من میدانم
که اندوه من برابر است
با اندوه سواری که صدای سم اسبش را
با صدای خرد شدن آهسته برگها
اشتباه میکنند
با شببویی
که تاریکیی خود را از دست میدهد
با نارنجی
که تنها بر میز است.
#بیژن_الهی🍂
@sarayesheroghazal
که اندوه من برابر است
با اندوه سواری که صدای سم اسبش را
با صدای خرد شدن آهسته برگها
اشتباه میکنند
با شببویی
که تاریکیی خود را از دست میدهد
با نارنجی
که تنها بر میز است.
#بیژن_الهی🍂
@sarayesheroghazal
شدهای شبیه خُدا ؛
خیلی دوری ،
شانه هایت دور است ،
هُرمِ نَفَست دور است ،
بادی که موهایت را
میبَرَد ، دور است ،
چشمهایت دور است ...
وَ خیلی نزدیکی !
سایه اَت ... سایه اَت
همه جا هست ؛
کنارِ موسیقی وُ باران وُ
جاده وُ نور وُ کلمه ...
وَ سکوتَت ،
شبیه تَریناَت کرده ؛
به خُدا !!!
#بیژن_الهی.........💜
@sarayesheroghazal
خیلی دوری ،
شانه هایت دور است ،
هُرمِ نَفَست دور است ،
بادی که موهایت را
میبَرَد ، دور است ،
چشمهایت دور است ...
وَ خیلی نزدیکی !
سایه اَت ... سایه اَت
همه جا هست ؛
کنارِ موسیقی وُ باران وُ
جاده وُ نور وُ کلمه ...
وَ سکوتَت ،
شبیه تَریناَت کرده ؛
به خُدا !!!
#بیژن_الهی.........💜
@sarayesheroghazal
درون هرکس نغمهای هست
که او را اینسو و آنسو میدواند
تا نیزنی بیاید
که نغمهٔ او را بنوازد
و او خودش را
در نغمهٔ خویش فراموش کند.
#بیژن_الهی.....
💚
@sarayesheroghazal
که او را اینسو و آنسو میدواند
تا نیزنی بیاید
که نغمهٔ او را بنوازد
و او خودش را
در نغمهٔ خویش فراموش کند.
#بیژن_الهی.....
💚
@sarayesheroghazal
پيش از صدای خروسان
باور كردم كه پلكهای تو
كتاب صبح را گشود
از آفتابی كه نيآمده بود
از اشك كه بايد دوباره ريخت،
دهانت برای من خندههای گرمتر داشت.
و خروسان پيش از صدای خود
دوباره به خواب شدند
از اين كه پذيرفتند روزها ديگر با ماست
و اين پايانی كه ما نيز با آن خواهيم بود
#بیژن_الهی 🌺
@sarayesheroghazal
پيش از صدای خروسان
باور كردم كه پلكهای تو
كتاب صبح را گشود
از آفتابی كه نيآمده بود
از اشك كه بايد دوباره ريخت،
دهانت برای من خندههای گرمتر داشت.
و خروسان پيش از صدای خود
دوباره به خواب شدند
از اين كه پذيرفتند روزها ديگر با ماست
و اين پايانی كه ما نيز با آن خواهيم بود
#بیژن_الهی 🌺
@sarayesheroghazal
آدمهای بهاری!
چه میکنید با برگی که خزان دوست بدارد؟
چه میکنید با پروانهیی که به آب میافتد؟
من بارها اندیشیدهام
من خزان و برف را پیاده پیمودهام
پیشانی بر پای بهار سودهام
که معیار شما نیست.
آدمهای بهاری!
برگ خشک که از خود راندید
شاید عزیزترین برگ فصل باشد
بر این آب سپید
شاید آخرین امید پروانه باشد.
#بیژن_الهی🌺
@sarayesheroghazal
چه میکنید با برگی که خزان دوست بدارد؟
چه میکنید با پروانهیی که به آب میافتد؟
من بارها اندیشیدهام
من خزان و برف را پیاده پیمودهام
پیشانی بر پای بهار سودهام
که معیار شما نیست.
آدمهای بهاری!
برگ خشک که از خود راندید
شاید عزیزترین برگ فصل باشد
بر این آب سپید
شاید آخرین امید پروانه باشد.
#بیژن_الهی🌺
@sarayesheroghazal
در درون هر کسی
نغمهای است
که او را این سو
و آن سو میدواند
تا نِی زنی بیابد
که نغمه او را بنوازد
و او خود را در نغمه خویش
فراموش کند
#بیژن_الهی🌺
@sarayesheroghazal
نغمهای است
که او را این سو
و آن سو میدواند
تا نِی زنی بیابد
که نغمه او را بنوازد
و او خود را در نغمه خویش
فراموش کند
#بیژن_الهی🌺
@sarayesheroghazal
چون دو قطرهی باران
چشم به هم داریم
چون دو قطرهی باران
که به هم آغشته شدند و یکی شدند
چون دو قطرهی باران
بر دورترین برگِ یک بید
#بیژن_الهی...
@sarayesheroghazal💙
چشم به هم داریم
چون دو قطرهی باران
که به هم آغشته شدند و یکی شدند
چون دو قطرهی باران
بر دورترین برگِ یک بید
#بیژن_الهی...
@sarayesheroghazal💙
مرا دفنِ سراشیبها کنید که تنها
نمی از باران به من رسد اما
سیلابه اش از سر گذر کند
مثل عمری که داشتم
#بیژن_الهی 🌾
@sarayesheroghazal
نمی از باران به من رسد اما
سیلابه اش از سر گذر کند
مثل عمری که داشتم
#بیژن_الهی 🌾
@sarayesheroghazal
.
با تو حرف میزنم
با تو حرف میزنم
از ته این دلم
میدانم جواب نمیدهی
جواب چطوری بدهی
وقتی که تو را خیلیها با فریاد
میخوانند!
تمام آنچه من میخواهم اجازهییست
بدهی اینجا منتظر بایستم
که علامتی به من بدهی
از ته این دلم از
خودت.
#گونر_اکلوف
برگردانِ : #بیژن_الهی
#درهی_علف_هزار_رنگ🌴
@sarayesheroghazal
با تو حرف میزنم
با تو حرف میزنم
از ته این دلم
میدانم جواب نمیدهی
جواب چطوری بدهی
وقتی که تو را خیلیها با فریاد
میخوانند!
تمام آنچه من میخواهم اجازهییست
بدهی اینجا منتظر بایستم
که علامتی به من بدهی
از ته این دلم از
خودت.
#گونر_اکلوف
برگردانِ : #بیژن_الهی
#درهی_علف_هزار_رنگ🌴
@sarayesheroghazal
چگونه میتوانستم تو را فاش کنم
که حتی برهنگیات را از تن در آورده بودی؟
#بیژن_الهی 🌴
@sarayesheroghazal
که حتی برهنگیات را از تن در آورده بودی؟
#بیژن_الهی 🌴
@sarayesheroghazal
تنها یکبار
میتوانست
در آغوشش کشند،
و میدانست ‘ آنگاه ‘
چون بهمنی فرو میریزد
و میخاست
به آغوش من پناه آرد.
نامش برف بود
تنش برفی
قلبش از برف
و تپشش
صدای چکیدن برف
بر بامهای کاهگلی...
و من او را
چون شاخهیی که زیر بهمن شکسته باشد
دوست میداشتم.
#بیژن_الهی 🌴
@sarayesheroghazal
میتوانست
در آغوشش کشند،
و میدانست ‘ آنگاه ‘
چون بهمنی فرو میریزد
و میخاست
به آغوش من پناه آرد.
نامش برف بود
تنش برفی
قلبش از برف
و تپشش
صدای چکیدن برف
بر بامهای کاهگلی...
و من او را
چون شاخهیی که زیر بهمن شکسته باشد
دوست میداشتم.
#بیژن_الهی 🌴
@sarayesheroghazal
و زیباترین خمیازه را كبریت كشید به گاه افروختن
تا سیمای تو حادثهای باشد در میان تاریكی.
آنگاه كه برگریزان، این كفزدن شدید برمیخاست
برای خضری، به شكل پیریِ من
كه حتی مرگ خود را نیز باخته بود ...
#بیژن_الهی 🌴
@sarayesheroghazal
تا سیمای تو حادثهای باشد در میان تاریكی.
آنگاه كه برگریزان، این كفزدن شدید برمیخاست
برای خضری، به شكل پیریِ من
كه حتی مرگ خود را نیز باخته بود ...
#بیژن_الهی 🌴
@sarayesheroghazal