۱۳۶۵/۱۱/۱۱ باسمت #آر پی جی زن در شلمچه #اسیر شد و ۱۳۶۹/۵/۲۶ در زندان بغداد عراق به #شهادت رسید.🍃⚘🍃
به روایت از یکی از روحانیون آزاده :
روزهای آخر که تبادل اسرا در حال شروع شدن بود ما در اردوگاه 18 بعقوبه بودیم. عراقیها کسانی که میخواستند مبادله نکنند را به این اردوگاه منتقل میکردند
از جمله مرحوم ابوترابی و چند نفر دیگر به این اردوگاه آمدند زمانی که ایشان پیش ما آمدند عراقیها یکی از بچههای ما را #شهید کردند. وضعیت اردوگاه بسیار ملتهب بود.😔
می خواستند عدهای از منافقین را به عنوان آزاده جا بزنند که ما فهمیدیم و درگیر شدیم. عراقیها احساس کردند نقشهشان بر باد رفته و از بیرون به ما تیر اندازی کردند
#حسین پیراینده مورد اصابت قرار گرفت و به #شهادت رسید.😔🍃⚘🍃
#خاطرات و #گزارشات
#فرزند شهید عبدالله اسکندری #توضیح میدهد:
#بعد از شهادت پدر #پیکر ایشان به ما #بازگردانده نشد. اما #صحبتهایی بود که با #مبادله اسیر، یا پرداخت #هزینهای بتوانیم پیکر پدر را #بازپس بگیریم.
#اما☝️
ما به #مادرمان گفتیم که مادر جان به کسانی که میخواهند #پیکر پدر را بازگردانند، #بگویید ما #راضی نیستیم که #یکریالی از پول #بیتالمال صرف این #گروهخبیث شود.
#حتی یک #اسیر هم نباید #آزاد شود. پدر رفته بود تا آنها را به درک واصل کند. ما برای آنچه در راه خدا #دادهایم، توقعی #نداریم و #حاضر نیستیم که به ازای پیکر پدرمان ریالی از بیتالمال هزینه شود. زیرا هر #اقدامی کمک به آنها #محسوب میشود.
🌟شادی ارواح مطهر شـهدا صلوات
🦋الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ
#روزتون_متبرک_ب_نگاه_شهدا
@sardare_dellha
#فرزند شهید عبدالله اسکندری #توضیح میدهد:
#بعد از شهادت پدر #پیکر ایشان به ما #بازگردانده نشد. اما #صحبتهایی بود که با #مبادله اسیر، یا پرداخت #هزینهای بتوانیم پیکر پدر را #بازپس بگیریم.
#اما☝️
ما به #مادرمان گفتیم که مادر جان به کسانی که میخواهند #پیکر پدر را بازگردانند، #بگویید ما #راضی نیستیم که #یکریالی از پول #بیتالمال صرف این #گروهخبیث شود.
#حتی یک #اسیر هم نباید #آزاد شود. پدر رفته بود تا آنها را به درک واصل کند. ما برای آنچه در راه خدا #دادهایم، توقعی #نداریم و #حاضر نیستیم که به ازای پیکر پدرمان ریالی از بیتالمال هزینه شود. زیرا هر #اقدامی کمک به آنها #محسوب میشود.
🌟شادی ارواح مطهر شـهدا صلوات
🦋الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ
#روزتون_متبرک_ب_نگاه_شهدا
@sardare_dellha
#ننه مریم از جمله #زنان فعال #خرمشهر بود که پیش از #دوران انقلاب و بعد از آن #کلاسهای #قرآن دایر کرده و #فرد شناخته شدهای در #شهر محسوب میشد.
🍃🌷🍃
در آن روزهای آتش و خون #ننه مریم، #خانمها و #دخترهایی که به #شهادت میرسیدند و #پیکرشان را به #جنت آباد میبردند را کفن و دفن میکرد.
🍃🌷🍃
بابا مراد #شوهر #ننه مریم را دشمن در #روزهای اول #جنگ در خانه به #اسارت برد. خدا رحمت کند #بابا مراد را، تعریف میکرد که «آمدم در خانه را قفل کنم که به سمت آبادان برویم، چون فکر میکردم این درگیریها یک #جنگ قبیلهای کوچک باشد.
هیچ وقت فکر نمیکردم این همه سال طول بکشد، میخواستیم دوباره برگردیم به #خرمشهر که دشمن من را از جلوی در خانه #اسیر کرد.»
🍃🌷🍃
#ننه مریم تمام مدت در راه بیمارستان و قبرستان بود. تعریف میکرد «گاهی که #کفن نداشتیم #چادر سرم را #کفن میکردم، آب که برای غسل نبود #دبه دبه #آب برای شستن #شهدا پیدا میکردیم.😔
🍃🌷🍃
#دختری #مادر #شهیدش را برای #کفن کرده آورده بود، #پسری #مادرش را آورده بود و چه #صحنههای دردناکی خلق شد. بعضی از #پیکرهای #زنها در اثر #شدت انفجارها #لباسی بر بدن نداشتند.😔
🍃🌷🍃
🍃🌷🍃
در آن روزهای آتش و خون #ننه مریم، #خانمها و #دخترهایی که به #شهادت میرسیدند و #پیکرشان را به #جنت آباد میبردند را کفن و دفن میکرد.
🍃🌷🍃
بابا مراد #شوهر #ننه مریم را دشمن در #روزهای اول #جنگ در خانه به #اسارت برد. خدا رحمت کند #بابا مراد را، تعریف میکرد که «آمدم در خانه را قفل کنم که به سمت آبادان برویم، چون فکر میکردم این درگیریها یک #جنگ قبیلهای کوچک باشد.
هیچ وقت فکر نمیکردم این همه سال طول بکشد، میخواستیم دوباره برگردیم به #خرمشهر که دشمن من را از جلوی در خانه #اسیر کرد.»
🍃🌷🍃
#ننه مریم تمام مدت در راه بیمارستان و قبرستان بود. تعریف میکرد «گاهی که #کفن نداشتیم #چادر سرم را #کفن میکردم، آب که برای غسل نبود #دبه دبه #آب برای شستن #شهدا پیدا میکردیم.😔
🍃🌷🍃
#دختری #مادر #شهیدش را برای #کفن کرده آورده بود، #پسری #مادرش را آورده بود و چه #صحنههای دردناکی خلق شد. بعضی از #پیکرهای #زنها در اثر #شدت انفجارها #لباسی بر بدن نداشتند.😔
🍃🌷🍃
💐 قهرمان من …تولدت مبارک 💐
خوش به حالمون که تورو بابا صدا می کنیم
بابایی که در بودنش بهترین لحظات رو باهاش گذروندیم … هر بار روی دوشت بردی بالا ، حس می کردیم روی عرشیم ، هر بار بغلمون می کردی فکر می کردیم دنیا هیچ غمی نداره ، غرق امنیت و محبت بودیم با تو
روزهای اندکی که پیش ما بودی سیرمون می کردی از محبت و عشق تا دووم بیاریم و بتونیم دوریت رو تحمل کنیم .
نمیدونستی
که هروقت رفتی دل ما را با خودت بردی
این دفعه خیلی طول کشید
بزرگ شدیم ویواش یواش فهمیدیم داستان های جذابت قبل از خواب ، داستان هایی بود که قهرمانش خودت بودی نه دیگران
چقدر دلم برای صدات تنگ شده
شروع می کردی قصه گویی
با صدای کم که ارامش بدی بهمون بخوابیم
یوهوی می شد دشمن زد و ما زدیم
کلی شهید دادیم ولی زمین را گرفتیم
جوگیر می شدی و ما که دلمون هیچ وقت نخواست بخوابیم که لحظه ای رو کنارت تلف نکنیم ، کلی کیف می کردیم و اخرش کشتی می گرفتیم سه تایی می خندیدیم و از خستگی خوشحالی می خوابیدیم بالاخره .
خیلی وقته با کشتی بازی نخوابیدیم .
ایندفعه خیلی طول کشید
نزدیک یک سال پیش به مامان گفتن این گرفتاری بزودی تموم میشه و بزودی برمیگردی.
اون روز کلی نقاشی کشیدیم برات
مامان همرو آویزون کرد توی راه پله و توی خونه ، یکیشون که خیلی قشنگ و بزرگ بود زدیم روی دیوار خونه ، خیلی هاشون پاره شدن از بس که منتظر موندن ، دقیقا مثل قلب ما .
این اولین بار نیست که تولدت هست ولی خودت نیستی
ولی بابا
ایندفعه خیلی طول کشید
لطفا برگرد
#بابا_تولدت_مبارک
#اسیر_مدافع_حرم_و_وطن
#محمدرضا_نوری
#ابوعباس
#ضيف_الاسير
🇮🇷@sardare_dellha
خوش به حالمون که تورو بابا صدا می کنیم
بابایی که در بودنش بهترین لحظات رو باهاش گذروندیم … هر بار روی دوشت بردی بالا ، حس می کردیم روی عرشیم ، هر بار بغلمون می کردی فکر می کردیم دنیا هیچ غمی نداره ، غرق امنیت و محبت بودیم با تو
روزهای اندکی که پیش ما بودی سیرمون می کردی از محبت و عشق تا دووم بیاریم و بتونیم دوریت رو تحمل کنیم .
نمیدونستی
که هروقت رفتی دل ما را با خودت بردی
این دفعه خیلی طول کشید
بزرگ شدیم ویواش یواش فهمیدیم داستان های جذابت قبل از خواب ، داستان هایی بود که قهرمانش خودت بودی نه دیگران
چقدر دلم برای صدات تنگ شده
شروع می کردی قصه گویی
با صدای کم که ارامش بدی بهمون بخوابیم
یوهوی می شد دشمن زد و ما زدیم
کلی شهید دادیم ولی زمین را گرفتیم
جوگیر می شدی و ما که دلمون هیچ وقت نخواست بخوابیم که لحظه ای رو کنارت تلف نکنیم ، کلی کیف می کردیم و اخرش کشتی می گرفتیم سه تایی می خندیدیم و از خستگی خوشحالی می خوابیدیم بالاخره .
خیلی وقته با کشتی بازی نخوابیدیم .
ایندفعه خیلی طول کشید
نزدیک یک سال پیش به مامان گفتن این گرفتاری بزودی تموم میشه و بزودی برمیگردی.
اون روز کلی نقاشی کشیدیم برات
مامان همرو آویزون کرد توی راه پله و توی خونه ، یکیشون که خیلی قشنگ و بزرگ بود زدیم روی دیوار خونه ، خیلی هاشون پاره شدن از بس که منتظر موندن ، دقیقا مثل قلب ما .
این اولین بار نیست که تولدت هست ولی خودت نیستی
ولی بابا
ایندفعه خیلی طول کشید
لطفا برگرد
#بابا_تولدت_مبارک
#اسیر_مدافع_حرم_و_وطن
#محمدرضا_نوری
#ابوعباس
#ضيف_الاسير
🇮🇷@sardare_dellha