ﭼﺮﭼﻴﻞ ﻣﯿﮕﻮﯾﺪ ﺭﻭﺯﻱ ﺳﻮﺍﺭ ﺗﺎﮐﺴﻲ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩﻡ ﻭ ﺑﻪ ﺩﻓﺘﺮ BBC ﺑﺮﺍﻱ ﻣﺼﺎﺣﺒﻪ ﻣﻲﺭﻓﺘﻢ ﻫﻨﮕﺎمی ﮐﻪ ﺑﻪ ﺁﻥ ﺟﺎ ﺭﺳﻴﺪﻡ ﺑﻪ ﺭﺍﻧﻨﺪﻩ ﮔﻔﺘﻢ: ﺁﻗﺎ ﻟﻄﻔﺎً ﻧﻴﻢ ﺳﺎﻋﺖ ﺻﺒﺮ ﮐﻨﻴﺪ ﺗﺎ ﻣﻦ ﺑﺮﮔﺮﺩﻡ.
ﺭﺍﻧﻨﺪﻩ ﮔﻔﺖ : ﻧﻪ ﺁﻗﺎ ! ﻣﻦ ﻣﻲ ﺧﻮﺍﻫﻢ ﺳﺮﻳﻌﺎً ﺑﻪ ﺧﺎﻧﻪ ﺑﺮﻭﻡ ﺗﺎ ﺳﺨﻨﺮﺍﻧﻲ ﭼﺮﭼﻴﻞ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺭﺍﺩﻳﻮ ﮔﻮﺵ ﺩﻫﻢ! ﺍﺯ ﻋﻼﻗﻪﻱ ﺍﻳﻦ ﻓﺮﺩ ﺑﻪ ﺧﻮﺩﻡ ﺧﻮﺷﺤﺎﻝ ﻭ ﺫﻭﻕ ﺯﺩﻩ ﺷﺪﻡ ﻭ ﻳﮏ ﺍﺳﮑﻨﺎﺱ ﺩﻩ ﭘﻮﻧﺪﻱ ﺑﻪ ﺍﻭ ﺩﺍﺩﻡ، ﺭﺍﻧﻨﺪﻩ ﺑﺎ ﺩﻳﺪﻥ ﺍﺳﮑﻨﺎﺱ ﮔﻔﺖ: کص خارِ ﭼﺮﭼﻴﻞ، ﺍﮔﺮ ﺑﺨﻮﺍﻫﻴﺪ ﺗﺎ ﻓﺮﺩﺍ ﻫﻢ ﺍﻳﻦﺟﺎ ﻣﻨﺘﻈﺮ ﻣﻲﻣﺎﻧﻢ!
پول حتی علايق و احساسات انسانها را عوض می كند!
#تلنگر
@sagdony
ﺭﺍﻧﻨﺪﻩ ﮔﻔﺖ : ﻧﻪ ﺁﻗﺎ ! ﻣﻦ ﻣﻲ ﺧﻮﺍﻫﻢ ﺳﺮﻳﻌﺎً ﺑﻪ ﺧﺎﻧﻪ ﺑﺮﻭﻡ ﺗﺎ ﺳﺨﻨﺮﺍﻧﻲ ﭼﺮﭼﻴﻞ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺭﺍﺩﻳﻮ ﮔﻮﺵ ﺩﻫﻢ! ﺍﺯ ﻋﻼﻗﻪﻱ ﺍﻳﻦ ﻓﺮﺩ ﺑﻪ ﺧﻮﺩﻡ ﺧﻮﺷﺤﺎﻝ ﻭ ﺫﻭﻕ ﺯﺩﻩ ﺷﺪﻡ ﻭ ﻳﮏ ﺍﺳﮑﻨﺎﺱ ﺩﻩ ﭘﻮﻧﺪﻱ ﺑﻪ ﺍﻭ ﺩﺍﺩﻡ، ﺭﺍﻧﻨﺪﻩ ﺑﺎ ﺩﻳﺪﻥ ﺍﺳﮑﻨﺎﺱ ﮔﻔﺖ: کص خارِ ﭼﺮﭼﻴﻞ، ﺍﮔﺮ ﺑﺨﻮﺍﻫﻴﺪ ﺗﺎ ﻓﺮﺩﺍ ﻫﻢ ﺍﻳﻦﺟﺎ ﻣﻨﺘﻈﺮ ﻣﻲﻣﺎﻧﻢ!
پول حتی علايق و احساسات انسانها را عوض می كند!
#تلنگر
@sagdony
در راه مشهد شاه عباس تصمیم گرفت دو بزرگِ کیر کلفت را امتحان کند!
به شیخ بهایی که اسبش جلو میرفت گفت : این میرداماد چقدر بی عرضه و کص مشنگ است اسبش دائم عقب می ماند.
شیخ بهائی گفت : کوهی از علم و دانش و خایه برآن اسب سوار است، حیوان کشش این همه عظمت را ندارد و زیرش ریده است!
ساعتی بعد عقب ماند، به میر داماد گفت : این شیخ بهائی رعایت نمیکند شعورش اندازه گوز است، دائم جلو می تازد.
میرداماد گفت: اسب او از اینکه آدم کلفتی چون شیخ بهائی بر پشتش سوار است تو کونش عروسی است و میخواهد از شوق بال در آورد. و پس از آن شاهعباس به شدت کله اش سوراخ گشت و راه را ادامه داد!
این است رسم رفاقت...!
#داستان
#تلنگر
@sagdony
به شیخ بهایی که اسبش جلو میرفت گفت : این میرداماد چقدر بی عرضه و کص مشنگ است اسبش دائم عقب می ماند.
شیخ بهائی گفت : کوهی از علم و دانش و خایه برآن اسب سوار است، حیوان کشش این همه عظمت را ندارد و زیرش ریده است!
ساعتی بعد عقب ماند، به میر داماد گفت : این شیخ بهائی رعایت نمیکند شعورش اندازه گوز است، دائم جلو می تازد.
میرداماد گفت: اسب او از اینکه آدم کلفتی چون شیخ بهائی بر پشتش سوار است تو کونش عروسی است و میخواهد از شوق بال در آورد. و پس از آن شاهعباس به شدت کله اش سوراخ گشت و راه را ادامه داد!
این است رسم رفاقت...!
#داستان
#تلنگر
@sagdony