روزهای بارانی
789 subscribers
2.5K photos
57 videos
8 files
28 links
تو

با دلِ من

همان کردی

که شاتوت با

سرِ انگشتان ِ تو
Download Telegram
دلبر گوش به این حرفا نده !
زرد و نارنجیا ، این نارنگیا ..
اینا بهونست !
پاییز قشنگیش به بودنه توعه
حالا هی جهانِ رنگ معرفی کنن پاییزو
نه ! فایده نداره ...
تو نباشی همین پاییزی که میگن پادشاه فصلاست ..میشه برجِ زهر مارِ فصلا!
هی بخند بگو چرت و پرت میگم ولی جا من نیستی لُبِ مطلبو بگیری ..
اینارو ول کن باد از جهت مخالف میوَزه
تو موهاتو باز کن امپراطوریو نشون پاییز بدیم !
ای نشسته در دل ! خاطرِ تو مارو به کجاها قراره ببره !؟
کاش کمی بیشتر میخندیدی از این درختا جای برگِ خشک شکوفه میریخت!
#زهرا_مصلح
@Roozhayebarani❤️
خزان است دلِ من بی تو
هرکس به من مینگرد،
پاییز صدایم میکند .
#زهرا_مصلح
@Roozhayebarani❤️
پاییز منِ با آمدن زمستان تمام نمی شود. از همان روز که رفتی پاییز در خانه ماند. پاییز بغض شد، من باریدم..
از سقفِ خانه حسرت چکید، من خیس شدم! خانه را یلدا گرفت تاریک، طولانی و هیچ بیتی از حافظ شب هایِ بی تو را مبارک نکرد..

#زهرا_مصلح
📷Zahra_mosleh
@Roozhayebarani❤️
می گفت دوست داشتن قسمت هر کسی نمی شود ،باید آنقدر قلبت شکننده و حساس باشد که عشق را بفهمد وگرنه اگر روزی هم عشق سراغت را بگیرد لذتی نخواهی برد مثل دختر بچه ای گرسنه که تا پشت شیشه ی رستوانی برود اما چیزی نخورد !
همین قدر وسوسه انگیز اما دور از دسترس!
میگفت حالا که دوست داشتنم به دست تو افتاده نگذار قلب هایمان بشکند،عشق از ما جز خیالی که در آسمان دل پرواز کند چیزی نمی خواهد ..
حسادت را بلد نبود هر رهگذری که از کنارش می گذشت را دعا می کرد روزی با عشق دست و پنجه نرم کند
می خواست یک شهر در سایه ی دوست داشتن شب را به صبح برسانند..
سینه اش آبستن درد ها که نه حفره ای از محبت و شور و هیاهو بود سر به سینه اش که می گذاشتی صدای لشکری خسته از فاصله و دوری نه ،صدایی شبیه به نسیم میان انبوه گندم های طلایی به گوش می رسید،آرام و بی وفقه..
دوست داشتنش نصیبم شده بود و باید آغوشم را برای مردی که با دور شدن ها و فاصله و جاده های غربت غریبه بود باز می کردم..
لحظه هایی که با او گذشت شبیه به خوابی از سر آسودگی ،شبیه به انشایی در مدرسه و تشویق همکلاسی ها و معلم
شبیه به آب خوردن های با دست از شیرآب..
مثل دویدن زیر نور خورشید،پهن کردن خیال زیر سایه ی درختی تنها، خوابیدن روی چمن های خیس پارک..
چرخیدن زیر باران دور از انتظار مرداد
راه رفتن روی برگ های قهر کرده از درخت در آبان..
و نوشیدن چای در سرمای دی ..
لذت بخش بود !
با تمام قلب حساس و شکننده ام دوستش داشتم ،قول داده بودم عشق را بی معنی نکنم ...
قول داده بود که قلب هایمان را از محبت بی نصیب نکند..
قول داده بودیم که شرمنده ی دلمان نشویم،که گفته بودم و گفته بود..
که سوگند خورده بودیم !
حال در نیمه ی راه ایستاده ام بی آنکه دست هایم را گرفته باشد ..
خسته از راه رفتن های طولانی میان زندگی ام زانو زده ام و هر رهگذری که مرا می بیند دعای او را برایم می کند!
جاده ها می گویند کسی پشت سرت آب نریخت که برگردی ..
و من چون دیوانه ای دست هایم را روی گوش هایم می گذارم و صدای رفتنت بلند تر می شود..
بگذار خیال همه را راحت کنم مرگ را در آغوش خواهم کشید،اگر بدانم دیگر تو را نخواهم دید
#زهرا_مصلح

@Roozhayebarani❤️
نیمه های شب است کلید را در قفل در میچرخاند آرام درِ اتاق را باز میکند ، سمتم می آید میگوید بیدارت کردم ؟
دستم را روی چشم هایم میچرخانم و با لبخند میگویم منتظرت بودم !
لباس هایش را عوض نکرده کنار تخت مینشیند سرش را سمتم خم میکند و با صدای دلنشینش زمزمه میکند میخوابیدی بانو جان گفتم که دیر میرسم ،حیف چشمانت نیست که نخوابد‌؟ و بعد بوسه ای روی پیشانی ام مینشاند نگاهش میکنم دستانش را در دستم میگیرم و زیر گوشش میخوانم ؛
حیف، چشمانی است که آمدنت را نبیند حیف،گوشی است که قبل از خواب صدای تو در آن تکرار نشود
حیف تنی است که سر به بالین نزاشته تو را در آغوش نکشد!
لبخند میزند ، بوسه میکارد روی پیشانی ام! طولانی ، شیرین ، پایدار
دوست داشتنش رشد میکند در قلبم
شب از پیِ تاریکی، دنیای دونفره امان را سپید میکند !
در آغوشم میکشد و زیر لب زمزمه میکند حیف میشد اگر خواب بودی حیف میشد!

#زهرا_مصلح
@Roozhayebarani❤️