#پلّه های #مترو را دو به یک
رفتم،
به خیابان #انتظار رسیدم
#باران همچنان می بارید،
#شال م را محکم تر
گره میزنم،
باد #چتر م را می تکاند،
ساعت اَز چند گذشته بود،
مایوس می روم
به همان #کافه ی قدیمی،
که خاطرات ترک خورده
را بنویسم
#قلم در دستانم خُشکید،
و من
همچنان در #لاک خود
مانده بودم!!!
#ملیح_شفیعی_صبا
🎙مهرانه
@sange3abur
رفتم،
به خیابان #انتظار رسیدم
#باران همچنان می بارید،
#شال م را محکم تر
گره میزنم،
باد #چتر م را می تکاند،
ساعت اَز چند گذشته بود،
مایوس می روم
به همان #کافه ی قدیمی،
که خاطرات ترک خورده
را بنویسم
#قلم در دستانم خُشکید،
و من
همچنان در #لاک خود
مانده بودم!!!
#ملیح_شفیعی_صبا
🎙مهرانه
@sange3abur