در کارگه کوزه‌گری کردم رای
در پایه چرخ دیدم استاد بپای

میکرد دلیر کوزه را دسته و سر
از کله پادشاه و از دست گدای

#خیام 🌴

@sarayesheroghazal

در گوش دلم گفت فلک پنهانی
حکمی که قضا بود ز من میدانی

در گردش خویش اگر مرا دست بُدی
خود را برهاندمی ز سرگردانی

#خیام 🌴

@sarayesheroghazal

زان کوزهٔ می که نیست در وی ضرری
پر کن قدحی بخور بمن ده دگری

زان پیشتر ای صنم که در رهگذری
خاک من و تو کوزه‌ کند کوزه‌گری

#خیام 🌴

@sarayesheroghazal

گر آمدنم بخود بُدی، نامدمی
ور نیز شدن بمن بُدی، کی شدمی

به زان نَبُدی که اندر این دیر خراب
نه آمدمی نه شدمی نه بُدَمی

#خیام 🌴

@sarayesheroghazal

گر دست دهد ز مغز گندم نانی
وز مِی دو مَنی ز گوسفندی رانی

با لاله رخی و گوشه بستانی
عیشی بود آن نه حد هر سلطانی

#خیام 🌴

@sarayesheroghazal

گر کار فلک به عدل سنجیده بدی
احوال فلک جمله پسندیده بدی

ور عدل بدی بکارها در گردون
کی خاطر اهل فضل رنجیده بدی

#خیام 🌴

@sarayesheroghazal

هان کوزه‌گرا بپای اگر هشیاری
تا چند کنی بر گل مردم خواری

انگشت فریدون و کف کیخسرو
بر چرخ نهاده‌ای چه می‌پنداری

#خیام 🌴

@sarayesheroghazal

 
 
هنگام صبوح ای صنم فرخ پی
برساز ترانه‌ای و پیش‌آور می

کافکند بخاک صد هزاران جم و کی
این آمدن تیرمَه و رفتن دی

#خیام 🌴

@sarayesheroghazal

چون چرخ بکام یک خردمند نگشت
خواهی تو فلک هفت شُمُر خواهی هشت

چون باید مُرد و آرزوها همه هَشت
چه مور خورد بگور و چه گرگ به دشت

#خیام 🌴

@sarayesheroghazal

از من رَمَقی به سعی ساقی مانده‌است،
وَزْ صحبتِ خلق، بی‌وفایی مانده‌است؛

از بادهٔ دوشین قَدَحی بیش نماند.
از عمر ندانم که چه باقی مانده‌است!

#خیام 🌴

@sarayesheroghazal