🍃🌺🍃
مادربزرگم میگفت: هر یک از ما با یک قوطی کبریت در وجودمان متولد میشویم امّا خودمان قادر نیستیم کبریتها را روشن کنیم. برای این کار، اکسیژن و شعله می خواهیم. مثلا، اکسیژن از نفسِ کسی میآید که دوستش داریم.
شعله هر نوع موسیقی، نوازش، کلام یا صداییست که یکی از چوب کبریتها را مشتعل میکند …
آدم باید به این کشف و شهود برسد که چه عاملی آتش درونش را پیوسته شعله ور نگه میدارد … آن آتش، غذای روح است.
اگر کسی به موقع در نیابد که چه چیزی آتشِ درون را شعله ور میکند، قوطی کبریت وجودش، نم بر میدارد و هیچ یک از چوب کبریتهایش هیچ وقت روشن نمیشود ...
#لورا_اسکوئیول
#مثل_آب_برای_شکلات
Join 🔜 @Romankhone_ir💟
مادربزرگم میگفت: هر یک از ما با یک قوطی کبریت در وجودمان متولد میشویم امّا خودمان قادر نیستیم کبریتها را روشن کنیم. برای این کار، اکسیژن و شعله می خواهیم. مثلا، اکسیژن از نفسِ کسی میآید که دوستش داریم.
شعله هر نوع موسیقی، نوازش، کلام یا صداییست که یکی از چوب کبریتها را مشتعل میکند …
آدم باید به این کشف و شهود برسد که چه عاملی آتش درونش را پیوسته شعله ور نگه میدارد … آن آتش، غذای روح است.
اگر کسی به موقع در نیابد که چه چیزی آتشِ درون را شعله ور میکند، قوطی کبریت وجودش، نم بر میدارد و هیچ یک از چوب کبریتهایش هیچ وقت روشن نمیشود ...
#لورا_اسکوئیول
#مثل_آب_برای_شکلات
Join 🔜 @Romankhone_ir💟
#مثل_آب_برای_شکلات
نویسنده:لورا اسکوئیول
تعداد صفحات:235
@romankhone_ir
خلاصه:
مامان اِلنا چنان نگاهی به او انداخت که در نظر تیتا رفتار سرکوبگرانۀ مادرش را شامل می شد که طی سالیان بر خانواده اعمال و همه را جان به سر کرده بود. گفت:
“اگر این آقا پسر می آید که از تو خواستگاری کند، برایش پیغام بده لازم نیست زحمت بکشد، وقت خودش و مرا تلف می کند. خودت خوب می دانی کوچکترین دختر خانواده بودن، معنای دیگرش این است که تا وقتی من نفس می کشم تو باید از من پرستاری کنی، ازدواج بی ازدواج.”
بعد ماما اِلنا با تأنی از جا بلند شد و عینکش را در جیب پیشبندش گذاشت و با لحنی آمرانه گفت...
ژانر: #عاشقانه #اجتماعی
#خارجی #چاپی
خارجی چاپی
مثل آب برای شکلات
به روزترین کانال رسمی رمانخونه✔️
🆔 @romankhone_ir
گپ و گفتمان رمانخونه⬇️
https://t.me/joinchat/AAAAAD7xU0s4BlLcW7HGCw
✍ محبوبترین کانال رمان💯
نویسنده:لورا اسکوئیول
تعداد صفحات:235
@romankhone_ir
خلاصه:
مامان اِلنا چنان نگاهی به او انداخت که در نظر تیتا رفتار سرکوبگرانۀ مادرش را شامل می شد که طی سالیان بر خانواده اعمال و همه را جان به سر کرده بود. گفت:
“اگر این آقا پسر می آید که از تو خواستگاری کند، برایش پیغام بده لازم نیست زحمت بکشد، وقت خودش و مرا تلف می کند. خودت خوب می دانی کوچکترین دختر خانواده بودن، معنای دیگرش این است که تا وقتی من نفس می کشم تو باید از من پرستاری کنی، ازدواج بی ازدواج.”
بعد ماما اِلنا با تأنی از جا بلند شد و عینکش را در جیب پیشبندش گذاشت و با لحنی آمرانه گفت...
ژانر: #عاشقانه #اجتماعی
#خارجی #چاپی
خارجی چاپی
مثل آب برای شکلات
به روزترین کانال رسمی رمانخونه✔️
🆔 @romankhone_ir
گپ و گفتمان رمانخونه⬇️
https://t.me/joinchat/AAAAAD7xU0s4BlLcW7HGCw
✍ محبوبترین کانال رمان💯
Telegram
این گروه تعطیل شده 😒❌
Deleted Account invites you to join this group on Telegram.