📖رمان: شکیبا
📝نویسنده: مر۷۲ی
@Romankhone_ir 📚
📄خلاصه:
به نام عشق ...
یادت هست روزی را که عهد بستیم تا ابد برای هم بمانیم ؟
یادت هست دست های بالا رفته و در هم گره خورده مان را ؟
نردبانی ساختیم از عشق
به بام آغوش هایمان !
تو با آن پیراهن چهارخانه ت ،
خانه ای ساختی پر از عشق و صفا
و من شدم نو عروس آن خانه !
به یادت هست اولین بوسه مان را ؟
نفس هایمان ...
آه ...
می شود بازگردی تا باز هم خانه ای بسازیم ؟!
☑ژانر: #عاشقانه
#شکیبا #م_ر_۲۷_ی
کانال رسمی رمانخونه
🆔 telegram.me/romankhone_ir
✍ محبوبترین کانال رمان💯
ادمین: mozhan
📌 نسخه Pdf و Apk و Epub ⬇️⬇️
📝نویسنده: مر۷۲ی
@Romankhone_ir 📚
📄خلاصه:
به نام عشق ...
یادت هست روزی را که عهد بستیم تا ابد برای هم بمانیم ؟
یادت هست دست های بالا رفته و در هم گره خورده مان را ؟
نردبانی ساختیم از عشق
به بام آغوش هایمان !
تو با آن پیراهن چهارخانه ت ،
خانه ای ساختی پر از عشق و صفا
و من شدم نو عروس آن خانه !
به یادت هست اولین بوسه مان را ؟
نفس هایمان ...
آه ...
می شود بازگردی تا باز هم خانه ای بسازیم ؟!
☑ژانر: #عاشقانه
#شکیبا #م_ر_۲۷_ی
کانال رسمی رمانخونه
🆔 telegram.me/romankhone_ir
✍ محبوبترین کانال رمان💯
ادمین: mozhan
📌 نسخه Pdf و Apk و Epub ⬇️⬇️
Telegram
تکست و نوشته رمانخونه❤️
چقدر خوبه که وسط
شلوغی های این زندگی پیدات کردم
تا دوست داشته باشم ♡
♡
@romankhone_ir💖
♡
شلوغی های این زندگی پیدات کردم
تا دوست داشته باشم ♡
♡
@romankhone_ir💖
♡
📖رمان: کسی به جات نمیاد عشقم
📝نویسنده: م.علیزاده
@Romankhone_ir 📚
📄خلاصه:
همیشه آنطور که ما میخواهیم نمیشود، گاه تنها یک اتفاق همه چیز را برهم میزند... من صبورم اما برای تو نگران...نمیخواهم بخاطر من از حقت بگذری...میروم...اما این تضمین را به من بده که همیشه در قلب تو باشم...میروم اما فراموشم نکن...میروم...به حرفم گوش نکن...به دنبالم بیا...من منتظرت هستم...
همه چیرو گفتم که!
مقدمه:
داشت برمیگشت سمت ماشینش که چشمش به من افتاد.
الان وقتش بود.
سریع دستمو گذاشتم رو قلبم و تند تند لب زدم:
-تروخدا نجاتم بده تروخدا...
و به دنبالش گریه کردم. خدایا حالا فکر نکنه میخوام بهش نخ بدم؟ یکم با دقت نگام کرد. راشو کشید که بره ولی بعد دو قدم دوباره وایستاد. بازم نگاهشو به نگام دوخت.بازم به التماس افتادم. دو انگشتمو گذاشتم روی شقیقم. خواستم بهش بفهمونم اینا میخوان منو بکشن! آخه دیگه نمیتونستم به مورد دیگه ای اشاره کنم. و باز هم گریه...
یه دفعه در ماشین باز شد. اه...کثافت سروکلش پیدا شد! یه نگاه به من انداخت و فک زدنشو شروع کرد :
-نه خوبه اگه دختر خوبی باشی قول میدم خیلی اذیت نشی...
ماشین رو روشن کرد. خدایا یعنی تموم شد؟ یعنی دیگه بی آبرو میشم؟ خدایا تو که مهربون بودی؟.....
☑ژانر: #عاشقانه #اجتماعی
#کسی_به_جات_نمیاد_عشقم #م_علیزاده
کانال رسمی رمانخونه
🆔 telegram.me/romankhone_ir
✍ محبوبترین کانال رمان💯
ادمین: mozhan
📌 نسخه Pdf و Apk و Epub ⬇️⬇️
📝نویسنده: م.علیزاده
@Romankhone_ir 📚
📄خلاصه:
همیشه آنطور که ما میخواهیم نمیشود، گاه تنها یک اتفاق همه چیز را برهم میزند... من صبورم اما برای تو نگران...نمیخواهم بخاطر من از حقت بگذری...میروم...اما این تضمین را به من بده که همیشه در قلب تو باشم...میروم اما فراموشم نکن...میروم...به حرفم گوش نکن...به دنبالم بیا...من منتظرت هستم...
همه چیرو گفتم که!
مقدمه:
داشت برمیگشت سمت ماشینش که چشمش به من افتاد.
الان وقتش بود.
سریع دستمو گذاشتم رو قلبم و تند تند لب زدم:
-تروخدا نجاتم بده تروخدا...
و به دنبالش گریه کردم. خدایا حالا فکر نکنه میخوام بهش نخ بدم؟ یکم با دقت نگام کرد. راشو کشید که بره ولی بعد دو قدم دوباره وایستاد. بازم نگاهشو به نگام دوخت.بازم به التماس افتادم. دو انگشتمو گذاشتم روی شقیقم. خواستم بهش بفهمونم اینا میخوان منو بکشن! آخه دیگه نمیتونستم به مورد دیگه ای اشاره کنم. و باز هم گریه...
یه دفعه در ماشین باز شد. اه...کثافت سروکلش پیدا شد! یه نگاه به من انداخت و فک زدنشو شروع کرد :
-نه خوبه اگه دختر خوبی باشی قول میدم خیلی اذیت نشی...
ماشین رو روشن کرد. خدایا یعنی تموم شد؟ یعنی دیگه بی آبرو میشم؟ خدایا تو که مهربون بودی؟.....
☑ژانر: #عاشقانه #اجتماعی
#کسی_به_جات_نمیاد_عشقم #م_علیزاده
کانال رسمی رمانخونه
🆔 telegram.me/romankhone_ir
✍ محبوبترین کانال رمان💯
ادمین: mozhan
📌 نسخه Pdf و Apk و Epub ⬇️⬇️
Telegram
تکست و نوشته رمانخونه❤️
چقدر خوبه که وسط
شلوغی های این زندگی پیدات کردم
تا دوست داشته باشم ♡
♡
@romankhone_ir💖
♡
شلوغی های این زندگی پیدات کردم
تا دوست داشته باشم ♡
♡
@romankhone_ir💖
♡
Forwarded from رمانخونه romankhone.ir via @like
رمان:
#گردنبند
به قلم:
#م_مقدم
روی سایت رمانخونه قرارگرفت
http://romankhone.ir/?p=1738
هر روز رمانهای جدیدتر با کسب اجازه از نویسندگان
@romankhoneir
#گردنبند
به قلم:
#م_مقدم
روی سایت رمانخونه قرارگرفت
http://romankhone.ir/?p=1738
هر روز رمانهای جدیدتر با کسب اجازه از نویسندگان
@romankhoneir
Forwarded from رمانخونه romankhone.ir
#فروش_ویژه با💥
#تخفیفات_ویژه 10 تا 20 درصد
کتاب: #نامهربان_من_کو
اثر: #م_بهارلویی
#انتشارات_برکه_خورشید
جهت #خرید_کتاب و دریافت به #انجمن_رمانخونه مراجعه کنید
romankhone.ir/forums
@romankhoneir
#تخفیفات_ویژه 10 تا 20 درصد
کتاب: #نامهربان_من_کو
اثر: #م_بهارلویی
#انتشارات_برکه_خورشید
جهت #خرید_کتاب و دریافت به #انجمن_رمانخونه مراجعه کنید
romankhone.ir/forums
@romankhoneir
📚رمان: زروان
📝نویسنده: م. مطلق
📄خلاصه:
نازگل دختر زحمت کشی ای که باید خرج خواهراشو و مادرشو بده و میره خونه ی مردی به اسم طاها فرداد برای پرستاری بچه هاش که اتفاق هایی براش میافته ...
☑️ژانر:#عاشقانه #طنز
#زروان #م_مطلق
کانال رسمی رمانخونه
🆔 telegram.me/romankhone_ir
گپ و گفتمان رمانخونه
https://t.me/joinchat/AAAAAD7xU0s4BlLcW7HGCw
✍ محبوبترین کانال رمان💯
📝نویسنده: م. مطلق
📄خلاصه:
نازگل دختر زحمت کشی ای که باید خرج خواهراشو و مادرشو بده و میره خونه ی مردی به اسم طاها فرداد برای پرستاری بچه هاش که اتفاق هایی براش میافته ...
☑️ژانر:#عاشقانه #طنز
#زروان #م_مطلق
کانال رسمی رمانخونه
🆔 telegram.me/romankhone_ir
گپ و گفتمان رمانخونه
https://t.me/joinchat/AAAAAD7xU0s4BlLcW7HGCw
✍ محبوبترین کانال رمان💯
Telegram
تکست و نوشته رمانخونه❤️
چقدر خوبه که وسط
شلوغی های این زندگی پیدات کردم
تا دوست داشته باشم ♡
♡
@romankhone_ir💖
♡
شلوغی های این زندگی پیدات کردم
تا دوست داشته باشم ♡
♡
@romankhone_ir💖
♡
Forwarded from رمانخونه romankhone.ir
#فروش_ویژه با💥
#تخفیفات_ویژه 10تا 20 درصد
کتاب: #تقدیر
اثر: #م_زرگریان
نشر: #ماهین
جهت #خرید_کتاب ودریافت درب منزلتان به #انجمن_رمانخونه مراجعه کنید
romankhone.ir/store
@romankhoneir
#تخفیفات_ویژه 10تا 20 درصد
کتاب: #تقدیر
اثر: #م_زرگریان
نشر: #ماهین
جهت #خرید_کتاب ودریافت درب منزلتان به #انجمن_رمانخونه مراجعه کنید
romankhone.ir/store
@romankhoneir
Forwarded from عکس نگار
🛍فروش اختصاصی🛍
📙کتاب: #تقدیر
✏️اثر: #م_زرگریان
📄تعداد صفحات: ۲۷۰
📰انتشارات #ماهین
💳قیمت: ۱۸۰۰۰ تومان
🎁با ۱۰ تا ۲۰ درصد تخفیف
♥️قسمتی از داستان:
صدای چرخش کلید داخل قفل در حیاط به گوشش خورد، در باز شد، ژنی چاق و تقریبا مسن چادر به سر با یک زنبیل پلاستیکی در دست وارد شد. زنبیل را که در آن مقداری سیب زمینی، سبزی، گوجه فرنگی و کمی گوشت بود کنار دیوار حیاط گذاشت. نگاه تندی به پیرمرد کرد و با صدای بلند و زننده و توهینآمیزی شبیه هوار کشیدن به او گفت:
_هی ی ی... یه... چه خبره؟ باز که تن لشتو انداختی رو تخت سلیمون و واسه خودت سیر آفاق و انفس میکنی؟ پاشو هیکل زیرگل موندهتو تکون بده وقت کاره. یلّلی تلّلی میکنه واسه من... الانهاس ظهر بشه و مشتری بیاد و آبرمون بره.
پیرمرد با صدای لرزانی گفت:
_هنو که اول صُبه. کسی نیومده، چه خبرته؟ از کجا دلت پره که هوار هوارشو واسه ما آوردی؟
🛒برای خرید این کتاب با #تخفیف_ویژه به #فروشگاه انجمن #رمانخونه مراجعه نمایید:
romankhone.ir/store/product/174-تقدیر/
📙کتاب: #تقدیر
✏️اثر: #م_زرگریان
📄تعداد صفحات: ۲۷۰
📰انتشارات #ماهین
💳قیمت: ۱۸۰۰۰ تومان
🎁با ۱۰ تا ۲۰ درصد تخفیف
♥️قسمتی از داستان:
صدای چرخش کلید داخل قفل در حیاط به گوشش خورد، در باز شد، ژنی چاق و تقریبا مسن چادر به سر با یک زنبیل پلاستیکی در دست وارد شد. زنبیل را که در آن مقداری سیب زمینی، سبزی، گوجه فرنگی و کمی گوشت بود کنار دیوار حیاط گذاشت. نگاه تندی به پیرمرد کرد و با صدای بلند و زننده و توهینآمیزی شبیه هوار کشیدن به او گفت:
_هی ی ی... یه... چه خبره؟ باز که تن لشتو انداختی رو تخت سلیمون و واسه خودت سیر آفاق و انفس میکنی؟ پاشو هیکل زیرگل موندهتو تکون بده وقت کاره. یلّلی تلّلی میکنه واسه من... الانهاس ظهر بشه و مشتری بیاد و آبرمون بره.
پیرمرد با صدای لرزانی گفت:
_هنو که اول صُبه. کسی نیومده، چه خبرته؟ از کجا دلت پره که هوار هوارشو واسه ما آوردی؟
🛒برای خرید این کتاب با #تخفیف_ویژه به #فروشگاه انجمن #رمانخونه مراجعه نمایید:
romankhone.ir/store/product/174-تقدیر/
Forwarded from رمانخونه romankhone.ir
📚 #معرفی_رمانهای_در_حال_تایپ
#انجمن_رمانخونه
@romankhoneir
📖رمان: #صلیب_و_تسبیح
✏️به قلم: #م_سیف_الهی
🔍ژانر: #عاشقانه
برای خواندن کلیک کنید:
yon.ir/xzePj
توضیحات بیشتر در پست بعد
#انجمن_رمانخونه
@romankhoneir
📖رمان: #صلیب_و_تسبیح
✏️به قلم: #م_سیف_الهی
🔍ژانر: #عاشقانه
برای خواندن کلیک کنید:
yon.ir/xzePj
توضیحات بیشتر در پست بعد
Forwarded from رمانخونه romankhone.ir
📚رمان زیبا و خواندنی: #صلیب_و_تسبیح
✍نویسنده: #م_سیف_الهی
🖌ژانر: #عاشقانه
@romankhoneir
📄خلاصه:
عاشقانه ای خاص... مـ ـمـ ـنـوعه ای ناب... میان دختری از تبار مسیح و مردی از جنس تسبیح...
کاترین دختری از تبار مسیح با ورود برنامه ریزی شده اش به ایران و شرکت "ققنوس" باعث دگرگونی بزرگی در زندگی امیر سام کیانفر (مدیرعامل شرکت) می شود.
و در این میان احساسش را می بازد و وارد دنیای جدیدی میشود.
📜مقدمه:
ای که مسجد میروی
بهرِ سجود !
سر بجنبد ، دل نجنبد
این چه سود؟
(مولانا)
📍این رمان زیبا را در آدرس زیر مطالعه کنید👇
yon.ir/xzePj
✍نویسنده: #م_سیف_الهی
🖌ژانر: #عاشقانه
@romankhoneir
📄خلاصه:
عاشقانه ای خاص... مـ ـمـ ـنـوعه ای ناب... میان دختری از تبار مسیح و مردی از جنس تسبیح...
کاترین دختری از تبار مسیح با ورود برنامه ریزی شده اش به ایران و شرکت "ققنوس" باعث دگرگونی بزرگی در زندگی امیر سام کیانفر (مدیرعامل شرکت) می شود.
و در این میان احساسش را می بازد و وارد دنیای جدیدی میشود.
📜مقدمه:
ای که مسجد میروی
بهرِ سجود !
سر بجنبد ، دل نجنبد
این چه سود؟
(مولانا)
📍این رمان زیبا را در آدرس زیر مطالعه کنید👇
yon.ir/xzePj
رمان: #پرده_اتاق_نشیمن
نویسنده: #م_کرمانی
ژانر: #اجتماعی
@romankhone_ir
خلاصه:
پای راستش را از زانو دولا کرده و به دیوار تکیه داده است. کلاهش را از سرما تا امتداد ابروهایش پایین کشیده و به مغازه اش در آن طرف...
پرده اتاق نشیمن
به روزترین کانال رسمی رمانخونه✔️
🆔 @romankhone_ir
گپ و گفتمان رمانخونه⬇️
https://t.me/joinchat/AAAAAD7xU0s4BlLcW7HGCw
✍ محبوبترین کانال رمان💯
نویسنده: #م_کرمانی
ژانر: #اجتماعی
@romankhone_ir
خلاصه:
پای راستش را از زانو دولا کرده و به دیوار تکیه داده است. کلاهش را از سرما تا امتداد ابروهایش پایین کشیده و به مغازه اش در آن طرف...
پرده اتاق نشیمن
به روزترین کانال رسمی رمانخونه✔️
🆔 @romankhone_ir
گپ و گفتمان رمانخونه⬇️
https://t.me/joinchat/AAAAAD7xU0s4BlLcW7HGCw
✍ محبوبترین کانال رمان💯
Telegram
این گروه تعطیل شده 😒❌
Deleted Account invites you to join this group on Telegram.
رمان کوتاه: #گریه_با_صدای_بلند
#فقط_pdf
نویسنده: #م_کرمانی
ژانر: #اجتماعی
@romankhone_ir
خلاصه:
در آغاز زیستن. غرقه در باورهای شیرین. دنیای ملون. به دور از تلخ کامی. پایکوبی و رقص در عالم بی تکرار، بی غصه گی...
گریه با صدای بلند
به روزترین کانال رسمی رمانخونه✔️
🆔 @romankhone_ir
گپ و گفتمان رمانخونه⬇️
https://t.me/joinchat/AAAAAD7xU0s4BlLcW7HGCw
✍ محبوبترین کانال رمان💯
#فقط_pdf
نویسنده: #م_کرمانی
ژانر: #اجتماعی
@romankhone_ir
خلاصه:
در آغاز زیستن. غرقه در باورهای شیرین. دنیای ملون. به دور از تلخ کامی. پایکوبی و رقص در عالم بی تکرار، بی غصه گی...
گریه با صدای بلند
به روزترین کانال رسمی رمانخونه✔️
🆔 @romankhone_ir
گپ و گفتمان رمانخونه⬇️
https://t.me/joinchat/AAAAAD7xU0s4BlLcW7HGCw
✍ محبوبترین کانال رمان💯
Telegram
این گروه تعطیل شده 😒❌
Deleted Account invites you to join this group on Telegram.
رمان کوتاه: #یک_تکه_پیتزا_بعلبکی
نویسنده: #م_کرمانی
ژانر: #اجتماعی
@romankhone_ir
خلاصه:
همچون سواری فاتح مست از غرور فتح خنده زنان پای در رکاب در این مسیر سبز و دلگشا که احدی به انتهایش نرسیده است...
یک تکه پیتزا بعلبکی
به روزترین کانال رسمی رمانخونه✔️
🆔 @romankhone_ir
گپ و گفتمان رمانخونه⬇️
https://t.me/joinchat/AAAAAD7xU0s4BlLcW7HGCw
✍ محبوبترین کانال رمان💯
نویسنده: #م_کرمانی
ژانر: #اجتماعی
@romankhone_ir
خلاصه:
همچون سواری فاتح مست از غرور فتح خنده زنان پای در رکاب در این مسیر سبز و دلگشا که احدی به انتهایش نرسیده است...
یک تکه پیتزا بعلبکی
به روزترین کانال رسمی رمانخونه✔️
🆔 @romankhone_ir
گپ و گفتمان رمانخونه⬇️
https://t.me/joinchat/AAAAAD7xU0s4BlLcW7HGCw
✍ محبوبترین کانال رمان💯
Telegram
این گروه تعطیل شده 😒❌
Deleted Account invites you to join this group on Telegram.
#یک_سیب_و_دو_آدم 🍎
#م_مهتا_سیف_الهی
💞رمانی سراسر هیجان و لحظات ناب عاشقانه❤
-خودتو ار من پنهون می کنی؟
بار دیگر نگاهم به قفسه ی سینه اش افتاد که به آرامی بالا و پایین می شد و تار و پود لباسش را تحت فشار قرار می داد. آب دهانم را فرو دادم و نگاهم را بلند کردم. نفس گرفتم و لب باز کردم:
-برای این که... هردومون راحت باشیم.
دستانش را از جیب شلوارش بیرون آورد و خودش را جلوتر کشید که تقریبا با دیوار یکی شدم. دستانش را دو طرف صورتم قرار داد و سرش را به زیرکشید که ضربان قلبم به یک آن در سرم پیچید. به گونه ای که مطمئن بودم در ان فاصله ی کم به خوبی احساسش می کند.
-گفتی از اول شروع کنیم؟
لب هایم لرزیدند؛ اما نتوانستم پاسخی بدهم. در آن فاصله ی کم و گرمای نفس هایی که به پوست صورتم سیلی می زدند، قدرت کلامم را تمام و کمال از دست داده بودم و همانند دختران ۱۴ ساله ای که برای اولین بار عاشق شده، دست و پایم را گم کرده بودم. او خوب می دانست که چگونه مرا با آن گرما و نگاه سرد و صدای بم مردانه اش اغوا کند. سرش را پایین تر کشید. قلبم به یک آن از جای کنده شد و به روی کفپوش ها رها شد. نفس هایم به شماره افتادند و سرم به همراهش به پایین کشیده شد و در آخر با فاصله ای کوتاه از او قرار گرفت. هرم داغ نفس هایش که به زیر گوشم رها شد، از شدت هیجان دستانم ناخودآگاه به کتش چنگ انداختند. با صدای گیرا و گرفته اش به زیر گوشم نجوا کرد:
-می خوام تو رو مال خودم کنم. برای همیشه...
نفس در سینه ام حبس شد و دست و پایم شل.
بینی اش را به روی شالم کشید و صورتم را نزدیک تر آورد و....
#یک_سیب_و_دو_آدم روایتگر زندگی دختریست که حکم همان سیب ممنوعه ای را دارد که وسوسه ی چیده شدن را به دل آدمی می اندازد... یک سیب و دو آدم؟! سرانجام چه می شود؟!
به زودی....
https://t.me/joinchat/AAAAAFfEnEUlUCs0erohKQ
#م_مهتا_سیف_الهی
💞رمانی سراسر هیجان و لحظات ناب عاشقانه❤
-خودتو ار من پنهون می کنی؟
بار دیگر نگاهم به قفسه ی سینه اش افتاد که به آرامی بالا و پایین می شد و تار و پود لباسش را تحت فشار قرار می داد. آب دهانم را فرو دادم و نگاهم را بلند کردم. نفس گرفتم و لب باز کردم:
-برای این که... هردومون راحت باشیم.
دستانش را از جیب شلوارش بیرون آورد و خودش را جلوتر کشید که تقریبا با دیوار یکی شدم. دستانش را دو طرف صورتم قرار داد و سرش را به زیرکشید که ضربان قلبم به یک آن در سرم پیچید. به گونه ای که مطمئن بودم در ان فاصله ی کم به خوبی احساسش می کند.
-گفتی از اول شروع کنیم؟
لب هایم لرزیدند؛ اما نتوانستم پاسخی بدهم. در آن فاصله ی کم و گرمای نفس هایی که به پوست صورتم سیلی می زدند، قدرت کلامم را تمام و کمال از دست داده بودم و همانند دختران ۱۴ ساله ای که برای اولین بار عاشق شده، دست و پایم را گم کرده بودم. او خوب می دانست که چگونه مرا با آن گرما و نگاه سرد و صدای بم مردانه اش اغوا کند. سرش را پایین تر کشید. قلبم به یک آن از جای کنده شد و به روی کفپوش ها رها شد. نفس هایم به شماره افتادند و سرم به همراهش به پایین کشیده شد و در آخر با فاصله ای کوتاه از او قرار گرفت. هرم داغ نفس هایش که به زیر گوشم رها شد، از شدت هیجان دستانم ناخودآگاه به کتش چنگ انداختند. با صدای گیرا و گرفته اش به زیر گوشم نجوا کرد:
-می خوام تو رو مال خودم کنم. برای همیشه...
نفس در سینه ام حبس شد و دست و پایم شل.
بینی اش را به روی شالم کشید و صورتم را نزدیک تر آورد و....
#یک_سیب_و_دو_آدم روایتگر زندگی دختریست که حکم همان سیب ممنوعه ای را دارد که وسوسه ی چیده شدن را به دل آدمی می اندازد... یک سیب و دو آدم؟! سرانجام چه می شود؟!
به زودی....
https://t.me/joinchat/AAAAAFfEnEUlUCs0erohKQ
Telegram
•••MIM,SEIFOLLAHI•••
•••به نام صاحب قلم•••
✴ رمان صلیب و تسبیح(تمام شده)
✴ داستان کوتاه اعادهی عشق(تمام شده)
✴رمان یک سیب و دو آدم(در حال تایپ و انتشار)
✴رمان ماه بیروح(در حال تایپ)
💫آیدی نویسنده:
@Mrs_seifollahi
حضور شما باعث افتخار ماست💫
✴ رمان صلیب و تسبیح(تمام شده)
✴ داستان کوتاه اعادهی عشق(تمام شده)
✴رمان یک سیب و دو آدم(در حال تایپ و انتشار)
✴رمان ماه بیروح(در حال تایپ)
💫آیدی نویسنده:
@Mrs_seifollahi
حضور شما باعث افتخار ماست💫
📔رمان: #دهلیز
✍نویسنده: #م_مطلق
ژانر: #عاشقانه #اجتماعی #غمگین
صفحات: 161
@romankhone_ir
خلاصه:
دهلیز یعنی یه راهرو، یه دالان ... نمیدونم کیو کجا وارد این دهلیز شدم ! فقط دیدم که چشماش برق زد ... بهم گفت اینجا زندانه! تو زندانی و من .. زندان بان ! بهش گفتم اینجا نمیشه نفس کشید ... گفت دیگه نیازی به نفس کشیدن نیست . گفتم نه و گفت اره ... هیچوقت نخواستم دردسر درست کنم و داشتم موفق میشدم ... ولی نفهمیدم چطوری و کی... افتادم تو بغل خود دردسر !
دهلیز
به روزترین کانال رسمی رمانخونه✔️
🆔 @romankhone_ir
گپ و گفتمان رمانخونه⬇️
https://t.me/joinchat/AAAAAD7xU0s4BlLcW7HGCw
✍ محبوبترین کانال رمان💯
✍نویسنده: #م_مطلق
ژانر: #عاشقانه #اجتماعی #غمگین
صفحات: 161
@romankhone_ir
خلاصه:
دهلیز یعنی یه راهرو، یه دالان ... نمیدونم کیو کجا وارد این دهلیز شدم ! فقط دیدم که چشماش برق زد ... بهم گفت اینجا زندانه! تو زندانی و من .. زندان بان ! بهش گفتم اینجا نمیشه نفس کشید ... گفت دیگه نیازی به نفس کشیدن نیست . گفتم نه و گفت اره ... هیچوقت نخواستم دردسر درست کنم و داشتم موفق میشدم ... ولی نفهمیدم چطوری و کی... افتادم تو بغل خود دردسر !
دهلیز
به روزترین کانال رسمی رمانخونه✔️
🆔 @romankhone_ir
گپ و گفتمان رمانخونه⬇️
https://t.me/joinchat/AAAAAD7xU0s4BlLcW7HGCw
✍ محبوبترین کانال رمان💯
Telegram
این گروه تعطیل شده 😒❌
Deleted Account invites you to join this group on Telegram.
📔کتاب: ژان کریستوف
نویسنده (مترجم): رومن رولان
کلید واژه: #ژان_کریستف #رومن_رولان
#م.ا.به_آذین #رمان_خارجی
(4جلد)
@romankhone_ir
خلاصه:
ژان کریستف حقیقتاً یک رمان موزیکال است. رمانى که گام ها و اصوات موسیقى را لابه لاى سطورش پنهان ساخته و هنگامى که سطر هاى آن خوانده مى شود گویى همه چیز در فضایى مه آلود فرو مى رود و تنها موسیقى به گوش مى رسد. رولان در این کتاب با زبان موسیقى سخن مى گوید و گاه که کلامش از سخن گفتن باز مى ایستد تنها مى نوازد و نت ها و اصوات موسیقى را در قالب کلمه ها و واژگان درمى آورد. موسیقى اى که گاه آدمى را به شور و هیجان وامى دارد و گاه متاثر مى سازد.
به روزترین کانال رسمی رمانخونه✔️
🆔 @romankhone_ir
گپ و گفتمان رمانخونه⬇️
https://t.me/joinchat/AAAAAD7xU0s4BlLcW7HGCw
✍ محبوبترین کانال رمان💯
نویسنده (مترجم): رومن رولان
کلید واژه: #ژان_کریستف #رومن_رولان
#م.ا.به_آذین #رمان_خارجی
(4جلد)
@romankhone_ir
خلاصه:
ژان کریستف حقیقتاً یک رمان موزیکال است. رمانى که گام ها و اصوات موسیقى را لابه لاى سطورش پنهان ساخته و هنگامى که سطر هاى آن خوانده مى شود گویى همه چیز در فضایى مه آلود فرو مى رود و تنها موسیقى به گوش مى رسد. رولان در این کتاب با زبان موسیقى سخن مى گوید و گاه که کلامش از سخن گفتن باز مى ایستد تنها مى نوازد و نت ها و اصوات موسیقى را در قالب کلمه ها و واژگان درمى آورد. موسیقى اى که گاه آدمى را به شور و هیجان وامى دارد و گاه متاثر مى سازد.
به روزترین کانال رسمی رمانخونه✔️
🆔 @romankhone_ir
گپ و گفتمان رمانخونه⬇️
https://t.me/joinchat/AAAAAD7xU0s4BlLcW7HGCw
✍ محبوبترین کانال رمان💯
Telegram
این گروه تعطیل شده 😒❌
Deleted Account invites you to join this group on Telegram.
تابو
نویسنده : #م.مطلق
@romankhone_ir
خلاصه
من نه اسم دارم نه خانواده، تنها کسی که دارم، پدرمه. یک پدر که برام همه کار کرده، مهربونه، دلرحمه، دوست داشتنیه، من این پدر رو دوست دارم، اون بهم اسم داد، بهم شخصیت داد، اون بهم حس انتقام داد. من این پدر رو میخوام بکشم، من پاییز عزیزنظامم که قصد قتل پدر کردم. این رمان، داستان یک قتله!
#تابو
ژانر #عاشقانه #جنایی
به روزترین کانال رسمی رمانخونه✔️
🆔 @romankhone_ir
گپ و گفتمان رمانخونه⬇️
https://t.me/joinchat/AAAAAD7xU0s4BlLcW7HGCw
✍ محبوبترین کانال رمان💯
نویسنده : #م.مطلق
@romankhone_ir
خلاصه
من نه اسم دارم نه خانواده، تنها کسی که دارم، پدرمه. یک پدر که برام همه کار کرده، مهربونه، دلرحمه، دوست داشتنیه، من این پدر رو دوست دارم، اون بهم اسم داد، بهم شخصیت داد، اون بهم حس انتقام داد. من این پدر رو میخوام بکشم، من پاییز عزیزنظامم که قصد قتل پدر کردم. این رمان، داستان یک قتله!
#تابو
ژانر #عاشقانه #جنایی
به روزترین کانال رسمی رمانخونه✔️
🆔 @romankhone_ir
گپ و گفتمان رمانخونه⬇️
https://t.me/joinchat/AAAAAD7xU0s4BlLcW7HGCw
✍ محبوبترین کانال رمان💯
Telegram
این گروه تعطیل شده 😒❌
Deleted Account invites you to join this group on Telegram.
رمان: مخوف
نویسنده: م عبدی
تعداد صفحات: 552
@romankhone_ir
خلاصه:
رمان درباره دختری به اسم ملیکاست که سه سال پیش عشقش(سپهر) تو روز عروسی ولش کرده و حالا بعد از مدت ها برگشته ولی دلیل رفتنش رو نمیگه.امیر بادیگارد سابق سپهر، داره چیزی رو از اون ها پنهون می کنه و بعد از کلی کشمکش مشخص می شه که همه این نقشه ها زیر سر یکی به نام...
#عاشقانه #معمایی #مخوف #م_عبدی
به روزترین کانال رسمی رمانخونه✔️
🆔 @romankhone_ir
گپ و گفتمان رمانخونه⬇️
https://t.me/joinchat/AAAAAD7xU0s4BlLcW7HGCw
✍ محبوبترین کانال رمان💯
نویسنده: م عبدی
تعداد صفحات: 552
@romankhone_ir
خلاصه:
رمان درباره دختری به اسم ملیکاست که سه سال پیش عشقش(سپهر) تو روز عروسی ولش کرده و حالا بعد از مدت ها برگشته ولی دلیل رفتنش رو نمیگه.امیر بادیگارد سابق سپهر، داره چیزی رو از اون ها پنهون می کنه و بعد از کلی کشمکش مشخص می شه که همه این نقشه ها زیر سر یکی به نام...
#عاشقانه #معمایی #مخوف #م_عبدی
به روزترین کانال رسمی رمانخونه✔️
🆔 @romankhone_ir
گپ و گفتمان رمانخونه⬇️
https://t.me/joinchat/AAAAAD7xU0s4BlLcW7HGCw
✍ محبوبترین کانال رمان💯
Telegram
این گروه تعطیل شده 😒❌
Deleted Account invites you to join this group on Telegram.
رمان: عشق گیسو
به قلم: #م_صمدی
تعداد صفحات: 299
@romankhone_ir
خلاصه:
گیسو دختری هجده ساله، مغرور، لجباز، غد و یک دنده که هر کاری رو دوست داره انجام میده و به حرف هیچ کس گوش نمیده؛ اما یه قلب پاک توی سینه اش داره. موضوع اصلی رمان از اون جایی شروع میشه که پسرداییش مسیح، پسری از جنس تعصب و غیرت بعد از مدت ها برمیگرده و با گیسویی رو به رو میشه که هیچ چیز اون براش آشنا نیست و در این بین اتفاقاتی برای گیسو مییفته و رازهایی برملا میشه.
ژانر: #اجتماعی #عاشقانه #رازآلود 📚📚
#عشق_گیسو
به روزترین کانال رسمی رمانخونه✔️
🆔 @romankhone_ir
گپ و گفتمان رمانخونه⬇️
https://t.me/joinchat/AAAAAD7xU0s4BlLcW7HGCw
✍ محبوبترین کانال رمان💯
به قلم: #م_صمدی
تعداد صفحات: 299
@romankhone_ir
خلاصه:
گیسو دختری هجده ساله، مغرور، لجباز، غد و یک دنده که هر کاری رو دوست داره انجام میده و به حرف هیچ کس گوش نمیده؛ اما یه قلب پاک توی سینه اش داره. موضوع اصلی رمان از اون جایی شروع میشه که پسرداییش مسیح، پسری از جنس تعصب و غیرت بعد از مدت ها برمیگرده و با گیسویی رو به رو میشه که هیچ چیز اون براش آشنا نیست و در این بین اتفاقاتی برای گیسو مییفته و رازهایی برملا میشه.
ژانر: #اجتماعی #عاشقانه #رازآلود 📚📚
#عشق_گیسو
به روزترین کانال رسمی رمانخونه✔️
🆔 @romankhone_ir
گپ و گفتمان رمانخونه⬇️
https://t.me/joinchat/AAAAAD7xU0s4BlLcW7HGCw
✍ محبوبترین کانال رمان💯
Telegram
این گروه تعطیل شده 😒❌
Deleted Account invites you to join this group on Telegram.
رمان: معمای عشق
نویسنده: م عبدی
@romankhone_ir
خلاصه:
داستان درباره دختریه به اسم ملودی که طی اتفاقاتی مجبور میشه با آرشاویر دوست بشه اما شخصیت آرشاویر جوریه که ملودی ازش خوشش نمیاد بعدها حقیقت هایی برملا میشه که. این داستان رو به یه معمای کامل تبدیل میکنه....
ژانـــر: #عاشقانه #هیجانی #معمای_عشق #م_عبدی
به روزترین کانال رسمی رمانخونه✔️
🆔 @romankhone_ir
گپ و گفتمان رمانخونه⬇️
https://t.me/joinchat/AAAAAD7xU0s4BlLcW7HGCw
✍ محبوبترین کانال رمان💯
نویسنده: م عبدی
@romankhone_ir
خلاصه:
داستان درباره دختریه به اسم ملودی که طی اتفاقاتی مجبور میشه با آرشاویر دوست بشه اما شخصیت آرشاویر جوریه که ملودی ازش خوشش نمیاد بعدها حقیقت هایی برملا میشه که. این داستان رو به یه معمای کامل تبدیل میکنه....
ژانـــر: #عاشقانه #هیجانی #معمای_عشق #م_عبدی
به روزترین کانال رسمی رمانخونه✔️
🆔 @romankhone_ir
گپ و گفتمان رمانخونه⬇️
https://t.me/joinchat/AAAAAD7xU0s4BlLcW7HGCw
✍ محبوبترین کانال رمان💯
Telegram
این گروه تعطیل شده 😒❌
Deleted Account invites you to join this group on Telegram.
رمان: اشتباه خوب من
نویسنده: م عبدی
@romankhone_ir
خلاصه:
دختری به اسم سایه خوش و خرم داره زندگی شو میکنه...یه دوست داره به اسم غزل که هم دبیرستانی شه و مثل خواهرشه...یه روز غزل هیراد رو به سایه معرفی میکنی و سر همین یه معرفی کوچولو کل زندگی سایه به هم میریزه و راز هایی برملا میشه که..
ژانـــر: #عاشقانه #اشتباه_خوب_من #م_عبدی
به روزترین کانال رسمی رمانخونه✔️
🆔 @romankhone_ir
گپ و گفتمان رمانخونه⬇️
https://t.me/joinchat/AAAAAD7xU0s4BlLcW7HGCw
✍ محبوبترین کانال رمان💯
نویسنده: م عبدی
@romankhone_ir
خلاصه:
دختری به اسم سایه خوش و خرم داره زندگی شو میکنه...یه دوست داره به اسم غزل که هم دبیرستانی شه و مثل خواهرشه...یه روز غزل هیراد رو به سایه معرفی میکنی و سر همین یه معرفی کوچولو کل زندگی سایه به هم میریزه و راز هایی برملا میشه که..
ژانـــر: #عاشقانه #اشتباه_خوب_من #م_عبدی
به روزترین کانال رسمی رمانخونه✔️
🆔 @romankhone_ir
گپ و گفتمان رمانخونه⬇️
https://t.me/joinchat/AAAAAD7xU0s4BlLcW7HGCw
✍ محبوبترین کانال رمان💯
Telegram
این گروه تعطیل شده 😒❌
Deleted Account invites you to join this group on Telegram.