This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🔸
دی شیخ با چراغ همیگشت گرد شهر
کز دیو و دد ملولم و انسانم آرزوست
گفتند یافت مینشود جستهایم ما
گفت آن که یافت مینشود، آنم آرزوست
مسجد وکیل_شیراز
----⚜۰🔶۰⚜----
@royayemehr
دی شیخ با چراغ همیگشت گرد شهر
کز دیو و دد ملولم و انسانم آرزوست
گفتند یافت مینشود جستهایم ما
گفت آن که یافت مینشود، آنم آرزوست
مسجد وکیل_شیراز
----⚜۰🔶۰⚜----
@royayemehr
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🔸
شکاف عمیقی وجود دارد بین آرزوهای انسان و تلاشهایی که برای رسیدن به آن آرزوها انجام میدهد.
انسان دست خودش نیست. رویا میپرورد و لزوما هرچقدر خودش را به آب و آتش بزند به تمامیت رویاهایش نمیرسد.
و روزی میرسد که انسان میپذیرد بعضی از آرزوها قرار است در شکوه یک رویا باقی بماند. نه برای آنکه انسان از تلاش دست کشیده. نه … بعضی از آرزوها باید آرزو بمانند.
اگر به من باشد، من در تمام عمرم به بافتن رویا مشغولم. بیآنکه حریص رسیدن به آن باشم. رویا با تمام جزئیاتش، شکوه تخیل یک انسان است. و تخیل تنها چیزیست که تقدیر، قدرت ستاندن آن را از انسان ندارد.
----⚜۰🔶۰⚜----
@royayemehr
شکاف عمیقی وجود دارد بین آرزوهای انسان و تلاشهایی که برای رسیدن به آن آرزوها انجام میدهد.
انسان دست خودش نیست. رویا میپرورد و لزوما هرچقدر خودش را به آب و آتش بزند به تمامیت رویاهایش نمیرسد.
و روزی میرسد که انسان میپذیرد بعضی از آرزوها قرار است در شکوه یک رویا باقی بماند. نه برای آنکه انسان از تلاش دست کشیده. نه … بعضی از آرزوها باید آرزو بمانند.
اگر به من باشد، من در تمام عمرم به بافتن رویا مشغولم. بیآنکه حریص رسیدن به آن باشم. رویا با تمام جزئیاتش، شکوه تخیل یک انسان است. و تخیل تنها چیزیست که تقدیر، قدرت ستاندن آن را از انسان ندارد.
----⚜۰🔶۰⚜----
@royayemehr
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🔸
زندگی
نه یک بار بلکه
هر روز صبح شروع میشود..
و هر صبح یک فرصت بزرگ
برای همه ی ماست ...
----⚜۰🔶۰⚜----
@royayemehr
زندگی
نه یک بار بلکه
هر روز صبح شروع میشود..
و هر صبح یک فرصت بزرگ
برای همه ی ماست ...
----⚜۰🔶۰⚜----
@royayemehr
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🔸
من شبیه آرامش دم صبح
صبور و آرامم
و حوصله ام را فقط
جوانه ای درک می کند
که خاک سیاه را می شکافد
و سرخ لبخند می زند .
----⚜۰🔶۰⚜----
@royayemehr
من شبیه آرامش دم صبح
صبور و آرامم
و حوصله ام را فقط
جوانه ای درک می کند
که خاک سیاه را می شکافد
و سرخ لبخند می زند .
----⚜۰🔶۰⚜----
@royayemehr
🔸
تا بوده همین بوده ، ریاکاری نزدیکانی که خود را دوستت معرفی میکنند و فکرش را هم نمیکنی از تو چه ها که به دیگران نمیگویند همانگونه که حافظ دچار این افراد شده و در حیرت است اسرار خود را چگونه حتی باده فروش شهر میداند!!!
خوش میکنم به بادهٔ مُشکین مشامِ جان
کز دلق پوش صومعه بویِ ریا شنید
سِرِّ خدا که عارفِ سالِک به کَس نگفت
در حیرتم که باده فروش از کجا شنید!!!
او نیز در طلب یار رازداریست که بتواند درد دل خود از زخمهایش را به او بگوید :
یا رب کجاست محرمِ رازی که یک زمان
دل شرحِ آن دهد که چه گفت و چهها شنید
و چه جسورانه در جمع بلند ساقی را صدا میکند که همه بدانند حافظ کار پنهانی نمیکند تا هم نشینان ریاکار داستان پنهانی از او برای تعریف به کسی که مرید و عاشقش است داشته باشند :
ساقی بیا که عشق ندا میکند بلند
کان کس که گفت قصه ما ، هم ز ما شنید
ما باده زیرِ خرقه نه امروز میخوریم
صد بار پیرِ میکده این ماجرا شنید
----⚜۰🔶۰⚜----
@royayemehr
تا بوده همین بوده ، ریاکاری نزدیکانی که خود را دوستت معرفی میکنند و فکرش را هم نمیکنی از تو چه ها که به دیگران نمیگویند همانگونه که حافظ دچار این افراد شده و در حیرت است اسرار خود را چگونه حتی باده فروش شهر میداند!!!
خوش میکنم به بادهٔ مُشکین مشامِ جان
کز دلق پوش صومعه بویِ ریا شنید
سِرِّ خدا که عارفِ سالِک به کَس نگفت
در حیرتم که باده فروش از کجا شنید!!!
او نیز در طلب یار رازداریست که بتواند درد دل خود از زخمهایش را به او بگوید :
یا رب کجاست محرمِ رازی که یک زمان
دل شرحِ آن دهد که چه گفت و چهها شنید
و چه جسورانه در جمع بلند ساقی را صدا میکند که همه بدانند حافظ کار پنهانی نمیکند تا هم نشینان ریاکار داستان پنهانی از او برای تعریف به کسی که مرید و عاشقش است داشته باشند :
ساقی بیا که عشق ندا میکند بلند
کان کس که گفت قصه ما ، هم ز ما شنید
ما باده زیرِ خرقه نه امروز میخوریم
صد بار پیرِ میکده این ماجرا شنید
----⚜۰🔶۰⚜----
@royayemehr
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🔸
چه دانستم که این سودا مرا زین سان کند مجنون
دلم را دوزخی سازد دو چشمم را کند جیحون
چه دانستم که سیلابی مرا ناگاه برباید
چو کشتی ام دراندازد میان قلزم پرخون
زند موجی بر آن کشتی که تخته تخته بشکافد
که هر تخته فروریزد ز گردشهای گوناگون
نهنگی هم برآرد سر خورد آن آب دریا را
چنان دریای بیپایان شود بیآب چون هامون
چه دانمهای بسیار است لیکن من نمیدانم
که خوردم از دهان بندی در این دریا کفی افیون
مولانای_جان
----⚜۰🔶۰⚜----
@royayemehr
چه دانستم که این سودا مرا زین سان کند مجنون
دلم را دوزخی سازد دو چشمم را کند جیحون
چه دانستم که سیلابی مرا ناگاه برباید
چو کشتی ام دراندازد میان قلزم پرخون
زند موجی بر آن کشتی که تخته تخته بشکافد
که هر تخته فروریزد ز گردشهای گوناگون
نهنگی هم برآرد سر خورد آن آب دریا را
چنان دریای بیپایان شود بیآب چون هامون
چه دانمهای بسیار است لیکن من نمیدانم
که خوردم از دهان بندی در این دریا کفی افیون
مولانای_جان
----⚜۰🔶۰⚜----
@royayemehr
🔸
مانده ام خیره به راه
نه مرا پای گریز
نه مرا تاب نگاه
شرمگین میشوم از وحشت بیهوده خویش
سرو نازی است که شاداب تراز صبح بهار
قدبرافراشته ازسینه دشت
سرخوش از باده تنهایی خویش
شاید این شاهد غمگین غروب چشم درراه من است
شایداین بنده ی صحرای عدم بامنش سخن است
من دراین اندیشه که سرو بلند وینهمه تازگی وشادابی
دربیابانی دور ک نروید جز درخار
که نتوفد جزباد
که نخیزد جزمرگ که نجنبید نفسی ازنفسی ،غرق درظلمت این راز شگفتم
ناگاه خنده ای میرسد ازسنگ به گوش
سایه ای میشود ازسرو جدا
درگذرگاه غروب درغم آویز افق
لحظه ای چندبهم مینگریم سایه میخندد ومیبینیم
وای مادرم میخندد مادر ای مادر خوب
این چ روحی است عظیم وین چ عشقی است بزرگ
که پس ازمرگ نگیری آرام
تن بیجان تو درسینه خاک
به نهالی که دراین غمکده تنها مانده است
بازجان میبخشد
قطره خونی ک بجا مانده درآن پیکر سرد
سرو را تاب و توان میبخشد
شب همآغوش سکوت، میرسد نرم ز راه
من از آن دشت خموش بازرو کرده به این شهر پراز جوش و خروش
میروم خوش به سبکبالی باد همه ذرات وجودم آزاد
همه ذرات وجودم فریاد
فریدون_مشیری
----⚜۰🔶۰⚜----
@royayemehr
مانده ام خیره به راه
نه مرا پای گریز
نه مرا تاب نگاه
شرمگین میشوم از وحشت بیهوده خویش
سرو نازی است که شاداب تراز صبح بهار
قدبرافراشته ازسینه دشت
سرخوش از باده تنهایی خویش
شاید این شاهد غمگین غروب چشم درراه من است
شایداین بنده ی صحرای عدم بامنش سخن است
من دراین اندیشه که سرو بلند وینهمه تازگی وشادابی
دربیابانی دور ک نروید جز درخار
که نتوفد جزباد
که نخیزد جزمرگ که نجنبید نفسی ازنفسی ،غرق درظلمت این راز شگفتم
ناگاه خنده ای میرسد ازسنگ به گوش
سایه ای میشود ازسرو جدا
درگذرگاه غروب درغم آویز افق
لحظه ای چندبهم مینگریم سایه میخندد ومیبینیم
وای مادرم میخندد مادر ای مادر خوب
این چ روحی است عظیم وین چ عشقی است بزرگ
که پس ازمرگ نگیری آرام
تن بیجان تو درسینه خاک
به نهالی که دراین غمکده تنها مانده است
بازجان میبخشد
قطره خونی ک بجا مانده درآن پیکر سرد
سرو را تاب و توان میبخشد
شب همآغوش سکوت، میرسد نرم ز راه
من از آن دشت خموش بازرو کرده به این شهر پراز جوش و خروش
میروم خوش به سبکبالی باد همه ذرات وجودم آزاد
همه ذرات وجودم فریاد
فریدون_مشیری
----⚜۰🔶۰⚜----
@royayemehr
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🔸
آدم ها
وقتی می آیند
موسیقی شان را هم
با خودشان می آورند ...
ولی وقتی می روند
با خود نمی برند
آدمها
می آیند
و می روند
ولی در دلتنگی هایمان
شعرهایمان
رویاهای خیس شبانهمان
می مانند!
جا نگذارید!
هر چه را که روزی می آورید را
با خودتان ببرید!
وقتی که می روید
دیگر
به خواب و خاطرهی آدم برنگردید...
هرتا_مولر
----⚜۰🔶۰⚜----
@royayemehr
آدم ها
وقتی می آیند
موسیقی شان را هم
با خودشان می آورند ...
ولی وقتی می روند
با خود نمی برند
آدمها
می آیند
و می روند
ولی در دلتنگی هایمان
شعرهایمان
رویاهای خیس شبانهمان
می مانند!
جا نگذارید!
هر چه را که روزی می آورید را
با خودتان ببرید!
وقتی که می روید
دیگر
به خواب و خاطرهی آدم برنگردید...
هرتا_مولر
----⚜۰🔶۰⚜----
@royayemehr
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🔸
نیست بوی آشنا را
تاب غربت بیش ازین؛
از نسیم صبح
بوی یار می باید کشید...
صائب_تبریزی
----⚜۰🔶۰⚜----
@royayemehr
نیست بوی آشنا را
تاب غربت بیش ازین؛
از نسیم صبح
بوی یار می باید کشید...
صائب_تبریزی
----⚜۰🔶۰⚜----
@royayemehr
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🔸
#صبح_آدینه_با_حضرت_حافظ
"مرا چشمی است خون افشان، ز دست آن کمان ابرو
جهان بس فتنه خواهد دید، از آن چشم و از آن ابرو
غلام چشم آن ترکم که در خواب خوش مستی
نگارین گلشنش روی است و مشکین سایبان ابرو
تو کافر دل، نمی بندی نقاب زلف و می ترسم
که محرابم بگرداند خم آن دل ستان ابرو
اگر چه مرغ زیرک بود حافظ در هوا داری
به تیر غمزه صیدش کرد چشم آن کمان ابرو
غلام چشم آن ترکم که در خواب خوش مستی
نگارین گلشنش روی است و مشکین سایبان ابرو
----⚜۰🔶۰⚜----
@royayemehr
#صبح_آدینه_با_حضرت_حافظ
"مرا چشمی است خون افشان، ز دست آن کمان ابرو
جهان بس فتنه خواهد دید، از آن چشم و از آن ابرو
غلام چشم آن ترکم که در خواب خوش مستی
نگارین گلشنش روی است و مشکین سایبان ابرو
تو کافر دل، نمی بندی نقاب زلف و می ترسم
که محرابم بگرداند خم آن دل ستان ابرو
اگر چه مرغ زیرک بود حافظ در هوا داری
به تیر غمزه صیدش کرد چشم آن کمان ابرو
غلام چشم آن ترکم که در خواب خوش مستی
نگارین گلشنش روی است و مشکین سایبان ابرو
----⚜۰🔶۰⚜----
@royayemehr
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🔸
اينجا يكى از معروفترين آتشكده هاى عصر باستان يعنى آتشكده آذرگشنسب يا همان تخت سليمان است با قدمت بيش از سه هزار سال و منتسب به زادگاه زرتشت .
در همه ادوار ماد، هخامنشى ، اشكانى و ساسانى مقدس بوده است ليكن اوج شكوهش را در دوره ساسانيان ميبينيم آنجا كه بهرام گور ( بهرام پنجم) اقدام به بازسازى آن كرد و خسرو انوشيروان ( خسرو اول) آن را به اوج عظمت و شهرت رسانيد.
جايگاه معنوى تخت سليمان تا بدانجاست كه پادشاهان ساسانى براى تاج گذارى و مراسمات آيينى بعضا با پاى پياده خود را به اين آتشكده ميرساندند.
موبدان زرتشت معتقدند درياچه فيروزه فام تخت سليمان با چشمه هميشه جوشان آرتزين متعلق است به آناهيتا ايزد بانوى آب.
دکتر_خشایار_لهراسبی
تخت سليمان
تكاب
آذربايجان غربى
#تاریخ
----⚜۰🔶۰⚜----
@royayemehr
اينجا يكى از معروفترين آتشكده هاى عصر باستان يعنى آتشكده آذرگشنسب يا همان تخت سليمان است با قدمت بيش از سه هزار سال و منتسب به زادگاه زرتشت .
در همه ادوار ماد، هخامنشى ، اشكانى و ساسانى مقدس بوده است ليكن اوج شكوهش را در دوره ساسانيان ميبينيم آنجا كه بهرام گور ( بهرام پنجم) اقدام به بازسازى آن كرد و خسرو انوشيروان ( خسرو اول) آن را به اوج عظمت و شهرت رسانيد.
جايگاه معنوى تخت سليمان تا بدانجاست كه پادشاهان ساسانى براى تاج گذارى و مراسمات آيينى بعضا با پاى پياده خود را به اين آتشكده ميرساندند.
موبدان زرتشت معتقدند درياچه فيروزه فام تخت سليمان با چشمه هميشه جوشان آرتزين متعلق است به آناهيتا ايزد بانوى آب.
دکتر_خشایار_لهراسبی
تخت سليمان
تكاب
آذربايجان غربى
#تاریخ
----⚜۰🔶۰⚜----
@royayemehr
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🔸
جهان از جنس رویاست.
درون هر رویا، حقیقتی پنهان است، حقیقتی عظیم در دریای ناخودآگاه آدمی؛ از این رو، انسان باید هر روز به رویاهایش سر بزند، اما نباید خیلی در آنجا بماند، آنکه شادیها و غمهایش را پیشخور میکند، به زودی دچار ملال خواهد شد.
عباس_ناظری
----⚜۰🔶۰⚜----
@royayemehr
جهان از جنس رویاست.
درون هر رویا، حقیقتی پنهان است، حقیقتی عظیم در دریای ناخودآگاه آدمی؛ از این رو، انسان باید هر روز به رویاهایش سر بزند، اما نباید خیلی در آنجا بماند، آنکه شادیها و غمهایش را پیشخور میکند، به زودی دچار ملال خواهد شد.
عباس_ناظری
----⚜۰🔶۰⚜----
@royayemehr