و من خودم را با خستگی تمام از میان این فصل عبور می دهم، فقط به این امیدِ نورِ کم سویی که در دوردست ها می درخشد.
-نامه اولگا کنیپر به آنتوان چخوف، ۱۰ فوریه؛ مسکو
-نامه اولگا کنیپر به آنتوان چخوف، ۱۰ فوریه؛ مسکو
ببخشید که مزاحم شدم، نمیدونستم پیام دادنم اذیتت میکنه، فقط کسی جز تو نبود که دلم بخواد باهاش حرف بزنم. حالا دیگه خودت هم نیستی.
پرسید: جنگ تموم شد؟
گفتم: تموم شد.
گفت: تو عقب کشیدی یا جنگ تموم شد؟
گفتم: به جز من کسی نمیجنگید که!
من که عقب کشیدم، جنگ هم تموم شد :)
گفتم: تموم شد.
گفت: تو عقب کشیدی یا جنگ تموم شد؟
گفتم: به جز من کسی نمیجنگید که!
من که عقب کشیدم، جنگ هم تموم شد :)
میدونی وقتی یه نفر کنارت راحت خوابش میبره
یعنی چی؟!
گفتم: خب یعنی خستس
گفت: نه یعنی براش امنی :)
یعنی چی؟!
گفتم: خب یعنی خستس
گفت: نه یعنی براش امنی :)
پاداش هربار در آغوش کشیدن تو انگار عذر خواهیِ دنیاست از من ،که تمام دردها را تحمل کرده ام.
درونم یه دختر بچهی مظلوم نشسته
که همه چیو با چشمای پر از بغض قبول کرده (:
که همه چیو با چشمای پر از بغض قبول کرده (:
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
ای همه خواب و خیالم...