•|شهر بی شهرزاد|•سیاه زخم
3.03K subscribers
11 photos
5 videos
15 links
°•°•°•● ﷽ ●•°•°•°
پارت گذاری(مرتب)💛
تعطیلات پارت نداریم💛

ژانر:عاشقانه-مذهبی-بزرگسال💛

#کپی‌حتی‌با‌ذکر‌نام‌نویسنده‌حرام‌است.💛
#پایان‌خوش💛

#ادمین تبلیغات
@butterfly_shcb
🧿😍┊ •|شهر بی شهرزاد|• ┊😍🧿
Download Telegram
💛🌼💛🌼💛
💛🌼💛🌼
💛🌼💛
💛🌼
💛

#شهر_بی_شهرزاد
#پارت_411



بعد از اینکه بلاخره رفع دلتنگی کردند،حاج خانوم درباره حضور من در اینجا ومشکلات زندگیم و یادگیری خیاطی گفت،نرگس خانوم خیلی استقبال کرده و خوشحال شد.


-خب دیگه اکرم خانوم، اصلا نگران نباش!
شهرزاد میگیرم و شهرزاد خیاط بهتون تحویل میدم.


پشت بند حرفش خنده ای کرد که حاج خانوم و شهرزاد هم به لحن بامزه اش خندیدند.


-دستت درد نکنه نرگس جان!
فقط اینکه لطفا حواست بیشتر به شهرزاد باشه.
یکم حاجی روش حساسه، به زور اجازه گرفتم بیارمش سرکار!


-ای بابا....اکرم خانوم نگران نباش حواسم جمعه جمع!
اینجا من نمیزارم یک مگس نر هم پرواز کنه چه برسه مردی بخواد وارد اینجا بشه!
خیالت راحت باشه عزیزم.


-دست گلت درد نکنه؛ پس من رفع زحمت کنم.
این شما اینم شهرزادِ من!

-مامان از امروز یعنی شروع کنم؟!


-آره عزیزم البته اگر خودت مایل باشی، تو خونه تنهایی میخوای چیکار کنی؟! بمون زیر و بم کارت رو یاد بگیر مادر.


-چرا که نه خودمم شوق و هیجان دارم برای شروع...چشم میمونم فقط یز....


-تو نگران اون نباش، میاد ناهارشو میخوره و برمیگرده سرکارش!
همیشه مگه باید ور دلش باشی؟!
کارت رو یادبگیر تا روی پاهای خودت وایسی قربونت برم من!!

-خدانکنه مامان جان، دستت درد نکنه چشم!


بوسه ای روی پیشانی شهرزاد زده و دستش را محکم فشرد، بعد از خداحافظی با نرگس خیاط به سمت خروجی قدم برداشت.


با صدای نرگس خیاط به سمتش برگشت و لبخند ریزی زد.
-شهرزاد جان، بیا بریم بسپارمت دست سپیده خانوم، کارش حرف نداره!
اون اولین نفری که وارد این کارگاه شد و خیاطی رو از خودم یاد گرفت!
مطمعنم توام یک خیاط عالی میشی در آینده.

-ممنون، لطف دارید.


-عزیزی،لطفا اینجا راحت باش.
میبینی همه با شلوار و پیرهن میگردن؟! توام در بیار چادر و مانتو رو تا راحت تر باشی!


-چشم چادرم در میارم...اما از زیر مانتو پیراهنم خیلی بازه خجالت میکشم!
از فردا لباس مناسب میپوشم تا بتونم مانتو روهم در بیارم.


-هرجور راحتی عزیزم.
سپیده جان، ایشون شهرزاد خانوم، دختر رفیق بنده هستش!
میخواد خیاطی رو یادبگیره، میسپارمت دست خودت.

-چشم نرگس خانوم،نگران نباشید خودم همه کارهارو بهش یاد میدم!


-شهرزاد جان اون صندلی رو بیار و بشین کنار سپیده جان، منم برم به بقیه سفارش ها برسم،اگر کاری چیزی داشتی حتما بگو باشه عزیزم؟!
نبینم خجالت کشیدی حرفی نزدیا!


-چشم..نه حتما بهتون اطلاع میدم ممنون!
آفرینی زیر لب زمزمه میکند و به سمت اتاق مدیریت میرود.

شهرزاد به سمت صندلی رفته و آنرا برمیدارد، کنار سپیده خانوم که حدود سن چهل سال شاید داشته باشد مبنشیند و با دقت به توضیحات و کارهایش گوش میدهد.